مجموعه داستان هایی از توسل به امام زمان (عج): داستان نقطه امن

۲۱ شهریور ۱۴۰۳ 0 صوتی و تصویری
ظلمت شب حال همه مون را گرفته بود اگر به من بود، همون در جلسه دستم را زیر سرم می ذاشتم و یه نمه چرت می زدم دو روز تمام روی نقشه گشتیم اما انگار نه انگار تا زمانیه که نقطه امنی برای قرارگاه پیدا نمی شد، عملیات امکان نداشت آخر سر هم وقتی بروجردی حال و روزمون را دید، گفت برید بخوابید چشم های خودش از همه مون سرخ تر بود کله سحر با صدای تق تق بخواب شدم یک نفر مفاتیح بالای سرم را برداشت زیرچشم نگاهش کردم، بروجردی بود طوری شده؟ برقی در چشمانش می درخشید، دنبال نماز امام زمان(ع) می گردم خواب از سرم پرید راست نشستم وقتی حالم را دید، فهمید که باید سیر تا پیاز ماجرا را برام بگید قبل از خواب توسل کردم خدا جون ما دیگه فکرامون به جایی قد نمیده، خودت کمکون کن پلک هایم که سنگین شد با خودم نذر کردم که اگر این مشکل حل شد نماز امام زمان بخوانم دیگه نفهمیدم چی شد تا اینکه دیدم اقایی به داخل اتاق اومد صورتش را خوب به یاد ندارم اما انگار خیلی وقت بود او را می شناختم بی مقدمه گفت چرا این قدر معطل می کنید و دست گذاشت روی یک نقطه از نقشه وقتی بروجردی دستش را روی نقطه ای از نقشه گذاشت، زبان همه بند امد حتی ارتشی ها هم لام تا کام حرف نزدند فقط همه گفتند عالیه بهتر از اینجا پیدا نمیشه
کانال قرآن و حدیث را درشبکه های اجتماعی دنبال کنید.
آپارات موسسه اهل البیت علیهم السلام
کانال عکس نوشته قرآن و حدیث در اینستاگرام
تلگرام قرآن و حدیث
کانال قرآن و حدیث در ایتا
کانال قرآن و حدیث در گپ
پیام رسان سروش _ کانال قرآن و حدیث