دعای دور کردن نیرنگ دشمنان و بازگرداندن غلبه آنان
۲۷ بهمن ۱۳۹۳ 0 ادعیه و زیاراتإِلَهِي هَدَيْتَنِي فَلَهَوْتُ وَ وَعَظْتَ فَقَسَوْتُ وَ أَبْلَيْتَ الْجَمِيلَ فَعَصَيْتُ
اى خداى من، تو مرا هدايت كردى و من به لهو و غفلت روى آوردم. پندم دادى و من سخت دلى نمودم. نعمتهاى نيكويم دادى و من نافرمانى كردم.
ثُمَّ عَرَفْتُ مَا أَصْدَرْتَ إِذْ عَرَّفْتَنِيهِ فَاسْتَغْفَرْتُ فَأَقَلْتَ فَعُدْتُ فَسَتَرْتَ فَلَكَ - إِلَهِي - اَلْحَمْدُ
آنگاه آنچه مرا از آن منع كرده بودى به من شناسانيدى و من شناختم و آمرزش طلبيدم و تو گناه من بخشيدى. زان سپس من بار ديگر به گناه بازگشتم و تو اغماض كردى. پس حمد باد تو را اى خداوند من.
تَقَحَّمْتُ أَوْدِيَةَ الْهَلاَكِ وَ حَلَلْتُ شِعَابَ تَلَفٍ تَعَرَّضْتُ فِيهَا لِسَطَوَاتِكَ وَ بِحُلُولِهَا عُقُوبَاتِكَ
خود را در واديهاى هلاكت در افكندم و به دره هاى تلف در آمدم و در آن احوال، با سطوت و قهر تو، با عذابها و عقوبتهاى تو روياروى شدم.
وَ وَسِيلَتِي إِلَيْكَ التَّوْحِيدُ وَ ذَرِيعَتِي أَنِّي لَمْ أُشْرِكْ بِكَ شَيْئًا وَ لَمْ أَتَّخِذْ مَعَكَ إِلَهاً
بار خدايا، ره توشه من براى رسيدن به تو، اعتقاد من به يكتايى توست و دستاويز من اينكه هيچ چيز در خدايى با تو شريك نساخته ام و كسى را جز تو به خدايى نگرفته ام
وَ قَدْ فَرَرْتُ إِلَيْكَ بِنَفْسِي وَ إِلَيْكَ مَفَرُّ الْمُسيءِ وَ مَفْزَعُ الْمُضَيِّعِ لِحَظِّ نَفْسِهِ الْمُلْتَجِي
و اينك خود در تو گريخته ام، زيرا خطاكاران را جز تو فرارگاهى نيست و براى پناهنده اى كه بهره خويش تباه كرده است جز تو پناهگاهى نيست.
فَكَمْ مِنْ عَدُوٍّ انْتَضَى عَلَيَّ سَيْفَ عَدَاوَتِهِ وَ شَحَذَ لِي ظُبَةَ مُدْيَتِهِ وَ أَرْهَفَ لِي شَبَا حَدِّهِ وَ دَافَ لِي قَوَاتِلَ سُمُومِهِ
بار خدايا، چه بسا دشمنى كه شمشير عداوت آخت و بر من تاخت و براى كشتن من خنجر خويش تيز كرد و با دم برنده آن آهنگ جان من نمود و زهر كشنده به آب من بياميخت
وَ سَدَّدَ نَحْوِي صَوَائِبَ سِهَامِهِ وَ لَمْ تَنَمْ عَنِّي عَيْنُ حِرَاسَتِهِ وَ أَضْمَرَ أَنْ يَسُومَنِي الْمَكْرُوهَ وَ يُجَرِّعَنِي زُعَاقَ مَرَارَتِهِ
و خدنگ جان شكار خويش در كمان نهاد و مرا نشانه گرفت و چون پاسبانان همواره بيدار، ديده از من بر نمىگرفت و در دل داشت كه مرا گزندى سخت رساند و شرنگ كينه خويش به كامم ريزد.
