ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 1، صفحه 351-325
فرموده است: «ثمّ فتق ما بین السّماوات... و لا یشیرون الیه بالنظائر»
در توضیح مطالب فوق بحثهایى به شرح زیر است:
بحث اوّل- این فصل نیز درباره تفسیر كلام امام (ع): «فسوّى منه سبع سماوات» مى باشد، زیرا آنچه كه امام (ع) در این بحث اشاره فرموده است پیرامون طبقه طبقه شدن آسمانها و ساكن ساختن دسته هاى معینى از فرشتگان در هر طبقه است، زیرا دسته بندى آسمان و ساكنان آنها از تمامیت معناى تسویه و تعدیل براى آسمانهاست. اگر اشكال شود كه چرا در كلام حضرت شكافتن آسمانها و سكنا دادن فرشتگان، از بیان جریان شمس و ماه در آسمان و آراسته شدن آن به ستارگان آخرتر قرار گرفته با آن كه شكافته شدن آسمان مقدّم بر اختصاص یافتن بعضى از آنها به ستارگان مى باشد.
در پاسخ مى گوییم: اشاره امام (ع) به تسویه آسمانها اشاره اجمالى است. گویا امام (ع) در ابتدا چنین فرض كرده است كه خداوند تعالى آسمانها را به صورت كره واحدى آفریده است، چنان كه بعضى از مفسّران در تفسیر آیه شریفه: «أَ وَ لَمْ یرَ الَّذِینَ كَفَرُوا» همین نظریه را داده اند. سپس امام (ع) بالاى آسمان و پایین آن را به منزله دو سطح داخل و خارج براى آن كره در نظر گرفته است و پس از آن به بعضى ویژگیهاى آسمان كه ستارگان و خورشید و ماه باشد اشاره كرده است. بعد از بیان اجمالى آسمان، ستارگان، ماه و خورشید، تفصیل و تمیز هر یك از دیگرى را با كلمه «فتق» داده و ساكنان هر یك از آسمانها را دسته معینى از فرشتگان دانسته و پس از آن به تفصیل انواع ملائكه پرداخته است. شك نیست كه تقدّم بحث اجمالى و سپس تفصیلى آن از نظر فصاحت و بلاغت در خطابه بهتر است. تقدیم و تأخیر در كلام (ع) به همین مناسبت انجام گرفته است.
با شناخت آنچه كه قبلًا ذكر شد باید بدانیم كه هر یك از جملات امام (ع) به آیه اى از قرآن كریم اشاره دارد، مثلًا این كلام حضرت: «ثم فتق ما بین السموات العلى»، مناسب این سخن حق تعالى است: «أَ وَ لَمْ یرَ الَّذِینَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ كانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما». و این جمله امام (ع): «فملأ هنَّ اطوارا من ملائكته منهم سجود، لا یركعون»، شبیه این گفته حق تعالى است: «وَ لِلَّهِ یسْجُدُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» و نظایر این آیه. این كلام امام (ع): صّافّون لا یتزایلون مانند این فرموده خداى سبحان است كه از فرشتگان نقل مى كند: «وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا» و این جمله امام (ع): مسبّحون لا یسئمون، نظیر این آیه شریفه است: «یسَبِّحُونَ اللَّیلَ وَ النَّهارَ و فَإِنِ اسْتَكْبَرُوا فَالَّذِینَ». و این كلام حضرت: و لا فتراه الابدان، شبیه این كلام حق است: «لا یفْتُرُونَ». این گفته حضرت: و منهم امناء على وحیه نظیر این كلام خداست در خطاب به پیغمبر اكرم: «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلى قَلْبِكَ».
این گفته امام (ع): «و السنة الى رسله»، مانند این آیه است: «جاعِلِ الْمَلائِكَةِ رُسُلًا».
این گفته حضرت: مختلفون بقضائه و امره مانند این آیه است: «تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ» و نیز نظیر این آیه است: «تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فِیها... ینَزِّلُ الْمَلائِكَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلى مَنْ».
این سخن امام: و منهم الحفظة لعباده، مانند این سخن خداست: «یرْسِلُ عَلَیكُمْ حَفَظَةً» و نیز نظیر این آیه: «وَ إِنَّ عَلَیكُمْ لَحافِظِینَ» و نظیر این آیه: «لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَینِ یدَیهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ».
این كلام امام (ع): و السّدنة لابواب جنانه، شبیه این آیه است: وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها، و این كلام حضرت: و المناسبة لقوائم العرش اكنافهم، مانند این سخن خداست: «وَ یحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ یوْمَئِذٍ ثَمانِیةٌ» و كلام امام (ع): باجنحتهم، مانند این فرموده خداوند متعال است: الْحَمْدُ لِلَّهِ.
بحث دوّم- در تفسیر آیه: «أ وَ لَمْ یرَ الّذینَ كَفَرُوا انَّ السَّمواتَ وَ الَارَضَ كانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما» دانشمندان اقوال مختلفى به شرح زیر دارند:
1- ابن عبّاس و ضحّاك و عطاء و قتاده گفته اند: آسمان و زمین شی ء واحدى بودند، خداوند میان آنها در فضا فاصله انداخت.
2- كعب گفته است: خداوند آسمان و زمین را آفریده و بعضى را روى بعضى قرار داده بود، سپس بادى را آفرید و به وسیله آن آنها را از یكدیگر جدا ساخت.
