زندگى و سیره حضرت زینب سلام الله علیها
۲۸ بهمن ۱۳۹۳ 0ولادت:
حضرت زینب كبرى علیها السلام در روز پنجم جمادى الاولى سال پنجم یا ششم هجرى قمرى در شهر مدینه منوّره متولّد گردیده و جهان را به قدوم خویش مزین فرمودند.
پرستاری مادر:
روزهايى بر حضرت فاطمه زهرا (س) گذشت كه بر اساس دردهاى فراوان از جمله: شكسته شدن پهلو، ورم بازو، صورت سيلى خورده و سقط جنين، حدود90 روز بسترى بود. ناگفته پيداست كه چنين بيمارى، نياز به پرستار دارد، لذا حضرت زينب در سن 5 سالگى از مادر پذيرايى و پرستارى مى كرد و متاسفانه طولى نكشيد كه به فراق مادر مبتلا گرديد.
هوش و ذكاوت:
صاحب كتاب اساور من ذهب درباره حافظه و ذكاوت آن بانوى بزرگوار چنین می نویسد:
- در اهمیت هوش و ذكاوت آن بانوى بزرگوار همین بس كه خطبه طولانى و بلندى را كه حضرت صدیقه كبرى فاطمه زهرا (س) در دفاع از حق امیرالمؤمنین (ع) و غصب فدك در حضور اصحاب پیغمبر اكرم (ص) ایراد فرمودند، حضرت زینب (س) روایت فرموده است.
- و ابن عباس با آن جلالت قدر و علو مرتبه در حدیث و علم، از آن حضرت روایت نموده و از آن حضرت به عقیله تعبیر می كند. چنانچه ابوالفرج اصفهانى در مقاتل می نویسد: ابن عباس خطبه حضرت فاطمه (س) را از حضرت زینب (س) روایت كرده و می گوید: حدثتنى عقیلتنا زینب بنت على علیهالسّلام..»
دقت كنیم كه حضرت زینب علیها السلام با اینكه دخترى خردسال (یعنى هفت ساله و یا كمتر) بود، این خطبه عجیب و غرّاء كه محتواى معارف اسلامى و فسلفه احكام و مطالب زیادى است را با یك مرتبه شنیدن حفظ كرده، و خود یكى از راویان این خطبه بلیغه و غراء می باشد.
فصاحت و بلاغت:
كلمات دربار و فرمایشات گهربار آن حضرت در خطبه هایى كه از آن حضرت روایت شده خود قویترین دلیل بر كمال فصاحت و بلاغت آن بانوى بزرگوار می باشد. همان بانویى كه امام سجاد علیهالسّلام در حق ایشان فرمودند: «اَنْتِ بِحَمدِ اللّهِ عالِمَةٌ غَیرَ مُعَلَّمَة وَ فَهِمَةٌ غَیرَ مُفَهَّمَة» یعنى: «اى عمّه! شما الحمد للّه بانوى دانشمندى هستید كه تعلیم ندیده، و بانوى فهمیده اى هستید كه بشرى تو را تفهیم ننموده است».
در اینجا مرورى كوتاه به قسمتى از خطبه آن حضرت در مجلس یزید كه یكى از بزرگترین حركتهاى آن حضرت، در واقعه كربلا بود كه دستگاه حكومت بنى امیه را به شدّت لرزاند، می كنیم:
- به خدا قسم اى یزید، هر چه كردى بازگشت آن به سوى خودت خواهد بود، چرا كه تو جز پوست خود نشكافتى و جز گوشت خود ندریدى.
- اى یزید! در آن روزى كه خداوند بدنهاى پاك شهیدانمان را حاضر می كند تا حقوق خود را از ستمگر بستاند، تو بر رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم وارد خواهى شد، امّا می دانى در چه حالى؟ در حالیكه خون عزیزان او را ریخته و حرمت ذرّیه او را از بین برده اى. آرى اى یزید! از این پیروزى ظاهرى كه به دست آورده اى، غرق شادى مشو، و آن عزیزان را كه در كربلا به خاك و خون كشیده اى، مغلوب و مرده مپندار. كه خداوند می فرماید: (كسانى را كه در راه خدا شهید شده اند مرده مپندارید. بلكه آنان زنده اند و در نزد خداى خود روزى می خورند). آل عمران: 169
- اى یزید! براى تو همین بس كه حاكم در آن روز خداوند، و دشمن تو پیامبر خدا، و یاور و پشتیبان اهل بیت جبرئیل باشد. و به زودى كسى كه این مقام را براى تو زینت داده و تو را بر گردن مسلمین سوار كرده است (یعنى معاویه)، خواهد دانست كه چه جانشین بدى براى خود تعیین كرده و در روز جزا درخواهید یافت كه بدترین مكان از آنِ كیست؟ و بدبختى و ضعف و زبونى شامل چه افرادى خواهد شد.