فَنَظَرْتَ - يَا إِلَهِي - إِلَى ضَعْفِي عَنِ احْتِمَالِ الْفَوَادِحِ وَ عَجْزِي عَنِ الاِنْتِصَارِ مِمَّنْ قَصَدَنِي بِمُحَارَبَتِهِ
آنگاه اى خداوند من، ديدى كه چسان از تحمل رنجها ناتوانم و چسان از انتقام كسى كه با منش آهنگ قتال است عاجزم
وَ وَحْدَتِي فِي كَثِيرِ عَدَدِ مَنْ نَاوَانِي وَ أَرْصَدَ لِي بِالْبَلاَءِ فِيمَا لَمْ أُعْمِلْ فِيهِ فِكْرِي
و در ميان آن همه دشمنان چسان تنهايم و دشمن چسان در كمين نشسته تا از طريقى كه انديشه مرا بدان راه نيست گرفتار گرداند.
فَابْتَدَأْتَنِي بِنَصْرِكَ وَ شَدَدْتَ أَزْرِي بِقُوَّتِكَ ثُمَّ فَلَلْتَ لِي حَدَّهُ وَ صَيَّرْتَهُ مِنْ بَعْدِ جَمْعٍ عَدِيدٍ وَحْدَهُ وَ أَعْلَيْتَ كَعْبِي عَلَيْهِ
بار خدايا، در چنين حالتى تو به ياريم آغاز كردى و به نيروى خود پشت مرا محكم ساختى و شمشير قهرش را كند نمودى و با آن همه ياران كه او را بودند تنهايش گذاشتى و مرا بر او غلبه دادى
وَ جَعَلْتَ مَا سَدَّدَهُ مَرْدُوداً عَلَيْهِ فَرَدَدْتَهُ لَمْ يَشْفِ غَيْظَهُ وَ لَمْ يَسْكُنْ غَلِيلُهُ قَدْ عَضَّ عَلَى شَوَاهُ وَ أَدْبَرَ مُوَلِّياً قَدْ أَخْلَفَتْ سَرَايَاهُ
و آن تير كه به قصد هلاك من در كمان نهاده بود بر او باز گردانيدى. پس بى آنكه آتش خشمش فرو نشسته باشد يا عطش انتقامش تسكين يافته باشد، هزيمتش دادى و او از سر خشم سر انگشتان خويش مى گزيد و مى گريخت، بى آنكه يارانش وعده هايى را كه داده بودند به جاى آرند.
وَ كَمْ مِنْ بَاغٍ بَغَانِي بِمَكَايِدِهِ وَ نَصَبَ لِي شَرَكَ مَصَايِدِهِ وَ وَكَّلَ بِي تَفَقُّدَ رِعَايَتِهِ
اى خداوند من، چه بسا دشمن ستمگر كه با مكايد خويش مرا بيازرد و دامهاى خود بر سر راه من تعبيه كرد و مرا زير نظر خود گرفت
وَ أَضْبَأَ إِلَيَّ إِضْبَاءَ السَّبُعِ لِطَرِيدَتِهِ انْتِظَاراً لاِنْتِهَازِ الْفُرْصَةِ لِفَرِيسَتِهِ وَ هُوَ يُظْهِرُ لِي بَشَاشَةَ الْمَلَقِ وَ يَنْظُرُنِي عَلَى شِدَّةِ الْحَنَقِ
و چونان درندهاى كه در كمين شكار گريخته خود بنشيند در كمين من نشست تا مگر فرصت حملهاش به دست افتد و در همان حال كه با گشاده رويى چاپلوسى مى كرد با نگاه خشم آلودش در من. مى نگريست.
فَلَمَّا رَأَيْتَ - يَا إِلَهِي تَبَاركْتَ وَ تَعَالَيْتَ - دَغَلَ سَرِيرَتِهِ وَ قُبْحَ مَا انْطَوَى عَلَيهِ أَرْكَسْتَهُ لِأُمِّ رَأْسِهِ فِي زُبْيَتِهِ
اى خداوند كه متبارك و متعالى هستى، چون خبث باطنش و قبح نهانش را ديدى، او را در همان گودال كه براى در دام افكندن من كنده بود به سر در انداختى
وَ رَدَدْتَهُ فِي مَهْوَى حُفْرَتِهِ فَانْقَمَعَ بَعْدَ اسْتِطَالَتِهِ ذَلِيلاً فِي رِبَقِ حِبَالَتِهِ الَّتِي كَانَ يُقَدِّرُ أَنْ يَرَانِي فِيهَا
و در عمق گودالش سرنگون ساختى و او پس از آن همه سركشى، ذليل و سركوفته گرديد و در همان دامى گرفتار آمد كه مرا گرفتار آن مى خواست.