3- مجاهد و سدى گفته اند كه آسمانها طبقه واحدى بودند خداوند آنها را از هم گسیخت و هفت آسمان قرار داد و زمین را نیز چنان كرد.
4- عكرمه، عطیه و ابن عبّاس به روایت دیگرى كه از او نقل شده است گفته اند: معناى این كه آسمان بسته بود، این است كه آسمان نمى بارید و معناى این كه زمین بسته بود این است كه گیاه در آن نمى رویید. پس خداوند آسمانها را به وسیله باران و زمین را به وسیله گیاه شكافت. این نظر را دنباله آیه «أَ وَ لَمْ یرَ الَّذِینَ كَفَرُوا أَنَّ ...» تایید مى كند. نظیر همین آیه است سخن حق تعالى: «فَفَتَحْنا أَبْوابَ السَّماءِ بِماءٍ مُنْهَمِرٍ» و آیه دیگر: «وَ الْأَرْضِ ذاتِ الصَّدْعِ» و كلام دیگر حق متعال: «أَنَّا صَبَبْنَا الْماءَ صَبًّا ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا فَأَنْبَتْنا فِیها حَبًّا».
5- بعضى از دانشمندان گفته اند: معناى كلام خداوند: كانتا رتقا، این است كه امور به طور كلّى در علم خداوند و لوح محفوظ وجود داشت و این كه فرموده است: ففتقناهما، اشاره به این است كه در وجود تحقق یافتند و از یكدیگر متمایز شدند. این قول مناسب سه قول اول است و مى تواند تحقیقى براى آنها باشد. این دانشمندان گفته كعب را كه معتقد بود خداوند بادى را میان آسمانها آفرید، بر امر خدا حمل كرده و باد را از جهت مشابهت با امر خدا استعاره دانسته اند.
6- بعضى گفته اند كه معناى رتق در این آیه منطبق شدن دایره معدل النهار بر بروج است، بنا بر این فتق میلى است كه بروج افلاك به آن دایرند. اینان در تأیید گفته خود قول ابن عبّاس و عكرمه را آورده اند. ابن عبّاس و عكرمه معتقد بودند كه معناى رتق آسمان این بوده است كه نمى باریده، و معناى رتق زمین این بوده است كه گیاهى نمى رویانده. بنا بر این معناى رتق و فتق به همین معنى كه ذكر كردیم اشاره به اسبابى دارد كه قول ششم از آن حكایت داشت، زیرا انطباق دو دایره كه همان رتق یا بسته بودن دو آسمان است موجب نباریدن باران و خراب شدن عالم پایین مى گردید و آشكار شدن میل كه همان فتق است موجب به وجود آمدن فصول، باریدن باران، روییدن گیاهان و سایر انواع تركیبات مى شود.
با دانستن توضیحات فوق روشن مى شود كه سخن امام (ع) ثمّ فتق ما بین السّموات العلى، موافق سه قول اوّل و قول پنجم است، هر چند تحقیق براى فهمیدن این حقیقت بیشتر لازم است، امّا قول ششم هیچ مناسبتى با قول امام (ع) ندارد. به این شرح كه سخن امام (ع) «ثمّ فتق...» در معرض بیان چگونگى خلق عالم بالاست و به همین دلیل جمله بعد از این كلام را با «فا» آورده و فرموده است: فملأ هنّ اطوارا من ملائكته. رتق و فتق در قول ششم متأخّر از بحث اجرام علوى آمده است. با این كه ظهور میل به هیچ وجه بر وجود فرشتگان آسمانى و سكنا یافتن آنها در آسمانها قبول تقدّم نمى كند.
بحث سوم- فرشتگان داراى انواع فراوان و مراتب متفاوتى به شرح زیر مى باشند:
مرتبه اوّل- فرشتگان مقرّب اند، همچنان كه خداوند متعال مى فرماید: «لَنْ یسْتَنْكِفَ الْمَسِیحُ أَنْ یكُونَ عَبْداً لِلَّهِ وَ لَا الْمَلائِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ».
مرتبه دوّم- فرشتگانى كه عرش الهى را حمل مى كنند خداوند متعال مى فرماید: الَّذِینَ یحْمِلُونَ الْعَرْشَ باز مى فرماید: «وَ یحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ یوْمَئِذٍ ثَمانِیةٌ».
مرتبه سوّم- فرشتگانى كه بر اطراف عرش مى چرخند چنان كه خداوند متعال مى فرماید: «وَ تَرَى الْمَلائِكَةَ حَافِّینَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ».
مرتبه چهارم: فرشتگان آسمانها و كرسى هستند.
مرتبه پنجم- فرشتگان عناصر طبیعى قرار دارند.
مرتبه ششم- فرشتگان گماشته بر تركیبات نبات و معدن مى باشند.
مرتبه هفتم- فرشتگان حافظ و نویسندگان كرام اند. در این باره خداوند متعال مى فرماید: «وَ إِنَّ عَلَیكُمْ لَحافِظِینَ كِراماً كاتِبِینَ» و از جمله این فرشتگان اند معقّبات كه در این آیه شریفه خداوند متعال به آنها اشاره فرموده است: «لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَینِ یدَیهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ».
مرتبه هشتم- فرشتگان بهشت و خزانه داران آنند. خداوند تعالى در این باره فرموده است: «وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَیكُمْ».
