مناجات امام سجاد (ع) معروف به ندبه (بلدالامین)
۰۷ بهمن ۱۳۹۴ 0 ادعیه و زیاراترِوَايَةُ الزُّهْرِيِ
مطابق روایت زهری، از امام سجّاد عليهالسلام نقل کرده است، ندبه و گفتار پرسوز ایشان را پیرامون بیاعتباری دنیا که فرازهای آن چنین است:
يَا نَفْسُ حَتَّامَ إِلَى الْحَيَاةِ سُكُونُكِ وَ إِلَى الدُّنْيَا وَ عِمَارَتِهَا رُكُونُكِ أَ مَا اعْتَبَرْتِ بِمَنْ مَضَى مِنْ أَسْلَافِكِ وَ مَنْ وَارَتْهُ الْأَرْضُ مِنْ أُلَّافِكِ وَ مَنْ فُجِعْتِ بِهِ مِنْ إِخْوَانِكَ وَ نَقَلْتِ إِلَى دَارِ الْبِلَى مِنْ أَقْرَانِكِ شِعْرٌ
ای نفسی که به زندگی و سکونت دنیا دل بستهای، و به دنیا و آبادی آن اعتماد کردهای، آیا از گذشتگان و پدرانت که از این دنیا رخت بربستند، عبرت نگرفتی، و از دوستانت که زمین پیکرهای آنها را در میان خود مخفی کرد، و در مورد برادرانت که به درد فراقشان گرفتار شدی، و از رفقایت که از این جهان به جهان دیگر کوچ کردند، پند نیاموختی؟
فَهُمْ فِي بُطُونِ الْأَرْضِ بَعْدَ ظُهُورِهَا
مَحَاسِنُهُمْ فِيهَا بَوَالٍ دَوَاثِرُ
آنان پس از ظهور در روی زمین، در میان شکم های خاک، قرار گرفتند،
و زیبائیهای آنها، فرسوده و پوسیده و آلوده شد.
خَلَتْ دُورُهُمْ مِنْهُمْ وَ أَقْوَتْ عِرَاصُهُمْ
وَ سَاقَتْهُمْ نَحْوَ الْمَنَايَا الْمَقَادِرُ
خانههایشان از آنان خالی شد، و فضاهایشان از آنها تهی گشت،
و مقدّرات، آنها را به سوی مرگ کشانید.
وَ خَلَّوْا عَنِ الدُّنْيَا وَ مَا جَمَعُوا لَهَا
وَ ضَمَّتْهُمْ تَحْتَ التُّرَابِ الْحَفَائِرُ
دستشان از دنیا و آنچه به گرد آورده بودند کوتاه شد
و گورها، آنان را در میان خود فرو بردند
نَثْرٌ كَمِ اخْتَرَمَتْ أَيْدِي الْمَنُونِ مِنْ قُرُونٍ بَعْدَ قُرُونٍ وَ كَمْ غَيَّرَتِ الْأَرْضُ بِبِلَاهَا وَ غَيَّبَتْ فِي ثَرَاهَا مِمَّنْ عَاشَرَتْ فِي صُنُوفِ النَّاسِ وَ شَيَّعَتْهُمْ إِلَى الْأَرْمَاسِ شِعْرٌ
چه بسیار چنگالهای مرگ، انسانها را نسل به نسل و قرن به قرن، متلاشی و نابود کرده است، و چه بسیار افراد مختلفی که تو با آنها معاشرت داشتی، زمین با فرسوده کردنش، آنها را دگرگون نموده و در درون خود پنهان ساخت، و تو آنها را تا لب گور تشییع نمودی
وَ أَنْتِ عَلَى الدُّنْيَا مُكِبٌّ مُنَافِسٌ
لِخُطَّابِهَا فِيهَا حَرِيصٌ مُكَاثِرٌ
و در عین حال، تو خود را بر دنیا افکنده و شیفته آن شدهای، و با اینکه خواستگاران
عروس دنیا، در کام گور دنیا پرپر شدند،تو به دنیا حریص شده و فزون طلب میباشی.
