عید غدیر
۱۸ بهمن ۱۳۹۴ 0 ادعیه و زیاراتپيوند بعثت و غدير و يگانگى نورى پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و امير المؤمنين عليه السّلام
در روز مبعث پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم گفتيم كه اين روز بجهت شرافت بعثت بهترين روز و بهترين زمان مى باشد و رواياتى در اين زمينه ذكر كرديم.
و روز غدير نسبت به اين روز بمنزله آخرين جزء از علت تامه، بلكه بمنزله باطن يك چيز ظاهر و بمنزله روح نسبت به انسان است. زيرا تمام خيرها و سعادتهايى كه در مبعث وجود دارد مشروط به ولايت امير المؤمنين و فرزندان امامش مى باشد. روايات زيادى از طريق شيعه و اهل سنت وارد شده است كه نورهاى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و امير المؤمنين عليه السّلام يكى بود تا اينكه در صلب عبد اللّه و أبو طالب از هم جدا گشتند. و خداوند ولايت آنان را بر همه مردم واجب نموده و اين ولايت در روز غدير آشكار شد. و بهمين جهت درباره آن در قرآن آمده است: «امروز دينتان را برايتان كامل و نعمتم را بر شما تكميل و دين اسلام را براى شما انتخاب نمودم.»[1]
گوشه اى از فضايل رسول اكرم، امير المؤمنين و اهل بيت عليهم السّلام
شيخ صدوق در «علل الشرايع» از مفضل بن عمر، روايت مفصلى را نقل كرده كه در آن آمده است: «خداوند پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را براى تمام پيامبران و رسولان فرستاده و امير المؤمنين عليه السّلام جانشين او در ميان آنان مى باشد. و همانگونه كه فرمانبردارى از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بر آنان واجب مى باشد، فرمانبردارى از امير المؤمنين عليه السّلام نيز بر آنان واجب بوده، مأمورين بهشت و دوزخ از او دستور گرفته، و فرشتگان مأمور به آمرزش خواستن براى شيعيانش مى باشند، همانگونه كه مأمور به پذيرش توحيد، نبوت و ولايت هستند. خداوند متعال مى فرمايد:
«كسانى كه عرش و اطراف آن را حمل مى كنند، با ستايش خدا او را منزه داشته و براى كسانى كه ايمان آورده اند، آمرزش مى خواهند.»
از اين مطالب روشن مى شود كه تمام هدايتها و سعادتها منسوب به اين دو نفر و جانشينان آنها مى باشد. و بهمين جهت از طريق عامه و خاصه از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده است كه فرمودند: اگر گلزارها قلم، درياها مركب، جنيان حسابدار شده و انسانها بنويسند نمى توانند فضايل امير المؤمنين صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را بشمارند.
روايات قطعى داريم كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و امير المؤمنين عليه السّلام و همچنين جانشينان آنها سرچشمه و منشأ همه خيرات هستند. پيش از اين، از پيشوايان اهل سنت، مانند «احمد بن حنبل» در مسند خود و «ابى يعلى» در كتاب «فردوس» و از «ابن خالويه» در كتاب «منهج التحقيق» روايت صريحى نقل كرديم كه شيعه، تسبيح، تقديس، ثنا كردن، لا اله الا اللّه گفتن و يكتا شمردن خدا را از آنان و فرشتگان نيز از شيعيان آنان آموختند.
زيارت جامعه كبيره كه شيخ صدوق آن را در «الفقيه» روايت كرده و تمام علماى شيعه آن را پذيرفته و به آن عمل كرده اند، بعضى از فرازهاى آن گوياى اين مطلب است كه آنان سرچشمه هر خير و سعادتى بوده، حساب خلق با آنان و بازگشتشان نيز بطرف آنان است.
و هر شريفى در مقابل آنان پايين آمده است. آنان معادن رحمت بوده و هر كسى كه خدا را يگانه بداند بايد آنان اين مطلب را از او بپذيرند. خدا با آنان شروع و با آنان كار را پايان داده، بخاطر آنان باران فرو فرستاده و بخاطر آنان آسمان را نگه داشته است، جسم آنان در ميان اجسام ديگران، روح آنان در ميان روحهاى ديگران و وجود آنان در ميان مردم است ولى جايگاه و منزلت آنان نزد خدا بگونهاى است كه كسى به آن نرسيده و توقع رسيدن به آن را هم ندارد.
شيعه و سنى روايت كرده اند كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به على عليه السّلام فرمودند: «اگر عده اى از امت من درباره تو سخنانى شبيه به آنچه مسيحيان در مورد عيسى بن مريم گفتند، بر زبان نمى آوردند، امروز درباره تو سخنى مى گفتم كه از كنار هر جمع مسلمانى كه مى گذشتى، از خاك پا و باقيمانده آب شستشويت برداشته و براى شفا پيدا كردن از آن استفاده كنند. ولى همين مقدار براى تو كافى است كه تو از من و من نيز از تو بوده، تو از من ارث برده و من نيز از تو ارث مى برم.
اين روايت تصريح دارد به اين كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فقط از ترس از دين برگشتن مردم فضايل او را كتمان كرده است. در عين حال مى بينيم كه فضايل او آشكار و دنيا را پر كرده است. نيز در احاديث زيادى آمده است كه آنان علت ايجاد عالم بوده و حديث «اگر تو نبودى افلاك را نمى آفريدم.» معروف و مشهور است.
و كسى كه از چگونگى و حكمت خداوند در آفرينش عالم آگاه شود، يقين مى كند كه يكى از مخلوقات، اولين آفريده او، نزديكترينشان به او، واسطه فيض او، اسم اعظم او، «حجاب نزديكتر» و «نمونه برتر» مى باشد. طبق روايات زيادى كه وارد شده تمامى اين موارد در پيامبر ما صلّى اللّه عليه و آله و سلّم وجود دارد. و اگر كسى اين مطلب را قبول كند در مورد فضايلى كه درباره پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و اهل بيت او آمده است ترديد نخواهد نمود. و با تمام وجود باور مى كند كه عقل ما قدرت شناخت كامل آنان را ندارد. گرچه در اين راه تمام عمر خود را صرف كنيم. «اگر آب دريا براى نوشتن كلمات پروردگارم مركب شوند پيش از اين كه كلمات پروردگارم تمام شود، آب دريا تمام خواهد شد.» «و اگر چشمانم اجازه يابد، با يك نگاه كه در آرزوى آن بودم، معروف و مشهور خواهم گرديد، در حالى كه ناشناخته بوده ام.
و من در ميان جلال و جمالش مدهوش شدم، و زبان حال، وضع مرا بازگو مى كند.
نگاه هايت را به زيبايى هاى چهره اش بيفكن. خواهى ديد كه تمام زيبايى ها در چهره اش فراهم آمده است.
اگر بنا باشد همه زيباييها چهره اى را به حد كمال برساند، خواهى ديد كه زيباييش او را وادار به تهليل و تكبير مى كند.» آنان منشأ، سرچشمه و پايان تمام فضايلى هستند كه در كلمات خداست. و اين آيه كلمات خدا را غير قابل شمارش اعلام كرده بود.
پس بدون هيچ شكى به اين نتيجه مى رسيم كه فضايل على عليه السّلام باندازه اى زياد است كه قابل شمارش نيست.