مرتبه نهم- فرشتگان گماشته بر آتش. حق متعال فرموده است: «عَلَیها مَلائِكَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ» و در جاى دیگر فرموده است: «عَلَیها تِسْعَةَ عَشَرَ» و باز فرموده است: «وَ ما جَعَلْنا أَصْحابَ النَّارِ إِلَّا مَلائِكَةً» پس از دانستن مراتب فرشتگان مى گوییم همه دانشمندان بر این اتفاق نظر دارند كه فرشتگان موجودات جسمانیى نیستند كه مانند انسان و چهار پایان رفت و آمد داشته باشند بلكه در باره فرشتگان دو قول است: اوّل قول متكلّمان كه معقتدند فرشتگان اجسام نوارنى و الهى هستند، وجودشان خیر و سعادت است، بر انجام كارهاى سخت و توانایند، داراى عقل و فهم مى باشند، بعضى از آنها نزد خدا قرب و منزلت داشته و از نظر درجه كاملترند، خداوند متعال از آنها چنین حكایت مى كند: «وَ ما مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ».
قول دوّم قول غیر متكلّمان است، آنها معتقدند كه فرشتگان جسم نیستند، بعضى از آنها از جسمیت و دخالت در اجسام مجرّدند، بعضى از فرشتگان از جسمیت مجردند ولى از دخالت در اجسام مجرد نیستند و بعضى از آنها مجرد نیستند، جسمانى و حلول كننده در اجسام و قائم به اجسام هستند. براى غیر متكلّمان در ترتیب درجات یاد شده تفصیلى به شرح زیر است: امّا فرشتگان مقرّب اشاره است به ذوات مبرّا از جسمیت و جهت و نیاز به غیر و تصرّف در امور جسمانى.
فرشتگان حمل كننده عرش الهى ارواحى هستند كه به تنظیم كارهاى عرش گماشته شده اند، تنظیم كننده كار عرش هشت فرشته اى هستند كه در قرآن آمده است: «وَ یحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ یوْمَئِذٍ ثَمانِیةٌ» و اینان رؤساى فرشتگانى هستند كه تنظیم كارهاى كرسى و آسمانهاى هفتگانه را بر عهده دارند. توضیح این كه كرسى و آسمانها به منزله بدن آن فرشتگان است و اینها اشخاصى هستند كه با بدنهایشان عرش را بالاتر از فرشتگان دیگر حمل مى كنند.
امّا فرشتگان گرداگرد عرش الهى ارواحى هستند كه حامل كرسى و گماشته و مسلّط بر آن مى باشند. فرشتگان آسمانها ارواحى هستند كه بر آسمانها گماشته شده اند و كارهاى آسمان از حركت و اراده به اذن خداوند متعال در اختیار آنهاست.
همچنین فرشتگان عناصر، كوهها، دریاها، صحراها، خشكیها و دیگر تركیبات از معدن و نبات و حیوان هر یك با اختلافى كه دارند بر انجام فعل مخصوصى موكّل اند.
در باره فرشتگان حافظ و نویسندگان كرام چند قول آمده است به ترتیب زیر:
1- بعضى گفته اند خداوند متعال طبایع متضاد را مخلوط و عناصر بیگانه با یكدیگر را در هم آمیخت و از این آمیزش و خلط، آمادگى فراهم شد كه نفس مدبّر و قواى حسّیه محرّكه را بپذیرد. بنا بر این منظور از فرشتگان حافظى كه خداوند آنها را فرستاده است همین نفوس و قوایى است كه طبیعت را در آمیختگى و ویژگى اعمالشان حفظ مى كنند و آنچه را كه در الواح خود مى نگارند صورت كارهایى است كه نفوس انجام مى دهند تا در روز قیامت بر علیه خود آنها شهادت دهند، چنان كه خداوند تعالى فرموده است: «یا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَ لَمْ یأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ یقُصُّونَ عَلَیكُمْ آیاتِی وَ ینْذِرُونَكُمْ».
معقّباتى كه از پیش رو و پشت سر حافظ انسانند همینها هستند. بنا به قولى حفظه براى بندگان غیر از حفظه علیه آنها مى باشند و كاتبان نیز دو دسته اند. بزودى توضیح بیشترى خواهیم داد.
2- بعضى از قدما گفته اند نفوس بشرى و ارواح انسانى باطناً مختلف اند.
بعضى نیكوكار و بعضى شرور، بعضى كند فهم و بعضى زیرك، بعضى بدكار و بعضى عفیف، بعضى آزاده و بعضى پست، بعضى شریف و بعضى دنىّ مى باشند. براى هر طایفه اى از این ارواح زمینى، روحى آسمانى است كه نسبت به ارواح پست زمینى مانند پدرى مهربان و آقایى بخشنده در كارهاى مهم، آنها را یارى مى دهد، چه در خواب و چه در بیدارى، گاهى به طریق رؤیا و گاهى به گونه الهام. همان روح آسمانى مبدأ است براى آنچه كه از خیر و شرّ در آن روح زمینى پدید مى آید. این مبادى در اصطلاح علما، طبیعت تامّ نامیده مى شود. یعنى آن ارواح فلكى در طبیعت، نسبت به ارواح زمینى كامل و تمام هستند و همان ارواح فلكى حافظ منافع انسان و ضرر و نیازهاى او مى باشند چنان كه خداوند متعال فرموده است: «فِی صُحُفٍ مُكَرَّمَةٍ مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ بِأَیدِی سَفَرَةٍ كِرامٍ بَرَرَةٍ».
