محبت امام علی (ع) در قرآن و سنت
۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۵ 0 اهل بیت علیهم السلامحب علي در قرآن
قرآن سخن پيامبران گذشته را که نقل مي کند: مي گويد همگان گفتند:«ما از مردم مزدي نمي خواهيم، تنها اجر ما بر خداست» .اما به پيغمبر خاتم خطاب مي کند:
قل لا اسالکم عليه اجرا الا المودة في القربي [1] .
بگو از شما مزدي را درخواست نمي کنم مگر دوستي خويشاوندان نزديکم.
اينجا جاي سؤال است که چرا ساير پيامبران هيچ اجري را مطالبه نکردند و نبي اکرم براي رسالتش مطالبه مزد کرد، دوستي خويشاوندان نزديکش را به عنوان پاداش رسالت از مردم خواست؟
قرآن خود به اين سؤال جواب مي دهد:
قل ما سالتکم من اجر فهو لکم ان اجري الا علي الله [2] بگو مزدي را که درخواست کردم چيزي است که سودش عايد خود شماست.مزد من جز بر خدا نيست.
يعني آنچه را من به عنوان مزد خواستم عايد شما مي گردد نه عايد من.اين دوستي کمندي است براي تکامل و اصلاح خودتان. اين اسمش مزد است و الا در حقيقت خير ديگري است که به شما پيشنهاد مي کنم، از اين نظر که اهل البيت و خويشان پيغمبر مردمي هستند که گرد آلودگي نروند و دامني پاک و پاکيزه دارند(حجور طابت و طهرت)، محبت و شيفتگي آنان جز اطاعت از حق و پيروي از فضايل نتيجه اي نبخشد و دوستي آنان است که همچون اکسير، قلب ماهيت مي کند و کامل ساز است.
مراد از«قربي» هر که باشد مسلما از برجسته ترين مصاديق آن علي عليه السلام است. فخر رازي مي گويد:
«زمخشري در کشاف روايت کرده:«چون اين آيه نازل گشت، گفتند:يا رسول الله! خويشاونداني که بر ما محبتشان واجب است کيانند؟ فرمود:علي و فاطمه و پسران آنان» .
از اين روايت ثابت مي گردد که اين چهار نفر«قرباي» پيغمبرند و بايست از احترام و دوستي مردم برخوردار باشند، و بر اين مطلب از چند جهت مي توان استدلال کرد:
1.آيه الا المودة في القربي .
2.بدون شک پيغمبر فاطمه را بسيار دوست مي داشت و مي فرمود:«فاطمه پاره تن من است. بيازارد مرا هر چه او را بيازارد» و نيز علي و حسنين را دوست مي داشت، همچنانکه روايات بسيار و متواتر در اين باب رسيده است. پس دوستي آنان بر همه امت واجب است [3] .
«مرتضي مطهري»
محبت اهل بيت و علي در دلهاي مؤمنين
ايمان به خداوند و عمل صالح، محبت قلبي مردم را در پي دارد، چون که ايمان اولا در انجام حقوق الهي و ثانيا در قيام به حقوق مردم نقش اساسي دارد، خصوصا وقتي که عمل صالح به نفع مردم باشد و به همين جهت، هميشه مومنين دوستي و محبت مردم را به خود جلب کرده اند و اين به خاطر تأثير فعالي است که در اصلاحات اجتماعي داشته اند. اين موضوعي است ملموس و قرآن کريم در آيه 96 سوره مبارکه مريم به همين مطلب اشاره دارد، آنجا که مي فرمايد: «ان الذين امنوا و عملو الصالحات سيجعل لهم الرحمن ودا.
ترجمه: مسلما کساني که ايمان آورده و کارهاي شايسته انجام داده اند، خداوند رحمان محبتي براي آنان در دلها قرار مي دهد» .
انبياء الهي که به قله هاي ايمان رسيده اند و برترين صالحان بوده اند، در نظر مردم از منزلت والائي برخوردارند که هيچ چيز نمي تواند با آن برابري کند، زيرا ايشان زندگي و حيات خويش را در راه اصلاحات امور مردم و ارشاد و هدايت مردم به سوي خير و سعادت صرف کرده اند. اين زندگي انبياء است و اوصياء و اولياء و صالحين نيز به دنبال آنان چنين روشي را برگزيده اند.
