سرو قامتان : شهید خداکرم رجب پور (پوستر و بنر)
۲۹ مهر ۱۳۹۶ 0 فرهنگ و اجتماع
حاج خدا کرم با همراهی چند نفر از دوستان به شهرکرد رفتند و در سپاه اسم نویسی کردند که به کردستان بروند. به خاطر دارم در آن موقع مادر خدابیامرزیم به من می گفت: خداکرم کجا رفته ؟
من گفتم : نمی دانم کجاست؟
ولی او در جواب من گفت: خودم خوب می دانم بیا با هم به شهرکرد برویم که من تنها نباشم.
من هم قبول کردم و با مادرم رفتیم و وقتی به شهرکرد و به سپاه رسیدیم بچه ها سوار اتوبوس شده بودند. مادرم به کنار اتوبوس رفت و یکی از بسیجیان شیشه را کنار کشید و با مادرم تعارف کرد.
مادر آمد به او گفت: عازم کجایید؟ و شهید جواب داد: کردستان جنگ است، به کردستان می رویم.
اشک در چشمان مادرم جمع شد ولی اشکهایش را پاک کرد و گفت: برو پسرم . برو که شیرم حلالت و خدا پشت و پناه تو و دوستان دیگرت.
من و شهید و دیگر دوستان انتظار همه چیز را داشتیم غیر از این.
به شهید حاج خداکرم نگاه کردم و دیدم صورت ایشان چقدر نورانی و شاد شده است.
پس از چند لحظه اتوبوس به راه افتاد.
منبع: کاری از آستان قدس رضوی