خاطراتی از شهدا: فرمانده اصلی (+پوستر)
۲۶ شهریور ۱۳۹۷ 0 صوتی و تصویریمرتضی آوینی:در عالم رازی است که جز به بهای خون فاش نمی شود هنر آن است که بمیری پیش از آنکه بمیرانندت مبدا ومنشا حیات آنانند که چنین مرده اند ای شهید ای آنکه بر کرانه ازلی و ابدی وجود بر نشسته ای! دستی برآر وما بر قبرستان نشینان عادت سخیف را نیز از این منجلاب بیرون کش
شهید احمد علی عسکری: پیامی است که نسبت به شما مردم عزیز دارم این است که وحدت کلمه را حفظ کنید و دست از ولایت فقیه برندارید اگر فرمانبرداری نکنید خدا این نعمت بزرگ را از شما خواهد گرفت
داخل کانال پناه گرفته بودیم آتش دشمن روی خط مقدم ما در خرمشهر فوق العاده شدید بود هرکس برای تیراندازی سرش را بالا می برد بلافاصله شهید می شد کل نفرات زنده و مجروح ما حدود 20 نفر بود بقیه جام شهادت را عاشقانه سرکشیده بودند راستش تکان نمی توانستیم بخوریم راستی که فرمانده بودن چقدر سخت است وقتی فرمانده نیستی اضطراب کمتری داری تلاش می کنی پیش بروی یا جان سالم خویش را در ببری اما هنگامی که مسئولیت را بر عهده گرفتی به جای تک تک آنها دلشوره می گیری به جای هر یک از آنها زخمی می شوی و بار اندوه شهادتشان را به دوش می کشی ناگهان بیسم چی را دیدم که با زحمت خودش را به من رساند و گفت آقا مهدی هست آقا مهدی باکری وضعیت گردان را از من پرسید گفتم بچه ها زیر آتش شدید دشمن یکی بعد از دیگری دارند شهید می شوند آقا مهدی گفت یک جوری تحمل کنید تا نیروری کمکی برسد تماس ما قطع شد بچه ها گاهی تفنگ هایشان را بی آنکه سرشان را بالا بیاورند روی سرشان می بردند و شلیک می کردند . یک دفعه دیدم زمزمه ای در حال اوج گرفتن است «اللهم کن لولیک الحجه بن الحسن....» لبهایم تکان خورد و من نیز به موج دعا پیوستم هنوز دعای بچه ها برای چندمین بار ادامه داشت که دیدم آتش دشمن قطع شد سرم را کمی بالا آوردم و نگاه کردم دیدم تمامی نیروهای دشمن در حال عقب نشینی هستند بسیم چی گفت: آقا مهدی با شما کار دارند؟ گفتم: اقا مهدی تمامی بعثی ها پا به فرار گذاشتند! آقا مهدی با تعجب پرسید : جریان چیه؟! گفتم: بچه ها فرمانده و شفادهنده اصلی را صدا زدند. آقا امام زمان (عج) همه ما را نجات داد! شنیدم که آقا مهدی پشت بی سیم گریه کنان گفت: خوشا به سعادت و لیاقت تان که سرباز فرمانده اصلی بودید!
شهید ناصر کاظمی