نقل است که پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله به علي عليه السلام فرمود:
«قل اللهم اجعل لي عندک عهدا و اجعل لي في صدور المؤمنين مودة.
ترجمه: خداوندا براي من نزد خويش عهد و مقامي قرار ده و در قلب هاي مؤمنين مودت و محبت مرا قرار بده» . و آنگاه خداوند آيه 96 سوره مريم را نازل فرمود . [4] .
اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام به خاطر انتسابشان به بيت رفيع نبوي با تمام وجود محبت و احترام مردم را به خود جلب کرده اند و در خلال کلمات و سخنان ايشان نيز به اين مطلب اشاره شده است. روايت شده که امام صادق عليه السلام فرمودند: «قال رسول الله صلي الله عليه و آله: ان حب علي عليه السلام قذف في قلوب المؤمنين فلا يحبه الا مؤمن و لا يبغضه الا منافق، و ان حب الحسن و الحسين عليهما السلام قذف في قلوب المؤمنين و المنافقين و الکافرين فلا تري لهم ذاما، و دعا النبي صلي الله عليه و آله الحسن و الحسين عليهما السلام قرب موته فقبلهما و شمهما و جعل يرشفهما و عيناه تهملان،
ترجمه: پيامبر فرمود که دوستي و محبت علي در قلبهاي مؤمنين افکنده شده است به همين جهت فقط مومن او را دوست داشته و فقط منافق بغض و دشمني او را در دل دارد و دوستي حسن و حسين در دلهاي مؤمنين و منافقين و کفار افکنده شده است، به همين خاطر هيچ مذمت گوئي براي آن دو نمي بيني و پيامبر صلي الله عليه و آله نزديک ارتحالش حسن و حسن عليهما السلام را طلبيد و آنان را بوسيد و بوئيد و مي مکيد و بسيار اشک مي ريخت» . [5] .
اراده خداوند سبحان بر اين تعلق گرفته است که محبت اين خاندان در قلوب مؤمنين صالح جاي گيرد، تا حدي که صحايه تشخيص منافق از مؤمن را با دوستي عليه عليه السلام و دشمني او انجام مي دادند. ابو سعيد خدري که صحابي پيامبر و از انصار است مي گويد: ما انصار، منافقين را از دشمني و بغض ايشان با علي بن ابي طالب عليه السلام مي شناختيم. [6] .
روايات بسياري از اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب رسيده است که ايشان فرمود: «و الذي فلق الحبه و برأ النسمه، انه لعهد النبي الامي الي: انه لا يحبني الا مؤمن و لا يبغضني الا منافق.
ترجمه: سوگند به کسي که دانه را شکافت و جانداران را خلق کرد، پيامبر به من فرمود که مرا جز مؤمن دوست نخواهد داشت و کسي غير از منافق با من دشمني و عداوت نخواهد کرد» . [7] .
و در روايت ديگري از ايشان نقل شده است که فرمود:«و الله انه مما عهد الي رسول الله صلي الله عليه و آله انه لا يبغضني الا منافق و لا يحبني الا مؤمن.
ترجمه: به خدا سوگند از چيزهائي که رسول الله صلي الله عليه و آله ؛ به من فرمود ان است که فقط شخص منافق با من بغض و کينه خواهد داشت و فقط مؤمن با من دوستي و محبت خواهد کرد» . [8] .
امام زين العابدين عليه السلام نيز در خطبه اش در مسجد جامع دمشق به همين مطلب اشاره فرمود، (هنگامي که از آن چوبها (منبر مسجد بني اميه) بالا رفت و چنان حمد و ثناء الهي را گفت و خود را معرفي کرد که چشمها گريان و دلها لرزان شدند) : «ايها الناس اعطينا ستا و فضلنا بسبع، اعطينا العلم، و الحلم، و السماحة، و الفصاحة، و الشجاعة، و المحبة في قلوب المؤمنين.