3- بعضى دیگر گفته اند كه براى نفوس وابسته به این اجساد با نفوسى كه از بدن جدا شده اند همگونى و مشابهت مى باشد. پس نفوس جدا شده از بدن به گونه اى میل و كشش به نفوسى دارند كه از بدن جدا نشده اند، زیرا میان نفوس مشابهت و موافقتى وجود دارد. بنا بر این نفوس مفارق از بدن نفوس مرتبط با بدن را مطابق طبعشان یارى مى دهند و بر آنها گواهند چنان كه خداوند تعالى فرموده است: «ما یلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ... وَ جاءَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَعَها سائِقٌ وَ شَهِیدٌ».
اما فرشتگان بهشت: باید توجّه داشت كه هشت بهشت در قرآن نام برده شده است كه عبارتند از جنّت نعیم -جنّت فردوس- جنّت خلد- جنّت مأوا- جنّت عدن- جنّت دارالسلام- جنّت دار القرار و جنّتى كه پهناى آن به مساحت زمین و آسمانهاست كه براى پرهیزكاران آماده شده است و بر بالاى همه اینها عرش پروردگار صاحب جلال و اكرام قرار دارد.
پس از دانستن این حقیقت، براى بهشتهاى نامبرده، ساكنان و نگهبانانى از فرشتگان وجود دارد. اما ساكنان بهشت فرشتگانى هستند كه از عبادت پروردگارشان تكبّر نمى ورزند، شب و روز آماده تسبیح گفتن اند و خستگى ندارند و همانها فرشتگانى هستند كه در بهشت با بندگان صالح و مخلص خدا با مهربانى و بشارت برخورد مى كنند. توضیح این كه انسان مطیع، هر گاه در فرمانبردارى به كمال برسد و به آخرین درجه صورت انسانى نایل شود و به وسیله اعمال نیك و آنچه از كارهاى پاكیزه انجام مى دهد و مستحق صورت ملكى و رتبه آسمانى شود، فرشتگان پاكیزه با مهربانى و رحمت و شفقت او را ملاقات مى كنند و با روح و ریحان از او استقبال به عمل مى آورند، چنان كه قابله ها و دایه ها فرزندان پادشاهان را به بهترین جامه هاى دنیا و لباسهاى سندس و استبرق مى آرایند، و از بهترین عطرها استفاده مى كنند، این فرشتگان نیز با بندگان صالح خدا با شادى و شادمانى برخورد مى كنند و آنها را به تماشاى بهشت مى برند از لذّتها و خوشیها امورى را به آنها نشان مى دهند كه در این دنیا چشمى ندیده، گوشى نشنیده و حتّى به قلب هیچ انسانى خطور نكرده است. با بندگان حضرت حق در بهشت تا وقتى خدا بخواهد با برخوردارى از بخشش غیر قابل انقطاع مى مانند. و اخبار بهشتیان را به اهل دنیا در خواب مى نمایانند و هر گاه روز قیامت كبرا فرا رسد فرشتگان رحمت با بندگان صالح خدا به بهشت پر نعمت با شادى پایان ناپذیر پرواز مى كنند. در آن بهشت مرگى وجود ندارد در غرفه هایى كه بالاى آنها نیز غرفه هایى وجود دارد و در پایین غرفه ها رودها جارى است اقامت مى كنند.
و سرانجام كلامشان این است كه سپاس سزاوار پروردگار جهانیان است.
بعضى از حكماى اسلامى گفته اند: فرشتگانى كه با روح و ریحان بندگان صالح را ملاقات مى كنند موجودات روحانى كره زهره و مشترى هستند. گویا اینها مى خواهند بگویند نفوس پاك و سعادتمند انسانى هر گاه از بدن جدا شود قوّه واهمه را به همراه خود دارد و صور خیالى پدید آمده بر اساس وعده الهى در باره بهشت، باغها، نهرها، میوه ها، حور العین، كأس معین، لؤلؤ و مرجان و ولدان و غلمان بر حسب استعداد و طهارت آن نفوس و امیدوارى ثواب آخرت به صورتهاى عقلى در نهایت ارزشمندى و زیبایى و متناسب صور خیالى امور یاد شده براى او ایجاد مى شود.
چون ستاره زهره و مشترى اثر كاملى در آماده كردن نفوس براى صور خیالى زیبا و شادى و شادمانى دارند. به همان گونه كه به جنبه روحانى این دو ستاره كارهاى نیك نسبت داده شده است برخورد انسان نیز بعد از مفارقت از بدن با مهربانى و رحمت و شفقت به جنبه روحانى آن دو ستاره نسبت داده شده است.
امّا خزانه داران بهشت: بعید نیست كه به اعتبارى همان ساكنان بهشت باشند ولى به لحاظ وظایفى كه دارند خازن نام گرفته اند. توضیح این كه، خازن سرپرست درهاى خزانه براى گشودن در خزانه و تقسیم خزانه بین مستحقان به اذن پروردگار است، و همچنین بستن در آنها و بازداشتن غیر مستحق از دسترسى به محتواى خزانه از جمله وظایف اوست. چون ملائكه خازن سرپرست افاضه كمالات، تقسیم نعمت و احسان به مستحقان، نگهبانى و باز داشتن غیر مستحق از اموال خزانه، و نوازش مستعدان و فرمانبرداران به اذن خدا و حكمت او مى باشند. به این اعتبار بر آنها خزانه دارى بهشت صدق مى كند. اینان همان كسانى هستند كه از هر درى بر مؤمنان وارد شده و مى گویند: درود بر شما به خاطر آنچه كه صبر كردید چه زیباست خانه آخرت.