كرامات:
به غیر از انوار مقدسه چهارده معصوم علیهم السّلام، در میان خاندان رسالت و اهل بیت گرامى پیامبر اكرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم، افرادى هستند كه در نزد خداوند متعال داراى رتبه و منزلت رفیع و والایى می باشند و توسل به ایشان، موجب گشایش مشكلات و معضلات امور دیگران است. مانند حضرت اباالفضل علیه السلام كه حتى در موارد زیادى، مسیحیان به آن حضرت متوسل شده و به بركت توسل به آن حضرت، مشكلاتشان حل گردیده و به حوائج و خواسته هاى خویش نائل گردیده اند.
حضرت زینب سلام اللّه علیها نیز بانویى بزرگوار از این دودمان پاك است كه توسل به آن حضرت براى حل مشكلات بزرگ بسیار تجربه شده است و كرامات بسیارى از آن بانوى گرامى نقل شده است.
به عنوان مثال شبلنجى یكى از علماى اهل تسنّن در نورالابصار می نویسد:
- «شیخ عبدالرحمن اجهورى مقرى در كتابش مشارق الانوار می گوید: در سال هزار و صد و هفتاد دچار مشكل بسیار سختى شدم و به روضه (قبر مطهر و نورانی) حضرت زینب علیها السلام متوسل شدم و قصیده اى در مدح آن حضرت سرودم كه مطلع آن چنین بود: «آلِ طاها لَكُمْ عَلَینَا الْوِلاءُ لا سِواكُمْ بِما لَكُمْ آلآء». و خدا به بركت آن بانوى گرامى مشكل مرا حل كرد.
زينب عالمه بود:
امام سجاد (ع) خطاب به عقيله بنى هاشم، زينب كبرى (س) مى فرمايند: «يا عمة انت بحمد الله عالمة غير معلمة، و فهمة غير مفهمة»؛
عمه جان ! تو عالمه اى هستى بدون اينكه معلم داشته باشى، و فهميده اى هستى بى آن كه كسى مطالب را به تو فهمانده باشد.
زينب محدثه بود:
از سخنان فاضل دربندى (متوفى سال 1286 هجرى) و جز او از عالمان ديگر، ظاهر و هويدا است كه آن خاتون دو سرا، حضرت زينب كبرى (س)، علم منايا و بلايا (مرگ ها و پيشامدهاى سخت) را مى دانسته، و فرمايش امام سجاد (ع) به او: «یا عمة انت بحمد الله عالمة غير معلمة، و فهمة غير مفهمة».
دليل و راهنما است به اين كه زينب دختر اميرالمؤ منين (س) محدثه بوده، يعنى همه چيز (از جانب خداى تبارك و تعالى) به او الهام مى شده و در دلش آشكار مى گشته است. همچنين علم و دانش او از علوم لدنية (علومى كه از استاد فرا نگرفته، بلكه از جانب خداى عزوجل) بوده است.
عقيله بنى هاشم:
در برخى از روايات است كه او مجلس علمى داشت و زنان به قصد آموختن احكام دين نزد او مى رفتند. اين صفات برجسته كه براى هيچ يك از زنان معاصر او فراهم نشده است، زينب را از ديگران ممتاز ساخت؛ چنان كه او را «عقيله بنى هاشم» مى گفتند و از وى حديث فرا مى گرفتند.
- ابن عباس از او حديث كند و گويد: «عقيله ما، زينب دختر على (ع) حديث كرد... و اين لقب بر او ماند؛ چنان كه به عقيله معروف گشت و فرزندان وى را بنى عقيله گفتند».
ازدواج با عبدالله بن جعفر:
وقتى كه زینب به سن ازدواج رسید، على براى او كسى را كه در شرافت خانوادگى، شایستگى همسرى او را داشت برگزید، خواستگاران فراوانى از جوانان محترم و ثروتمند بنىهاشم و قریش براى زینب مىآمدند، ولى براى نوگل خاندان پیغمبر وبانوى خردمند بنىهاشم، عبدالله بن جعفر از همه شایسته تر بود.
- پدر عبدالله، جعفربن ابىطالب است كه ذوالجناحین (داراى دو بال) و ابوالمساكین (پدر بینوایان) لقب یافت. جعفر، برادر تنى على و محبوب پیغمبر بود.
