وَ قَالَ (عليه السلام): لَا تَظُنَّنَّ بِكَلِمَةٍ خَرَجَتْ مِنْ أَحَدٍ سُوءاً، وَ أَنْتَ تَجِدُ لَهَا فِي الْخَيْرِ مُحْتَمَلًا.
و فرمود (ع): به سخنى كه از دهان كسى بيرون مى آيد، گمان بد مبر، چندان كه توانى احتمال نيكى بر.
و آن حضرت فرمود: به سخنى كه از كسى صادر مى شود تا جايى كه براى آن محمل خير مى يابى گمان بد مبر.
ضرورت پرهيز از بدگمانى (اخلاق اجتماعى):و درود خدا بر او، فرمود: شايسته نيست به سخنى كه از دهان كسى خارج شد، گمان بد ببرى، چرا كه براى آن برداشت نيكويى مى توان داشت.
[و فرمود:] به سخنى كه از دهان كسى برآيد، گمان بد بردنت نشايد، چند كه توانى آن را به نيك برگردانى.
امام عليه السّلام (در باره بدگمانى) فرموده است:به سخنى كه از (دهان) كسى بيرون آيد بايد گمان بد مبرى در حاليكه احتمال نيكى بر آن مى برى (تا ممكن است بآن بد گمان مباش و همچنين اگر فعلى ديدى تا ممكن است نيك پندار ولى دور انديشى را در بعضى جاها نبايد از دست داد، و در فرمايش يك صد و دهم تعيين جاهاى خوش بينى و بد بينى شد).
امام عليه السلام فرمود: هر سخنى كه از دهان كسى خارج مى شود، تا احتمال خير و نيكى در آن مى يابى حمل بر فساد مكن.
تا مى توانى حمل بر صحت كن:سرمايه اصلى يك جامعه، اعتماد عمومى مردم نسبت به يكديگر است، ازاينرو امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانه دستورى در اين زمينه مى دهد ومى فرمايد: «هر سخنى كه از زبان كسى خارج مى شود تا احتمال خير و نيكى در آن مى يابى حمل بر فساد مكن»؛ (لاَ تَظُنَّنَّ بِكَلِمَةٍ خَرَجَتْ مِنْ أَحَدٍ سُوءاً، وَأَنْتَ تَجِدُ لَهَا فِي الْخَيْرِ مُحْتَمَلاً).در كتاب شريف كافى به جاى «من احد»، «من اخيك» آمده است به اين معنا كه مسئله حسن ظن كامل را نسبت به برادران دينى ذكر كرده نه به هركس. در ضمن، امام عليه السلام راه مبارزه با سوءظن را نيز در اين گفتار حكيمانه نشان داده است و آن اينكه انسان تمام احتمالات را درباره سخن يا عملى كه از ديگرى سرمى زند مورد توجه قرار دهد و آنچه مناسب حسن ظن است برگزيند واحتمالات سوء را از فكر خود دور سازد. اين كار سبب مى شود عُلقه و محبت و دوستى و مودت در ميان افراد جامعه بيشتر و از پراكندگى و سلب اعتماد جلوگيرى شود و درنتيجه زمينه هاى همكارى كه بر پايه اعتماد قرار دارد بيشتر گردد و بركات فزونترى بهره فرد وجامعه شود. افرادى كه گرفتار سوءظن هستند غالباً منزوى اند، از همه دورى مى كنند، هر صدايى را بر ضد خود مى پندارند و هركس را در فكر نقشه اى بر ضد خود مى بينند. اين حالت هم آرامش آنها را از بين مى برد و هم بهره گيرى آنها را از كمكهاى ديگران در برابر مشكلات و سختى هاى زندگى. آنچه در اين كلام حكيمانه آمده است درمورد سخنانى است كه انسان از ديگران مى شنود؛ ولى در حديث ديگرى مسئله به صورت گسترده ترى مطرح شده و هر كارى را شامل مى شود: در كتاب شريف كافى اين حديث به اين صورت نقل شده است: «ضَعْ أَمْرَ أَخِيکَ عَلَى أَحْسَنِهِ حَتَّى يأْتِيکَ مَا يغْلِبُکَ مِنْهُ وَلا تَظُنَّنَّ بِكَلِمَةٍ خَرَجَتْ مِنْ أَخِيکَ سُوءاً وَأَنْتَ تَجِدُ لَهَا فِى الْخَيرِ مَحْمِلاً؛ كار برادر خود را به نيكوترين وجهى توجيه كن تا زمانى كه دليل قاطعى بر ضد آن قائم شود وهرگز به كلامى كه از برادرت صادر شده سوءظن نداشته باش در حالى كه مى توانى محملى در خير براى آن پيدا كنى)».