بعضى از دانشمندان گفته اند هر گاه بنده اى نفس خود را ریاضت بدهد تا به كمال مرتبه قوّه نظرى و مراتب قوّه عملى برسد، او به وسیله هر مرتبه اى از آن مراتب براى كمال خاصى كه از جانب خدا به او افاضه مى شود آمادگى پیدا مى كند.
فرشتگان به نزد او مى آیند و از هر بابى با سلام و تحیت و اكرام وارد مى شوند.
رضاى به قضاى خدا، خیر باشد یا شر، باب بزرگى از آن ابواب است.
پس فرشته اى كه از این در وارد شود به رضاى خدا وارد مى شود، چنان كه خداوند تعالى فرموده است: «قالَ اللَّهُ هذا یوْمُ ینْفَعُ الصَّادِقِینَ» و همان رضوان خازن جنان است.
امّا فرشته آتش، بعضى از فضلا گفته اند: آنها نوزده نوع فرشته مأمور زبانه آتش اند كه فرمان خدا را عصیان نمى كنند. پنج دسته آنها همانهایى هستند كه به اذن خدا اخبار را از خارج به داخل جهنم منتقل مى كنند. یك رئیس، دو خازن، یك دربان، و یك فرشته كارگر دارند. و دو فرشته غضب و شهوت و هفت نفر دیگر گماشته بر امر غذاى جهنّمیان مى باشند. توضیح این كه هر گاه روز قیامت كبرا فرا رسد و انسان از كسانى باشد كه زندگى دنیا را براى خود به آن حدّ انتخاب كرده كه جایگاهش جهنم شده باشد، این نوزده فرشته عذاب او را به خاطر انجام زشتیها، و ارتكاب گناه و دورى از فرمان خدا به جهنم منتقل مى كنند. خداوند تعالى فرموده است: «وَ أَنْ لَیسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى وَ أَنَّ سَعْیهُ سَوْفَ یرى ثُمَّ یجْزاهُ الْجَزاءَ الْأَوْفى وَ أَنَّ إِلى رَبِّكَ الْمُنْتَهى».
این نوزده فرشته اى كه بعضى فضلا گفته اند، فرشتگان آتش اند. ولى با انسان فرشتگان دیگرى از فرشتگان بهشت همراهند، توضیح این كه هر گاه انسان فرشتگان را در دنیا مطابق اوامر خدا به استخدام در آورد و در فرمانبردارى خدا با آنها موافقت كند بى آنكه از آنها چیزى كه خلاف خلقشان است بخواهد به وسیله آنها از ارتكاب محارم و نواهى خداوند به دور مى ماند. توفیق را از خدا آرزو مى كنم.
بحث چهارم- امام (ع) انواع دیگرى از فرشتگان را نام برده است و به تفاوت مرتبه شان در عبادت و خشوع با عبارت سجود، ركوع، صّف و تسبیح اشاره كرده است. توضیح این كه خداوند سبحان هر دسته از فرشتگان را به مرتبه معینى از كمال و علم و قدرت اختصاص داده است. كه هیچ مرتبه پایینى به مقام و مرتبه فوق نمى رسد. هر دسته اى كه نعمت خدا بر آن كاملتر باشد، عبادت او برتر و فرمانبردارى آن شایسته تر است.
سجود و ركوع و صفّ و تسبیح عباداتى هستند كه در میان خلق رایج اند ولى از نظر بیان معناى خشوع و خضوع متفاوت هستند. و نمى توان آنها را در اینجا به معناى ظاهرى كه مردم مى فهمند گرفت زیرا نهادن پیشانى بر زمین براى سجده و خم كردن پشت براى ركوع و حركت دادن زبان براى تسبیح، امورى هستند كه دلالت بر ابزار و اسبابى دارند و مخصوص بعضى از حیوانات مى باشد، زیرا حیوانات داراى اعضا و جوارح اند. امّا در مورد فرشتگان سزاوار این است كه تفاوت مراتب یاد شده به سجود و ركوع و صف و تسبیح بر تفاوت كمال فرشتگان در خضوع و خشوع براى كبریایى خدا و عظمت او حمل شود و به اصطلاح اطلاق كردن لفظ ملزوم است (خضوع) بر لازم آن (سجود) زیرا سجود در لغت به معناى انقیاد و خضوع مى باشد.
با توضیح بالا احتمال دارد كه كلام امام (ع) در باره فرشتگان كه بعضى از آنها سجود مى كنند، اشاره به فرشتگان مقرّب باشد، زیرا درجه آنها كاملتر از درجات فرشتگان دیگر است. پس نسبت عبادت و خضوعشان نسبت به خضوع فرشتگانى كه در مرتبه پایین قرار دارند، مانند نسبت خضوع سجده به خضوع ركوع مى باشد، بدیهى است كه سجده نسبت به ركوع بیان كننده خضوع بیشترى است.
اگر اشكال شود كه شما در گذشته گفتید فرشتگان مقرّب نه مدبّر جسم اند و نه متعلّق به جسم، پس چگونه درست است كه از ساكنان آسمانها باشند و از فرشتگانى كه آسمانها از آنها پر شده است.