- ابوهریره در باره جعفر مىگوید: پس از رسول خدا(ص)، بهتر از جعفربن ابىطالب كسى نبود.
- جعفر هنگام ستمگرى و سختگیرى قریش، براى حفظ دینش به حبشههجرت كرد، و وقتى كه از حبشه با عدهاى از مسلمانان به مدینه بازگشت، رسیدن او به مدینه با فتح خیبر مصادف شد، رسول خدا، جعفر را در بغل گرفت و بوسید و چنین گفت: «نمىدانم از آمدن جعفر دلشادترم و یا از فتح خیبر».
- و نیز از رسول خدا (ص) شنیده شد كه مىفرمود: «مردم از ریشههاى گوناگون هستند، و من و جعفر از یك ریشه هستیم».
شوهر زینب، عبداللهبن جعفر، در حبشه متولد شد. عبدالله، نخستین نوزاد است از مسلمانان مهاجر به حبشه كه در آن دیار به دنیا آمده است.
- ابن حجر در اصابه (4) نقل مىكند كه رسول خدا فرمود: «خوى و خلقت عبدالله به من مىماند» سپس دست راست عبدالله را گرفته وچنین فرمود: «بارالها! خاندان جعفر را برقرار بدار و كسب و كار را براى عبدالله مبارك گردان». این جمله را سه بار مكرر مىكند. و سپس مىفرماید: « من در دنیا و آخرت سرور آن ها هستم».
عبدالله مردى بود بزرگ، جوان مرد، دلیر، پاكدامن، و مركز جود و سخا نامیدهشد; احسان فروشى نمىكرد و نیكى را نمىفروخت و هیچ مستمندى را از درخانهاش ناامید بر نمىگردانید. محمدبنسیرین مىگوید: بازرگانى شكرى به مدینه آورد و به فروش نرفت. این خبر به عبدالله بن جعفررسید. به پیشكارش فرمان داد كه آن شكر را بخرد و به مردم ببخشد.
یزید بن معاویه مال گزافى به طور هدیه براى او فرستاد. موقعى كه مال به دست عبدالله رسید، آن را میان اهل مدینه قسمت كرد و از آن به منزل خود هیچ نبرد.
- این شعر عبداللهبن قیس رقیات است كه مىگوید: من مانند فرزند نامدار و سفید بخت جعفر هستم. او چون مىدانست كه مال باقىنخواهد ماند، به مستمندان و بیچارگان ببخشید و نام خود را جاویدان كرد.
- و این سخن عبدالله بن ضرار است كه در ستایش عبدالله مى گوید: اى فرزند جعفر، تو بهترین جوان مردان هستى و براى هر كس كه در خانهات را بزند و فرود آید بهترین میزبانى. میهمانانى بسیار در نیمه شب به خانه تو آمدند، هر غذایى كه خواستند آماده بود وچه سخنان شیرینى از تو شنیدند و چه گشاده رویىهایى از تو بدیدند.
- ابن قتیبه در عیونالاخبار نقل مىكند (5) كه هنگامىكه معاویه از مكه باز مىگشت، به مدینه آمد و هدایا و مال بسیارى براى حسن و حسین و عبداللهبنجعفر و محترماندیگر قریش فرستاد. به فرستادگان سفارش كرد كه پس از رسانیدن مال، قدرى درنگ كنند و ببینند هر كدام با هدایاى خود چه مىكنند. وقتى كه فرستادگان رفتند كه هدایا را برسانند، معاویه به اطرافیان خود روى كرده، چنین گفت: اگر بخواهید، بهشما مىگویم كه هر كس با هدیهاش چه خواهد كرد. اما حسن، مقدارى از عطریات هدیهاش را به زنان خود داده و بقیه را به هر كسكه نزد او بود، مىبخشد. اما حسین، از كسانى كه پدرانشان در صفین كشته شده و یتیم شدهاند، شروع مىكند، اگر چیزى بماند، شترهایى قربانى كرده و تقسیم مىكند و شیر تهیه كرده به مردم مىدهد. اما عبداللهبن جعفر، به غلام خود مىگوید: بدیح، قرضهاى مرا ادا كن و اگرچیزى ماند وعدههایى كه به مردم دادهام انجام بده. و اما فلان...تا آخر. فرستادگان كه بازگشتند و هر چه دیده بودند گزارش دادند، همانطور بود كه معاویه گفته بود. عبدالله در بخششهاى خود اسراف مىكرد، و از آن كه مالش از میان برود و یا به دشمنانش برسد ابایى نداشت. اگر در كفش به جز جانش نباشد، همان را خواهد بخشید، حاجتمند باید از خداى بپرهیزد كه آن را تقاضا نكند.
