معرفی کتاب: سلام ای گل محمدی - 6 داستان زیبا از پبامبر اکرم (ص)

معرفی کتاب: سلام ای گل محمدی - 6 داستان زیبا از پبامبر اکرم (ص)

۱۰ مهر ۱۴۰۲ 0 اهل بیت علیهم السلام

زبان:

6 داستان زیبا از پبامبر اکرم (ص) و یژه کودک و نوجوان که با زندگی و سیره آن حضرت بیشتر آشنا شوند.

محمد سه ساله

محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) کودکی سه ساله بود. از زمان شیرخوارگی پیش دایه اش حلیمه زندگی می کرد. خانه حلیمه درک وهستانی خوش آب و هوار قرار داشت. از آن کوهستان تا مکه راه زیادی بود. یک روز صبح زود پسران حلیمه آماده شدند تا به جایی دور بروند. او از حلیمه پرسید: «مادر جان1 برادرهایم هر روز به کجا می روند؟»

حلیمه صورت مثل گل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)  را بوسید. مثل همیشه بویی خوش میداد. خوش حال شد و جواب داد: «پسرم، آن ها گوسفندان را به صحرا می برند تا علف بخورند.»

حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)  پرسید: «چرا من با آن ها نمی روم؟»

حلیمه با مهربانی گفت: «دوست داری تو هم با آن ها بروی؟»

محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)  جواب داد: «بله!»

فردا صبح حلیمه محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)  را آماده کرد. به موهایش روغن مالید و به چشم هایش سرمه کشید؛ بعد گردنبندی را برای مخافظت از او به گردنش بست. آن گردن بند یک مهره داشت. عرب ها اعتقاد داشتند آن مهره از بچه هایشان مواظبت می کند تا در بیرون از خانه برایشان اتفاق بدی نیفتد. محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فوری آن گردن بند را از گردن خود درآورد و به حلیمه گفت: «مادر جان! (از این مهره ها کاری ساخته نیست) آن کسی که با من است (یعنی خدای بزرگ) از من نگهداری می کند.»

برگرفته از کتاب بحارالانوار، نوشته محمدباقر مجلسی، جلد 15، ص 392 و 401.

کانال قرآن و حدیث را درشبکه های اجتماعی دنبال کنید.
آپارات موسسه اهل البیت علیهم السلام
کانال عکس نوشته قرآن و حدیث در اینستاگرام
تلگرام قرآن و حدیث
کانال قرآن و حدیث در ایتا
کانال قرآن و حدیث در گپ
پیام رسان سروش _ کانال قرآن و حدیث