طلاق آفت خانواده
۰۵ بهمن ۱۳۹۳ 0 فرهنگ و اجتماع
خانواده ، نهاددیرپای اجتماع است که محل ومامن آسایش وآرامش جسم وروان آدمی به شمارمی آید. خانواده جزیی ازجامعه است وهربحرانی که جامعه رافراگیرد، خانواده رانیزتحت تاثیرقرارمی دهد. خانواده سنگ زیربنای جامعه وتنهانظام اجتماعی است که درهمه جوامع موردپذیرش می باشد.خانواده درجوامع گوناگون دارای نقش پایگاه ومنزلتی متفاوت است. خانواده ، اگرچه هسته ای کوچک ازاجتماع محسوب می شود ، ولی نقش آن درحیات اجتماعی انسان ها فوق العاده حائزاهمیت است . استواری وتحکیم روابط خانوادگی دربهبودروابط اجتماعی وکاهش مشکلات جامعه نقشی ارزنده ومثبت دارد . و آنچه که آن را تهدید می کند جای آن دارد که به صورت جدی در موردش تحقیق نمود . آنچه که امروز این دژ مستحکم را مورد تهدید قرار می دهد طلاق است .آسیب اجتماعی ناشی ازاین اقدام (طلاق ) نه تنها متوجه اعضای خانواده بلکه متوجه کل جامعه ونسل آینده می باشد .
طلاق ازنظر لغوی به معنی رهاشدن می باشد ودراصطلاح عبارت است از خاتمه دادن به زندگی مشترک زوجین ، طلاق را اغلب راه حل رایج وقانونی ، عدم سازش زن وشوهر، فروریختن ،ساختار زندگی ، قطع پیوندزناشویی واختلال ارتباط والدین بافرزندان تعریف کرده اند.گاهى طلاق تنها راه منطقى براى حل مشکل به نظر مىرسد. آنچه داراى اهمیت است نگرش متفاوت افراد جامعه نسبت به این پدیده است . طلاق پدیده ای است که برتمامی جوانب جمعیت، یک جانبه اثرمی گذارد ، زیراموجب می شودفرزندانی محروم ازنعمت های خانواده تحویل جامعه گردند که احتمالا فاقد سلامت کافی روانی دراحرازمقام شهروندی یک جامعه اند. بنابراین آسیب اجتماعی ناشی ازاین اقدام نه تنهامتوجه اعضای خانواده بلکه متوجه کل جامعه ونسل آینده می باشد .
تعریف لغوی و اصطلاحی طلاق
علل وعوامل طلاق
طلاق پدیده ای اجتماعی است و همانند سایر پدیده های اجتماعی متأثر از یک عامل نیست ، بلکه مجموعه ای از عوامل در آن دخالت دارند. و می تواند دلایل فراوانی داشته باشد که شناخت عوامل موثر در طلاق نقش بسزایی در کاهش آن دارد.
1-عوامل روان شناختی:
الف) ازدواج اجباری
ازدواجی که به صورت اجباری و فقط به خواسته یکی از والدین یا هر دو باشد و تمایلی از سوی زوجین برای این ازدواج نباشد، در اکثر مواقع به شکست می انجامد. بدترین نوع ازدواج، ازدواج تحمیلی است. انسان در مقابل تحمیل، موضع گیری می کند. به ظاهر فردی مطیع و در باطن عصیانگر است .وقتی به عمق این طلاق می پردازیم متوجه می شویم دختر یا پسر یا هردوی آنها هنوز به درجه ای از رشد اجتماعی نرسیده اند که بتوانند یک زندگی مشترک را اداره کنند. آنها ازدواج را وسیله ای برای پایان بخشیدن به مشکلات خود می دانند
برخی از ازدواج ها که به صورت عاشقانه و علاقه طرفین به ازدواج همراه بوده، اما باز هم بعد از مدتی شاهد فروپا شی این ازدواج هستیمب) عدم بلوغ اجتماعی
وقتی به عمق این طلاق می پردازیم متوجه می شویم دختر یا پسر یا هردوی آنها هنوز به درجه ای از رشد اجتماعی نرسیده اند که بتوانند یک زندگی مشترک را اداره کنند. آنها ازدواج را وسیله ای برای پایان بخشیدن به مشکلات خود می دانند، آنها زندگی را آرمانی می خواهند و می خواهند زندگی را به صورت ساخته شده تحویل بگیرند، نه اینکه زندگی را بسازند.