زناشویى مبارك بارور شد; زینب دختر زهرا براى عبدالله بن جعفر چهار پسرآورد: على، محمد، عون اكبر، عباس، هم چنان كه دو دختر آورد كه یكى از آن دو امكلثوم است كه معاویه با زیركى سیاسى خود مىخواست او را به همسرى یزید در آورد، تا از پشتیبانى بنىهاشم استفاده كند. عبدالله، اختیار دختر را به دستخالوى او امام حسین داد، آن حضرت هم دختر را به پسر عمویش قاسم بن محمد بن جعفر بن ابى طالب تزویج كرد.
ازدواج زینب میان او و پدر و برادرانش جدایى نینداخت، محبت امام على به دختر و برادر زادهاش به اندازهاى بود كه آن دو را همچنان نزد خود نگاه داشت تا وقتى كه على زمام دار مسلمانان شد و كوفه را پایتخت قرار داد، آن دو با آن حضرت به كوفه آمدند و در مركز خلافت زیر سایه امیرالمؤمنین مىزیستند.
در جنگهاى آن حضرت، عبدالله در كنار عموى خود ایستاده و نبرد مىكرد و یكى از سرداران آن حضرت در صفین بود.
مردم كه مىدانستند عبدالله نزد دودمان پیغمبر ارزش و احترامى دارد، او را وسیلهاى پیش امیرالمؤمنین و دو فرزندش حسن و حسین قرار مىدادند; چون كهخواهش او رد نمىشد و امیدش ناامید نمىگردید.
- در اصابه از محمدبن سیرین نقل مىكند كه یكى از دهقانان اراضى سواد (6) ازعبدالله خواست كه در باره حاجتى باعلى سخن گوید، على حاجت آن مرد را برآورد. آن مرد چهل هزار براى عبدالله فرستاد، عبدالله آن را نپذیرفت و چنینگفت: مانیكوكارى را نمىفروشیم. (7)
- ابوالفرج اصفهانى در مقاتل الطالبیین (8) نقل مىكند: وقتى كه حسن بن علىاز دنیا رفت، اهل بیت پیغمبر بنا بر وصیتى كه امام حسن نموده بود خواستند كه آن حضرت را در كنار رسول خدا به خاك سپارند، بنىامیه اسلحه پوشیده و مانع شدند و مروان حكم چنین مىگفت: چه جنگهایى كه از صلح بهتر است؟ آیا عثمان را در دورترین نقاط بقیع دفن كنند، ولى حسن در خانه رسول خدا (ص) دفن شود؟ تا من بتوانم شمشیر بردارم، هرگز این كار نخواهد شد. حسین نپذیرفت و گفت: چارهاى نیست جز آن كه برادرش در كنار جدش به خاك سپرده شود. نزدیك بود فتنهاى روى دهد، اگر عبدالله جعفر پا در میان نمىگذاشت. او به پسر عمویش حسین عرض كرد: تو را به حق من كه كلمهاى برزبان نیاورى. عبدالله، عمو زاده خود حسن را به سوى بقیع برد و در همان جایى كه مادرش زهرا بهخاك سپرده شده بود (9) دفن گردید (10) و مروان حكم بازگشت.
زینب در آغاز جوانى چگونه بوده است؟
مراجع تاریخى از وصف رخساره زینب در این اوقات خوددارى مىكنند; زیرا كه او در خانه و رو بسته زندگى مىكرده و ما نمىتوانیم مگر از پشت پرده وى را بنگریم.
- ولى پس از گذشتن دهها سال از این تاریخ، زینب از خانه بیرون مىآید و مصیبت جانگداز كربلا او را به ما نشان مىدهد و كسىكه او را به چشم، دیده، براى ما وصفش مىكند و چنین مىگوید: گویا مىبینم زنى را كه مانند خورشید مىدرخشید و با شتاب از خیمهگاه بیرون مىآمد. (11) پرسیدم: او كیست؟ گفتند: زینب دختر على است.
- هنگامى كه زینب پس از شهادت امام حسین به مصر مىرود، عبدالله بن ایوبانصارى در وصفش مىگوید: ...به خدا كه من صورتى مانند آن ندیدم، گویا پارهاى از ماه بود.
در صورتى كه این بانوى بزرگ در آن وقت در پنجاه و پنجمین سال زندگى خود بود، غریب بود، خسته و كوفته بود، مصیبتزده و داغ دیده بود، پس جمال زینب در آغاز جوانى پیش از آن كه سالمند بشود، و مصایب جانگداز خوردش كند و جامداغ دیدگى را تا پایان بدو بنوشاند، چگونه بوده است؟!
