کلیپ: حجت الاسلام انصاریان/ خصلت امت پیغمبر
۲۱ مهر ۱۴۰۳ 0 صوتی و تصویری
حجت الاسلام و المسلمین شیخ حسین انصاریان
دستگیری از نیازمندان
یک عالمی بود اهل شیراز بود صد و یک سالش بود فوت کرد، یک بار به من فرمودند. فرمودند من مشهد که میرم بخاطر اینکه شناخت از من دارند از من دعوت می کنند سفره خوب هم می اندازند من هم سر سفره یه دو تا لقمه نوه و پنیر و نون و ماست بهم میگه آقا چلو کباب کوبیده چلو کباب برگ، برنج خورشت به این خوبی ، میگم سنم اقتضا نمی کنه میتونم بخورم مثلا به اون می گم سنم اقتضا نمی کنه سنگین میشم اندازه شام منو بریز توی یه قابلمه بده به من بعد میگفت اونم کم نمیذاره قابلمه را پر میکنه پنج تا کباب برگ شش تا کباب کوبیده یه ظرف خورشت برنج مفصل گفت اینا رو میذارم کنار تا یازده شب توی اون خونه هستم صحبت می کنم تا بشه یازده، یازده به صاحب خونه میگم: من میخام برم... خودم هم بلدم راه رو برم قابلمه ها رو زیر عبا می گیرم توی یه بقچه مستحقایی که کناره دیوار خوابیدند و از این غذاها گیرشون نمیاد میشینم بالاسرشون اروم اروم نوازششون می کنم بیدار میشند می بینند یک آخوند پیرمرد قد خمیده یه مرتبه بلد میشند میشینن میگم کاری باهاتون ندارم شام آوردم براتون همین قابلمه رو بین پنج شش تا که می بینم بهشون میدم ....
دهه اول ربـیـع الاول ۱۴۰۳
مشهد، حسینیه همدانی ها
دستگیری از نیازمندان
یک عالمی بود اهل شیراز بود صد و یک سالش بود فوت کرد، یک بار به من فرمودند. فرمودند من مشهد که میرم بخاطر اینکه شناخت از من دارند از من دعوت می کنند سفره خوب هم می اندازند من هم سر سفره یه دو تا لقمه نوه و پنیر و نون و ماست بهم میگه آقا چلو کباب کوبیده چلو کباب برگ، برنج خورشت به این خوبی ، میگم سنم اقتضا نمی کنه میتونم بخورم مثلا به اون می گم سنم اقتضا نمی کنه سنگین میشم اندازه شام منو بریز توی یه قابلمه بده به من بعد میگفت اونم کم نمیذاره قابلمه را پر میکنه پنج تا کباب برگ شش تا کباب کوبیده یه ظرف خورشت برنج مفصل گفت اینا رو میذارم کنار تا یازده شب توی اون خونه هستم صحبت می کنم تا بشه یازده، یازده به صاحب خونه میگم: من میخام برم... خودم هم بلدم راه رو برم قابلمه ها رو زیر عبا می گیرم توی یه بقچه مستحقایی که کناره دیوار خوابیدند و از این غذاها گیرشون نمیاد میشینم بالاسرشون اروم اروم نوازششون می کنم بیدار میشند می بینند یک آخوند پیرمرد قد خمیده یه مرتبه بلد میشند میشینن میگم کاری باهاتون ندارم شام آوردم براتون همین قابلمه رو بین پنج شش تا که می بینم بهشون میدم ....
دهه اول ربـیـع الاول ۱۴۰۳
مشهد، حسینیه همدانی ها