در اينجا بد نيست نوشته اى از امام حسن عسكرى عليه السّلام كه در آن گوشه اى از فضايل اهل بيت عليهم السّلام آمده است را نقل كنيم: «ماييم كه با گامهاى نبوت و ولايت قله هاى حقيقت را فتح نموده و هفت طبقه كوه هاى بلند فتوى را با هدايت روشن نموديم. ماييم شيران درنده نبرد و كسانى كه دشمن را از پا مى اندازند. امروز شمشير و قلم از آن ماست و فردا پرچم ستايش و علم از ما. نوه هاى ما هم پيمانان دين، جانشينان پيامبران، چراغ هاى مردم و كليدهاى كرم هستند. «همسخن» خدا بخاطر گواهى ما به وفاى او لباس برگزيدگى را پوشيده و «روح القدس» از ميوه نوبر باغهاى ما چشيد. شيعيان ما اهل نجات، پاك، ياور و محافظ ما و دشمن ستمكاران مى باشند. و بعد از سختى ها چشمه هاى زندگى براى آنها مى جوشد، تا «الم» و «طه» و «طواسين» را تمام نمايند. (امضا) حسن بن على العسكرى. سال دويست و پنجاه و چهار
فضايل پيامبر اكرم و اهل بيت عليهم السّلام در قرآن
در ميان مسلمانان دليلى قويتر از كتاب خداى متعال نمى باشد. در اين كتاب آيه هايى وجود دارد كه بروشنى فضايل رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را بيان مى كند و مى گويد كه آن حضرت براى تمام مردم فرستاده شده، رحمتى براى جهانيان بوده، به بالاترين درجه نزديكى به خداوند رسيده، محبوب خدا و آخرين پيامبران بوده، از تمام پيامبران براى او پيمان گرفته شده و خداوند خير زياد و مقامى پسنديده به او عنايت فرموده است. خداوند به پيامبرى با چنين اوصافى، در آيه «مباهله» دستور مى دهد كه اعلام كند: على مانند خود او مى باشد. با اين مقدمات نتيجه مى گيريم كه على عليه السّلام بعد از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم برترين مخلوقات است.
فضايل پيامبر اكرم و اهل بيت علیهم السلام در ساير كتب آسمانى
اين مطلب بطور مشروح تر از كتابهاى آسمانى نيز نقل شده است:
[الف -] در كتابى كه «شيث» از پدرش «آدم» به ارث برده آمده است: «آدم» به نورى كه پرتو افشانى مىن مود و تمام فضا را روشن كرده بود نگريست كه از مشرق آمده و تا مغرب را پوشانيد آنگاه بالا رفت تا به ملكوت آسمان رسيد، سپس رو به من كرد. و من فهميدم نورى كه همه جا را بخوبى روشن كرده نور محمد، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مى باشد. چهار نور نيز از سمت راست، چپ، پس و پيش او را در بر گرفته بودند كه در روشنايى و خوبى خيلى شبيه آن بودند. به من گفتند:
آدم اين نور و نورهاى اطراف آن وسيله تو و وسيله مخلوقاتم هستند كه رستگار مى شوند... اين يكى، احمد و سرور آنان و سرور مردمان است كه با علم خود آن را انتخاب كرده و اسم او را از اسم خود گرفته ام و من محمود هستم و او محمد. و اين، برادر تنى و وصى او مى باشد كه او را بوسيله او يارى مى كنم... دلهاى پيامبران برگزيده خود را نگاه كردم و نديدم كسى مانند محمد برگزيده مخصوصم فرمانبردارم بوده و خيرخواه خلقم باشد. او را با آگاهى انتخاب كرده و نام او را در كنار نام خود قرار دادم. آنگاه ديدم قلب خواص او كه بعد از او هستند، مانند قلب او مى باشد. آنان را نيز با او پيوند داده، وارثان كتاب، وحى و آشيانه هاى حكمت و نور خود قرار داده و به نام خود سوگند ياد كرده ام هيچگاه كسى را كه مرا ديدار كند و به يكتا دانستن من و رشته دوستى آنان چنگ زده باشد، با آتش خود عذاب نكنم.
[ب -] در كتاب «ادريس» كه از «شيث» به او ارث رسيده است، آمده است: «ادريس» به قوم خود گفت: فرزندان پدر شما «آدم» عليه السّلام و فرزندان فرزندان او و خاندان آنان از يكديگر پرسيدند: بنظر شما چه كسى نزد خدا عزيزتر، داراى مقام بهتر و نزديكتر به اوست؟ عده اى گفتند: پدر شما، آدم، كه خداى متعال او را با دست خود ساخته، فرشتگان خود را براى او به سجده افكنده، او را در زمينش جانشين قرار داده و همه مردم را تحت تسلط او در آورده است. عده اى گفتند:
فرشتگانى كه هيچگاه از فرمان خداوند سرپيچى ننموده اند. عده اى گفتند: رؤساى سه گانه فرشتگان، جبرييل، ميكاييل و اسرافيل. آنگاه بسوى «آدم» عليه السّلام روانه شده و جريان را تعريف كردند. او گفت: فرزندانم به شما مى گويم كه چه كسى نزد خداى متعال از تمام مخلوقات عزيزتر است. بخدا سوگند، آنگاه كه روح در من دميده شد و نشستم عرش بزرگ خداوند برايم درخشيد، نگاه كردم ديدم در آن نوشته است: محمد رسول خداست. فلانى امين خداست. فلانى برگزيده خداى متعال است و نامهاى ديگرى كه با نام محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مقرون بود نوشته شده بود. آنگاه گفت: در آسمان جايى نبود مگر اين كه روى آن نوشته بودند «لا اله الا اللّه» و هر جايى كه «لا اله الا اللّه» نوشته شده بود، نوشته بودند - البته نه با خط بلكه خلقتا -«محمد رسول اللّه،» «محمد رسول خداست» و هر جايى كه نوشته بود: «محمد رسول خداست» نوشته بود: «فلانى برگزيده خداست.»، «فلانى دوست صميمى خداست.» «فلانى امين خداى عز و جل است» و نيز نامهاى ديگرى نوشته بود.
«آدم» فرمود: فرزندانم محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و كسانى كه نامشان همراه با نام او نوشته شده بود، از تمامى مردم پيش خداوند عزيزتر هستند.
[ج -] از كتاب «صلوات» حضرت إبراهيم خليل عليه السّلام نقل شده كه در «تابوت» نگاه كرد، خانه محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آخرين پيامبران را ديد در حالى كه على بن ابى طالب در سمت راست او و دست به دامان او بود.
نيز شكل بزرگ و درخشانى ديد كه در آن نوشته شده بود: اين وصى و برادر تنى اوست كه او را يارى و تقويت مى كند. إبراهيم پرسيد:
پروردگارا خداى من سرور من اين مخلوق شريف كيست؟ خداى عز و جل وحى فرمود: اين بنده و دوست صميمى من، آغازگر و پايان دهنده است و اين وصى و وارث او مى باشد.
عرض كرد آغازگر و پايان دهنده كيست؟ فرمود: اين محمد است، برگزيده من، اولين مخلوق من و بزرگترين حجت من در ميان مردمان من است. وقتى كه آدم در مرحله گل و جسد بسر مى برد، او را آگاه نموده و حياتش دادم. و در زمانى كه پيامبرى نبود او را براى تكميل دين به پيامبرى برانگيخته و با او به رسالت ها و انذارهاى خود پايان دادم.
اين هم برادر و بهترين دوست اوست. پيش از اين كه آسمان و زمينم و مخلوقات خود را بيافرينم بخاطر اينكه از آنان و دلهايشان آگاه بودم، آنان را خلق كرده رشته برادرى بين آنها ايجاد، آنان را انتخاب، بر آنان درود فرستاده و مباركشان نمودم. آنان را پاك و خالص كردم.
نيكوكاران از آنها و دودمان آنها برخاسته اند. و من از حال بندگان خود آگاهم.
[د -] در سفر دوم «تورات» آمده است: در ميان درس نخوانده هاى فرزندان اسماعيل رسولى برانگيخته، كتاب خود را بر او فرو فرستاده، و شريعت گرانبهايى را بوسيله او براى تمامى مخلوقاتم مى فرستم.
حكمت خود را به او عنايت كرده، با فرشتگان و لشكريانم او را تقويت نموده و دودمان او را مبارك مى گردانم... با دوازده نفر از دودمان او دين خود را كامل نموده و او آخرين پيامبر و رسولى است كه مى فرستم.
