داستانهای ائمه: امام مهدی (عج): دجال در کعبه
۲۱ شهریور ۱۳۹۴ 0سيد بن طاوس در كتاب «اقبال» از ابان بن محمد روايت كرده كه سالى حضرت صادق عليه السّلام بحج رفت و در زير ناودان خانه خدا ايستاده دعا فرمود. عبد اللَّه بن حسن در جانب راست، و حسن بن حسن در سمت چپ، و جعفر بن حسن « اين سه تن فرزندان حسن مثنى پسر امام حسن مجتبى عليه السّلام ميباشند.» پشت سر آن حضرت ايستاده بودند.
در اين وقت عباد بن كثير بصرى آمد و عرض كرد: يا ابا عبد اللَّه! « ابا عبد اللَّه كنيه حضرت صادق عليه السّلام است.»حضرت در جواب وى سكوت فرمود
عباد سه بار بدين گونه حضرت را صدا زد و پاسخى نشنيد. سپس حضرت را بنام مخاطب ساخت و گفت: يا جعفر! حضرت فرمود: يا ابا كثير! هر چه ميخواهى بگو! عرض كرد: كتابى دارم كه در آن نوشته است مردى اين خانه را بكلى منهدم خواهد كرد.
حضرت فرمود:
ابو كثير! كتاب تو دروغ ميگويد، بخدا قسم من آن مرد را ميشناسم پاهاى او زرد و ساقهاى وى مجروح، گردنش باريك، سرش بزرگ و در كنار اين ركن، (اشاره بركن يمانى فرمود) مردم را از طواف خانه خدا منع كند « مقصود دجال است». بطورى كه از دور او متفرق گردند.آنگاه خداوند براى دفع وى مردى از اولاد من (و با دست اشاره بسينه خود فرمود) برانگيخته كند و او را مانند قوم عاد و ثمود و فرعون بقتل رساند.
در اين موقع عبد اللَّه بن حسن گفت: بخدا قسم ابا عبد اللَّه راست ميگويد، و بعد از او ساير اولاد امام حسن نيز فرمايش امام ششم را تصديق كردند.
منبع: مهدى موعود ( ترجمه جلد 51 بحار الأنوار)، محمد باقر مجلسی،تهران:1378 ،صص376-377.