عَلَى خَطَرٍ تُمْسِي وَ تُصْبِحُ لَاهِياً
أَ تَدْرِي بِمَا ذَا لَوْ عَقَلْتِ تُخَاطِرُ
شب و صبح را به لهو و بازی میگذرانی، با اینکه خطر در کمین تو است،
و براستی اگر بیندیشی آیا میدانی که دستخوش چه خطری هستی؟
وَ إِنَّ امْرَأً يَسْعَى لِدُنْيَاهُ جَاهِداً
وَ يَذْهَلُ عَنْ أُخْرَاهُ لَا شَكَّ خَاسِرٌ
همانا انسانی که شب و روز به دنبال دنیا میرود
و آخرت را به ورطه غفلت و فراموشی سپرده است، قطعا زیانکار خواهد بود
نَثْرٌ فَحَتَّامَ عَلَى الدُّنْيَا إِقْبَالُكِ وَ بِشَهْوَتِهَا اشْتِغَالُكِ وَ قَدْ وَخَطَكِ الْقَتِيرُ وَ وَافَاكِ النَّذِيرُ وَ أَنْتِ عَمَّا يُرَادُ بِكِ سَاهٍ وَ بِلَذَّةِ يَوْمِكِ لَاهٍ شِعْرٌ
پس تا به کی به دنیا رو میکنی؟ و به هوسهای آن سرگرم میباشی؟ با اینکه آثار پیری در تو آشکار شده، و ندای هولناک مرگ به گوشت رسیده است، ولی تو از آنچه که از تو خواسته شده، غافل هستی، و به خوشی همین امروزت خشنود و غوطهور میباشی
وَ فِي ذِكْرِ هَوْلِ الْمَوْتِ وَ الْقَبْرِ وَ الْبِلَى
عَنِ اللَّهْوِ وَ اللَّذَّاتِ لِلْمَرْءِ زَاجِرٌ
یادآوری وحشت مرگ، و قبر و پوسیدگی بدن در آن،
موجب کنترل و بازداشتن انسان از سرگرمی به بازی و هوسهای دنیا است.
أَ بَعْدَ اقْتِرَابِ الْأَرْبَعِينَ تَرَبُّصٌ
وَ شَيْبُ الْقَذَالِ مُنْذُ ذَلِكَ ذَاعِرٌ
آیا بعد از آنکه انسان به چهل سالگی نزدیک شد، بازهم انتظار بقا دارد؟
با اینکه سفیدی موی پشت سر در این هنگام آژیر خطر میباشد.
كَأَنَّكَ مَعْنِيٌّ بِمَا هُوَ ضَائِرٌ
لِنَفْسِكَ عَمْداً أَوْ عَنِ الرُّشْدِ جَائِرٌ
گوئی تو به سوی آنچه که برای جان تو زیانبار است،
از روی عمد، کوشا هستی، یا اینکه از راه رشد، انحراف یافتهای
نَثْرٌ انْظُرِي إِلَى الْأُمَمِ الْمَاضِيَةِ وَ الْقُرُونِ الْفَانِيَةِ وَ الْمُلُوكِ الْعَاتِيَةِ كَيْفَ انْتَسَفَتْهُمُ الْأَيَّامُ فَأَفْنَاهُمُ الْحَمَامُ فَامْتَحَتْ مِنَ الدُّنْيَا آثَارُهُمْ وَ بَقِيَتْ فِيهَا أَخْبَارُهُمْ شِعْرٌ
به اقوام پیشین و انسانهای از بین رفته، نظر کن، و پادشاهان سرکش را بنگر، که چگونه روزگار آنها را سر به نیست کرد، و مرگ آنها را نابود نمود، و آثارشان از دنیا محو گردید، ولی اخبار و سرگذشتشان باقی ماند
وَ أَضْحَوْا رَمِيماً فِي التُّرَابِ وَ أَقْفَرَتْ
مَجَالِسُ مِنْهُمْ عُطِّلَتْ وَ مَقَاصِرُ
آنها در خاک پوسیده شدند، و مجالس از آنها خالی شد،
و خانههای شکوهمند و شبنشینیهای آنها تعطیل گردید.
وَ حَلُّوا بِدَارٍ لَا تَزَاوُرَ بَيْنَهُمْ
وَ أَنَّى لِسُكَّانِ الْقُبُورِ التَّزَاوُرُ
و به خانهای (قبری) رفتند که در آنجا بینشان دید و بازدید نیست،
آری قبرنشینان چگونه به دید و بازدید هم بروند؟
فَمَا إِنْ تَرَى إِلَّا جُثًى قَدْ ثَوَوْا بِهَا
مُسَنَّمَةً تَسْفِي عَلَيْهَا الْأَعَاصِرُ
اینک از آنها چیزی جز مجموعهای از خاک و سنگهای بالا رفته قبر،
نمیبینی که باد و گرد و غبار بر آن قبرها میوزد
نَثْرٌ كَمْ عَايَنْتِ مِنْ ذِي عِزٍّ وَ سُلْطَانٍ وَ جُنُودٍ وَ أَعْوَانٍ تَمَكَّنَ مِنْ دُنْيَاهُ وَ نَالَ مِنْهَا مُنَاهُ فَبَنَى الْحُصُونَ وَ الدَّسَاكِرَ وَ جَمَعَ الْأَعْلَاقَ وَ الذَّخَائِرَ شِعْرٌ
چقدر افرادی که صاحب عزّت و سلطنت و دارای لشکرها و یاران بودند، دیدی، که در دنیا دارای مکنت بودند و به آرزوی خود در دنیا رسیدند و قلعهها و کاخها ساختند، و اشیاء نفیس و گنجینههای ارزشمند برای خود انباشتند
فَمَا صَرَفَتْ كَفَّ الْمَنِيَّةِ إِذْ أَتَتْ
مُبَادِرَةً تَهْوِي إِلَيْهِ الذَّخَائِرُ
ولی هنگامی که چنگال مرگ با شتاب به سوی آنان آمد،
آن کاخها و ذخائر نتوانست جلو آنها را بگیرد.