[ه -] در مفتاح چهارم وحى به عيسى عليه السّلام آمده است: عيسى اى فرزند بتول پاك به سخنانم گوش و در راه من كوشش كن. تو را بدون اينكه پدرى داشته باشى آفريده و نشانه اى براى مردمان قرار دادم. فقط مرا پرستش نموده و فقط بر من توكل كن. كتاب را با توانايى گرفته و آن را براى اهل سوريا تفسير كن. و از طرف من به آنان بگو: من خدايى هستم كه هيچ خدايى بجز من نبوده، زنده، ازلى و قيوم بوده تغيير نكرده و از بين نمى روم. پس به من و به رسول و پيامبر درس نخوانده ام كه در آخر الزمان بوده و پيامبر رحمت و نبرد و اولين و آخرين مى باشد ايمان آوريد.
او اولين پيامبرى بود كه آفريده شد، و آخرين پيامبرى بود كه مبعوث گرديد.
مطالبى كه از كتابهاى آسمانى نقل كرديم بنقل از روايت سيّد در اقبال با اسناد صحيح از «ابى المفضل محمد بن عبد المطلب شيبانى» بود. و در كتاب «حسن بن اسماعيل اشناس» از «كتاب اعمال ذى حجه» درباره مباهله پيامبر مى گويد: هنگامى كه پيامبر خاتم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نمايندگانى براى مسيحيان نجران فرستاد و آنان را به پذيرش اسلام دعوت فرمود، آنان براى تطبيق خصوصيات آخرين پيامبر كه در كتاب «جامعه» بود به اين كتاب مراجعه نموده و عين اين مطالب را با همين الفاظ در كتابهاى مذكور مطالعه نمودند. و همين مقدار براى اثبات فضايل امير المؤمنين عليه السّلام كافى است.
فضايل امير المؤمنين عليه السّلام بنقل از مخالفين اهل بيت علیهم السلام
بهر صورت فضايلى را كه مخالفين اهل بيت و حتى دشمنان آنها براى على، امير المؤمنين عليه السّلام نقل كرده اند بيش از حد تواتر است. بلكه حديث غدير و تصريح پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به اولويت امير المؤمنين عليه السّلام بر مؤمنين، نسبت به خود آنها، نيز در روايات آنان بيش از حد تواتر است، چه رسد به روايات شيعه. تا جايى كه «ابن حجر عسقلانى» با اين كه دشمن اهل بيت است درباره حديث غدير مى گويد: سى نفر از صحابه با اسناد صحيح و معتبر آن را روايت نموده اند. البته بعد از اين سخن مى گويد: فلانى آن را ضعيف دانسته است. كه چنين سخنى از عجايب روزگار است.
«سيد» از كتاب «ابى سعيد مسعود بن ناصر سجستانى» كه مخالف اهل بيت مى باشد بنقل از صد و بيست نفر از صحابه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نقل كرده است كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم تصريح به وجود اين فضايل در على عليه السّلام نموده است. و نيز از محمد بن جرير طبرى تاريخ نگار، از كتاب «الرد على الحرقوصية» حديث غدير و تصريح پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به ولايت على عليه السّلام را با هشتاد و پنج سلسله سند نقل كرده است. و نيز از حافظ، «ابن عقده» نقل نموده است كه او با صد و پنج سلسله سند رواياتى را نقل كرده است كه در آن پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم تصريح به ولايت امير المؤمنين عليه السّلام نموده است. براى توضيح بيشتر مى توان به كتاب «عبقات الانوار» تاليف سرور علماى بزرگ «مير حامد حسين» قدّس سرّه مراجعه كرد، كتاب بى نظيرى كه درباره اثبات جانشينى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نوشته شده و در اسلام و ساير اديان بى سابقه است.
مشروح رويداد غدير
درباره اعلام جانشينى امير المؤمنين على بن ابى طالب عليه السّلام از طرف پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايات مجمل و مفصلى، با اندكى اختلاف در بعضى از الفاظ وارد شده است. ولى روايات متواتر و بالاتر از متواترى كه همه علماى اهل سنت بر صحت آن اتفاق دارند، اين است كه هنگامى كه اين آيه «پيامبر به مؤمنين سزاوارتر از خود آنهاست. همسران پيامبر مادران آنها بوده و در كتاب خدا، عده اى از مؤمنين نسبت به بعضى ديگر سزاوارتر هستند.» نازل شد، مردم گفتند: رسول خدا اين چه ولايتى (سزاوارى) است كه شما با آن نسبت به ما سزاوارتر از خود ما هستيد؟ رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمودند: ولايت اين است كه از من حرف شنوى داشته و مرا اطاعت كنيد، خواه سخن من مطابق ميل شما باشد يا نه. پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در روز غدير فرمودند: اى مردم آيا من نسبت به مؤمنين سزاوارتر از خودشان نيستم؟ گفتند: بله (سزاوارترى) فرمودند: هر كس من به او سزاوارتر هستم، على نيز به او سزاوارتر است. اهل سنت بر صحت و اعتبار اين حديث با اين الفاظ كه تصريح به جانشينى دارد، اتفاق دارند - بخصوص با ملاحظه قرائن روشن و قطعى و روايات مفصل. - براى توضيح بيشتر مى توانيد به كتابهايى كه در اين زمينه تأليف شده مراجعه نماييد.
يكى از روايات مفصلى كه اهل سنت آن را نقل كرده اند، روايتى است كه در كتاب «الخالص» از احمد بن محمد با مستند كردن آن به «حذيفه بن يمان» نقل شده است. او مى گويد: از او در مورد روز غدير و پيامبر پرسيدم. گفت: خداوند اين آيه را بر پيامبرش صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نازل فرمود: «پيامبر نسبت به مؤمنين سزاوارتر از خود آنهاست.» در پى آن مردم پرسيدند: رسول خدا ولايتى كه شما با آن نسبت به ما از خود ما سزاوارتر مى باشى چيست؟ فرمود: حرف شنوى و اطاعت خواه مورد پسند شما باشد يا نه. آنان گفتند: شنيديم و اطاعت كرديم. در پى آن خداوند اين آيه را نازل فرمود: و نعمت خدا را بر خود و پيمانى را كه - وقتى گفتيد شنيديم و اطاعت كرديم - از شما گرفت بياد آوريد.
پس از آن با پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به حجة الوداع رفتيم. جبرئيل فرود آمد و گفت: محمد پروردگار به تو سلام رسانده و مى گويد: على را به رهبرى مردم منصوب كن. پيامبر گريست، بگونه اى كه محاسنش تر شد. آنگاه به جبرييل گفت: جبرييل مردم من تازه مسلمان شده و براى دين خدا با آنان مبارزه كرده تا تسليم شده اند. اكنون چگونه مى توانم كسى غير از خود را بر آنان مسلط نمايم. پس از اين جبرييل عليه السّلام بالا رفت.
صاحب «كتاب النشر و الطى» از «حذيفه» نقل مىكند: پيامبر، على را به يمن فرستاد بعد از مدتى به مكه آمد - در اين حال ما با رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بوديم - روزى على بسوى كعبه نماز مى گزارد و در حال ركوع بود كسى از او چيزى خواست، او نيز انگشتر خود را به او داد. در پى آن خداوند اين آيه را نازل فرمود: «ولى شما فقط خداست و پيامبرش و كسانى كه ايمان آورده، نماز گزارده و در حال ركوع زكات مى پردازند.» بعد از نزول اين آيه رسول خدا تكبير گفته و اين آيه را بر ما خواند. آنگاه فرمود: برخيزيد برويم چنين كسى را كه خداوند فرموده است پيدا كنيم. وقتى رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم وارد مسجد شد با شخصى روبرو شد از او پرسيد كجا بودى؟ گفت: پيش اين نمازگزار بودم كه در حال ركوع اين انگشترى را به من داد. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم تكبير گفته، بسوى على رفت و فرمود: على امروز چه كار خيرى انجام داده اى؟ على نيز جريان را تعريف كرد. در اين حال پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم براى سومين بار تكبير گفت.