ترجمه: اي مردم شش صفت به ما داده شده و با هفت چيز بر ديگران برتري داده شده ايم؛ بما علم و دانائي، حلم، جود و بخشش، فصاحت، شجاعت، و دوستي در قلبهاي مؤمنين عطا شده است» . [9] .
عجيب نيست اگر خداوند تبارک و تعالي ايشان (اهل بيت) را کوثر ناميده است «انا اعطيناک الکوثر.
ترجمه: ما به تو کوثر ( خير و برکت فراوان) عطا کرديم » [10]
فخر رازي در کتاب تفسير خود ميگويد: کوثر، يعني اولاد پيامبر صلي الله عليه و آله، چون اين سوره براي جواب کساني نازل شده که ايشان را به بي فرزندي طعنه مي زدند. بنابراين مقصود اين است که خداوند نسلي به او عطا مي فرمايد که تا دنيا، دنياست باقي خواهند ماند . ببينيد چه بسيار از اهل بيت عليهم السلام کشته شده اند، باز هم دنيا از وجود ايشان پر است،اما از بنياميه کسي نمانده که قابل گفتگو و اعتناء باشد، اما ببينيد چه بسيار از بزرگان علماء مثل حضرات باقر و صادق و کاظم و رضا عليهم الصلاة و السلام که از اهل بيت پيامبر بوده و هستند . [11] .
علاقه پيامبر صلي الله عليه و آله به امام حسين صرفا ناشي از دوستي فرزند نبود، امام حسين عليه السلام به مرتبه بالائي از کمال و فضل رسيد و در راه حفظ دين شهيد شد و امت پيامبر را از تاريکي هاي ظلم نجات داد و بر ضد ظلم و طغيان قيام کرد و پيامبر اکرم بر همه اينها واقف بود و بايد گفت محبت ايشان به امام حسين ناشي از اين درجات و کمالات بود.
علامه مجلسي در اين باره سخني دارد، مي گويد: اولياء و مقربين که به فرزندان و نزديکان و دوستانشان علاقه و محبت دارند از جهت مسائل دنيائي و علاقه به فاميل و غيره نيست، بلکه ايشان دوستي و محبت خويش را نيز براي خداوند خالص کرده اند و هر گاه کسي را غير از خداوند دوست داشته باشند، آن هم به خاطر دوستي خداوند مي باشد و به همين جهت است که حضرت يعقوب يوسف را از ديگر فرزندانش بيشتر دوست مي داشت، با اينکه ديگران هم فرزندش بودند. وآنان چون از سبب علاقه پدر به يوسف بي اطلاع بودند او را به گمراهي متهم کردند و گفتند «نحن عصبة؛ ترجمه: ما گروه نيرومندي هستيم » [12] .
بنابراين ما بايد محبوب پدر باشيم، چون ما قدرت و توانائي انجام و تهيه امور دنيائي که پدر بخواهد، داريم؛ اما نمي دانستند که شدت علاقه حضرت يعقوب به جناب يوسف فقط به خاطر آن بود که خداي تبارک و تعالي يوسف را دوست مي داشت و او را برگزيده بود و دوست دوست ما، دوست ماست [13] .
اقتباس از کتاب «اهل البيت عليهم السلام سماتهم و حقوقهم في القرآن الکريم»
«جعفر سبحانی»
محبت به علي علیه السلام
محبت يعني عشق به زيبايي هاي محبوب و معشوق. اگر محبوب در نزد محب زيبا جلوه گر نشود محبت شکل نمي گيرد. انسان و هر موجودي همواره شيفته زيبايي هاي معشوق خويش است. آنچه به زندگي تلاش و تکاپو مي بخشد محبت است. زيرا محبت به محب عشق و اميد مي بخشد و محب را به سوي رسيدن به زيبايي هاي محبوب و بهره وري از آن گسيل مي دارد. سازندگي و زندگي در جامعه و بلکه در نظام هستي با محبت شکل مي گيرد. اگر نظام هستي يک پارچه حيات است که حياة تفور، نظام يک پارچه محبت است.