در پاسخ مى گوییم: در علاقه چیزى به چیزى و اضافه آن چیز به آن، كمترین مناسبت بین آن دو كفایت مى كند و این مقدار مناسبت در این جا میان اجرام سماوى و این دسته از فرشتگان وجود دارد. و آن مناسبت، یا مناسبت علت و معلول است یا شرط و مشروط. و چنان كه جایز است خداوند جلّ جلاله در لفظ قرآن كریم به عرش و تسلّط بر آن اختصاص یابد، با این كه خداوند تعالى از داشتن این مناسبت منزّه است، و در حكمت عظمتى كه براى خداوند ثابت شده است براى خلق وجود ندارد. پس به طریق اولى جایز است كه در آسمان بودن را به فرشتگان مقرّب نسبت دهیم. هر چند این فرشتگان از داشتن جسم منزّه و از تدبیر در جسم به دور باشند: چون امام (ع) بیان كننده و گوینده مطلبى است كه منظور رسول اكرم و قرآن كریم است و چیزى كه از ذهن و فهم به دور باشد بیان ندارد، بلكه كلام آن حضرت براى بالا بردن فهم و اندیشه است.
قول امام (ع) در باره فرشتگان كه فرمود بعضى از آنها در حال ركوع اند احتمال دارد اشاره به حاملان عرش باشد زیرا آنها از فرشتگان دیگر كاملترند.
پس نسبت عبادت آنها به عبادت دیگران مانند نسبت خضوع ركوع به خضوع صفّ مى باشد و عبارت امام كه فرمود: و منهم صافّون احتمال دارد اشاره به فرشتگان طواف كننده اطراف عرش باشد. در تفسیر این كلام امام (ع) گفته اند: منظور فرشتگانى هستند كه براى اداى عبادت به صف ایستاده اند چنان كه خداوند متعال از آنها چنین خبر داده است: «وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ».
تحقیق و توضیح این كه هر یك از انواع فرشتگان داراى مرتبه معینى از كمال مى باشند كه به آن درجات اختصاص یافته اند و از حالتى كه دارند تغییر وضع نمى دهند و این شباهت به صفهاى منظّمى دارد كه تغییر نمى كند. از چیزهایى كه تأیید مى كند منظور از فرشتگان صفّ، طواف كنندگان اطراف عرش مى باشد مطلبى است كه در خبر آمده است و آن این كه در اطراف عرش هفتاد هزار صف از فرشتگان تشكیل شده كه دستهایشان را بر شانه نهاده و صدایشان به تكبیر و تهلیل بلند است و در پشت سر آنها صد هزار صف دیگر از فرشتگان است كه دست راستشان را بر دست چپشان نهاده و تسبیح مى گویند.
احتمال دارد مقصود امام (ع) كه فرمود: و مسبّحون، فرشتگان در صفّ و غیر آنها باشند و او عاطفه در و مسبّحون هر چند اقتضا دارد كه مسبّحون غیر از فرشتگان در صفّ باشد، ولى این مقدار مغایرت در این جا حاصل است، زیرا آنها كه تسبیح مى گویند از جهت این كه تسبیح گو هستند از فرشتگان اهل صف جدا محسوب مى شوند. بدین لحاظ جایز است كه فرشتگان را به دو نوع تقسیم كرده و بعضى را بر بعضى عطف بگیریم. این جامعیت را كه به لحاظى صافّون و به لحاظى مسبّحون باشند، سخن حق تعالى تأیید مى كند وقتى كه از قول فرشتگان مى فرماید: «وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ وَ إِنَّا لَنَحْنُ». و احتمال دارد مسبحون نوعى یا انواعى دیگر از فرشتگان آسمانها باشند.
منظور امام (ع) از این سخن كه فرمود: «دسته اى از فرشتگان ساجداند و ركوع انجام نمى دهند و دسته اى راكعند و از ركوع بلند نمى شوند و گروهى صفّ ایستاده اند و صف را به هم نمى زنند و دسته اى تسبیح گویند و از تسبیح گفتن خسته نمى شوند» اشاره به كمال فرشتگان در مرتبه هاى معینى است كه هر یك نسبت به مرتبه هاى پایین تر كاملترند و ضمناً تأكیدى است بر این كه بر این عبادات نقصانى عارض نمى شود، زیرا ركوع هر چند عبادت است و نسبت به سجود نقصان است و سر برداشتن از ركوع براى ركوع كننده نقصان ركوع محسوب مى شود و به همین ترتیب بهم زدن صفّ نقصانى است در آن و خستگى در تسبیح نقصان و اعراض از مقصود است. بعلاوه خستگى و ملال عبارت از دورى نفس از چیزى به سبب خستگى بعضى از قواى طبیعى است و این در حق فرشتگان آسمانى كه قواى طبیعى ندارند قابل تصوّر نیست.
امّا فرموده امام (ع): «آنها را خواب فرا نمى گیرد» صدق آن بخوبى روشن است، بدین توضیح كه خواب رفتن آنها لازمه اش صحیح بودن خواب براى آنهاست. وقتى خواب براى آنها صادق نیست عارض شدن خواب بر آنها نیز باطل است. دلیل صادق نبودن عروض خواب بر آنها این است كه خواب عبارت است از تعطیل شدن حواس ظاهرى از كارهایى كه انجام مى یابد، به این دلیل كه روح كشش براى انجام كار ندارد. و پس از بر طرف شدن خستگى و ضعف، روح كشش انجام كار را پیدا مى كند. چون فرشتگان آسمانى از این اسباب و ابزار منزّه و پاك اند خواب در حق آنها صحیح نبوده و آنها را فرا نمى گیرد.