منافقين به يكديگر نگاه كرده و گفتند: ما تحمل ولايت و اطاعت او را نداريم. بهمين جهت از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مى خواهيم كس ديگرى را بجاى او انتخاب كند و همين عمل را هم انجام دادند. اين جا بود كه آيه نازل شد: «بگو نمى توانم كس ديگرى را بجاى او انتخاب كنم.» آنگاه جبرييل گفت: كار را تمام كن. پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: حبيب من، جبرييل توطئه هاى آنان را كه شنيدى.
آنگاه صاحب كتاب «النشر و الطى» بنقل قول از غير «حذيفه» مى گويد: يكى از فرمايشات پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در «منى» اين بود: «دو چيز گرانبها و دو ثقل در ميان شما باقى مى گذارم كه اگر به آنها عمل كنيد گمراه نخواهيد شد، كتاب خدا و دودمان خودم، اهل بيتم. خداوند دانا به من خبر داده است كه آنها تا روز قيامت از يكديگر جدا نخواهند شد، مانند اين دو انگشت من - و دو انگشت سبابه را كنار هم گذاشت - توجه داشته باشيد، كسى كه در پناه آنها باشد نجات پيدا كرده و كسى كه با آنها مخالفت نمايد هلاك خواهد شد. اى مردم آيا اين مطلب را به شما رساندم؟ گفتند: بله. فرمود: خدايا گواه باش».
سپس صاحب اين كتاب اضافه مى كند: «در آخرين روزهاى «تشريق» خداوند اين آيه را نازل فرمود:اذا جاء نصر اللّه...[2] پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: اين آيه خبر مرگ مرا داد. آنگاه به مسجد «خيف» رفته و هنگامى كه وارد مسجد شد، نماز جماعت را اعلام كرد. مردم جمع شدند. پس از ستايش خداوند براى مردم سخنرانى نموده و در ميان سخنان خود فرمودند: «اى مردم دو چيز گرانبها و دو ثقل در ميان شما باقى مى گذارم، كتاب خدا و دودمانم، اهل بيتم. ثقل اكبر كتاب خداى عز و جل مى باشد كه يك طرف آن بدست خدا و طرف ديگر آن به دست شماست پس به آن متمسك شويد و ثقل اصغر دودمان و اهل بيتم مى باشند. خداى آگاه مرا خبر داده است كه آنها تا روز قيامت از يكديگر جدا نشده و مانند اين انگشتان مى باشد - و انگشتان سبابه را كنار هم گذاشت - نه مانند اين انگشتان - و انگشتان سبابه و ميانه خود را كنار هم گذاشت - كه يكى برتر از ديگرى باشد. بعد از سخنان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم عده اى جمع شده و گفتند: محمد مى خواهد امامت را در ميان دودمان خود قرار دهد و وارد كعبه شده و پيمانى به اين مضمون نوشتند: اگر محمد از دنيا برود يا كشته شود، نخواهيم گذاشت جانشينى او به دودمانش برسد. در اين جا بود كه خداوند اين آيه را نازل كرد: «آنان تصميم به انجام كارى گرفتند، ما نيز مصمم شديم. فكر مى كنند اسرار و سخنان پنهانى آنان را نمى شنويم مأمورين ما تمام آن سخنان را مى نويسند.»
«حذيفه» مى گويد: پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم دستور حركت داد و ما رهسپار مدينه شديم. صاحب كتاب «النشر و الطى» مىگويد در همين هنگام جبرييل نازل شده و به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم گفت:
بخوان: و اى رسول آنچه را از جانب پروردگار بر تو نازل شده برسان... در بين راه به غدير خم رسيديم هوا چنان گرم بود كه اگر گوشت را روى زمين مى انداختند، كباب مى شد. پيامبر دستور توقف و نماز جماعت داد. آنگاه مقداد، سلمان، ابو ذر و عمار را خواسته و به آنان دستور داد تا زير دو درخت را جارو كرده، در آن محل سنگ هايى را روى هم گذاشته و از آن منبرى باندازه قامت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بسازند و پارچه اى روى آن بيندازند. سپس پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بر منبر رفته به راست و چپ خود نگريست و منتظر شد تا مردم جمع شدند. آنگاه فرمود:
سپاس خداوندى را سزاست كه يكتاى يگانه و در يگانگى بى نظير است... اقرار مى كنم كه بنده او بوده و به خداوندى او گواهى مى دهم.
آنچه را از جانب خدا به من وحى شده به شما مى گويم، تا مبادا بلايى آمده و مرا نابود سازد. به من وحى شده است: و اى رسول آنچه را از جانب پروردگارت به تو نازل شده است، به مردم برسان... مردم در بيان آياتى كه خداوند بر من نازل نموده و وحى خداوند متعال كوتاهى نكرده ام. شأن نزول آيه مذكور اين بود كه بارها جبرييل به سويم فرود آمده و از جانب خداوند به من دستور داده كه در ميان مردم و براى سياه و سفيد بگويم و اعلام كنم كه على بن ابى طالب برادر من جانشين من و امام بعد از من است. بخوبى مى دانم كه منافقين با زبان چيزى مى گويند كه در دل ندارند و فكر مى كنند كار بدى نيست ولى خداوند آن را كار بسيار زشتى مى داند. آزار زيادى به من رساندند. بعلت توجه زيادى كه به آنان داشتم گاهى مى گفتند: او گوش است. تا جايى كه خداوند اين آيه را نازل كرد: «عده اى از آنان به پيامبر آزار رسانده و مى گويند: او گوش است. بگو گوش خيرى براى شماست.» و اگر مى خواستم مى توانستم نامهايى را كه شايسته آنان است بر آنان بگذارم.
خداوند او را ولى و امام شما نموده و فرمانبردارى از او را بر مهاجرين، انصار و تابعين، بيابانى و شهرى، عجم و عرب، آزاد و بنده، كوچك و بزرگ، سفيد و سياه و هر مسلمانى واجب كرد. سخن و حكم او قابل اجرا و دستور او نافذ است. كسى كه با او مخالفت كند، ملعون و كسى كه او را تصديق كند، مورد رحمت قرار مى گيرد.
مردم در قرآن تدبر كرده، آيه ها و محكمات آن را فهميده و از متشابهات آن پيروى نكنيد. بخدا سوگند، كسى تفسير صحيح آن را بيان نمى كند، مگر كسى كه اكنون دستش را گرفته و با دستم آن را بلند كرده ام. به شما اعلام مى كنم: كسى كه من مولاى اويم، او نيز مولاى اوست.
مردم على و فرزندان پاكم، كه از نسل او مى باشند ثقل اصغر و قرآن ثقل اكبر مى باشد. و تا زمانى كه بر حوض، بر من وارد شوند، از يكديگر جدا نمى شوند. بعد از من كسى جز او حق فرمانروايى بر مؤمنين را ندارد. آنگاه بازوى او را گرفته، او را مقدارى بلند كرده و در سمت راست خود قرار داد. سپس او را بلند كرده و فرمود: اى مردم چه كسى از خودتان به شما سزاوارتر است؟ گفتند: خدا و رسول او. فرمود: توجه كنيد كسى كه من به او سزاوارترم على نيز به او سزاوارتر است.
خداوندا با دوستان او دوست و با دشمنانش دشمن باش.
يارى كنندگان او را يارى نموده و كسانى را كه به او كمك نكنند از يارى خود محروم فرما. خداوند دين شما را با ولايت و امامت او كامل كرد.