ج) توقعات بی جا؛
امروزه زرق و برق های فراوان، مانند سمی بر خانواده ها پاشیده می شود و زوجین برای تهیه این زرق و برقها، غرق در آن شده و از همدیگر غافل شده و به صورت ناخودآگاه به اختلافات خود دامن می زنند. این افراد با ندیدن جنبه های مثبت زندگی خود و دیدن جنبه های منفی این زرق و برق ها، دچار کشمکش شده و وقتی زندگی خود را از دست می دهند تازه می فهمند چه عملی را مرتکب شده اند .
د) چشم و هم چشمی؛
مقایسه زندگی ها با یکدیگر اشتباهی است که زندگی های زیبا را تبدیل به ویرانه می کند ، اگر زوجین دچار چنین حالتی شوند، تحت هر شرایطی به آرامش نخواهند رسید. پس بهتر است برای رسیدن به آرامش خود، شرایط زندگی مان را بپذیریم.
2- عوامل اقتصادی:
مسائل مالی و اقتصادی می تواند یکی دیگر از عوامل طلاق باشد. از نظر بسیاری از مردم نبودن حمایت های بزرگترها عامل طلاق تلقی می شود، در اینجا باید به این نکته اشاره کنیم که: در یک زندگی زناشویی زوجین اگر همدیگر را دوست داشته باشند و منطقی فکر کنند می توانند با داشتن حداقل امکانات به خوشبختی برسند.
پس قناعت و پذیرش موقعیت ها و وضعیت طرفین می تواند عامل مالی و اقتصادی را خنثی کند، اما متاسفانه به دلیل اینکه اکثر جوانان بدون نگاه کردن به خود و فرد مقابل، توقعات آرمانی را برای زندگی زناشویی تصور می کنند که به عمل رساندن آن غیرممکن است با گذشت مدتی از زندگی مشترک، این زندگی به طلاق ختم خواهد شد
3- ارتباط با بستگان :
عوامل ارتباطی همان ارتباط و رفت و آمد با خانواده همسر(والدین، خواهر و برادر و بستگان) و نگرشی است که این دو نسبت به هم دارند.شاید بتوان این عامل را در جامعه از مهمترین علل اختلافات زناشویی دانست. جایی که خود زوجین با هم اختلافی ندارند، مسائل فرعی دیگری همانند ارتباط با خانواده همسر، مشکلات فراوانی را ایجاد می کند. این جمله به این معنا نیست که نباید ارتباط داشت بلکه به این معناست که باید مراقب بود مباحث و اختلافات آۀان به درون خانواده ما کشیده نشود .
4- اختلالات عاطفی و روانی:
ابتلای یکی از زوجین و یا هر دوی آنها به اختلالات روانی و عاطفی می تواند باعث از هم پاشیدگی یک زندگی مشترک شود.
5- اعتیاد:
یکی دیگر از عوامل تاثیرگذار در طلاق، اعتیاد زن یا مرد به مواد مخدر است. تاثیر این عامل تا زمانی است که زن یا مرد از زندگی خود کاملا جدا شده و فقط به دنبال تامین مواد مخدر خود باشند.
6- ازدواج مجدد توسط زوج:
مردی که مبادرت به ازدواج دوم می کند، محبت را تقسیم می نماید و زن اول نیز حاضر نیست محبت را تقسیم شده بداند. چنین مردی بهانه گیر می شود ، این بهانه گیری، منجر به نا مناسب شدن شرایط زندگی برای زن اول می شود و به تدریج به سوی طلاق می رود و خود را بین طلاق و زندگی معلق و سر در گم می بیند و این حالت تعلیق، عدم ثبات در زندگی را برای وی به ارمغان می آورد.
