زمین چشم تماشا شد امام عسگری آمد بهشت آرزوها شد امام عسگری آمد
مر اين بدن كه تو را در ميان پيرهن است به حيرتم كه تن توست يا كه جان من است
ستاره عشق تافت به چرخ نيلوفرى مهر جمالش ربود دل ز مه و مشترى
تا كى از حوت كند جا به حمل مهر بدل اى خوش آن روز كه نه حوت بماند نه حمل