غم دل با که بگويم که مرا ياري نيست اين همه درد مرا هست و پرستاري نيست
ز سوز غم پر پروانه ميسوخت ز داغ لاله اي گل خانه ميسوخت
کشته زهر جفا ميباشم من جوان مرگ رضا ميباشم
بى تو به زندان غم هيچ نجنبم ز جا زلف تو زنجير كرد موى به موى مرا
يوسف آل نبي در چاه شد قعر زندان جلوه گاه ماه شد