شعر بی کسی (درباره شهادت حضرت زهرا علیها السلام)
۲۸ شهریور ۱۳۹۴ 0از مدينه بوى آتش مىرسد
بوى ظلمتهاى سركش مىرسد
خاك از اشك على گلپوش شد
شمع بزم مرتضى خاموش شد
كودكان از اشك و آه و زمزمه
در ميان حجره جسم فاطمه
درد، زينب را تسلى مىكند
غربت مولا تجلّى مىكند
يا على اى آنكه غم ديده بسى
مى رسد آن لحظههاى بىكسى
لحظه هايى پُر ز آه و زمزمه
لحظه هاى زيستن بىفاطمه
شستى از اشك آن گل پژمرده را
ديدى آخر روى سيلىخورده را
آسمان خون بر زمين افشانده است
صبر از اين صبر حيران مانده است
پشت اين در ناله میسوزد هنوز
غنچه اى با لاله مىسوزد هنوز
دردها دارد به دل هستى ولى
درد غربت درد اندوه على
عرش دستانم فتاده از ثبات
مرگ تدريجىست بىزهرا حيات
مىروى زهرا ولى تنها مرو
بى على از اين جهان زهرا مرو
شد مدينه بيت الاحزان على
رفت از جسم على جان على
اين من و اين خانه بى فاطمه
اين من و اين اشك و آه و زمزمه
اين من و اين بغض مانده بر لبم
اين من و اين ناله هاى زينبم
اين من و اين بىقرارى هاى دل
اين من و اين آه و زارىهاى دل
اين من و اين شهر در اندوه و غم
اين من و اين ناله هاى دم به دم
اى مدينه اى گواه درد من
بين سرشك گرم و آه سرد من
اى مدينه چشم من در خون نشست
شاخه هاى آرزو در هم شكست
اى مدينه ياس من پرپر شده
باغى از احساس من پرپر شده
اى مدينه آتش دشمن ببين
شعله هاى داغ را در من ببين
اى مدينه خانه ام خاموش شد
يار هجده ساله ام گلپوش شد
داغ يعنى سوختن بىفاطمه
شعله ها افروختن بىفاطمه
داغ يعنى شبنم چشم بهار
ديدهها توفانى از هجران يار
داغ يعنى يك جهان فرياد دل
كس نباشد تا كند امداد دل
داغ يعنى ديدن خون روى در
داغ يعنى درد و اندوه و شرر
داغ يعنى غنچه پرپرشده
لاله آزرده ز ميخ در شده
داغ يعنى كنج ماتم اعتكاف
بازوى بشكسته از ضرب غلاف
داغ يعنى همجوار بىكسى
سرسپردن در ديار بىكسى
اين منم لبريز غمها فاطمه
مانده ام تنهاى تنها فاطمه
گشت از من يار من آخر جدا
كاش مىشد جانم از پيكر جدا
بعد از اين هجر تو و داغ على
بين خزان رو كرده در باغ على
باغ من بى غنچه و بى لاله شد
آهِ مانده روى لبها ناله شد
من شدم بشكسته پر يا فاطمه
ناله دارم از جگر يا فاطمه
منبع: صفای مدینه، محمود تاری، صص35-38.