اثرات تربیتی عشق به نیکان از دیدگاه شهید مطهری ره

اثرات تربیتی عشق به نیکان از دیدگاه شهید مطهری ره

۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۵ 0 معارف

متن زیر از کتاب جاذبه و دافعه علی علیه السلام شهید مطهری است:

آيا عشق و علاقه به اولياء و دوستی نيکان، خود هدف است يا وسيله ای است برای تهذيب نفس و اصلاح اخلاق و کسب فضائل و سجاياي انساني؟
در عشقهاي حيواني، تمام عنايت و اهتمام عاشق به صورت معشوق و تناسب اعضاء و رنگ و زيبائي پوست اوست و آن غرائز است که انسان را مي کشد و مجذوب مي سازد، اما پس از اشباع غرائز ديگر آن آتشها فروغ ندارد، و به سردي مي گرايد و خاموش مي گردد.
اما عشق انساني حيات است و زندگي، اطاعت آور است و پيروساز. و اين عشق است که عاشق را مُشاکل با معشوق قرار مي دهد و وی می کوشد تا جلوه ای از معشوق باشد و کپيه ای از روشهای او.
همچنان که خواجه نصيرالدين طوسي در شرح "اشارات بوعلي" مي گويد:
«و النفساني هو الذي يکون مبدأ و مشاکله نفس العاشق لنفس المعشوق في الجوهر، و يکون أکثر اعجابه بشمائل المعشوق لانها آثار صادرة عن نفسه. و هو يجعل النفس لينة شيقة ذات وَجد و رقّة منقطعة عن الشواغل الدنيوية»؛(1)
عشق نفساني (نه شهوانی) آن است که مبدأش همرنگي ذاتي عاشق و معشوق است، بيشتر اهتمام عاشق به اخلاق و منش معشوق و آثاري است که از نفس وي صادر مي گردد. اين عشق است که نفس را نرم و پرشوق و وجد قرار مي دهد، رقتي ايجاد مي کند که عاشق را از آلودگيهاي دنيائي بيزار مي گرداند.
محبت به سوي مشابهت و مشاکلت مي راند و قدرت آن سبب مي شود که محبّ به شکل محبوب درآيد. محبت مانند سيم برقي است که از وجود محبوب به محبّ وصل گردد، و صفات محبوب را به وي منتقل سازد.
اينجاست که انتخاب محبوب اهميت اساسي دارد. لهذا اسلام در موضوع دوست يابي و اتخاذ صديق بسيار اهتمام ورزيده و در اين زمينه آيات و رواياتي بسيار وارد شده است، زيرا دوستي همرنگ ساز است و زيباساز و غفلت آور، آنجا که پرتو افکند، عيب را هنر مي بيند و خار را گل و ياسمن.
در قسمتي از آيات و روايات از همنشيني و دوستي مردم ناپاک و آلوده سخت بر حذر داشته است و در قسمتي از آنها به دوستي پاکدلان دعوت کرده است. ابن عباس مي گوید در محضر پيامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) بوديم، پرسيدند بهترين همنشينان کيست؟ حضرت فرمود: «من ذکّرَکم بالله رؤيتُه، و زادَکم في علمکم منطقُه، و ذکّرکم بالاخرة عملُه؛(2) آنکس که ديدنش شما را به ياد خدا بيندازد و گفتارش بر دانشتان بيفزايد و رفتارش شما را به ياد آخرت و قيامت بيندازد».
بشر به اکسير محبت نيکان و پاکان سخت نيازمند است که محبت بورزد و محبت پاکان او را با آنها همرنگ و همشکل قرار دهد. تجربه نشان داده است که آن اندازه که مصاحبت نيکان و ارادت و محبت آنان در روح مؤثر افتاده است، خواندن صدها جلد کتاب اخلاقي مؤثر نبوده است.
مولوي می گويد:
هر که را جامه ز عشقي چاک شد  ***  او ز حرص و عيب کلي پاک شد
شاد باش اي عشقِ خوش سوداي ما  ***  اي طبيب جمله علتهاي ما
گاهي بزرگاني را مي بينيم که ارادتمندان آنان حتي در راه رفتن و لباس پوشيدن و برخوردها و ژست سخن از آنان تقليد مي کنند. اين تقليد اختياري نيست، خودبخود و طبيعي است. نيروي محبت و ارادت است که در تمام ارکان هستي محبّ اثر مي گذارد و در همه حال او را همرنگ محبوب مي سازد. اين است که هر انساني بايد براي اصلاح خويش دنبال اهل حقيقت بگردد و به او عشق بورزد تا راستي بتواند خويش را اصلاح کند.
گر در سرت هواي وصال است حافظا  ***  بايد که خاک درگه اهل هنر شوی
انساني که قبلا هر چه تصميم مي گرفت عبادت يا عمل خيري انجام دهد، باز سستی در ارکان همتش راه مي يافت، وقتي که محبت و ارادت آمد، ديگر آن سستي و رخوت مي رود و عزمش راسخ و همتش نيرومند مي گردد.
مهر خوبان دل و دين از همه بي پروا برد  *** رخ شطرنج نبرد آنچه رخ زيبا برد
تو مپندار که مجنون سر خود مجنون شد  ***  از سمک تا به سماکش کشش ليلي برد
من به سرچشمه خورشيد نه خود بردم راه  *** ذره اي بودم و عشق تو مرا بالا برد
خم ابروي تو بود و کف مينوي تو بود  ***  که در اين بزم بگرديد و دل شيدا برد

تاريخ، بزرگاني را سراغ دارد که عشق و ارادت به انسانهاي کامل -لااقل در پندار ارادتمندان- انقلابي در روح و روانشان به وجود آورده است. "ملاي رومي" يکي از آن افراد است. او از اول اين چنين سوخته و پرهيجان نبود. مردي دانشمند بود اما سرد و خاموش در گوشه شهرش مشغول تدريس بود. از روزي که با "شمس تبريزي" برخورد کرد و ارادت به او دل و جانش را فرا گرفت دگرگونش ساخت و آتشي در درونش برافروخت و همچون جرقه اي بود که در انبار باروت افتاده است، شعله ها افروخت. ... "مثنوي" او بي شک يکي از بزرگترين کتابهاي جهان است. اشعار اين مرد همه اش موج است و حرکت. "ديوان شمس" را به ياد مراد و محبوب خويش سروده است.
گفتم اي دور اوفتاده از حبيب  ***  همچو بيماري که دور است از طبيب
من چه گويم يک رگم هشيار نيست *** شرح آن ياري که او را يار نيست
شرح اين هجران و اين خون جگر  ***  اين زمان بگذار تا وقت دگر
....
_________________________
پی نوشت:
1. شرح اشارات، ج3 ص 383.
2. شیخ طوسی، امالی، ص 157.

منبع: مرتضی مطهری، جاذبه و دافعه علی علیه السلام، صفحه 67-75

کانال قرآن و حدیث را درشبکه های اجتماعی دنبال کنید.
آپارات موسسه اهل البیت علیهم السلام
کانال عکس نوشته قرآن و حدیث در اینستاگرام
تلگرام قرآن و حدیث
کانال قرآن و حدیث در ایتا
کانال قرآن و حدیث در گپ
پیام رسان سروش _ کانال قرآن و حدیث