داستان آزاد کردن اسیران ایرانی توسط امیرالمومنین و ازدواج شهربانو با امام حسین علیه السلام
۱۷ بهمن ۱۴۰۲ 0کتاب دلائل الامامه از مسیب بن نجبه نقل میکند که:
همین که اسیران ایران به مدینه وارد شدند، عمر تصمیم داشت زنان را بفروشد و مردان را برده سازد. اما امیر المؤمنین علی (ع) فرمود: پیامبر (ص) فرموده است: "افراد برجسته هر قوم و ملت را گرامی بدارید".
همین که اسیران ایران به مدینه وارد شدند، عمر تصمیم داشت زنان را بفروشد و مردان را برده سازد. اما امیر المؤمنین علی (ع) فرمود: پیامبر (ص) فرموده است: "افراد برجسته هر قوم و ملت را گرامی بدارید".
عمر گفت: "این مطلب را شنیدهام که میفرمود: "هرگاه فرد با صاحب مقام طائفهای پیش شما آمد، او را گرامی بدارید، گرچه مخالف شما باشد"؛
امیرالمؤمنین (ع) فرمود: "اینها گروهی هستند که تسلیم شما هستند و علاقه به اسلام دارند و من از نژاد اینها فرزندانی خواهم داشت. من شما و خدا را گواه میگیرم که سهم خود را از اینها در راه خدا آزاد کردم"؛
پس تمام بنی هاشم فریاد زدند: "ما نیز سهم خود را به شما بخشیدیم"؛ سپس امام علی (ع) فرمود: "خدایا! شاهد باش! من حق آنها را در راه تو آزاد کردم". مهاجر و انصار نیز حق خود را به علی (ع) بخشیدند؛ پس فرمود: خدایا! اینها حق خود را به من بخشیدند و من سهم آنها را در راه تو آزاد کردم".
عمر گفت: "چرا با تصمیم من درباره این اسیران مخالفت کردی و چه چیز باعث شد که بر خلاف رأی من عمل کنی؟"
علی (ع) سخن پیامبر (ص) را درباره احترام به افراد بزرگ هر قبیله به یادش آورد؛ عمر گفت: "من سهم خود و سهم اشخاصی را که نبخشیدهاند، به تو و خدا میبخشم"؛
علی (ع) فرمود: "خدایا! تو شاهد باش بر آزادی آنها و بخشیدن ایشان!".
گروهی از قریش به ازدواج با آن بانوان علاقه داشتند. پس امیر المؤمنین (ع) فرمود: "نباید آنها را به ازدواج مجبور کرد؛ به خودشان اختیار بدهید هر کس را که خواستند انتخاب کنند." گروهی به شهربانو، دختر یزدجرد اشاره کرده، اختیار انتخاب را به او دادند و از پشت پرده از او خواستگاری کردند و در حضور جمع به او گفتند: از میان کسانی که از تو خواستگاری کردهاند، کدام را انتخاب میکنی؟ آیا به داشتن شوهر علاقه داری؟ او سکوت کرد. امیر المؤمنین (ع) فرمود: "به داشتن شوهر علاقه دارد، ولی باید منتظر بود تا چه کسی را انتخاب میکند"؛
عمر گفت: از کجا فهمیدی که تصمیم دارد ازدواج کند؟"
فرمود: "هرگاه بانوی با شخصیتی از یک طائفه بدون سرپرست، خدمت پیامبر (ص) میرسید و از او خواستگاری میشد، پیامبر (ص) دستور میداد به او بگویند که تو قصد ازدواج داری؟ پس اگر خجالت میکشید و سکوت میکرد، همین سکوتش را دلیل اجازهاش قرار میداد و دستور ازدواجش را صادر میکرد، و اگر میگفت، نه، او را بر پذیرش مجبور نمیکرد".
