شعر درباره عید فطر
۳۰ شهریور ۱۳۹۴ 0ماه نو آمد و عید آمد و افطار گذشت
ماه غفران و مه جلوه دلدار گذشت
نفخه باد صبا چون دم جان پرور دوست
عطرافشان و از صحنه گلزار گذشت
دوش مرغ سحری بانگ برآورد که خیز
چند خسبی که تو را دولت دیدار گذشت
نیک بنگر که د راین ماه چه اندوخته ای
چند گوئی مه نو آمد و افطار گذشت
ای بسا غره به سلخ آمد و می آید باز
چرخ گردنده چوهربار به تکرار گذشت
زرد رو انکه زطاعت نبرد توشه راه
خرم آنکو پی دین رفت و زدینار گذشت
غره تا کی به جهان باشی و بر کار جهان
تا زدی چشم بهم کار تو از کار گذشت
دم غنیمت شمر ای دوست که یکدم نگری
سایه عمر عزیز از سر دیوار گذشت
بهره ای باید از این عید تو را ورنه چه سود
که دمیدت شفق صبح و شب تار گذشت
چرخ در گردش و عمر گذرا می گذرد
دور ما نیز چو یک گردش پرگار گذشت
مژده وصل شنیدیم در این عید سعید
به نهانخانه دل نقش رخ یار گذشت
دل و دین برد به غارت همه از پیر و جوان
تا که در محفل ما آن بت عیار گذشت
ماه من کرد علم تا پی قامت قامت
بانگ تکبیر ز نه گنبد دوار گذش
آنکه از خون سرش کرد محاسن رنگین
صیت عدلش همه از ثابت و سیار گذشت
بانگ برداشت چوبر «فزت و رب الکعبه»
از فلک ناله آل الله اطهار گذشت
به خدای حرم و کعبه که از عرش برین
نور روی علی ان مظهر انوار گذشت
هر که نوشید می حب علی مردانی
یا علی گفت و ز پل با صف احرار گذشت
منبع:فروغ ایمان ،علی مردانی،تهران،سپهر،1367،صص:91-90