خداوند قبل از اين كه در آيه اى مؤمنين را مورد خطاب قرار دهد او را مخاطب ساخته است. در «هل اتى»[3] خداوند فقط براى او بهشت را گواهى نموده و اين آيه درباره شخص ديگرى نيست. دودمان پيامبران از نسل خودشان ولى دودمان من از نسل على مى باشد. فقط انسان هاى تيره روز با على دشمنى ورزيده و تنها انسانهاى پرهيزكارند كه در ولايت على بسر مى برند. سوره«و العصر»[4] درباره على نازل شده است. به پروردگار عصر سوگند تفسير آن در روز قيامت است كه (ان الانسان لفى خسر)[5]، تمامى انسانها ورشكسته اند يعنى دشمنان آل محمد. (الا الذين آمنوا)[6]، مگر كسانى كه ايمان آورند يعنى به ولايت آنان ايمان آورند. (و عملوا الصّالحات)[7]، به كارهاى نيك پرداخته و در زمان غيبت غايب آنان (تواصوا بالصّبر)[8]، سفارش به صبر كنند مردم به خدا، رسول و نورى كه نازل كرده ايمان آوريد. خداوند نور را در من، سپس در على و آنگاه در نسل او تا مهدى، همان كسى كه حق خدا را مى گيرد، فرود آورده است. مردم من رسول خدا هستم. قبل از من نيز رسولانى بوده اند. صبر و شكر، در على و بعد از او، در فرزندانش وجود دارد. مردم قبل از شما بيشتر پيشينيان گمراه بوده اند. من راه مستقيم خدا هستم. راهى كه شما مامور به پيروى از هدايت در آن مى باشيد. بعد از من، على و آنگاه فرزندان او امامانى هستند كه به حق راهنمايى مى كنند. من مطالب را بخوبى برايتان گفته و بينشى روشن به شما دادم. بعد از من نيز على راه را براى شما روشن مى كند. بعد از پايان سخنانم شما را دعوت مى كنم كه براى بيعت با او با من دست داده و به ولايت او اقرار كنيد. من با خدا بيعت كرده و، على با من، من نيز از جانب خدا، براى او از شما بيعت مى گيرم. «كسى كه پيمان شكنى كند فقط به ضرر خود اوست و هر كس كه به تعهدات الهى خود عمل كند، خداوند بزودى پاداش بزرگى به او عنايت مى فرمايد.» مردم شما بيش از آن هستيد كه بتوان يك بيك با شما دست داد. بهمين جهت خداوند به من دستور داده است كه براى فرمانروايى على و امامان بعدش كه از من و او مى باشند، با زبان از شما پيمان گرفته و اعلام كنم كه دودمان من از نسل او مى باشد. پس اين مطالب را حاضرين به غايبين اطلاع داده و بگوييد: شنيديم و فرمان برديم. و از ابلاغ پيام هاى پروردگارت راضى هستيم. با دل، زبان و دستهايمان اين مطالب را پذيرفته، با آن زندگى كرده، مى ميريم و برانگيخته مى شويم، تغيير نكرده، عوض نشده و شك و شبهه اى پيدا نمى كنيم. با دل و زبان با خدا، تو، على، حسن، حسين و امامانى كه ذكر كردى عهد و پيمانى سخت و محكم بسته، چيزى غير از اين نخواسته و اين مطالب را به هر كس كه ببينيم، مى رسانيم. مردم در جواب گفتند: به روى چشم. امر خدا و رسول خدا را شنيده و اطاعت نموديم و از ته دل به آن ايمان آورديم. در اين هنگام و در حالى كه على عليه السّلام در ميان آنان بود بطرف رسول خدا آمدند تا اين كه ظهر شد، نماز ظهر و عصر را با هم بجا آورده و پس از غروب آفتاب، نماز مغرب و عشا را نيز با هم بجا آوردند. هر وقت عده اى براى پذيرش اين مطالب به خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مى آمدند، رسول خدا مى گفت: تمام ستايشها مخصوص خدايى است كه ما را برتر از جهانيان گردانيد. «ابو سعيد سمّان» روايت كرده است: شيطان در شكل پيرمردى پرهيزكار پيش رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آمده و گفت: چقدر كم هستند پيمان بستگان با تو در مورد آنچه درباره على مى گويى. در اينجا بود كه خداوند اين آيه را نازل فرمود «و شيطان گمان باطل خود را راستين و حقيقى جلوه داد كه در نتيجه بجز گروهى از مؤمنين ديگران از او پيروى كردند.» آنگاه عده اى از منافقين پيمان شكن گرد آمده و گفتند: محمد ديروز در مسجد «خيف» چنين گفت، امروز نيز چنين، اگر به مدينه بازگردد، حتما براى او بيعت مى گيرد. بنابراين بهتر است قبل از رسيدن محمد به مدينه او را بكشيم.
در آن شب چهارده نفر براى كشتن پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در گردنه اى بين «جحفه» و «ابواء» به كمين نشستند. با اين نقشه كه هفت نفر در سمت راست گردنه و هفت تن ديگر در سمت چپ آن نشسته و شتر او را رم بدهند. وقتى شب فرا رسيد رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نماز خوانده، سوار بر شتر تندرو خود شده و در جلو همراهان خود حركت كرد، هنگامى كه از گردنه بالا رفت جبرييل به او گفت: محمد فلانى و فلانى - همه آنان را نام برد كه صاحب كتاب نام تمامى آنان را آورده است - در گردنه به كمين نشسته تا تو را بكشند. رسول خدا پشت سر خود را نگاه كرده و پرسيد: چه كسى پشت سر من است؟ «حذيفه بن يمان» پاسخ داد: من هستم. رسول خدا از حذيفه پرسيد آنچه ما شنيديم تو نيز شنيدى؟ پاسخ داد: بله. فرمود: اين مطلب را كتمان كن. آنگاه به آنان نزديك شده و آنان را با نام خود و پدرانشان، صدا زد. همين كه صداى رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را شنيدند، شتران خود را كه داخل گردنه بسته بودند رها كرده، پا به فرار گذاشته و خود را در ميان جمعيت گم كردند وقتى مردم به رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم رسيدند رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در پى شتران آنها رفته و آنها را پيدا كرد. وقتى از گردنه فرود آمد، فرمود: كسانى كه در كعبه هم سوگند مى شوند كه اگر محمد به مرگ الهى از دنيا برود يا كشته شود، نگذارند رهبرى به اهل بيت او برسد و در پى آن، اين كار زشت از آنان سر مى زند، سخت در اشتباه هستند. آنگاه آنان پيش رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آمده و سوگند ياد كردند كه اصلا چنين كارى از آنان سر نزده است. در اين جا بود كه اين آيه نازل شد: «سوگند ياد مى كنند كه نگفته اند. ولى آنان كلمات كفرآميز گفته و بعد از مسلمانى كافر گرديده و در پى چيزى هستند كه بدان نرسيده اند.» رويداد عقبه را عده اى از اهل سنت نيز در تفسير و كتابهاى ديگر خود نقل كرده اند.
اعمال شب عيد غدير
در شب عيد غدير دوازده ركعت وارد شده، كه مجموع دوازده ركعت، يك سلام در پايان نماز دارد. بعد از هر دو ركعت نشسته، در هر ركعتى ده بار «حمد»[9] و«قل هو اللّه احد»[10] و يك بار «آية الكرسى»[11] و در ركعت دوازدهم هفت بار «حمد» و«قل هو اللّه احد» خوانده، سپس دست به قنوت برداشته و ده بار در آن بگو:
لا إله إلا اللّه وحده لا شريك له، له الملك و له الحمد يحيي و يميت و هو حيّ لا يموت بيده الخير و هو على كلّ شيء قدير
آنگاه ركوع و سجده را انجام داده و ده بار در سجده بگو:
سبحان من أحصى كلّ شيء علمه، سبحان من لا ينبغى التّسبيح إلا له
سبحان ذى المنّ و النّعم سبحان ذى الفضل و الطّول سبحان ذى العزّ و الكرم،
أسألك بمعاقد العزّ من عرشك و منتهى الرّحمة من كتابك و بالاسم الأعظم
و كلماتك التّامّة ان تصلّى على محمّد رسولك و أهل بيته الطّاهرين و أن تفعل بى
و حاجات خود را بگويد و سپس بگويد:
انك سميع مجيب.