وَ لَا دَفَعَتْ عَنْهُ الْحُصُونُ الَّتِي بَنَى
وَ حَفَّ بِهَا أَنْهَارَهَا وَ الدَّسَاكِرُ
و آن همه قلعههای استواری که دارای آن همه نهرها
و قصرها بود، نتوانستند از مرگ جلوگیری نمایند
وَ لَا قَارَعَتْ عَنْهُ الْمَنِيَّةَ خَبْلُهُ
وَ لَا طَمِعَتْ فِي الذَّبِّ عَنْهُ الْعَسَاكِرُ
و لشکر آنها هیچکدام به نبرد با مرگ نرفتند،
و سپاهیان به طمع دفاع از حریم آنان در برابر هیولای مرگ، نیفتادند
نَثْرٌ أَتَاهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ مَا لَا يُرَدُّ وَ نَزَلَ بِهِ مِنْ قَضَائِهِ مَا لَا يُصَدُّ فَتَعَالَى الْمَلِكُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ الْقَهَّارُ قَاسِمُ الْجَبَّارِينَ وَ مُبِيرُ الْمُتَكَبِّرِينَ شِعْرٌ
از جانب خدا فرمانی آمد که قابل ردّ نیست، و حکمی صادر شد که نتوان جلو آن را گرفت، پس بلند مرتبه است خدای مالک جبّار، و متکبّر قهّار، که کوبنده جباران و طاغوتیان ستمگر، و نابود کننده گردنکشان است» [بنابراین بنده ضعیف در برابر فرمان الهی بر مرگ او، چه میتواند کند؟ جز اینکه تسلیم مرگ شود].
مَلِيكٌ عَزِيزٌ مَا يُرَدُّ قَضَاؤُهُ
عَلِيمٌ حَكِيمٌ نَافِذُ الْأَمْرِ قَاهِرٌ
ذات پاک خدا، حاکم مسلّطی است که حکم او هرگز مردود نمیشود،
او آگاه و حکیمی است که فرمانش قطعا اجرا میگردد، و قاهری است که کسی را یارای برابری با او نیست.
عَنَى كُلُّ ذِي عِزٍّ لِعِزَةِ وَجْهِهِ
فَكُلُّ عَزِيزٍ لِلْمُهَيْمِنِ صَاغِرٌ
هر فرد عزیز و شکوهمندی
تحت الشّعاع عظمت شکوه او است
لَقَدْ خَشَعَتْ وَ اسْتَسْلَمَتْ وَ تَضَاءَلَتْ
لِعِزَّةِ ذِي الْعَرْشِ الْمُلُوكُ الْجَبَابِرُ
و همه پادشاهان گردنکش در برابر
عزّت خدای صاحب عرش، خوار و ناچیزند
نَثْرٌ فَالْبِدَارَ الْبِدَارَ وَ الْحِذَارَ الْحِذَارَ مِنَ الدُّنْيَا وَ مَكَايِدِهَا وَ مَا نَصَبَتْ لَكَ مِنْ مَصَايِدِهَا وَ تَحَلَّى لَكَ مِنْ زِينَتِهَا وَ اسْتَشْرَفَ لَكَ مِنْ فِتْنَتِهَا شِعْرٌ
پس شتاب کن، شتاب کن، و دوری کن، دوری کن از دنیا و نیرنگهای آن، و از آرایشهائی که برای صید تو نصب کرده، و زینتهائی که آن را برای تو به صورت درخشنده و فریبا آشکار ساخته، و فتنههای خود را برای تو آراسته نموده است
وَ فِي دُونِ مَا عَايَنْتِ مِنْ فَجَعَاتِهَا
إِلَى رَفْضِهَا دَاعٍ وَ بِالزُّهْدِ آمِرٌ
همانا کمترین چیزی که از فاجعههای دنیا مشاهده کردی، کافی است
که تو را به ترک آن دعوت کرده، و به زهد و پارسائی، امر نماید.
فَجِدَّ وَ لَا تَغْفَلْ فَعَيْشُكَ زَائِلٌ
وَ أَنْتِ إِلَى دَارِ الْمَنِيَّةِ ضَائِرٌ
بنابراین بکوش، و غافل مباش، چرا که زندگی تو از بین رفتنی است
و تو به سوی مرگ رهسپار هستی.
