کلیپ تصویری محرم: عصر روز دهم - صابر خراسانی (+ متن)

کلیپ تصویری محرم: عصر روز دهم - صابر خراسانی (+ متن)

۰۲ مهر ۱۳۹۷ 0 اهل بیت علیهم السلام

کربلا غوغاست؛ کربلا آن روز غوغا بود؛ عشق تنها بود! آتش سوز و عطش بر دشت می بارید؛ در هجوم باد های سرخ، بوته های خار می لرزید ؛ از عرق پیشانی خورشید، تر می شد؛ دم به دم بر ریگ های داغ، سایه ها کوتاه تر می شد؛ دشت، غرق خنجر و دشنه؛ کودکان در خیمه ها تشنه؛ شور محشر بود، نوبت یک یار دیگر بود؛ خطی از مرز افق تا دشت می آمد؛ خط سرخی در میان هر دو لشکر بود؛ آن طرف، انبوه دشمن؛ غرق در طوفان و آهن بود؛ این طرف، منظومه خورشید روشن بود؛ این طرف، هفتاد سیاره، بر مدار روشن منظومه می چرخید؛  دشمنان، بسیار؛ دوستان، اندک؛ این طرف کم بود و تنها بود؛ این طرف کم بود، اما عشق با ما بود؛ شور محشر بود؛ نوبت یک یار دیگر بود؛ باز میدان از خودش پرسید: "نوبت جولان اسب کیست ؟" دشت، ساکت بود؛ از میان آسمان خیمه های دوست؛ ناگهان رعدی گران برخاست  ؛ این صدای اوست! این صدای آشنای اوست ! این صدا از ماست!

این صدای زاده ی زهراست: "هست آیا یاوری مارا ؟" باد با خود این صدا را برد و صدای او به سقف آسمان ها خورد؛ باز هم برگشت: "هست آیا یاوری مارا ؟"

انعکاس این صدا تا دورترها رفت؛ تا دل فردا و آن سوتر ز فردا رفت؛  دشت ساکت گشت؛ ناگهان هنگامه شد در دشت؛ باز هم سیاره ای دیگر، از مدار روشن منظومه بیرون جَست؛ کودکی از خیمه بیرون جست؛ کودکی شور خدا در سر، با صدایی گرم و روشن؛ گفت:

"اینک من، ؛ یاوری دیگر !" ؛ آسمان، مات و زمین، حیران؛ چشم ها از یکدگر پرسان: "کودک و میدان ؟ " کار کودک خنده و بازی ست!؛ در دل این کودک اما شوق جانبازی ست! پچ پچی در آسمان پیچید: "کیست آن مادر که فرزندی چنین دارد؟! این زبان آتشین از کیست؟ کودک ما گرم پاسخ داد : "مادرم با دست های خود ؛ بر کمر شمشیر پیکار مرا بسته است!" از زبانش آتشی در سینه ها افتاد؛ بعد از آن چیزی نمی دیدم؛ خون ز چشمان زمین جوشید؛ چشم های آسمان راهم، اشک همچون پرده ای پوشید؛ من پس از آن لحظه ها، تنها، کودکی دیدم؛ در میان گرد و خاک دشت، هر طرف می گشت؛ می خروشید و رجز می خواند: "این منم، تیر شهابی روشن و شب سوز! بر سپاه تیرگی پیروز! سرورم خورشید، خورشید جهان افروز! برق تیغ آبدار من، آتشی در خرمن دشمن!" ؛ هر یک از مردان به میدان بلا می رفت؛ در رجزها چیزی از نام و نشان می گفت؛ چیزی از ایل و تبار و دودمان می گفت؛ او خودش را ذره ای می دید از خورشید؛ کودک ما با دل صد مرد، تیغ را ناگه فرود آورد؛ و سواران را روی زین، بر زمین انداخت ؛ لرزه ای در قلب های آهنین انداخت... ؛ چشم هایش را به آن سوی سپاه تیرگی می دوخت؛ سینه اش از تشنگی می سوخت؛ کودکی تنها؛ که شمشیر بلندش کربلا را شخم می زد! در زمین کربلا با گام های کودکانه، دانه ی مردانگی می کاشت؛ گرچه کوچک بود، شمشیر بلندی داشت! بعد از آن چیزی نمی دیدم؛ در میان گرد و خاک دشت؛ مرغی از میدان به سوی آسمان پرزد؛ پرده ی هفت آسمان افتاد؛ دشت پرخون شد؛ عرش، گلگون شد؛ این زمان، او را ؛ در میان لاله های سرخ باید جست؛ روز عاشوراست؛ باغ گل، لب تشنه و تنهاست؛ عشق، اما هم چنان با ماست.

 


انیمیشن عصر روز دهم با صدای صابر خراسانی
شاعر: قیصر امین پور
زمان: 456 ثانیه (07:36)
کانال قرآن و حدیث را درشبکه های اجتماعی دنبال کنید.
آپارات موسسه اهل البیت علیهم السلام
کانال عکس نوشته قرآن و حدیث در اینستاگرام
تلگرام قرآن و حدیث
کانال قرآن و حدیث در ایتا
کانال قرآن و حدیث در گپ
پیام رسان سروش _ کانال قرآن و حدیث