داستانهای ائمه: امام صادق (ع): شکایت از روزگار

داستانهای ائمه: امام صادق (ع): شکایت از روزگار

۰۷ شهریور ۱۳۹۴ 0
مفضل بن قیس سخت در فشار زندگی واقع شده بود. فقر و تنگدستی، قرض و مخارج زندگی او را آزار می داد. یك روز در محضر امام صادق لب به شكایت گشود و بیچارگیهای خود را مو به مو تشریح كرد: «فلان مبلغ قرض دارم، نمی دانم چه جور ادا كنم. فلان مبلغ خرج دارم و راه درآمدی ندارم. بیچاره شدم، متحیرم، گیج شده ام. به هر در بازی می روم به رویم بسته می شود. . . » در آخر از امام تقاضا كرد درباره اش دعایی بفرماید و از خداوند متعال بخواهد گره از كار فروبسته ی او بگشاید.
امام صادق به كنیزكی كه آنجا بود فرمود: «برو آن كیسه ی اشرفی كه منصور برای ما فرستاده بیاور». كنیزك رفت و فوراً كیسه ی اشرفی را حاضر كرد. آنگاه به مفضل بن قیس فرمود: «در این كیسه چهارصد دینار است و كمكی است برای زندگی تو».
- مقصودم از آنچه در حضور شما گفتم این نبود، مقصودم فقط خواهش دعا بود» .
- «بسیار خوب، دعا هم می كنم. اما این نكته را به تو بگویم، هرگز سختیها و بیچارگیهای خود را برای مردم تشریح نكن، اولین اثرش این است كه وانمود می شود تو در میدان زندگی زمین خورده ای و از روزگار شكست یافته ای. در نظرها كوچك می شوی، شخصیت و احترامت از میان می رود». [1]

[1] . «لا تخبر الناس بكل ما انت فیه فتهون علیهم. » : بحارالانوار ، ج /11ص 114.

منبع: داستان راستان،شهید مطهری،جلد دوم.

کانال قرآن و حدیث را درشبکه های اجتماعی دنبال کنید.
آپارات موسسه اهل البیت علیهم السلام
کانال عکس نوشته قرآن و حدیث در اینستاگرام
تلگرام قرآن و حدیث
کانال قرآن و حدیث در ایتا
کانال قرآن و حدیث در گپ
پیام رسان سروش _ کانال قرآن و حدیث