دعاى خوبى نيز روايت شده است كه مضمون آن گواه درستى آن بوده و با اين جمله شروع مى شود: «اللّهم انّك دعوتنا إلى سبيل طاعتك...»
اعمال روز عيد غدير
سيّد قدّس سرّه بنقل از امام رضا عليه السّلام، از پدران پاكش، سخنرانى طولانى و ارزنده امير المؤمنين عليه السّلام در روز غدير را روايت كرده است كه آخر آن چنين است:
«بعد از پايان مراسم، خانواده خود را در وسعت و آسايش قرار داده، با برادرانتان نيكى نموده، و بخاطر نعمتهايى كه خداوند متعال به شما ارزانى داشته است از او سپاسگزارى نماييد. گرد هم آييد تا امور شما سامان پذيرفته، به يكديگر نيكى كنيد تا خداوند الفت شما را بپذيرد. خداوند در اين روز چند برابر پاداش عيدهاى قبل و بعد آن مگر در چنين روزى را به شما عنايت مى كند شما هم نعمتهاى الهى را كه در اختيار داريد به يكديگر ببخشيد.
نيكوكارى در اين روز مال را افزايش و عمر را طولانى مى كند.
مهربانى با يكديگر رحمت و عطوفت خداوند را بر مى انگيزد. از مالى كه خداوند به شما داده است باندازه توانايى به برادران و خانواده خود بخشيده، با يكديگر خوشرو بوده و در ديدارهاى خود مسرور باشيد.
سپاسگزار نعمتهاى خدا بوده، توقع كسانى را كه از شما انتظار دارند بخوبى برآورده نموده و متناسب با امكانات خود دارايى و توانايى خود را با ضعيفان خود بتساوى تقسيم نماييد، كه هر درهم از جانب خداى عز و جل برابر با دويست هزار درهم و بيشتر است. روزه اين روز از روزه هايى است كه خداوند آن را سفارش كرده و آن را برابر با پاداشى بزرگ قرار داده است. تا جايى كه اگر بنده اى از ابتداى دنيا تا انتهاى آن روزها را روزه گرفته، شبها مشغول عبادت بوده و در روزه خود مخلص باشد باز هم نمى تواند به اين پاداش برسد. اگر كسى در اين روز ابتدا به يارى برادر خود برخاسته و با ميل و رغبت با او خوش رفتارى كند پاداش كسى را خواهد داشت كه اين روز را روزه گرفته و شبش را به عبادت گذرانده باشد. و كسى كه مؤمنى را در شب آن افطار دهد مانند كسى است كه ده فئام را افطار داده باشد - شخصى برخاسته و گفت: امير المؤمنين فئام چيست؟ حضرت فرمودند: صد هزار پيامبر و صديق و شهيد - چه رسد به اين كه جمعى از مردان و زنان مؤمن را سرپرستى كند كه من ضمانت مى كنم خداوند امان از فقر و كفر به او عنايت فرمايد. و اگر در شب يا روز آن يا بعد از آن، تا عيد سال آينده، مرگ او فرا رسد و گناه كبيره اى انجام نداده باشد، پاداش او با خداست. كسى كه به برادران خود قرض داده و آنان را يارى كند من ضامن هستم كه اگر خداوند او را در دنيا باقى بدارد قرض او را باز پس گرفته و اگر از دنيا برود در آخرت عمل او را جبران نمايد. هنگام ديدار به يكديگر سلام كرده، دست داده و نعمت اين روز را تبريك بگوييد.
اين مطالب را حاضرين به غايبين اطلاع دهند. بايد افراد بى نياز به يارى نيازمندان شتافته و توانگران به افراد ضعيف كمك كنند. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم اين مطالب را به من دستور داده بود».
آنگاه بجاى نماز جمعه، نماز عيد خوانده و همراه با فرزندان و پيروان خود روانه منزل امام حسن مجتبى عليه السّلام گرديده و در ضيافتى كه در منزل آن حضرت تدارك ديده شده بود شركت نموده و تمامى آنها از فقير و غنى با تحفهاى براى خانواده خود از خانه آن حضرت خارج شدند.
فضيلت عيد غدير
از امام رضا عليه السّلام روايت شده است كه فرمود: در روز قيامت چهار روز با شتاب به خدا مى رسند همانگونه كه عروس به حجله خود مى رسد. پرسيدند: اين چهار روز كدام است؟ حضرت فرمود: روز قربان، روز فطر، روز جمعه و روز غدير كه روزى است كه إبراهيم خليل عليه السّلام در آن از آتش رهايى يافت و بجهت سپاسگزارى، آن روز را روزه گرفت. و نيز روزى است كه در آن پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم على عليه السّلام را بعنوان جانشين خود معرفى و فضيلت هاى او را بيان نمود و خداوند بدين وسيله دين را كامل كرد. على عليه السّلام بخاطر شكرگزارى اين روز را روزه گرفته است. اين روز روز كمال، روز ناراحتى شيطان و روزى است كه اعمال شيعه و دوستداران آل محمد پذيرفته شده و خداوند عمل مخالفين آنان را باطل و نابود مى گرداند. و اين همان است كه خداوند در آن آيه مى فرمايد: «آن اعمال را باطل و نابود نموديم.» روزى است كه جبرييل دستور مى دهد، كرسى كرامت خدا را روبروى بيت المعمور قرار دهيد. آنگاه بالاى آن رفته و فرشتگان تمامى آسمانها گرد او جمع شده، محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را ستايش كرده و براى شيعيان و دوستدار امير المؤمنين و امامان عليهم السّلام آمرزش مى خواهند.
روزى است كه خداوند در آن به نويسندگان بزرگوار اعمال دستور مى دهد، بخاطر بزرگداشت محمد و على و ائمه - درود خدا بر آنان باد - بمدت سه روز هيچيك از خطاهاى دوستداران اهل بيت و شيعيان آنان را ننويسند.
روزى است كه خداوند آن را مخصوص محمد، آل او و خويشان نسبى او نموده است. روزى است كه هر كس در آن خدا را پرستش نموده و خانواده، خود و برادرانش را در وسعت قرار دهد، خداوند مال او را افزايش داده و او را از آتش رها مى كند... روز تبسم نمودن در چهره مؤمنين است و كسى كه در روز غدير به روى برادر خود تبسم نمايد، خداوند در روز قيامت با ديده رحمت به او نگريسته، هزار حاجت او را برآورده نموده و كاخى از مرواريدهاى بزرگ و درخشان و سفيد براى او در بهشت ساخته و چهره او را زيبا مى نمايد.
اين، روز آراستن است، كسى كه براى روز غدير خود را بيارايد، خداوند تمام گناهان كوچك و بزرگ او را بخشيده، و فرشتگانى را مأمور مى كند از اين روز تا سال آينده در چنين روزى، براى او كارهاى نيك نوشته و مقام او را بالا ببرند و اگر از دنيا برود با شهادت از دنيا رفته و اگر زنده بماند با سعادت زندگانى خواهد كرد. و كسى كه به مؤمنى غذا بدهد، مانند كسى است كه به تمام پيامبران و صديقين غذا داده است و كسى كه مؤمنى را ديدار كند خداوند هفتاد نور وارد قبر او نموده، قبر او را وسعت داده و هر روز هفتاد هزار فرشته از قبر او ديدن كرده و به او مژده بهشت مى دهند.
