در مدح امام حسن عسكرى (ع)
۰۱ بهمن ۱۳۹۳ 0مر اين بدن كه تو را در ميان پيرهن است
به حيرتم كه تن توست يا كه جان من است
تو را بود دهنى تنگتر ز حلقه ميم
مرا دلى كه بسى تنگتر از آن دهن است
به ياد لعل تو از ديده بس گهربارم
كنار و دامن من رشك تبّت و عدن است
به گرد لب خط سبزت كشيده صف گويى
سپاه زنگ به فكر گرفتن يمن است
به ياد زلف تو باشم به هر كجا كه روم
بلى هميشه مسافر دلش سوى وطن است
بياب حال من اى جان ز سينه مجروح
كه بيستون به حقيقت گواه كوهكن است
ز دشت عشق تو كى جان بدر برد عاشق
كه تير و نيزه و خنجر گياه اين دمن است
هزار يوسف دل را به چاه غم فكند
حلاوتى كه تو را اندرين چه ذقن است
مگر به لابه كنم با تو صحبتى ور نه
كه را به پيش تو ياراى گفتن سخن است
غم تو دارم و اين طرفهتر كه با من زار
سپهر هم به سر جور و كين و مكر و فن است
هر آن چه مىكنى اى چرخ دون بكن با من
كه دادخواه من از تو شهنشه زمن است
مَلَك عساكر، سلطان عسكرى لقبى
كه نام نامى او همچو خلق او حسن است
ضياء ديده حيدر گل رياض بتول
وصى احمد مرسل، ولىّ ذو المنن است
چنان كه ياور انس است ناصر ملك است
چنان كه دافع كرب است رافع محن است
چنان كه مخزن جود است معدن كرم است
چنان كه كاشف سرّ است واقف علن است
وجود طيّب او را صفت نمى دانم
جز اين قدر كه على روح و احمدى بدن است
اگر به انجمنى ذكر او رود يزدان
به چشم رحمت ناظر به اهل انجمن است
شها تويى كه عطاى تو شامل احوال
به شيخ و شاب و صغير و كبير و مرد و زن است
تو شبل شير خدائى و پيش هيبت تو
كجا ز پيرزنى بيش مرد شيرزن است
هميشه تا به بهاران دمن شود خرّم
هماره بادِ خزان تا مخرّب چمن است
شود محبّ تو را وجد و انبساط قرين
رسد عدوى تو را هر چه غصّه و حزن است
صغير از تو قبول چكامه مى طلبد
بدين متاع قليلش اميد آن ثمن است
شاعر:صغير اصفهانى (1312- 1390 ه. ق)
منبع:
1. احمد احمدى بيرجندى، مناقب و مراثى اهل بيت عليهم السلام، آستان قدس رضوى، 1384ش، ج 1، ص 307-309.
2. مصيبتنامه، محمد حسين صغير اصفهانى، اصفهان، 1366 ه. ش، ص 119.