داستانهای ائمه: امام صادق(ع): ذکری که شر منصور دوانیقی را دفع نمود

داستانهای ائمه: امام صادق(ع): ذکری که شر منصور دوانیقی را دفع نمود

۰۵ دی ۱۳۹۴ 0

حضرت علىّ بن موسى الرّضا از پدر بزرگوارش امام موسى كاظم عليهما السلام حكايت كند:
روزى ابوجعفر، منصور دوانيقى تصميم قتل پدرم امام جعفر صادق عليه السلام را گرفت و دستور احضار آن حضرت را صادر كرد، استاندار مدينه هم طبق دستور منصور پدرم را دست گير كرده و به سوى منصور دوانيقى روانه ساخت.
همين كه پدرم، امام صادق عليه السلام در مقابل خليفه قرار گرفت، خليفه با ديدن او تبسّمى كرد و پس از خوش آمدگوئى، وى را محترمانه كنار خود نشاند و بسيار اظهار علاقه و محبّت كرد و سپس گفت: ياابن رسول اللّه! من تصميم قتل تو را داشتم؛ امّا وقتى به نزد من وارد شدى، آنچنان محبّت و علاقه ات در دل من جاى گرفت كه از تمام عزيزان من عزيزتر و محبوب تر گشته اى.
پس از آن افزود: يا ابا عبداللّه! اطّلاعاتى به من مى رسد كه ناراحت كننده است، از آن جمله شنيده ام كه ما را در جلسات خود به زشتى و عدم صلاحيّت در خلافت ذكر مى كنى؟
پدرم امام صادق عليه السلام اظهار داشت: خير، من هرگز نام تو را به بدى و زشتى ياد نكرده ام.
منصور دوانيقى خنده اى كرد و گفت: به خدا قسم! تو نزد من از تمام افراد راستگوتر هستى، اكنون مشكلات زندگى خود را مطرح نما كه هر چه باشد برآورده خواهد شد.
امام عليه السلام فرمود: من در وضعيّت خوبى هستم؛ و از هر جهت بى نياز مى باشم، چنانچه خواستى نسبت به من نيكى و احسان نمائى، آن افرادى كه از اهل بيت و شيعيان من كه از طرف مامورين متخلّف محسوب شده و محكوم به اعدام گشته اند، آن ها را مورد عفو و بخشش خود قرار بده .
منصور پيشنهاد آن حضرت را پذيرفت و در همان حال، دستور داد تا مبلغ يكصد هزار درهم در اختيار حضرت قرار گيرد تا بين افراد و آشنايان خود تقسيم نمايد.
همين كه حضرت از دربار خليفه بيرون آمد، پيرمردان و جوانانى از تهى دستان قريش به همراه او حركت كردند.
يكى از جاسوسان منصور كه همراه پدرم بود، به حضرت عرض كرد: ياابن رسول اللّه! موقعى كه بر خليفه وارد شدى، چه سخنى را بر زبان مبارك خود جارى نمودى، كه آنچنان خشم و غضب او خاموش گشت؛ و از تصميم خويش منصرف گرديد؟! پدرم در پاسخ به وى، اظهار فرمود: دعائى را خواندم و حضرت آن دعا را مطرح نمود.
همين كه آن مامور در جريان دعا قرار گرفت، سريع به طرف منزل منصور دوانيقى باز گشت؛ و آن دعا را براى منصور بازگو كرد.
پس از آن منصور گفت: به خدا سوگند! هنوز زمزمه و دعاى حضرت تمام نشده بود كه دشمنى و كينه ام نسبت به او تبديل به محبّت و علاقه گرديد.(1)


1-بحارالا نوار: ج 47، ص 173، ح 20.


منبع:

چهل داستان وچهل حدیث از امام جعفر صادق علیه السلام ، حجت الاسلام والمسلمین عبدالله صالحی
 

کانال قرآن و حدیث را درشبکه های اجتماعی دنبال کنید.
آپارات موسسه اهل البیت علیهم السلام
کانال عکس نوشته قرآن و حدیث در اینستاگرام
تلگرام قرآن و حدیث
کانال قرآن و حدیث در ایتا
کانال قرآن و حدیث در گپ
پیام رسان سروش _ کانال قرآن و حدیث