امام (ع) سهو عقول و غفلت و نسیان را از فرشتگان به دور دانسته است. در توضیح باید گفت كه غفلت عبارت است از عدم دریافت و تعقّل چیزى در حال و این معنى از سهو و نسیان عمومى تر و به منزله جنس است براى آن دو.
توضیح این كه سهو بى خبر شدن از چیزى است به وسیله گرفتارى نفس و توجّه آن به امور مهم دیگر، با وجودى كه صورت یا معناى آن شی ء در قوّه خیال یا ذاكره انسان وجود دارد.
امّا فراموشى، غفلت از چیزى همراه با محو شدن صورت یا معناى آن از قوّه خیال و ذاكره به طور كلّى است، به همین دلیل است كه فراموش كننده چیزى براى به دست آوردن مجدّد آن نیازمند تلاش است و باید براى به دست آوردن دوباره آن خود را به زحمت اندازد. با توضیحى كه داده شد تفاوت میان غفلت، سهو و نسیان روشن شد. با در نظر گرفتن معانى غفلت و سهو و نسیان معلوم شد كه این سه امر از لواحق قواى انسانى هستند، پس لازم است كه از فرشتگان آسمانى سلب شود، زیرا مسلّم است كه فرشتگان آسمانى داراى قواى جسمانى نیستند.
امام (ع) پس از آن كه سهو عقول را از فرشتگان نفى كرده است معناى عمومى ترى را كه غفلت است از فرشتگان سلب فرموده است، زیرا سلب غفلت از فرشتگان لازمه اش سلب نسیان از آنها مى باشد هر چند نفى سهو از فرشتگان در سلب نسیان از آنها كافى بوده ولى سلب غفلت را براى تأكید ذكر كرده است.
امّا سخن حضرت كه فرمودند: «فرشتگان فترت در ابدان ندارند»، براى این است كه فترت توقف اعضاى بدن از عمل است و نقصان یافتن اعضا به سبب خستگى كه در روح بدن پدید مى آید و پس از استراحت مجدداً اعضا آماده انجام كار مى شوند و همه اینها از توابع مزاج حیوانى است، بنا بر این در سلب آنها از فرشتگان چاره اى نیست.
امام (ع) در باره بعضى دیگر از فرشتگان مى فرمایند: «آنان امین وحى خدا و به منزله زبان براى رسول خدا مى باشند و در رساندن احكام و اوامر الهى آمد و رفت مى كنند». بعید نیست كه این قسم از فرشتگان داخل در اقسام قبلى باشند، ذكر مجدّد آنها به اعتبار صفت امانت بر وحى و رسالت و رساندن امر خدا به انبیا و غیر آنان مى باشد، زیرا از جمله فرشتگان مرسل جبرئیل (ع) است و او از فرشتگان مقرّب خداست.
چون ثابت شده است كه وحى و سایر افاضات از جانب خداوند تعالى بر بندگان به واسطه فرشتگان انجام مى گیرد و چگونگى آن را قبلًا دانستى، ناگزیر صحیح است كه بعضى فرشتگان امناى به روحى و خبرگزاران نسبت به پیامبر باشند. زیرا امین نگهبانى است براى چیزى كه حفاظت آن را به عهده گرفته تا به مستحقش برساند. و علاوه بر آن وحیى كه به واسطه فرشتگان نازل شود از هر جهت محفوظ و به دور از خلل سهو مى باشد، چون لازمه سهو كه قواى جسمانى است در فرشتگان نیست. و به طور عمد نیز موجبى براى خلاف نیست، زیرا خداوند متعال مى فرماید: «یخافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ یفْعَلُونَ ما یؤْمَرُونَ» این سخن امام (ع) كه آنها زبان گویایى به سوى رسولان هستند، استعاره زیبایى است. در مثل گفته مى شود فلان شخص زبان قومش مى باشد، یعنى احوال آنها را بروشنى بیان مى كند. پس بر چنین شخصى كلمه زبان اطلاق مى شود زیرا از هر چه در نفس وجود دارد پرده بر مى دارد و چون فرشتگان در اداى خطابات خداوند كریم میان پیامبران و حق واسطه هستند و اوامر حق را براى آنها توضیح مى دهند، استعاره آوردن لفظ زبان گویا براى آنها به دلیل وجه مشابهتى كه در این مورد وجود دارد زیباست.
منظور امام (ع) در این جا از اختلاف ملائكه و رفت و آمد آنها به فرمان خدا و رساندن احكام خدا به طور پیاپى به مردم مى باشد و منظور از قضاى الهى امور حتمى است. در مثل گفته مى شود این قضاى الهى است، یعنى حكم قطعى. بنا بر این از كلمه قضا معناى مصدرى منظور نیست، بلكه معناى قضاى الهى نوشته لوح محفوظ به قلم الهى است در باره آنچه بوده و خواهد بود، و آن امرى است كه از تقدیر خداوند گذشته است. چنان كه رسول خدا فرموده است: قلم از آنچه كه باید بنویسد فراغت یافته و خشك شده است.