عشق و محبت تمام نظام را فرا گرفته است. هيچ موجودي نه برهنه از اين محبت است و نه مي تواند محبت خويش را به زيبايي مطلق پنهان کند! بلکه عشق در جان او شرر به پا مي کند و وي را وادار به سرودن سرود عشق مي نمايد: (ان من شيء الا يسبح بحمده) . [14] «موجودي نيست که سرود معشوق نسرايد» .
انسان چون در رفتار خويش مختار است، نه مجبور ونه مستقل. و چون دشمن قوي وي را تهديد مي کند، در معرض اين خطر است که محبوب دروغين و ناپايدار برگزيند. معشوق آن حقيقت منشأ کمال و زيبايي است که کمال و زيبايي را عاريه از ديگري نگرفته، بلکه زيبايي آن پايدار باشد. اگر کسي به زيبايي غير از زيبايي مطلق و مظاهر آن دل بست در حقيقت به معشوق دروغين دل بسته است.
به لحاظ اين که انسان در انتخاب معشوق در معرض خطر جدي است، نهاد دين که رهنمون انسان در همه عرصه ها مي باشد، در اين موقعيت نيز راهنماي به سوي معشوق حقيقي و مظاهر آن است . اگر ايمان يک اصل دارد و آن ايمان به خداست. عشق نيز يک پيوند دارد و آن محبت به خدا : هل الايمان الا الحب [15] .
رهنمود دين اين است که انسان محبوب پايدار که هميشگي است و زيبايي مطلق منشأ تمام زيبايي و کمال مي باشد، برگزيند. و محبت به حق علاقه مندي به کمال محض و آنچه از آن بوي و رنگ گرفته مي باشد. عشق به حق از عشق به مظاهر حق جدا نيست. پي آمد محبت، پيروي است که محب مجذوب زيباييهاي محبوب مي شود و اين زيبايي ها همواره پيام رساني نموده، وي را وادار به پيروي از محبوب مي نمايند.
دين رهنمون است که به زيبايي هاي کاذب، زود گذر و آب و رنگ دار دل نبندد. محبت بايد به زيبايي مطلق و مظاهر آن که در نهايت انسان را به سوي او رهنمون هستند باشد. دين مظاهر حق را جداي از حق نمي داند محبت به انسانهاي حق مدار را معيار محبت به حق مي داند. و مزد رسالت بزرگ و فراگير رسول الله (صلي الله عليه و آله) را محبت به اهل بيت وي عنوان مي نمايد (قل لا أسئلکم عليه اجرا الا المودة في القربي) . [16] «چشم داشت من از رسالت الهي، تنها مودت ورزيدن، به اهل بيت من است.» اگر به رسول الله (صلي الله عليه و آله) ايمان داريد به ذوي القربي ايشان بايد محبت داشته باشيد.
محبت به ذوي القربي
پي آمد اين علاقه در نهايت بازگشت به محب مي کند. اين محب است که از محبت به ذوي القربي بهره ور است، زيرا محبت به ذوي القربي يعني محبت به مظاهر حق. مظاهري که هيچگونه دغدغه در مود آنها نيست. رهرو با اطمينان به همراه راهبر در حرکت است تا به مقصد برسد.
محبت به ذوي القربي يعني محبت به رهبري صحيح، محبت به آرمانهاي وحي الهي و پيروي از پيامهاي رساي اهل بيت و خويشاوندان رسول الله (صلي الله عليه و آله) که خود آنان را معرفي نمود: لما نزلت هذه الآية قيل يا رسول الله (صلي الله عليه و آله) من قرابتک هولاء الذين وجبت علينا محبتهم فقال علي و فاطمة و ابناهما . [17] «از حضرت پرسيدند خويشاوندان تو که بايد بدانها محبت ورزيد چه کساني هستند، فرمود علي و فاطمه و فرزندان آنها» .