وَ لَا تَطْلُبِ الدُّنْيَا فَإِنَّ طِلَابَهَا
وَ إِنْ نِلْتَ مِنْهَا غبه [غِبُّهَا] لَكَ ضَائِرٌ
دنیا را طلب نکن، زیرا در طلب دنیا- گرچه به مقصود از آن برسی،
سرانجامش برای تو زیانبخش است
نَثْرٌ فَهَلْ يَحْرِصُ عَلَيْهَا لَبِيبٌ أَوْ يُسَرُّ بِلَذَّتِهَا أَرِيبٌ وَ هُوَ عَلَى ثِقَةٍ مِنْ فَنَائِهَا وَ غَيْرُ طَامِعٍ فِي بَقائِهَا أَمْ كَيْفَ تَنَامُ عَيْنُ مَنْ يَخْشَى الْبَيَاتَ أَوْ تَسْكُنُ نَفْسُ مَنْ يَتَوَقَّعُ الْمَمَاتَ شِعْرٌ
آیا انسان خردمند به دنیا دل میبندد؟ و آیا شخص هوشمند به لذّت دنیا شاد میشود؟ با اینکه اطمینان به ناپایداری آن دارد، و انتظاری به پایداری آن ندارد، یا چگونه به خواب رود چشم کسی که از شبیخون میترسد، یا چگونه آرام میگیرد انسانی که در انتظار مرگ است
أَلَا لَا وَ لَكِنَّا نَغُرُّ نُفُوسَنَا
وَ تَشْغَلُنَا اللَّذَّاتُ عَمَّا نُحَاذِرُ
ولی بدانید که نه چنین است، بلکه وضع ما طوری است که دنیا دلهای ما را قویّ میسازد،
و هوسهای دنیا ما را از آنچه را که باید از آن بر حذر باشیم، بازمیدارد.
وَ كَيْفَ يَلَذُّ الْعَيْشَ مَنْ هُوَ مُوقِنٌ
بِمَوْقِفِ عَدْلٍ حِينَ تُبْلَى السَّرَائِرُ
به راستی چگونه زندگی لذتبخش است برای کسی که یقین دارد
که او را در پیشگاه عدل الهی قرار میدهند، در آن هنگام که پنهانیها آشکار شود.
كَأَنَّا نَرَى أَلَّا نُشُورَ وَ أَنَّنَا سُدًى
مَا لَنَا بَعْدَ الْفَنَاءِ مَصَايِرُ
ولی [ما آن چنان غافل و بیخبر هستیم] گوئی معتقدیم که روز قیامت و حساب و کتابی در کار نیست،
و بیهوده آفریده شدهایم، و بعد از مرگ، به جائی نمیرویم، و همه چیز با مرگ تمام میشود
نَثْرٌ وَ مَا عَسَى أَنْ يَنَالَ طَالِبُ الدُّنْيَا مِنْ لَذَّتِهَا وَ يَتَمَتَّعُ بِهِ مِنْ بَهْجَتِهَا مَعَ فُنُونِ مَصَائِبِهَا وَ أَصْنَافِ عَجَائِبِهَا وَ كَثْرَةِ تَعَبِهِ فِي طِلَابِهَا وَ تَكَادُحِهِ فِي اكْتِسَابِهَا وَ تَكَابُدِهِ مِنْ أَسْقَامِهَا وَ أَوْصَابِهَا شِعْرٌ
امید آن نیست که جوینده دنیا به لذّتهای آن برسد، و از زیبائیهای آن بهرهمند گردد، با اینکه دنیا دارای مصائب و گرفتاریهای گوناگون است، و شگفتیهایش متعدّد میباشد، و در طلب و به دست آوردن آن، رنجهای بسیار وجود دارد، و سختیهائی از بیماریها و رنجوریها در آن میباشد
وَ مَا أَنْ بَنَى فِي كُلِّ يَوْمٍ وَ لَيْلَةٍ
يَرُوحُ عَلَيْنَا صَرْفُهَا وَ يُبَاكِرُ
و آنچه جوینده دنیا در هر شب و روز بنا نهاد،
رنجهایش صبح و شب بر او وارد میشود.
تُعَاوِرُهُ آفَاتُهَا وَ هُمُومُهَا
وَ كَمْ مَا عَسَى يَبْقَى لَهَا الْمُتَعَاوَرُ
دنیا، آفات و غمهای خود را پیاپی به او میرساند،
و چه بسا که آن شخصی که دستخوش بیامان گرفتاریها است، از پای در آمد و باقی نماند.
فَلَا هُوَ مَغْبُوطٌ بِدُنْيَاهُ آمِنٌ
وَ لَا هُوَ عَنْ تَطْلَابِهَا النَّفْسَ قَاصِرٌ
بنابراین، نه آن جوینده دنیائی که مورد حسرت دیگران است، از فنای دنیا ایمن است،
و نه او را حیله و چارهای در برابر سختیها و رنجهای دنیا است
نَثْرٌ كَمْ غَرَّتْ مِنْ مُخَلَّدٍ إِلَيْهَا وَ صَرَعَتْ مِنْ مُكِبٍّ عَلَيْهَا فَلَمْ تَنْعَشْهُ مِنْ صَرْعَتِهِ وَ لَمْ تُقِلْهُ مِنْ عَثْرَتِهِ وَ لَمْ تُدَاوِهِ مِنْ سُقْمِهِ وَ لَمْ تَشْفِهِ مِنْ أَلَمِهِ شِعْرٌ
چقدر دنیا آن کس را که به او مایل شد و اعتماد کرد، فریفت، و چقدر آن کس را که خود را به روی دنیا افکند، دنیا او را بر زمین افکند، و دیگر او را از جای بلند نکرد، و لغزشش را جبران ننمود، و بیماریش را درمان نکرد، و درد و رنجش را شفا نبخشید
بَلَى أَوْرَدَتْهُ بَعْدَ عِزٍّ وَ مَنْعَةٍ
مَوَارِدَ سُوءٍ مَا لَهُنَّ مَصَادِرُ
آری، بعد از آنکه او عزیز و توانمند و با شکوه بود،
دنیا او را به درّه هولناک رنجها افکند که بازگشتی در آن نیست.