روز غدير بود كه خداوند ولايت را بر اهل آسمانهاى هفتگانه عرضه نمود و اهل آسمان هفتم پيش از ديگران آن را پذيرفتند.
خداوند نيز آن آسمان را با «عرش» آراست. پس از آن اهل آسمان چهارم آن را پذيرفتند. و بهمين جهت آن آسمان با بيت المعمور مزين شد. پس از آن اهل آسمان دنيا آن را پذيرفتند و اين آسمان با ستارگان آراسته شد. آنگاه آن را بر زمينها عرضه كرد قبل از همه «مكه» آن را پذيرفت كه خداوند آن را با «كعبه» زينت داد. سپس «مدينه» آن را پذيرفت كه با برگزيده خدا «محمد» صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آراسته شد. آنگاه «كوفه» آن را پذيرفت كه با «امير المؤمنين» مزين شد. آن را بر كوه ها عرضه داشت. اولين كوه هايى كه آن را پذيرفتند سه كوه بودند كه بعد از اين پذيرش تبديل به كوه عقيق، فيروزه و ياقوت گرديده و تبديل به بهترين جواهرات شدند. پس از آن كوه هاى ديگر آن را پذيرفتند كه تبديل به معدن طلا و نقره شدند. و كوه هايى كه به آن اقرار نكردند به حال خود باقى ماندند.
نيز ولايت در اين روز بر آبها عرضه شد، آبهايى كه آن را قبول كردند، تبديل به آب گوارايى شده و قسمتى از آنها كه نپذيرفتند شور و تلخ شدند. همچنين بر گياهان عرضه شد. گياهانى كه آن را پذيرفتند تبديل به گياهانى شيرين و مطبوع شدند و اقسامى كه نپذيرفتند، تلخ گرديدند.
سپس آن را در اين روز بر پرندگان عرضه كرد، دسته اى كه پذيرفتند، تبديل به پرندگان آواز خوان و خوش صدا شده و گروهى كه نپذيرفتند كند زبان و لال گرديدند. مؤمنين كه ايمان و ولايت امير المؤمنين را پذيرفتند، مانند فرشتگانى هستند كه براى «آدم» سجده كردند. و كسانى كه ولايت امير المؤمنين را در روز غدير قبول نكردند مانند شيطان هستند. اين آيه: «امروز دينتان را بخوبى كامل نمودم...»[12] در اين روز نازل شد. تمام پيامبرانى كه خداوند فرستاده است روز بعثت خود را باندازه روز غدير ارج مى نهادند. و هنگامى كه براى امت خود جانشين و خليفه اى براى بعد از خود، در اين روز معين مى كردند، ارزش اين روز را درك مى نمودند.
نيز روايت شده: «هر عمل در اين روز برابر با عمل در هشتاد ماه است.» همچنين روايت شده: «عمل در آن كفاره شصت سال مى باشد.»
ولايت مطلقه
ولايتى كه به همه مخلوقات از قبيل جمادات، گياهان، حيوانات، انسان و فرشتگان عرضه شد، ولايت مطلقى است كه در رسول خدا، امير المؤمنين و يازده جانشين آنهاست.
يكى از محققين در اين باره مى گويد: «اين ولايت، باطن نبوت مطلق مى باشد. و نبوت مطلق عبارتست از: آگاهى مخصوص پيامبر از استعداد همه موجودات و ماهيت و طبيعت آنها و اعطاى حق هر كدام به آنها. حقى كه آن موجود با زبان استعداد خود فطرتا آن را مى خواهد.
كه صاحب چنين مقامى «خليفه اعظم»، «قطب اقطاب»، «انسان بزرگ» و «آدم حقيقى» ناميده شده و از آن به «قلم بالاتر»، «عقل اول» و «روح اعظم» تعبير مى شود.
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در اين روايت «اولين چيزى كه خدا آفريد نور من بود.
من پيامبر بودم، در حالى كه آدم هنوز در مرحله آب و گل بود.» به ولايت مطلق اشاره دارد. تمام درجات و مقامات پيامبران، اوليا و اوصيا به همين ولايت برگشته و اين ولايت از فناى بنده در حق و بقاى او بوسيله حق سرچشمه مى گيرد. پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در اين روايت نيز به همين ولايت اشاره مى كند: «من و على از يك نور هستيم.» و «خداوند دو هزار سال پيش از اينكه آفريده هاى خود را بيافريند روح من و على بن ابى طالب را خلق كرد. على را با هر پيامبرى بصورت پنهانى فرستاد ولى با من بصورت آشكار.» امير المؤمنين عليه السّلام نيز در اين دو روايت به همين مطلب اشاره مى كند: «من ولىّ بودم، در حالى كه «آدم» هنوز در مرحله آب و گل بسر مى برد.» و «من چهره خدا هستم، من پهلوى خدا هستم. من دست خدا هستم، من قلم اعلى هستم. من لوح محفوظ هستم... تا آخر كلام آن حضرت عليه السّلام در خطبه بيان و جاهاى ديگر».
منظور امام صادق عليه السّلام در اين روايت نيز همين است: «سيماى انسانى بزرگترين حجت خدا بر خلق مى باشد. كتابى است كه آن را با دست خود نوشته و آينه تمام نماى موجودات و نسخه مختصرى از لوح محفوظ مى باشد. پلى است كه بين بهشت و آتش كشيده شده است.» اين ولايت در پيامبر و جانشين او مى باشد. آنها آغازگر و پايان دهنده آن هستند. و بخاطر اهميت زياد آن است كه براى بزرگداشت آن اين همه ثواب براى آن قرار داده اند.
از امام رضا عليه السّلام روايت شده است: «روز غدير در آسمان مشهورتر از زمين است. خداوند عز و جل در فردوس اعلى كاخى دارد كه يك خشت آن از طلا و خشت ديگر آن از نقره است. و صد هزار گنبد از ياقوت سرخ و صد هزار چادر از ياقوت سبز در آن وجود دارد. خاك آن از مشك و عنبر است. چهار نهر در آن جريان دارد: نهرى از مى، نهرى از آب، نهرى از شير و نهرى از عسل. در اطراف آن درختانى از تمام ميوه ها وجود دارد. بر روى آن پرندگانى با بدن مرواريدى و بالهاى ياقوتى وجود دارد كه با آوازهاى مختلف نغمه سرايى مى كنند.
وقتى روز غدير فرا رسيد، همه اهل آسمان به اين كاخ وارد شده خدا را تسبيح و تقديس نموده و هر خدايى بجز او را انكار مى كنند.
پرندگان ياد شده به پرواز در آمده، خود را در آن آب انداخته و خود را ميان اين مشك و عنبرها مى غلتانند. وقتى فرشتگان جمع شدند، اين پرندگان پرواز مى كنند كه در نتيجه آب و مشك و عنبرى كه به آنان چسبيده است بر فرشتگان فرو مى ريزد. آنان در چنين روزى از نثار فاطمه - درود خدا بر او باد - به يكديگر هديه مى دهند. در پايان روز به آنان ندا مى كنند، به جايگاه هاى خود برگرديد كه بخاطر بزرگداشت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و على عليه السّلام تا چنين روزى در سال آينده از هر لغزش و خطايى ايمن شديد.
ساير اعمال روز غدير
[1 -] زيارت حضرت امير عليه السّلام.
[2 -] دو ركعت نماز كه بهتر است نزديك ظهر خوانده شود. سپس براى سپاسگزارى از خداوند سجده شكر بجا آورده و صد بار در آن مى گويد:
شكرا للّه
و سپس خواندن دعايى كه در اقبال روايت شده است. دعايى كه با عبارت: «اللهم انى اسئلك بانّ لك الحمد» شروع مى شود كه اين نماز و دعا مستحب مؤكد است. بعد از دعا سجده كرده و در سجده صد بار خدا را ستايش و شكر كند (مثلا صد بار بگويد: «الحمد للّه» و صد بار بگويد: «شكرا للّه»). كسى كه اين كار را انجام دهد، مانند كسى است كه در اين روز حضور داشته و در اين مورد با رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بيعت كرده و هم مرتبه كسانى خواهد بود كه در مورد ولايت مولاى خود در اين روز راستگو بوده اند. و مانند كسى مى باشد كه همراه با رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم، امير المؤمنين عليه السّلام، امام حسن عليه السّلام و امام حسين عليه السّلام شهيد شده اند. و مانند برگزيدگان و بزرگانى مى باشد كه در زير پرچم حضرت قائم (عج) و در خيمه او بسر مى برند.