7- تدلیس در ازدواج:
افراد بسیاری در آغاز ازدواج ، خود را واجد صفات و خصوصیاتی معرفی می کنند، که دارای آن نمی باشند. و آنگاه که آشکار می گردد وجد آن اوصاف نبودند ، زمینه جدائی و طلاق حاصل می شود .
طلاق خاموش /طلاق روانی
طلاق خاموش یا همان طلاق عاطفی نوعی از جدایی است که زن وشوهربدون این که به طوررسمی ازهم جداشوند، عواطف خودراازهم دریغ کرده وروی ازهم برمی تابند ،زیرادیگراعتمادواحساس بین شان نمی ماند. زن ومردبا این که دریک خانه زیریک سقف زندگی می کنند، باهم کارمی کنند،باهممسافرت می روند و… اما دراصل دوانسان بیگانه وبی تفاوت وبی احساس نسبت به هم هستندوهرکدام شان به مسائل وامورزندگی خودگرم می شوند .
در این نوع زندگی، تنها چیزی که زوجین را به هم متصل می کند قراردادی است که در ابتدای زندگی آن را پذیرفته اند، قراردادی که معمولاً هر دو طرف در زمان امضای بند بند موارد آن، مهر و محبتی را در دل احساس کرده اند اما پس از گذشت سال ها، اکنون همین رابطه شیرین و گرم به سردی و خاموشی گراییده است.طلاق خاموش ، طلاق روانی و یا همان طلاق عاطفی و۱ژه ای است که درزندگی مدرن امروز بسیار به گوش می خورد،آن گونه که گاهی فکرمی کنیم تمام زیبایی زندگی مشترک درروزهای اول آن ، خلاصه شده است یعنی درست تاوقتیکه هردوطرف برای هم تازگی دارند و به نحوی درصدد جلب رضایت هم هستند اما با گذشت زمان وسایه انداختن سختی ها ومشکلات برزندگی ، بی تفاوتی وبی روحی برزندگی حاکم می شود وآن وقت است که طلاق عاطفی صورت می گیرد .
تعارضهای ناشی از طلاق روانی
صرف نظر از این که کنار آمدن با مشکلات موجود به خاطر این ملاحظات تبدیل به عادتی تحمیلی و گاها ناخوشایند برای والدین میشود؛ اما از هم پاشیدن انگیزه و جایگزین شدن رخوت ها و کدورتها به خودی خود طرفین را با توجه به تشکیلات روحی خود با تعرضهای متعدد مواجه میکند. احساس ناکامی از خطرناکترین عواقب طلاق روانی است که ممکن است هر یک از طرفین را به سمت خطرات گوناگون و رفتارهای ضداجتماعی سوق دهد. تاکنون در زمینه عواقب و سوء آثار طلاق روانی (زندگیهایی که ظاهراً ادامه دارند؛ اما در باطن بسیار وخیمتر از جدایی معمولی است)، مطالعات عمیق و آکادمیک در کشور ما صورت نگرفته است؛ در حالی که با مشاهده بافت زندگیهای ایرانی و نوع تحمیلاتی که معمولا از سوی بزرگان خانواده متوجه زوجین جوان است، پی میبریم که در کشور ما این مورد به وفور یافت میشود.
تشدید فاصله بین والدین، فرزندان را نیز به سمت تربیتهای مغایر با تربیتهای مقبول جامعه سوق میدهد. اینجاست که میتوان به نقش اساسی تعارض در ساختار این پدیده پی برد.
