سخنرانی کوتاه صوتی حجة الاسلام نقویان: رفتار با نامحرم
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۲ 0 صوتی و تصویریزمان: 05:42
شاید بشه گفت عفاف اعم از حجابه. و حجاب یه بخشی از عفافه. شاید زیر مجموعه عفافه حجاب. امروز اگر ما در مغرب زمین می بینیم که حجاب برداشته شده، ریشه حجاب عفافه. قبلا اومدند عفت ها را برداشتند. یعنی رابطه ها را بسیار بی پرده و بی حیا کردند. حتی گاهی بین دو تا مرد، حتی گاهی بین دو تا زن. بین دو تا زن، حجاب که لازم نیست ولی عفاف لازمه. این خیلی مهمه. ما حتی دستورات ریزی داریم که وقتی خانمها با خانمها هستند چگونه برخورد کنند. حالا ما همه زن هستیم، لازم نیست چادر سرمون کنیم، تا یه حدی داره دیگه. اینها خیلی مهمه. حالا یه مطالبی را اینجا جناب آقای سیدی در این کتاب زیبای همنام گلهای بهاری آوردند به نام رعایت عفاف در صفحه 159 از این چاپی که ما داریم. حضرت برای پاسداری از کانون گرم خانواده سخن گفتن مردان با زنان و دوشیزگان بیگانه را بدون آنکه ضرورتی در کار باشد، ناپسند می شمارد. ببینید وقتی خدای نکرده به تعبیر عامیانه خودمون می گند فلانی با فلانی کارش به جای باریک کشیده، حالا جای یه وقتی توی دعواها و مرافعه می شه. یه وقتی هم تو روابط ناسالم و غیر صحیح می شه. من یه جایی گفتم، گفتم همین که می گند فلانی با فلانی کارش به جای باریک کشیده، از یه جای گشادی شروع شده، به جای باریک کشیده شده، و اسلام به خاطر اینکه اون ته قصه را می بینه. به قول امروزی ها، دیگه اون end قضیه را می بینه، از اینجا می گه شروع نکن. ریشه های قصه را نگاه می کنه با این که ریشه درخت یکی از مشخصاتی که داره چیه؟ پنهانه یعنی، پیدا نیست هر کسی نمی تونه ببینه. باغبونه که به ریشه ها توجه می کنه. اونها فقط شاخ و برگها را می بینند. به چه درختی، چه بنی، چه میوه ای، چه هلو و زردآلوئی داده. کسی نمی دونه اون ریشه، اون زیر چه می کنه، چه خبره. این باغبون اصلا کاری به اون نداره. بیشتر به ریشه توجه می کنه. خدا چون مثل باغبون عالم می مونه، و پیامبر هم از اون خدا یاد گرفته، می گه از سخن گفتن یه چیزهایی شروع می شه. از شوخی کردن، حتی از سخن گفتن بیجا. چند روز پیش یه دختر خانمی با مادرش اومدند پیش من، که این دختره با یه آقا پسری دوست شده بود، در مثلا دبیرستان یا دانشگاه یا هر جایی. بعد کم کم داشت به این نتیجه می رسیدند که این دوستی نباید ادامه پیدا بکند. مادرش گفت من متوجه می شم ساعت ها تو اتاق با هم تلفنی حرف می زنند با موبایل. از دختر پرسیدم شما چی صحبت می کنید، مادرش گفت خوب معلومه دیگه، گفتم نه معلومه، دو جور صحبته. گفت نه والا بلا ما حرف های بد نمی زنیم، گفتم عزیز من حرف بد منظورش این نیست که مثلا می شینید با هم همش عشق و عاشقی حرف می زنید، نه شما از مدرسه حرف می زنید. از سریال های تلویزیون صحبت می کنید، مباحث علمی، از مباحث سیاسی صحبت می کنید ولی این حرف دو لایه داره، یه لایه روییش یعنی همین، پوششه. لایه زیریش داره یه ارتباطی که بخواهید یا نخواهید اون و افزوده می کنه. مثل یه آبی شما زیر این درخت می ریزی، اگه این آب آلوده باشه، آروم آروم این ریشه را می خشکونه. و اگه آب سالم باشه، آروم آروم این ریشه را رشد می ده و به درخت می رسه. اینجا شما داری یه آب آلوده ای می ریزی زیر ریشه درخت وجود خودت و وقتی این دلبستگی زیاد شد دیگه نمی تونی دل بکنی و وقتی شما دلت و به یه جایی بستی که نباید ببندی، اونوقت کندنش چقدر سخته. پیامبر می گه از حرف زدن شروع می شه. شما نگو ما که چی داریم می گیم، خیلی عادی، خیلی ساده، راجع به مسائل شغلی صحبت می کنیم. خوب چطور می شه وقتی شما مثلا خانم اگه ببینی همین همسر شما با یه خانم، با یه دختر خانم دیگه همینطور عادی داره صحبت می کنه، چرا اونجا یه خورده غلغلکتون می آد. هر چه مرد بگه والا بلا ما که حرف عشق و عاشقی نمی زدیم. می گه نه زیادی داشتی با اون خانمه حرف می زدی. یعنی داشتی زیاده از حد. اصلا من کار ندارم تو چی می گفتی با اون. اصلا کار ندارم چی می گفتی، چرا اینقدر با یه زن نامحرم، با یه زن غریبه، با یه همکاری که من حس می کنم، کم کم من یه بار گفتم یه خانمی تو یه اداره ای، خودش خدا شاهده به من می گفت، کی بعد از نماز چه زمانی، ماه رمضون، یعنی معلومه این خانم محجبه است، پاکه، پاکدامنه، نماز خونه، گفت ما تو اتاقمون، تو اداره بودیم. با یه آقایی من همکارم. من و یه آقایی تو یه اتاقیم. الان حس می کنم من نسبت به این مرد دارم یه علاقه ای پیدا می کنم، در حالیکه هم من همسر دارم، هم اون. اینها که از روز اول با هم نیومدند عشق و عاشقی صحبت کنند که. کار اداریه، آقا این پرونده اومده، خانم این و شما بررسی کن، این و کارش و چیکار کنیم، آقا این و ارجاع بده به طبقه سوم، این و بایگانی شو بیار. همین حرف های اداری اینهاست دیگه. حرفهای اداری که ما نمی آییم از صبح بگیم آقا how are you- i love you حرفهای اداری همین هاست. ولی همین ها یه زیرکی یه اتفاقی که روانشناسان می گند که دل آدم مثل یه هندونه تو آب افتاده است، دو سومش داخل آبه پیدا نیست. شما که از بالا می بینی یک سوم بالاییه. ولی آدم خودش متوجه می شه دیگه. بعد آروم آروم خودش می فهمه. وقتی که فهمید یا باید عاقل باشه از اینجا دیگه قطع کنه. و الا باید منتظر عواقبش باشید.