فَلَمَّا رَأَى أَلَّا نَجَاةَ وَ أَنَّهُ
هُوَ الْمَوْتُ لَا تُنْجِيهِ مِنْهُ الْمُوَازِرُ
پس هنگامی که او دریافت که هیچگونه راه نجاتی نیست، و در چنگال مرگ قرار گرفته
و راه گریزی از مرگ ندارد، و یاری نیست تا او را از مرگ نجات بخشد
تَنْدَمُ لَوْ يُغْنِيهِ طُولُ نَدَامَةٍ
عَلَيْهِ وَ أَبْكَتْهُ الذُّنُوبُ الْكَبَائِرُ
از گناهان خود پشیمان شد، ولی از پشیمانی طولانی او چه سود که
(اگر سودی بخشد) گناهان بزرگش او را به گریه در آورد
نَثْرٌ بَكَى عَلَى مَا أَسْلَفَ مِنْ خَطَايَاهُ وَ تَحَسَّرَ عَلَى مَا خَلَّفَ مِنْ دُنْيَاهُ حَيْثُ لَا يَنْفَعُهُ الِاسْتِعْبَارُ وَ لَا يُنْجِيهِ الِاعْتِذَارُ مِنْ هَوْلِ الْمَنِيَّةِ وَ نُزُولِ الْبَلِيَّةِ شِعْرٌ
بر گناهان گذشتهاش گریه کند، و از آنچه در دنیا باقی گذاشت حسرت برده و متأسّف شد، ولی هنگامی گریه کرد (که بعد از مرگ بود و) گریه به حالش سودی نداشت، و عذرخواهی او بینتیجه بود، و موجب نجات او از وحشت: مرگ، و فرود بلاها نخواهد گشت
أَحَاطَتْ بِهِ آفَاتُهُ وَ هُمُومُهُ
وَ أُبْلِسَ لَمَّا أَعْجَزَتْهُ الْمَعَاذِرُ
آفات و اندوهها او را احاطه کرده، و وقتی دریافت که آن معذرتها باعث نجات او نشد
و او همچنان درمانده و سرگردان است، مأیوس شد.
فَلَيْسَ لَهُ مِنْ كُرْبَةِ الْمَوْتِ فَارِجٌ
وَ لَيْسَ لَهُ مِمَّا يُحَاذِرُ نَاصِرٌ
بنابراین، هیچ کس او را از سختی مرگ، رهائی نبخشید،
و او از آنچه میترسید، یاوری نخواهد داشت.
وَ قَدْ جَشَأَتْ خَوْفَ الْمَنِيَّةِ نَفْسُهُ
تُرَدِّدُهَا دُونَ اللَّهَاةِ الْحَنَاجِرُ
در این وقت دهشت مرگ جان او را
از لب به حلقوم، و از حلقوم به لب میآورد
نَثْرٌ هُنَالِكَ خَفَّ عَنْهُ عُوَّادُهُ وَ أَسْلَمَهُ أَهْلُهُ وَ أَوْلَادُهُ وَ ارْتَفَعَتِ الرَّنَّةُ وَ الْعَوِيلُ وَ يَئِسُوا مِنْ بُرْءِ الْعَلِيلِ غَضُّوا بِأَيْدِيهِمْ عَيْنَيْهِ وَ مَدُّوا عِنْدَ خُرُوجِ نَفْسِهِ رِجْلَيْهِ شِعْرٌ
این وقت، از افراد عیادتکنندگانش، کم میگردد، و خانواده و فرزندانش، او را تسلیم مرگ میکنند. و صدای ناله و گریه بستگان بلند میشود و آنها از بهبودی بیمارشان ناامید میگردند. با دستان خود، چشمهای او را بستند، و هنگام بیرون رفتن جان، پاهای او را کشیدند
فَكَمْ مُوجِعٍ يَبْكِي عَلَيْهِ تَفَجُّعاً
وَ مُسْتَنْجِدٍ صَبْراً وَ مَا هُوَ صَابِرٌ
چه بسیار از بازماندگان، که از سوز دل و دردمندانه برای او گریه میکنند،
و بعضی خواهان صبر و استقامت هستند، ولی صبرشان از دستشان رفته است.