در حديث ديگرى از امام كاظم عليه السلام كه در كتاب كافى آمده مى خوانيم: راوى خدمت آن حضرت عرض مى كند: فدايت شوم، گاهى از يكى از برادرانم مطلبى به من مى رسد كه من آن را ناخوشايند مى دارم هنگامى كه از او سوال مى كنم انكار مى كند در حالى كه جمعيتى از افراد مورد وثوق آن را به من خبر داده اند. امام عليه السلام فرمود: حتى گوش و چشم خود را در برابر برادر مسلمانت تكذيب كن. اگر پنجاه نفر نزد تو آيند و بر چيزى سوگند ياد كنند؛ ولى او مطلب ديگرى بگويد او را تصديق كن و آن گواهان را تكذيب نما. البته منظور اين نيست كه آن جمعيت را آشكارا تكذيب كند و متهم به دروغ سازد، بلكه منظور اين است كه حسن ظن خود را در دل نسبت به برادر مسلمانت با گفته آنها رها مكن.اين نكته را در اينجا بايد افزود كه آنچه در اين حديث آمده درمورد مسائل شخصى است وگرنه امورى كه سرنوشت ساز است و به حقوق الهى يا جامعه مرتبط مى شود بايد مورد توجه قرار گيرد و درباره آن تحقيق شود. همه اينها درواقع برگرفته از دستورات قرآن مجيد است، آنجا كه مى فرمايد: «(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيرآ مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ)؛ اى كسانى كه ايمان آورده ايد از بسيارى از گمان ها بپرهيزيد، چراكه پاره اى از آنها گناه است».جالب اينكه قرآن مجيد بعد از اين دستور به عدم تجسس و بعد از آن دستور به عدم غيبت مى دهد و مى فرمايد: (وَلاَ تَجَسَّسُوا وَلاَ يَغْتَبْ بَّعْضُكُمْ بَعْضآ) اشاره به اينكه گمان بد سبب تجسس مى شود و جستجوگرى گاه به نقطه ضعف هايى مى رسد و به دنبال آن گناه غيبت شروع مى شود و درواقع اين سه گناه لازم وملزوم يكديگرند.مسئله حسن ظن با تمام اهميتى كه در حفظ نظام جامعه و پيوند محبت ودوستى افراد نسبت به هم دارد خالى از استثنا نيست، همانگونه كه در حكمت 114 آمده بود كه امام عليه السلام مى فرمايد: «إِذَا اسْتَوْلَى الصَّلاحُ عَلَى الزَّمَانِ وَأَهْلِهِ ثُمَّ أَسَاءَ رَجُلٌ الظَّنَّ بِرَجُلٍ لَمْ تَظْهَرْ مِنْهُ حَوْبَةٌ فَقَدْ ظَلَمَ وَإِذَا اسْتَوْلَى الْفَسَادُ عَلَى الزَّمَانِ وَأَهْلِهِ فَأَحْسَنَ رَجُلٌ الظَّنَّ بِرَجُلٍ فَقَدْ غَرَّرَ؛ هنگامى كه صلاح و نيكى بر زمان واهلش ظاهر گردد اگر كسى در اين حال گمان بد به ديگرى برد كه از او گناهى ظاهر نشده، به او ستم كرده است وهنگامى كه فساد بر زمان و اهلش مستولى گردد هركس گمان خوب به ديگرى برد خود را فريب داده است!».در ذيل اين حكمت نيز بيانات ديگرى در اين زمينه داشتيم. همچنين بعضى از افراد به حكم كارى كه دارند (مانند مأموران اطلاعات و ضد جاسوسى) ناچارند حسن ظن را رها سازند و هميشه احتمالهاى سوء را مورد توجه قرار دهند. آنها اگر بخواهند همه چيز را حمل بر صحت كنند و سوءظن را مطلقاً كنار بگذارند ممكن است گرفتار اشتباهات زيادى در تشخيص مجرمان ومفسدان وخائنان شوند؛ ولى ناگفته پيداست آنها نيز نمى توانند سوءظن خود را به ديگران منتقل كنند و يا پيش از ثبوت خلافى، به مجرم بودن كسى حكم نمايند.