تغییر گرایش ها و اجتناب از یکدیگر
در بیشتر تعارض ها و تضادهای حاکم بر زندگیهای بدون تفاهم، به هدف هایی برمیخوریم که در عین حال هم خواستنی هستند و هم نخواستنی! هم مثبتاند، هم منفی! اما این اهداف زمانی خوشایند هستند که فارغ از احساسات و تصمیمات کورکورانه، مطابق میل طرفین و منطبق با شرایط واقعی زندگی باشد؛ لذا اگر هدفی در نظر باشد که خواستنش قیمت گزافی به نام سرگردانی و آشفتگی را در پی داشته باشد، باید از آن به نفع تداوم زندگی صرفنظر کرد.
شکلگیری احساسات ناخواسته که پایههای آن بر اهدافی غیر از اهداف اساسی زندگی بنا شده است، باعث فزونی علایم منفی در طرفین میشود. همه این عوامل و عوامل متعدد و ریز دیگر که در ادامه بحث نمیگنجد، در نهایت سبب شکلگیری حالتی از جدایی در زندگی به نام طلاق روانی میشود که اخیرا مورد توجه شدید روانشناسان و روانکاوان و متخصصان اجتماعی غرب بخصوص در کشور کانادا قرار گرفته است.
یکی از پیچیدهترین سؤال هایی که در باره طلاق خاموش مطرح میشود این است که چرا بسیاری از افراد در آغاز زندگی تفاهم کامل دارند اما پس از چند سال در لاک خود میروند و دیگر کاری به یکدیگر ندارند و یا چه عواملی باعث میشود که کانون یک خانواده به سوی تنهایی و بیتفاوتی سوق داده شود و اثرات منفی اینگونه رفتارها بر فرزندان چیست ؟.علل وعوامل طلاق خاموش
بالاترین دلیل ازدواج انگیزه است بدین معنا که اگر زن و مرد تمایلات خود را در نظر نگیرند و تن به ازدواج دهند . سرانجام جز سردی و بیتفاوتی نخواهند دید ازدواجهایی که انگیزه آنان سالم نیست عبارتند از :
۱- گریز از تنهایی بدین معنی که زن یا مرد فقط برای رفع تنهایی تن به ازدواج میدهند .
۲- حرف مردم دیگران از آنان میپرسند چرا ازدواج نمیکنید .
۳- ازدواجهایی که برای مادیات و نیازمالی صورت میگیرد .
۴- ازدواجهایی که برای چشم و همچشمی با فامیل و دوستان صورت گرفته است .
۵- ازدواجهایی که برای غریزه مادیات یا به جای ماندن نسل صورت میگیرد .
۶- ازدواجهای تحمیلی که زیر نفوذ پدر و مادر صورت میگیرد و در آن خواستن نقشی ندارد .
۷- ازدواج هایی که زن یا مرد برای رهایی از محیط خانواده به آن تن میدهد و…
علل استمرار زندگی
چهار عامل عمده را علتهای عدم جدایی در خانواده ها می توان ذکر کرد که به آنها اشاره می شود :
۱- طلاق در جوامع سنتی مذموم است بنابر این اکثر خانوادهها تلاش میکنند این اتفاق نیفتدد ولی چون در فرآیند توسعه ، معمولاً سنتها شکسته میشوند بنابراین هرچه جوامع به طرف پیشرفت برود ، قبح طلاق هم از میان میرود .
۲- زن و مرد نیاز به پشتوانه عاطفی دارند به خصوص زنان از این نظر تمایل بیشتری دارند که حامی و پشتیبان عاطفی داشته باشند و چون زن برخلاف مرد انتخاب شونده است درون خود این ترس را دارد که مبادا پس از طلاق تنها بماند ،
۳- پس از جدایی از سوی جامعه و برخی افراد مورد بیحرمتی قرار میگیرند و همین عوامل است که زن برای ترس از روبهرو شدن با چنین حوادثی سعی میکند به زندگی ادامه دهد و جدا نشود.
۴- دلیل آخر نیز اهمیت دادن به حرفها و سخنان اطرافیان است زن و مرد هرچه شناختشان نسبت به هم بیشتر باشد به نسخههایی که دیگران میپیچند ، کمتر اهمیت میدهند.
نویسنده: محمدرضا حیدریان