وَ مُسْتَرْجِعٍ دَاعٍ لَهُ اللَّهَ مُخْلِصٌ
يُعَدِّدُ مِنْهُ خَيْرَ مَا هُوَ ذَاكِرٌ
و بعضی میگویند:«انّا للّه و انّا الیه راجعون» و با خلوص نیّت، برای او از درگاه خدا، جویای رحمت هستند،
و نیکیهای او را یادآوری کرده، و برای او دعای خیر و طلب آمرزش میکنند.
وَ كَمْ شَامِتٍ مُسْتَبْشِرٍ بِوَفَاتِهِ
وَ عَمَّا قَلِيلٍ كَالَّذِي صَارَ صَائِرٌ
و بسیاری از مرگ او شادند و از او بدگوئی مینمایند،
با اینکه آنها هم پس از اندک مدّتی راه او را میروند و به او میپیوندند
نَثْرٌ شَقَّ جُيُوبَهَا نِسَاؤُهُ وَ لَطَمَ خُدُودَهَا إِمَاؤُهُ وَ أَعْوَلَ لِفَقْدِهِ جِيرَانُهُ وَ تُوجِعُ لِرَزِيَّتِهِ إِخْوَانُهُ ثُمَّ أَقْبَلُوا عَلَى جَهَازِهِ وَ تَشَمَّرُوا لِإِبْرَازِهِ شِعْرٌ
زنان او در مصیبت مرگ او، گریبانشان را چاک کرده، و کنیزانش بر رخسارشان چنگ زدهاند، همسایگانش از فقدان او شیون مینمایند، برادرانش از مصیبت او، در سوگ و عزا نشستهاند، سپس برای غسل و کفن و خاکسپاری او، به او رو میآورند، و برای بیرون آوردن جنازه او آماده میگردند
فَظَلَّ أَحَبُّ الْقَوْمِ كَانَ لِقُرْبِهِ
يَحُثُّ عَلَى تَجْهِيزِهِ وَ يُبَادِرُ
آن کس که از همه مردم بیشتر او را دوست داشته و به او نزدیکتر بوده،
در غسل و کفن و دفن او بیشتر عجله و شتاب میکند.
وَ شَمَّرَ مَنْ قَدْ أَحْضَرُوهُ لِغُسْلِهِ
وَ وُجِّهَ لَمَّا فَاظَ لِلْقَبْرِ حَافِرٌ
آنگاه آنان که برای غسل دادن او، حاضر شدهاند، آماده میشوند و به غسل دادن او میپردازند،
و قبر کن هنگام مرگ او، برای کندن قبر فرستاده میشود،
وَ كُفِّنَ فِي ثَوْبَيْنِ فَاجْتَمَعَتْ
لَهُ مُشَيِّعَةُ إِخْوَانِهِ وَ الْعَشَائِرُ
و بدن او را با دو پارچه کفن کنند، آنگاه تشییع کنندگان
از برادران و بستگانش برای تشییع او به سوی قبر، اجتماع مینمایند
نَثْرٌ فَلَوْ رَأَيْتَ الْأَصْغَرَ مِنْ أَوْلَادِهِ وَ قَدْ غَلَبَ الْحُزْنُ عَلَى فُؤَادِهِ فَغَشِيَ مِنَ الْجَزَعِ عَلَيْهِ وَ قَدْ خَضَبَتِ الدُّمُوعُ خَدَّيْهِ ثُمَّ أَفَاقَ وَ هُوَ يَنْدُبُ أَبَاهُ وَ يَقُولُ بِشَجْوٍ وَا وَيْلَاهْ شِعْرٌ
هرگاه کوچکترین فرزندان او را ببینی، که حزن و اندوه بر دلش چیره شده، و بر اثر بیتابی از مصیبت پدر، به حال بیهوشی افتاده، و رخسارش اشکآلود شده، سپس به هوش آمده در حالی که ناله سر داده، خطاب به خود میگوید:
لَأَبْصَرْتَ مِنْ قُبْحِ الْمَنِيَّةِ مَنْظَراً
يُهَالُ لِمَرْآهُ وَ يَرْتَاعُ نَاظِرٌ
تو از دیدار او، چهره زشت مرگ را مینگری،
که بیننده از دیدن آن به ترس و هراس میافتد.
أَكَابِرُ أَوْلَادٍ يُهَيِّجُ اكْتِيَابَهُمْ
إِذَا مَا تَنَاسَاهُ الْبَنُونَ الْأَصَاغِرُ
پس از آنکه فرزندان کوچکش او را از یاد بردند،
فرزندان بزرگش، هیجان زده به گریه و زاری میپردازند.