شخصیت زینب:
بهتر است كه -در این جا نیز- منتظر شویم تا حوادث، از دلیرى و پایدارى او پرده بردارد، و او را در بهترین نمونه از دلاورى و زیربار ظلم نرفتن و بزرگ منشى به ما بنمایاند.
به همین زودى تعجب مورخان از ایستادگى زینب واستقامت او در برابر یزید بن معاویه آشكار مىشود.
- ابن حجر در اصابه براى ما مطلبى نقل مىكند كه از قدرت زینب در سخن و نیرومندىاش در استدلال خبر مىدهد. (12) و در آینده نزدیكى مردم آن عصر در كربلا و در مجلس استاندار كوفه و مجلس یزید بن معاویه سخنانى از زینب مىشنوند كه فصاحت و بلاغتش همه را متعجب مىكند، به همان اندازهاى كه امروز ما را به تعجب مىاندازد و همگى به فوقالعادگى او و سخنورى او و سحر بیانش گواهى مىدهند.
- جاحظ در كتاب البیان و التبیین از خزیمه اسدى نقل مىكند: پس از شهادت امام حسین وارد كوفه شدم و سخنان پر مغز و شیواى زینب را شنیدم، من ناطقتر و گویندهتر از او زنى را ندیدم. گویا از زبان امیرالمؤمنین علىبنابىطالب سخن مىگفت.
- این شمایل زینب است به طورى كه او را در كربلا دیدهایم، و چنان كه در زمانجوانىاش نمونهاى از فضایل براى ما نمایان شده، زیرا مىشنویم كه او در مهربانى و رقت قلب به مادرش و در دانش و پرهیزگارى به پدر مانند بوده.
- و چنان كه بعضى از روایات مىگوید: زینب داراى مجلس علمى ارجمندى بوده كه زنانى كه مىخواستند احكام دین را بیاموزند، در آن مجلس حاضر مىشده و كسب دانش مىكردهاند.
- صفات برجستهاى در زینب جمع بوده كه هیچ یك از زنان عصر او دارا نبودهاند، لذاست كه «بانوى خردمند بنىهاشم» گردید. ابنعباس كه از او روایت مىكند، مىگوید: «بانوى خردمند ما زینب دختر على چنین گفت».
- زینب، بدین لقب به طورى معروف شده بود كه وقتى «بانوى خردمند» مىگفتند، زینب فهیمده مىشد. فرزندان او به چنین لقبى افتخار مىكردند و به «زادگان بانوىخردمند» شناخته شده بودند.
شهادت آن حضرت:
حضرت زینب سلام الله علیها در شب یك شنبه 15 رجب سال 63 هجرى قمرى در ضمن سفرى كه به همراه همسر گرامیشان عبداللّه بن جعفر به شام رفته بودند، به شهادت رسیده و بدن مطهر آن بانوى بزرگوار در همانجا دفن گردید. و مزار ملكوتى آن حضرت اینك زیارتگاه عاشقان و ارادتمندان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السّلام می باشد.
القاب حضرت زينب (س):
پی نوشتها:
1) از تحقيق در تواريخ بهدست مىآيد كه فرماندهاول جعفر بوده و سپس زيد.(مترجم).
2) بعضى از مورخان معتبر نقل كردهاند كه نخستين فرماندهىكه از طرف پيغمبر تعيين شدهبود، جعفر بودو زيدبن حارثه فرمانده دوم بود. از اشعار عباس بن مرداس كه در مرثيه آن ها گفته و سيره ابن هشام، نقلمىكند نيز، چنين مستفاد مىشود. (مترجم).
3) الاستيعاب، ج 4، ص 230-231.
4) ج 3، ص 49.
5) ج 3، ص 40.
6) زمينهاى سبز و خرم را سواد گويند كه بيشتر در عراق عرب بود. دهقان يعنى ارباب ملك. (مترجم).
7) الاصابة ، ج 2، ص 281.
8) ص 74.
9) قبلا تذكر داده شد كه بودن قبر زهرا در بقيع كاملا موردترديد است.(مترجم).
10) بردن جنازه امام حسن به بقيع وسكوت حسين (ع) دراثروصيت امام حسن (ع) بوده. كاملابناثير، ج3،ص 228. (مترجم).
11) تاريخ طبرى، ج 4، ص 340-341.
12) الاصابة، ج 4، ص 314 و 315 و 510
منبع: سایت آوینی