وَ قَدْ كَادَ أَنْ يَحُلَّ بِي لَوْ لاَ رَحْمَتُكَ مَا حَلَّ بِسَاحَتِهِ
اگر نه رحمت تو بود، نزديك بود كه هر چه او را بر سر آمد مرا بر سر آيد.
وَ كَمْ مِنْ حَاسِدٍ قَدْ شَرِقَ بِي بِغُصَّتِهِ وَ شَجِيَ مِنِّي بِغَيْظِهِ وَ سَلَقَنِي بِحَدِّ لِسَانِهِ وَ وَحَرَنِي بِقَرْفِ عُيُوبِهِ
اى خداى من، بسا حسود مردى كه بر نعمت من رشك برد و غصه راه گلويش بگرفت و خشم چون استخوانى حلقومش بيازرد و با نيش زبان خود مرا آزار داد و به هر عيب كه در خود داشت مرا تهمت بر نهاد
وَ جَعَلَ عِرْضِي غَرَضاً لِمَرَامِيهِ وَ قَلَّدَنِي خِلاَلاً لَمْ تَزَلْ فِيهِ وَ وَحَرَنِي بِكَيْدِهِ وَ قَصَدَنِي بِمَكِيدَتِهِ
و آبروى مرا آماج تيرهاى بهتان خود ساخت و صفاتى را كه خود بدان موصوف بود بر من بست و به كيد و نيرنگ خويش مرا خشمگين ساخت و با حربه مكر خود بر من حمله كرد.
فَنَادَيْتُكَ - يَا إِلَهِي - مُسْتَغِيثاً بِكَ وَاثِقاً بِسُرْعَةِ إِجَابَتِكَ
پس اى پروردگار من، تو را ندا دادم و به درگاه تو استغاثه كردم. اميدم چنان بود كه دعاى مرا به زودى اجابت كنى
عَالِماً أَنَّهُ لاَ يُضْطَهَدُ مَنْ أَوَى إِلَى ظِلِّ كَنَفِكَ وَ لاَ يَفْزَعُ مَنْ لَجَأَ إِلَى مَعْقِلِ انْتِصَارِكَ فَحَصَّنْتَنِي مِنْ بَأْسِهِ بِقُدْرَتِكَ
و نيك مىدانستم كه آن كس كه در سايه امن تو پناه جويد هرگز ستم نبيند و آن كه به پناهگاه نصرت تو در آيد از كس نهراسد. پس تو مرا به قدرت خويش از آسيب او نگه داشتى.
وَ كَمْ مِنْ سَحَائِبِ مَكْرُوهٍ جَلَّيْتَهَا عَنِّي وَ سَحَائِبِ نِعَمٍ أَمْطَرْتَهَا عَلَيَ
اى خداوند، چه بسيار ابرهاى بلا كه بر سر من خيمه زده بود و تو آنها را پراكنده ساختى و چه بسا ابرهاى آبستن از نعمت خود بر سر من فرستادى تا بر من ببارند
وَ جَدَاوِلِ رَحْمَةٍ نَشَرْتَهَا وَ عَافِيَةٍ أَلْبَسْتَهَا وَ أَعْيُنِ أَحْدَاثٍ طَمَسْتَهَا وَ غَوَاشِي كُرُبَاتٍ كَشَفْتَهَا
و چه بسا جويباران رحمت كه براى سيراب كردن من جارى كردى و چه بسا جامه هاى عافيت كه بر تن من پوشيدى و چه بسا چشمان حوادث را كه بر دوختى و چه بسا حجابهاى غم و اندوه كه به يك سو زدى
وَ كَمْ مِنْ ظَنٍّ حَسَنٍ حَقَّقْتَ وَ عَدَمٍ جَبَرْتَ وَ صَرْعَةٍ أَنْعَشْتَ وَ مَسْكَنَةٍ حَوَّلْتَ
و حسن ظن مرا صورت حقيقت دادى. چه بسا به جاى فقر و نيازمندى، توانگرى و بىنيازى بخشيدى. چه بسا به سر در افتاده بودم و تو مرا بر پاى داشتى و چه بسا مسكنت و بيچارگى كه به يكبارگى از ميان برداشتى.