وَ رَنَّةُ نِسْوَانٍ عَلَيْهِ جَوَازِعُ
مَدَامِعُهَا فَوْقَ الْخُدُودِ غَزَائِرُ
و فریاد و شیون بیتابانه زنان او بلند است،
و آنها همچنان بر اثر گریه، رخسارشان را پر از اشک میکنند
نَثْرٌ ثُمَّ أُخْرِجَ مِنْ سَعَةِ قَصْرِهِ إِلَى ضِيقِ قَبْرِهِ فَحَثَوْا بِأَيْدِيهِمُ التُّرَابَ وَ أَكْثَرُوا التَّلَدُّدَ وَ الِانْتِحَابَ وَ وَقَفُوا سَاعَةً عَلَيْهِ وَ قَدْ يَئِسُوا مِنَ النَّظَرِ إِلَيْهِ شِعْرٌ
سپس او از فضای وسیع خانه با شکوهش به سوی تنگنای قبرش، بیرون برده شود، حاضران با دستهای خود، خاک بر او میریزند، و بسیار به جانب راست و چپ مینگرند و با صدای بلند گریه میکنند، و ساعتی در کنار قبرش، درنگ میکنند، و از دیدارش ناامید میگردند
فَوَلَّوْا عَلَيْهِ مُعَوِّلِينَ وَ كُلُّهُمْ
لِمِثْلِ الَّذِي لَاقَى أَخُوهُ مُحَاذِرُ
آنگاه همگی در حالی که بلند بلند میگریند، از کنار قبر به خانه بازمیگردند،
و همه آنها برای آنچه که برای برادرشان رخ دهد، بیمناک و نگرانند.
كَشَاءٍ رِتَاعٍ آمِنَاتٍ بَدَا لَهَا
بِمُدْيَةٍ بَادٍ لِلذِّرَاعَيْنِ حَاسِرٌ
و مانند گوسفندانی که آسوده میچرند،
و ناگهان شخصی را بنگرند که آستینها را بالا زده و کارد در دست دارد،
فَرَاعَتْ وَ لَمْ تَرْتَعْ قَلِيلًا وَ أَجْفَلَتْ
فَلَمَّا انْتَحَى مِنْهَا الَّذِي هُوَ حَاذِرٌ
لحظهای به او بنگرند و دست از چریدن کشیده و با شتاب پا به فرار نهند،
و چون از آن شخص که برحذر بودند، دور گردند
نَثْرٌ عَادَتْ إِلَى مَرْعَاهَا وَ نَسِيَتْ مَا فِي أُخْتِهَا دَهَاهَا أَ فَبِأَفْعَالِ الْبَهَائِمِ اقْتَدَيْنَا وَ عَلَى عَادَتِهَا جَرَيْنَا عُدْ إِلَى ذِكْرِ الْمَنْقُولِ إِلَى الثَّرَى وَ الْمَدْفُوعِ إِلَى هَوْلِ مَا تَرَى شِعْرٌ
همگی به چراگاه خود بازگردند، و آنچه را که بر رفیقشان (در قبر) وارد شده، فراموش کنند. آیا براستی ما از کارهای چهارپایان، پیروی کردهایم، و عادت آنها را پیشه خود ساختهایم. اکنون بازگرد و به یاد آن کس که او را در میان خاک قبر نهادهاند، و او را به دهشت و هراسی که مینگری، سپردهاند توجّه کن
هَوَى مُصْرِعاً فِي لَحْدِهِ
وَ تَوَزَّعَتْ مَوَارِيثَهُ أَرْحَامُهُ وَ الْأَوَاصِرُ
او در گودال گورش سرازیر شد، و در آن قرار گرفت،
و بستگان و نزدیکانش اموال به ارث مانده او را تقسیم کردند.
وَ أَنْحَوْا عَلَى أَمْوَالِهِ يَخْضِمُونَهَا
فَمَا حَامِدٌ مِنْهُمْ عَلَيْهَا وَ شَاكِرٌ
و در تقسیم آن، کشمکش و نزاع کردند،
و هیچ کدام از او (که در قبر خوابیده) تشکّر و سپاس ننمودند.
فَيَا عَامِرَ الدُّنْيَا وَ يَا سَاعِياً لَهَا
وَ يَا آمِناً مِنْ أَنْ تَدُورَ الدَّوَائِرُ
پس ای کسی که دنیایت را آباد میکنی و برای آن با جدّیت میکوشی،
و ای کسی که از گزند گردشهای چرخ روزگار کجمدار، خود را در امان و آسایش میبینی
نَثْرٌ كَيْفَ أَمِنْتَ هَذِهِ الْحَالَةَ وَ أَنْتَ صَائِرٌ إِلَيْهَا لَا مَحَالَةَ أَمْ كَيْفَ تَتَهَنَّأُ بِحَيَاتِكَ وَ هِيَ مَطِيَّتُكَ إِلَى مَمَاتِكَ أَمْ كَيْفَ تُسِيغُ طَعَامَكَ وَ أَنْتَ تَنْتَظِرُ حَمَامَكَ شِعْرٌ
چگونه از آن حال (درون قبر) ایمن هستی، با اینکه ناچار تو به سوی آن رفتنی هستی، یا چگونه زندگی دنیای خود را گوارا میپنداری، با اینکه همین دنیا چون مرکبی است که تو را به سوی مرگ میبرد، یا چگونه غذا برای تو خوش طعم است، با اینکه در انتظار مرگ خود هستی؟!