پس خواستگاران در مقابل شهربانو ایستادند و او با دست به حسین بن علی (ع) اشاره کرد. برای مرتبه دوم از او تقاضای انتخاب کردند؛ او این مرتبه نیز به حسین بن علی (ع) اشاره کرده، گفت: "اگر من اختیار دارم، همین شخص را برمیگزینم"؛ پس او امیر المؤمنین (ع) را ولی خود قرار داد و حذیفه نیز خطبه عقد را خواند، سپس امیر المؤمنین (ع) به او فرمود: "اسمت چیست؟"
گفت: "شاه زنان"؛
آن حضرت فرمود: نه؛ سیده زنان عالم، فاطمه دختر رسول خداست"؛ سپس فرمود: "نام تو شهربانو و نام خواهرت، مروارید است؟"؛
او گفت: "آری، همین طور است"
منبع: دلائل الامامه ، محمد بن جریر طبری، ص 194-196
توضیح : ممکن است برای خواننده سوال پیش بیاید که مگر امیرالمومنین زبان فارسی بلد بوده
جواب این است که بله ائمه علیهم السلام همچنان که بخاطر عنایت الهی به آنان به عنوان امام، با علمی که خدا به آنها داده به بسیاری از امور و اسرار عالم که دیگران به آن آگاه نیستند آگاه هستند، همچنین این توان را دارند که هر وقت بخواهند می توانند هر زبانی را بفهمند و به آن تکلم کنند. در این مورد روایت های متعددی وجود دارد که خواننده گرامی می تواند برای مطالعه آنها به مقاله "زبانْ آگاهى پیامبر(ص) و امامان(ع)" نوشته حسن عرفان در نشریه علوم حدیث 1376 شماره 5 مراجعه کند . لینک مقاله : https://ensani.ir/fa/article/64559
متن روایت در کتاب دلائل الامامه :
أخبرني أبو الحسين محمّد بن هارون بن موسى، قال: حدّثني أبي، قال: حدّثنا أبو الحسين محمّد بن أحمد بن محمّد بن مخزوم المقرئ مولى بني هاشم قال: حدّثنا أبو سعيد عبيد بن كثير بن عبد الواحد العامريّ التّمار بالكوفة، قال:
حدّثنا يحيى بن الحسن بن الفرات، قال: حدّثنا عمرو بن أبي المقدام، عن سلمة بن كهيل، عن المسيّب بن نجبة، قال:
لمّا ورد سبي الفرس إلى المدينة أراد عمر بن الخطاب بيع النساء، و أن يجعل الرجال عبيدا للعرب، و أن يرسم عليهم، أن يحملوا العليل و الضعيف و الشيخ الكبير في الطواف على ظهورهم حول الكعبة، فقال أمير المؤمنين (عليه السلام): إنّ رسول اللّه (صلّى اللّه عليه و آله) قال: أكرموا كريم كلّ قوم.
فقال عمر: قد سمعته يقول: إذا أتاكم كريم قوم فأكرموه و إن خالفكم.
فقال له أمير المؤمنين (عليه السلام): فمن أين لك أن تفعل بقوم كرماء ما ذكرت، إنّ هؤلاء قوم قد ألقوا إليكم السلم، و رغبوا في الإسلام و السلام؛ و لا بدّ من أن يكون لي منهم ذرّيّة، و أنا اشهد اللّه و اشهدكم أنّي قد أعتقت نصيبي منهم لوجه اللّه.
فقال جميع بني هاشم: قد وهبنا حقّنا أيضا لك. فقال: اللهمّ اشهد أنّي قد أعتقت جميع ما وهبونيه من نصيبهم لوجه اللّه.
فقال المهاجرون و الأنصار: قد وهبنا حقّنا لك يا أخا رسول اللّه.
فقال: اللهمّ اشهد أنّهم قد وهبوا حقّهم و قبلته، و اشهد لي بأنّي قد أعتقتهم لوجهك.
فقال عمر: لم نقضت عليّ عزمي في الأعاجم؟ و ما الذي رغّبك عن رأيي فيهم؟
فأعاد عليه ما قال رسول اللّه (صلّى اللّه عليه و آله) في إكرام الكرماء، و ما هم عليه من الرغبة في الإسلام، فقال عمر: قد وهبت للّه و لك- يا أبا الحسن- ما يخصّني و سائر ما لم يوهب لك.
فقال أمير المؤمنين (عليه السلام): اللهمّ اشهد على ما قالوه، و على عتقي إيّاهم.
فرغبت جماعة من قريش في أن يستنكحوا النساء، فقال أمير المؤمنين (عليه السلام): هؤلاء لا يكرهن على ذلك و لكن يخيّرن، فما اخترنه عمل به.
فأشار جماعة الناس إلى شهربانويه بنت كسرى فخيّرت و خوطبت من وراء حجاب، و الجمع حضور، فقيل لها: من تختارين من خطّابك؟ و هل أنت ممّن تريدين بعلا؟ فسكتت.
فقال أمير المؤمنين (عليه السلام): قد أرادت و بقي الاختيار.
فقال عمر: و ما علمك بإرادتها البعل؟
فقال أمير المؤمنين (عليه السلام): إنّ رسول اللّه (صلّى اللّه عليه و آله) كان إذا أتته كريمة قوم لا وليّ لها و قد خطبت، أمر أن يقال لها: أنت راضية بالبعل؟ فإن استحيت و سكتت جعل إذنها صماتها «3» و أمر بتزويجها، و إن قالت: لا، لم تكره على ما لا تختاره.
و إنّ شهر بانويه اريت الخطّاب و أومأت بيدها، و أشارت إلى الحسين بن عليّ، فاعيد القول عليها في التخيير فأشارت بيدها و قالت بلغتها، هذا إن كنت مخيّرة.
و جعلت أمير المؤمنين (عليه السلام) وليّها. و تكلّم حذيفة بالخطبة، فقال: أمير المؤمنين (عليه السلام): ما اسمك؟
قالت: شاه زنان .
قال: نه شاه زنان نيست، مگر دختر محمّد (صلّى اللّه عليه و آله) و هي سيّدة نساء، أنت شهربانويه و اختك مرواريد بنت كسرى.
قالت: آريه.
و روي أنّ شهربانويه و اختها مرواريد خيّرتا، فاختارت شهر بانويه الحسين (عليه السلام)، و مرواريد الحسن (عليه السلام).