كُلُّ ذَلِكَ إِنْعَاماً وَ تَطَوُّلاً مِنْكَ وَ فِي جَمِيعِهِ انْهِمَاكاً مِنِّي عَلَى مَعَاصِيكَ لَمْ تَمْنَعْكَ إِسَاءَتِي عَنْ إِتْمَامِ إِحْسَانِكَ
بار خدايا، همه اينها انعام و احسان تو بود و حال آنكه من همچنان در نافرمانى تو غوطهور بودم، ولى نه بدكرداريهاى من تو را از احسان خويش بازداشت
وَ لاَ حَجَرَنِي ذَلِكَ عَنِ ارْتِكَابِ مَسَاخِطِكَ لاَ تُسْأَلُ عَمَّا تَفْعَلُ
و نه احسان و تفضل تو مرا از ارتكاب اعمالى كه تو را به خشم آورد. آرى، تو هر چه كنى كس را ياراى بازخواست تو نيست.
وَ لَقَدْ سُئِلْتَ فَأَعْطَيْتَ وَ لَمْ تُسْأَلْ فَابْتَدَأْتَ وَ اسْتُمِيحَ فَضْلُكَ فَمَا أَكْدَيْتَ
اى خداوند، از تو خواسته شد، عطا كردى. بىدرخواست، دهش آغاز كردى. چون خواستار فضل و احسانت شدند، در بخشش سخاوت ورزيدى.
أَبَيْتَ - يَا مَوْلاَيَ - إِلاَّ إِحْسَاناً وَ امْتِنَاناً وَ تَطَوُّلاً وَ إِنْعَاماً وَ أَبَيْتُ إِلاَّ تَقَحُّماً لِحُرُمَاتِكَ وَ تَعَدِّياً لِحُدُودِكَ وَ غَفْلَةً عَنْ وَعِيدِكَ
زيرا اى مولاى من، جز احسان و تفضل و نيكى و انعام را بر خود نپسنديدى و من جز ارتكاب محرمات و تجاوز از حدود تو و غفلت از هشدارهاى تو به جاى نياوردم.
فَلَكَ الْحَمْدُ - إِلَهِي - مِنْ مُقْتَدِرٍ لاَ يُغْلَبُ وَ ذِي أَنَاةٍ لاَ يَعْجَلُ
پس حمد باد تو را اى خداوند من، كه تو آن مقتدرى هستى كه مغلوب نمى گردى و بنده ات را مهلت مى دهى و در كيفر او شتاب نمىكنى.
هَذَا مَقَامُ مَنِ اعْتَرَفَ بِسُبُوغِ النِّعَمِ وَ قَابَلَهَا بِالتَّقْصِيرِ وَ شَهِدَ عَلَى نَفْسِهِ بِالتَّضْيِيعِ
بار خدايا، در اينجا كسى ايستاده كه به فراوانى نعمتت اعتراف مى كند ولى نعمتهاى تو را با خطا و تقصير خود پاسخ مى گويد. جاى كسى است كه خود به تباهى خود گواهى مى دهد.
اَللَّهُمَّ فَإِنِّي أَتَقَرَّبُ إِلَيْكَ بِالْمُحَمَّدِيَّةِ الرَّفِيعَةِ وَ الْعَلَوِيَّةِ الْبَيْضَاءِ وَ أَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِهِمَا أَنْ تُعِيذَنِي مِنْ شَرِّ كَذَا وَ كَذَا
اى خداوند من، به تو تقرب مى جويم به مقام رفيع محمد و طريقت درخشان على و به وسيله آن دو به تو روى مىآورم كه مرا از شر آنچه از آن به تو پناه آورده ام پناه دهى،
فَإِنَّ ذَلِكَ لاَ يَضِيقُ عَلَيْكَ فِي وُجْدِكَ وَ لاَ يَتَكَأَّدُكَ فِي قُدْرَتِكَ وَ أَنْتَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ
كه بر آوردن اين نياز با وجود توانگريت تو را به تنگنا نيفكند و با وجود قدرتت به رنج نيندازد، كه تو بر هر كارى توانايى.
فَهَبْ لِي - يَا إِلَهِي - مِنْ رَحْمَتِكَ وَ دَوَامِ تَوْفِيقِكَ مَا أَتَّخِذُهُ سُلَّماً أَعْرُجُ بِهِ إِلَى رِضْوَانِكَ وَ آمَنُ بِهِ مِنْ عِقَابِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ
اى خداوند من، به من ارزانى دار رحمت و دوام توفيق خود را تا آن را چون نردبامى گيرم و به مقام خشنوديت عروج كنم و از عذاب تو ايمنى گزينم. يا ارحم الراحمين.