وَ لَمْ تَتَزَوَّدْ لِلرَّحِيلِ وَ قَدْ دَنَا
وَ أَنْتَ عَلَى حَالٍ وَشِيكاً مُسَافِرٌ
و برای کوچ کردن به سوی آخرت، با اینکه ساعت کوچ نزدیک شده،
توشه فراهم ننمودی، و با اینکه تو در حال شتاب برای این سفر و کوچ میباشی.
فَيَا وَيْحَ نَفْسِي كَمْ أُسَوِّفُ تَوْبَتِي
وَ عُمُرِي فَانٍ وَ الرَّدَى لِي نَاظِرٌ
ای وای بر من، چقدر توبه خود را به عقب انداختم،
با اینکه عمرم ناپایدار، و مرگ و هلاکت به من چشم دوخته است.
وَ كُلُّ الَّذِي أَسْلَفْتُ فِي الصُّحُفِ مُثْبَتٌ
يُجَازِي عَلَيْهِ عَادِلُ الْحُكْمِ قَاهِرٌ
همه اعمال گذشتهام در نامه عمل من ثبت شده،
و خدای قاهر و عادل، داوری کرده و مرا مجازات خواهد کرد
نَثْرٌ فَكَمْ تَرْقَعُ بِدِينِكَ دُنْيَاكَ وَ تَرْكَبُ فِي ذَلِكَ هَوَاكَ إِنِّي لَأَرَاكَ ضَعِيفَ الْيَقِينِ يَا رَاقِعَ الدُّنْيَا بِالدِّينِ أَ بِهَذَا أَمَرَكَ الرَّحْمَنُ أَمْ عَلَى هَذَا دَلَّكَ الْقُرْآنُ شِعْرٌ
ای انسان! چقدر با ویران کردن دینت، دنیای خود را بالا میبری و آباد میکنی، و در این راه، با مرکب هوای نفس میتازی، من یقین تو را ضعیف میبینم، ای کسی که با پائین آوردن دین، دنیا را بالا میبری، آیا خداوند رحمان تو را به این کار فرمان داده است؟ یا قرآن تو را این گونه، راهنمائی نموده است؟!
تَخْرَبُ مَا يَبْقَى وَ تَعْمُرُ فَانِياً
وَ لَا ذَاكَ مَوْفُورٌ وَ لَا ذَاكَ عَامِرٌ
آن (آخرت) را که باقی و پایدار است، ویران میکنی، ولی دنیائی را که فانی است، آباد مینمائی،
از این رو نه کار آخرتت تمام و کامل است و نه دنیایت آباد شود.
وَ هَلْ لَكَ إِنْ وَافَاكَ حَتْفُكَ بَغْتَةً
وَ لَمْ تَكْتَسِبْ خَيْراً لَدَى اللَّهِ عَاذِرٌ
و آیا برای تو (روا است) که ناگهان مرگت فرا رسد،
در حالی که در پیشگاه خدا، کار نیکی نکردهای و عذر خواهندهای نداری.
أَ تَرْضَى بِأَنْ تَفْنَى الْحَيَاةَ وَ تَنْقَضِي
وَ دِينُكَ مَنْقُوصٌ وَ مَالُكَ وَافِرٌ
آیا راضی هستی که زندگیت پایان یابد،
ولی دینت ناقص و ثروتت فراوان باشد؟
نَثْرٌ فَبِكَ إِلَهَنَا نَسْتَجِيرُ يَا عَلِيمُ يَا خَبِيرُ مَنْ نُؤَمِّلُ لِفَكَاكِ رِقَابِنَا غَيْرَكَ
پس ای خدای دانا و بینا به درگاه تو پناه میآوریم، ای خدای بزرگ برای آزادی خود به چه کسی غیر از تو امیدوار شویم،
وَ مَنْ نَرْجُو لِغُفْرَانِ ذُنُوبِنَا سِوَاكَ وَ أَنْتَ الْمُتَفَضِّلُ الْمَنَّانُ الْقَائِمُ الدَّيَّانُ
و برای آمرزش گناهانمان، جز تو به چه کسی دل ببندیم، با اینکه توئی عطابخش، و نعمتگستر، و قائم حکمفرما،
الْعَائِدُ عَلَيْنَا بِالْإِحْسَانِ بَعْدَ الْإِسَاءَةِ مِنَّا وَ الْعِصْيَانِ يَا ذَا الْعِزَّةِ وَ السُّلْطَانِ وَ الْقُوَّةِ وَ الْبُرْهَانِ
که پس از بدیهای ما و گناهان، باز به ما احسان میکنی، ای خدای صاحب عزّت و سلطنت و قوّت و برهان،
أَجِرْنَا مِنْ عَذَابِكَ الْأَلِيمِ وَ اجْعَلْنَا مِنْ سُكَّانِ دَارِ النَّعِيمِ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ
ما را از عذاب دردناک خود پناه و نجات بده، و ما را از ساکنان خانه پرنعمت (بهشت) قرار بده، ای مهربانترین مهربانان