روايت شده: كسى كه در اين دو ركعت يك بار «حمد» و يازده بار«قل هو اللّه احد» و ده بار «انا انزلناه»[13] و ده بار «آية الكرسى» خوانده و اين دو ركعت را نيم ساعت قبل از اذان ظهر بخواند عمل او نزد خداى عز و جل برابر با صد هزار حج و صد هزار عمره بوده و هر چه از خدا بخواهد و هر اندازه خواسته او مهم باشد خداوند آن را به او عنايت فرموده و توانگرى و عافيت را نصيب او مى نمايد. و كسى كه بعد از دو ركعت، دعايى را كه با «ربنا سمعنا» شروع مى شود خوانده و سپس خواسته هاى دنيا و آخرت خود را بخواهد، بخدا سوگند، بخدا سوگند، بخدا سوگند كه خواسته هايش برآورده مى شود.
[3 -] مستحب مؤكد است كه در ابتداى روز غسل كرده، پاكيزه ترين لباسهاى خود را پوشيده عطر استعمال كرده، و هنگام دست دادن با مؤمنين بگويد:
الحمد للّه الّذي جعلني من المتمسّكين بولاية امير المؤمنين و الأئمّة
[4 -] نماز و دعايى نيز در كتاب اقبال روايت شده است كه دعا با عبارت: «اللهم صل على وليك و اخى نبيك» شروع مى شود.
برادرم اگر به اهميت روز غدير و اعمال آن كه در اين روايات آمده معتقد مى باشى پس معطل چه هستى؟ خداى را بخاطر عظمت روز غدير و اين فضيلت بزرگ سپاسگزار باش. فضيلتى بس بزرگ كه شناخت آن دشوار است. ولايت امامت را بر خود واجب شمرده و با تمام توان در شناخت او بكوش كه شناخت امام سرچشمه تمام خيرات است. زيرا فضيلت و خير در صورتى دوست داشتنى مىشود كه شناخته شود. و طبيعى است كه بعد از شناخت براى تحصيل آن تلاش مى كند. ولايت نيز چنين است و براى بدست آوردن آن بايد قبلا آن را شناخت.
و آنگاه كه ولايت او را بدست آوردى، بطور طبيعى لوازم ولايت را انجام مى دهى و پس از انجام لوازم ولايت، از كارهاى او پيروى نموده و اخلاق خود را شبيه به او ساخته، به دنبال هدايتهاى او رفته و براى بدست آوردن رضايت او تلاش مى كنى. در پى آن او نيز تو را به دوستى خود برگزيده و تو را به خود نزديك مى سازد. و آنگاه به مقام بالايى رسيده و در همسايگى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم قرار مى گيرى زيرا خداوند به على عليه السّلام وعده داده است كه شيعيانش همسايه و گرداگرد او بوده و بر منبرهايى از نور جاى داشته باشند. و ما بايد براى رسيدن به اين امر تلاش كنيم.
كرم و شجاعت، زهد و ترس، اميد و توكل، رضا و تسليم و معرفت و توحيد او را بنگر. درباره علم و عبادت، گريه و شكست ناپذيرى او در راه خدا، سخاوت و ايثار، انجام كارهاى سخت، صبر او بر ناگواريها و اينكه چگونه مكارم اخلاق و صفات پسنده را در خود جمع كرده است بينديش صفاتى كه مشكل است حد كمال آنها در يك انسان پيدا شود. مثلا رقت قلب در بيشتر اوقات با جهاد با كفار و كشتن اشخاص سازگارى ندارد. و همينطور توانايى با روزه و گرسنگى زياد، و نيز تواضع با ابهّت، عظمت و احترام سازگار نيست. و او همه اين صفات را در حد كمال دارا مى باشد.
بارى بحكم عقل واجب است كسى كه اين مطالب را باور دارد تمام اعمال را كه در اين روز وارد شده انجام داده، بهره كامل از خيرات اين اعمال برده و از فضل خدا و كرم اولياى او در اين روز محروم نماند.
اعمالى از قبيل غسل و پوشيدن بهترين لباسها، استعمال عطر، ديدار از مؤمنين، لبخند زدن به آنان، نيكى و بخشش و افطارى دادن به آنان در شب بعد از روز غدير، در وسعت قرار دادن خود و خانواده، صدقه دادن، ميهمانى دادن، روزه گرفتن، اظهار شادى، ستايش خدا و سپاسگزارى از او - بخصوص هنگام دست دادن با برادران ايمانى و بخصوص آنگونه كه در روايت آمده است - تبريك گفتن به برادران ايمانى، دست دادن به آنان، برآوردن نيازهاى آنان بدون اينكه درخواست كنند، زيارت آن حضرت عليه السّلام - همانگونه كه گفتيم - صدقه دادن و غذا دادن به مؤمنين، بخصوص افطارى دادن به آنان و بيش از شبهاى ديگر به عبادت و شب زنده دارى پرداختن.
داستانى از دوستدار امير المؤمنين
نقل كرده اند كه يكى از بازرگانان شهر ما كه علاقه زيادى به امير المؤمنين داشت شبى از اول شب تا اذان صبح، ايستاده و خطاب به امير المؤمنين اين شعر را تكرار كرد.
گر بشكافند سرا پاى من
جز تو نيابند در اعضاى من
در سالهايى كه در نجف اشرف مشغول تحصيل بودم او به زيارت قبر امير المؤمنين عليه السّلام آمده و چند روز در آنجا مانده و از امير المؤمنين عليه السّلام درخواست كرد كه او را از كنار خود دور نكند. ولى مجبور شد نجف را ترك كند. بنابراين با امير المؤمنين خدا حافظى كرده و با خادم سيّدى در كجاوه نشسته و راه مسجد سهله را در پيش گرفتند.
سيد خادم به من گفت: بين راه به ما گفت: مرا پياده كنيد. وقتى پياده شد از دنيا رفت. او را به نجف انتقال داده غسل دادند، كفن كردند، بدنش را دور ضريح گردانيده و در كنار امير المؤمنين بخاك سپردند. گواراى او و خوشا بحالش.
به پايان بردن اين روز
اين روز را بايد با مراجعه به نگهبان آن روز كه از معصومين عليهم السّلام مىباشد به پايان برده و با تمام توان به تضرع، گريه و زارى و جلب رحمت آنان بپردازد. او را بحق اين ولايت بزرگ قسم بدهد كه اعمال ناقص او را كامل نموده و براى قبول و پرورش اين اعمال از جانب خداوند، به درگاه او واسطه شوند. براى او، شناخت، محبت، پيروى و نزديكى به امير المؤمنين را از خداوند خواسته و بخواهند كه پاداش او را همين مطلب قرار داده و او را به شيعيان نزديك و دوستان قديمى آن حضرت - كه درود و سلام خداوند براى هميشه بر او و آنان باد - ملحق نمايد.
[1]) سوره المائده، آیه 3 [2]) سوره النصر [3]) سوره الانسان [4]) سوره العصر
[5]) سوره العصر، آیه 2 [6]) سوره العصر، آیه 3 [7]) همان [8]) همان
[9]) سوره الفاتحه(الحمد) [10]) سوره الاخلاص(التوحید) [11]) سوره البقره، آیات 255-257 [12]) سوره المائده، آیه 3