سخنان امام حسین (ع) از مدینه تا کربلا: در پاسخ عبدالله بن عمر
۱۵ مرداد ۱۴۰۲ 0 اهل بیت علیهم السلاميا اَباعَبْدِالرَّحْمنِ اَما عَلِمْتَ اَنَّ مِنْ هَوانِ الدُّنْيا عَلَى اللّهِ اَنَّ رَاءْسَ يَحْيَى بْنِ زَكَرِيّا اُهْدِىَ اِلى بَغِي مِنْ بَغايا بَنِى اِسْرائيل ؟ اَما تَعْلَمُ اَنْ بَنِى اِسْرائيل كانُوا يَقْتُلُونَ مابَيْنَ طُلُوع الْفَجْرِ اِلى طُلُوع الشَّمْسِ سَبْعِينَ نَبِيّاً ثُمَّ يَجْلِسُونَ فى اءسْواقِهِمْ يَبِيعُونَ وَيَشْتَرُونَ كَاَنْ لَمْ يَصْنعُوا شَيْئاً فَلَمْ يُعْجِّلِ اللّهُ عَلَيْهِمْ بَلْ اَمْهَلَهُمْ وَاَخَذَهُمْ بَعْدَ ذلِكَ اَخْذَ عَزِيْزٍ ذى انْتِقامٍ اتَّقِاللّه يا اَباعَبْدالرَّحْمنِ وَلا تَدَعَنَّ نُصْرَتى (1)
ترجمه و توضيح لغات:
بَغِىّ زناكار
ترجمه و توضيح:
امام عليه السلام كه در گفتگوهايش با افراد مختلف به هريك از آنان سخنى متناسب و پاسخى در حدود درك و بينش و طرز تفكر طرف خطاب ايراد مى فرمود، در مقابل پيشنهاد عبداللّه بن عمر اين چنين پاسخ داد:
اى ابوعبدالرحمان ! مگر نمى دانى كه دنيا آنچنان حقير و پست است كه سر بريده (انسانى برگزيده و پيامبرى عظيم الشاءن مانند) يحيى بن زكريا(3) به عنوان هديه و ارمغان به فرد ناپاك و زناكارى از بنى اسرائيل فرستاده مى شود. مگر نمى دانى كه بنى اسرائيل (با خداى بزرگ آنچنان به مقام مخالفت برآمدند كه ) در اول صبح هفتاد پيامبر را به قتل مى رساندند سپس به خريد و فروش و كارهاى روزانه خويش مشغول مى شدند كه گويا كوچكترين جنايتى مرتكب نگرديده اند و خداوند به آنان مدتى مهلت داد ولى بالا خره به سزاى اعمالشان رسانيد و انتقام خداى قادر منتقم آنها را به شديدترين وجهى فرا گرفت ؟
امام عليه السلام سپس چنين فرمود: يا ابوعبدالرحمان ! از خدا بترس ودست از نصرت و يارى ما برمدار!
بنابه نقل صدوق (ره ) چون عبداللّه بن عمر از پيشنهاد خود نتيجه اى نگرفت ، عرضه داشت : يا اباعبداللّه ! دوست دارم در اين هنگام مفارقت اجازه بدهيد آن قسمت از بدن شما را كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مكرر مى بوسيد من هم ببوسم . امام عليه السلام پيراهن خود را بالا زد و عبداللّه زير سينه آن حضرت را سه بار بوسه زد و در حالى كه گريه مى كرد چنين گفت :
كارنامه عبداللّه بن عمر
آرى با قيافه واقعى عبداللّه بن عمر آشنا شويم تا از اين راه با قيافه واقعى ساير عبداللّه ها و عبداللّه هاى زمان خود آشنا گرديم كه به جاى يارى حسين عليه السلام تظاهر به گريه كرده و آه و ناله سر مى دهند و چه بسا مخفيانه با يزيدها و طاغوتها پيمان وفادارى مى بندند!
1 - عبداللّه بن عمر و مخالفت با اميرالمؤمنان (ع)
مالك اشتر عرضه داشت : يا اميرالمؤ منين ! او چون ترسى از شمشير و تازيانه تو ندارد به چنين بهانه اى متمسك مى گردد، اجازه بدهيد او را تحت فشار قرار بدهيم .
امير مؤ منان عليه السلام فرمود: من كسى را مجبور به بيعت نمى كنم ، بگذاريد آزادانه هر راهى را كه مى خواهد انتخاب كند.
ولى يك روز براى آن حضرت خبر آوردند كه عبداللّه بن عمر براى سرنگون كردن حكومت وى به مكه رفته و مشغول توطئه چينى است . امام ماءمورى فرستاد تا جلو فعاليت ضدانقلابى و ضد حكومتى او را بگيرد و بالا خره عبداللّه بن عمر بدون موفقيت در اين راه به مدينه مراجعت نمود و تا آخر، حكومت على عليه السلام را به رسميت نشناخت و حاضر به بيعت با او نگرديد(5)، ولى پس از شهادت اميرمؤ منان عليه السلام با معاويه بيعت كرد و حكومت او را به رسميت شناخت .
و اين بود برخورد و رفتار عبداللّه بن عمر با شخصيتى مانند على عليه السلام و حكومتى مانند حكومت وى و بيعت او با معاويه و پذيرش حكومت او.