امام (ع) فرمود: «لَا تَظُنَّنَّ بِكَلِمَةٍ خَرَجَتْ مِنْ أَحَدٍ سُوءاً- وَ أَنْتَ تَجِدُ لَهَا فِي الْخَيْرِ مُحْتَمَلًا»:يعنى: تا وقتى كه براى كلام ديگرى راه حمل و تأويلى مى توانى پيدا كنى مبادا گمان بد ببرى، زيرا نفسهاى سالم به خداوند از نفوس ديگر نزديكترند. «واو» در جمله، حاليه است.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 443
السادسة و الاربعون بعد ثلاثمائة من حكمه عليه السّلام:(346) و قال عليه السّلام: لا تظنّنّ بكلمة خرجت من أحد سوءا و أنت تجد لها في الخير محتملا. (83570- 83554)
المعنى:ظاهر حال الانسان السالم و المسلم المسالم هو الخير عملا و نيّة، فاذا كان لكلامه محتملا يؤول إلى الخير و الصّلاح فلا ينبغي حمله على ما فيه الفساد و ما يخالف الفلاح، فقد ورد في الحديث: «ضع أمر أخيك على أحسنه» و كلامه من أهمّ اموره، فيحمل على أحسن وجوهه.الترجمة:فرمود: هر سخنى از دهنى برآيد بدان بدبين مباش و فساد از آن متراش تا بتوانى توجيه به نيكى و صلاحش نمائى.سخن چون غنچه نشكفته باشد كه خوب و بد در آن بنهفته باشد مشو بدبين بدان تا مى توانى كه يك مقصود خوب از آن بدانى
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص119
لا تظنن بكلمة خرجت من احد سوءا و انت تجد لها فى الخير محتملا. «هرگز تا جايى كه براى خير محملى مى يابى به سخنى كه از دهان كسى بيرون مى آيد، بدگمان مشو.»
اين سخن را بسيارى از مردم از گفته هاى عمر بن خطاب مى دانند و برخى هم آن را از امير المؤمنين عليه السّلام مى دانند. ثمامة ضمن نقل كردن سيادت و سرورى يحيى بن خالد و پسرش جعفر برمكى چنين مى گفته است كه هارون، على بن عيسى بن ماهان را فرو گرفت و پرداخت صد هزار دينار را بر او مقرر داشت. على بن عيسى پنجاه هزار دينار پرداخت و تقاضا كرد بقيه را بر او ببخشند، ولى هارون سوگند خورد كه اگر پنجاه هزار دينار ديگر را همان روز نپردازد، او را خواهد كشت. على بن عيسى از دشمنان آشكار و سرسخت برمكيان بود و چون دانست كه اگر آن مال را نپردازد كشته خواهد شد، تقاضا كرد به او اجازه داده شود پيش مردم رود و از ايشان يارى بخواهد. چنان اجازه اى به او داده شد.على بن عيسى در حالى كه وكيل هارون و ياران او همراهش بودند، بر در خانه يحيى و جعفر آمد. آن دو بر او مهربانى كردند و از اموال ويژه خودشان پنجاه هزار دينار در همان روز به نام على بن عيسى به ديوان هارون تسليم كردند و او را رها ساختند. يكى از به ظاهر خيرانديشان برمكيان به يحيى و جعفر گزارش داد كه على بن عيسى غروب همان روز به اين بيت تمثل مى جسته است: «شما نه براى اينكه من زنده بمانم، رهايم ساختيد بلكه از تيزى و برندگى پيكانها ترسيديد.» يحيى به آن شخص گفت: اى فلان آن كس كه ترسيده است چيزهايى به زبانش مى آيد كه به دل او خطور نكرده است. جعفر گفت: وانگهى از كجا براى ما ثابت شود كه او در اين شعر ما را منظور داشته و در مورد ما تمثيل زده است، شايد چيز ديگرى را اراده كرده باشد.
ثمامه مى گفته است: در زمين سرور و سالار كسى است كه سخن دشمن خود را درباره خويشتن به چيز ديگر تأويل و به بهترين وجهى آن را حمل و تعبير كند. شاعر چنين سروده است: هرگاه از دوستى براى تو لغزشى پيش آمد، تو خود براى لغزش او در جستجوى عذرى باش.