شعر ميلاد با سعادت حضرت ولى عصر (عج)
۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۴ 0آيد آن صبح درخشانى كه من مى خواستم
روشنى بخش دل و جانى كه من مى خواستم
از نسيم جانفزاى گلشن آل رسول
بشكفد گلهاى بستانى كه من مى خواستم
از بهارستان باغ و گلشن آل على
آمد آن سرو خرامانى كه من مى خواستم
سالها در خلوت دل اشك حسرت ريختم
تا بيامد ماه كنعانى كه من مى خواستم
ديده يعقوب جان من از آن شد پر فروغ
كآمد آن خورشيد رخشانى كه من مى خواستم
در بهاران چون هزاران شكوهها كردم به دل
تا به بار آمد گلستانى كه من مى خواستم
سر به زانوى ندامت مى زنم در پاى دوست
تا رسد دستم به دامانى كه من مى خواستم
چون «امينى» همّت از پير مغان كردم طلب
يافتم آن گوهر جانى كه من مى خواستم
شاعر: امینی کاشانی
منبع:خوشه هاى طلائى، محمد على مجاهدى،قم: انتشارات مسجد جمكران1384-ص165