2 - عبداللّه بن عمر و بيعت با يزيد
و در اين بيعت آنچنان قرص و محكم مى ايستد كه چون مردم مدينه پس از شهادت حسين بن على عليهما السلام بر ضد يزيد شوريدند و استاندار وى ((عثمان بن محمد)) را بيرون راندند، عبداللّه ، اقوام و عشيره و غلام و فرزند خويش را جمع كرد و طى سخنانى كه به پشتيبانى از حكومت يزيد ايراد كرد چنين گفت :
من از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شنيدم كه مى فرمود:
3 - عبداللّه بن عمر و حجاج بن يوسف
حجاج سؤ ال كرد: عبداللّه ! اين عجله براى چيست و مى توانستى اين بيعت را به فردا موكول كنى ؟
عبداللّه گفت : چون از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شنيده ام كه فرمود:
چون گفتار عبداللّه بن عمر به اينجا رسيد، حجاج پاى خود را از لحاف بيرون آورد و گفت : بيا به جاى دست ، پايم را ببوس (9).
يعنى تو كه امروز براى من حديث پيامبر را مى خوانى در زمان على بن ابى طالب و حسين بن على عليهما السلام چرا اين حديث را در بوته فراموشى قرار دادى ؟
و اين است معناى همان جمله اى كه خود عبداللّه از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نقل كرد كه : خوددارى از نصرت و يارى حسين عليه السلام موجب ذلت و زبونى خواهد گرديد.
نتيجه :
اين است چهره و قيافه واقعى عبداللّه بن عمر كه تاريخ به ما نشان مى دهد تا بدان وسيله عبداللّه هاى ديگر را در هر عصر و زمان بشناسيم و با خط آنها آشنا گرديده و هميشه از آن برحذر باشيم و باز اين تاريخ به عبداللّه هاى زمانها و اعصار و به عبداللّه هاى كنونى ما هشدار مى دهد كه اگر به بهانه هاى واهى حاضر نيستند آزادانه با على عليه السلام دست بيعت دهند بايد بيعت معاويه و يزيد را جانانه بپذيرند.
و اگر نخوت و تكبر، جهل و عناد به آنها اجازه نمى دهد به يارى حسين عليه السلام بشتابند، بايد در انتظار روزى باشندكه شبانه با ذلت و حقارت !راهى خانه حجاج ها گردند.
اينها بايد بدانند كه اگر دست مرموز و نامرئى بنى اميه براى نيل به هدفهاى خويش - كه تنها در منزوى بودن اهل بيت امكان پذير مى باشد - با تبليغات و هو و جنجال ، عبداللّه بن عمر را يكى از ((مكثرين )) در حديث و متخصصين در مذهب معرفى مى كند(10) و او نيز چهار نعل به استقبال اين جريان مى شتابد بايد به مجازات اين عمل ننگينش كه وجود وى وسيله بهره بردارى معاويه ها و يزيدها قرار گرفته است به پاى كثيف ترين و جنايتكارترين افراد بشر بوسه بزند:
(ذلِكَ لَهُمْ خِزْىٌ فِى الدُّنْيا وَلَهُمْ فِى اْلاخِرَةِ عَذابٌ عَظَيمٌ )(11)
دو نكته مهم :
نكته اول در سخن امام عليه السلام اين است كه از جريان كشته شدن حضرت يحيى و به ارمغان رفتن سر بريده او به يك جنايتكار ياد مى كند و به طورى كه نقل شده است امام در طول سفر خويش از اين حادثه تلخ و جنايت بزرگ ، مكرر ياد مى نمود. و مسلم است كه طرح اين موضوع از ناحيه آن حضرت بدون اراده و توجه نبوده بلكه وجود يك تشابه تام در ميان قيام و مبارزه او و مبارزه حضرت يحيى عليه السلام كه منجر به ارمغان رفتن سر بريده آنان گرديد موجب شده است كه آن حضرت از آن حادثه تلخ سخن بگويد.
و اما نكته دوم ، در گفتار عبداللّه بن عمر است كه به هنگام وداع و خداحافظى با امام عليه السلام در حالى كه اشك مى ريخت گفت : يا اباعبداللّه ! تو را به خدا مى سپارم و تو در اين راه كشته خواهى شد.
آيا عبداللّه بن عمر از كشته شدن امام در آن سفر بجز اين كه از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شنيده باشد از راه ديگرى مطلع گرديده بود و آيا از مطلبى كه بيگانگان درباره حسين بن على عليهما السلام باخبر بودند خود آن حضرت اطلاعى نداشت ؟ و اين همان مطلبى است كه ما در صفحات گذشته مكرر اشاره نموديم كه امام عليه السلام قطع نظر از موضوع ((علم امامت )) از راه عادى و از طريق خبرى كه به واسطه و بى واسطه از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به وى رسيده بود نسبت به جزئيات جريان عاشورا از اطلاع و آگاهى كامل برخوردار بود.
پی نوشت ها
2- مقتل خوارزمى ، ج 1، ص 190.
3- در قرآن مجيد مانند گروهى ديگر از پيامبران معروف ، از زهد و وارستگى حضرت يحيى مخصوصا در طى چند آيه از سوره مريم سخن به ميان آمده است . و او در سال 28 ميلادى بر حسب وسوسه ((سالومه )) دختر ناپاك پادشاه معاصر خويش به طرز فجيعى به قتل رسيد.
4- امالى صدوق ، مجلس 30.
5- شرح نهج البلاغه ، ابن ابى الحديد، ج 4، ص 9 - 11.
6- امالى صدوق به نقل بحار، ج 44، ص 311.
7- فتح البارى ، ج 13،ص 60.
8- صحيح بخارى ، ج 9، كتاب الفتن .
9- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 13، ص 242.
10- و از اينجاست كه مى بينيم مثلاً در مسند احمد بن حنبل كه بزرگترين مجموعه حديثى است از عبداللّه بن عمر بيش از 1700 حديث ولى از امام حسن مجتبى - عليه السلام - و حسين بن على - عليهما السلام - مجموعا 22 حديث ، آرى 22 حديث ، نقل شده است !!
11- سوره مائده ، آيه 33.