هم آنان که محبت به آنان معيار ايمان و کفر و نفاق است، آنان که حق مدار بودنشان مؤمن را به سوي خود جذب، و دشمن خدا و منافق رابه شدت از خود دفع مي نمايد: يا علي لا يبغضک مؤمن و لا يحبک منافق . [18] «علي، هيچ مومني تو را دشمن نمي دارد و منافق هرگز دوستدار تو نخواهد شد.» هر کس بغض علي به دل دارد منافق است ولو ظاهر مسلمان باشد. که اين محک ارزيابي است که همگان مي توانند ايمان و نفاق خود را ارزيابي کنند؛ دشمن حق، دشمن مظهر حق است. دوستدار حق محب مظهر حق است. زيرا که حب علي تقواو بغض علي کفر و نفاق است: يا علي حبک تقوي و بغضک کفر و نفاق . [19] که اگر همه مردم بر حب علي وفاق داشتد، کسي سزاوار آتش نميشد و خدا آتش عذاب خلق نميکرد . رسول الله (صلي الله عليه و آله) فرمود: لو اجتمعت علي حب علي بن ابي طالب اهل الدنيا ما خلق الله النار . [20] دشمني با علي دشمني با خداست: عن رسول الله (صلي الله عليه و آله) من سب عليا فقد سبني و من سبني فقد سب الله . [21] زيرا که علي حقمدار است. منظور از اين مودت، مودت خاص يعني رهبري اهل بيت وذوي القربي است. زيرا آنچه به رسالت رسول الله (صلي الله عليه و آله) ارتباط تنگاتنگ دارد رهبري اهل بيت است و الا محبت خشک و بي روح ارتباطي با مزد رسالت رسول الله (صلي الله عليه و آله) ندارد.
حب و بغض علي معيار حق و باطل در باورها و رفتارها مي باشد. آنان که به علي بغض و کينه ورزيدند در ايمانشان بايد ترديد کنند و آنان که بر رخ علي شمشير آهخته کردند، در نفاق خود ترديد ننمايند. زيرا اين حديث که شيعه و سني آن را پذيرفته محک را آشکارا و شفاف بيان مي کند: لا يبغضک مؤمن و لا يحبک منافق. اين محک بدين خاطر اين گونه شفاف عنوان شده است که کسي فريب سابقه خويش را نخورد. که من يک عمر در راه اسلام شمشير زده ام زندان رفته ام، شکنجه شده ام. و نيز کسي فريب عنوان لقب را نخورد ، من وابسته به بيت وحي هستم اينها هيچ کدام معيار نيستند، معيار محبت و پيروي از علي و دشمني و ايجاد چالش با علي است که اولي محک ايمان و دومي معيار نفاق و کفر است.
«حبيب الله احمدی»
پی نوشت ها:
1- سوره شوری، آیه 23.
2- سوره سبا، آیه 47.
3- محبت پیغمبر نسبت به آنان جنبه شخصی ندارد. یعنی تنها بدین جهت نیست که مثلا فرزند یا فرزندزاده او هستند و اگر کسی دیگر هم به جای آنها می بود پیغمبر آنها را دوست می داشت. پیغمبر از آن جهت آنها را دوست می داشت که آنها فرد نمونه بودند و خدا آنها را دوست می داشت والا پیغمبر اکرم فرزندان دیگری هم داشت که نه او با آنها به این شکل محبت داشت و نه امت چنین وظیفه ای داشتند.
4- کتاب تفسیر ابواسحق سعدوی، راوی ابواسحق سعدوی با سند خودش از براء بن عازب.
5- راوی معاویه بن عمار- کتابهای مناقب ابن شهر آشوب، ج2، ص383- سفینه البحار، ماده حبب، ج1، ص492.
6- سنن ترمذی ، ج5، ص635، ش 3717- حلیه الاولیاء، ج6، ص295.
7- اسنی المطالب، تحقیق محمدهادی امینی، ص54.
8- مسند احمد، ج1، ص84.
9- بحارالانوار، ج45، ص138.
10- سوره کوثر، آیه 1.
11- تفسیر فخر رازی، ج32، ص124.
12- سوره یوسف، آیه 8.
13- پایان کلام علامه مجلسی، سفینه البحار، ج1، ص496.
14- سوره شوری، آیه 44.
15- وسایل الشیعه، ج11، ص435.
16- سوره شوری، آیه 23.
17- الغدیر، ج3، ص307.
18- بحارالانوار، ج39، ص251- اسدالغابه، ج4،ص115.
19- بحارالانوار، ج39، ص263.
20- همان، ص267.
21- بحارالانوار، ج39، ص312.