اگر گفته شود چگونه صحیح است فرشتگانى كه آمد و رفت مى كنند همان فرشتگان ساجد باشند چون كسانى كه همواره ساجدند چگونه تصوّر مى شود كه با این وصف در انجام رسالت و نزول و صعود و اوامر و نواهى خدا به رسولان آمد و رفت داشته باشند در پاسخ مى گوییم: قبلًا توضیح دادیم كه سجود فرشتگان به معناى نهادن پیشانى بر زمین، به گونه اى كه ما انجام مى دهیم نیست، بلكه سجود آنها كمال عبودیتشان براى خداى تعالى و نهایت خضوعشان تحت فرمان قدرت او و نیازمند بودنشان در امكان و حاجت تحت سلطه وجوب وجود خداوند مى باشد.
بدیهى است كه میان سجود به این معنى و رفت و آمدشان براى رساندن اوامر خداوند تعالى به منظور انجام احكام الهى طبق مشیت و امر خدا منافاتى نیست بلكه انجام تمام این امور كمال عبودیت و خضوع آنها براى جلال خدا و اعترافشان براى كمال عظمت الهى است.
در باره این جمله امام كه فرمود: «بعضى از فرشتگان حافظان بندگان هستند» مى گوییم كه دو چیز قبلًا باید دانسته شود: یكى این كه حفظه به چه معناست، دوّم آن كه مقصود از حفظه چه كسانى هستند در توضیح معناى حفظه باید بدانیم كه بعضى از آنها حفظه براى عبادند چنان كه خداوند تعالى فرموده است: «لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَینِ یدَیهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ» و بعضى از آنها حفظه بر عبادند چنان كه حق تعالى مى فرماید: «وَ یرْسِلُ عَلَیكُمْ حَفَظَةً»، مقصود از حفظه براى عباد فرشتگانى هستند كه به امر خداوند تعالى بندگان را از آفاتى كه بر آنها عارض شود حفظ مى كنند و مقصود از حفظه بر عباد فرشتگانى هستند كه اعمال انسان را از طاعت و معاصى ضبط مى كنند، چنان كه خداوند تعالى فرموده است: «كِراماً كاتِبِینَ یعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ» و در جاى دیگر مى فرماید: «ما یلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ» ابن عبّاس گفته است كه با هر انسانى دو فرشته است یكى در سمت راست و دیگرى در سمت چپ اوست هر گاه انسان حسنه اى را بر زبان بیاورد آن كه بر دست راست است مى نویسد و هر گاه گناهى را بر زبان جارى كند فرشته سمت راست به فرشته سمت چپ مى گوید صبر كن شاید از این گناه توبه كند و اگر توبه نكرد خود او نوشته مى شود.
مفسّران گفته اند فایده وجودى این دو فرشته این است كه شخص مكلّف هر گاه بداند كه فرشتگانى بر او گماشته شده اند و اعمال او را ناظرند و در كتابهایى مى نویسند و در موقف قیامت به طور علنى بر او عرضه مى كنند. چنین علم و اعتقادى انسان را از كارهاى زشت باز مى دارد.
احتمال دارد كه تعدّد مذكور در حفظه، تعدّد به حسب ذات باشد، بدین معنى كه فرشتگان دو دسته باشند. حافظان منافع و كاتبان اعمال بد انسان. و احتمال دارد كه به حسب ذات یك دسته و به حسب وظیفه دو دسته باشند.
بعضى كه تصوّر كرده اند كه حفظه منافع عباد همان قوایى مى باشند كه خداوند تعالى از آسمان جود خود بر جسم انسانها نازل فرموده است، ناگزیر باید حفظه بر عباد را زمینه همان قوا بدانند. با این حساب معناى نوشتن سیئات و حسنات و ضبط آنها بر له یا علیه عباد، یا به این معناست كه آنچه از صفات و سیئات از عبد صادر مى شود در علم آن مبادى وجود دارد و یا معناى كتابت این است كه صورت افعال خیر و شرّى كه انسان انجام مى دهد به قلم افاضه خداوند بر حسب استعداد انسان در لوح نفسش نوشته مى شود. نظر به معناى یاد شده، آنچه ابن عبّاس نقل كرد كه فرشته سمت چپ براى نوشتن گناه به خاطر توبه بنده صبر مى كند، بدین معنى خواهد بود كه ما دام كه گناه در جوهر نفس عبد قابل تغییر است ثبت نمى شود. زیرا رحمت خداوند تعالى وسیع است و هر گاه از آن گناه توبه كند در لوح نفسش نوشته نمى شود. و اگر توبه نكند تا ملكه راسخ در نفسش شود، نوشته مى شود و روز قیامت به خاطر آن عذاب خواهد شد.
بنا بر همین قول احتمال دارد حفظه بر عباد عیناً همان حفظه، براى عباد باشد. زیرا نفس در جوهریت خود آنچه از خیر و شرّ انجام مى دهد حفظ مى كند و در روز قیامت بر خود شماره مى كند، آن گاه كه عوارض بدن زایل شود آنچه را كه در جوهر نفس وجود دارد مفصّل و مصوّر مى بیند و از نفس چیزى غایب نخواهد بود چنان كه خداوند متعال فرموده است: «یوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَینَها وَ بَینَهُ أَمَداً بَعِیداً» و باز مى فرماید: «وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ یوْمَ الْقِیامَةِ كِتاباً یلْقاهُ مَنْشُوراً«» و باز فرموده است: أَ فَلا یعْلَمُ إِذا بُعْثِرَ ما فِی الْقُبُورِ وَ حُصِّلَ».
معناى این كلام امام (ع) كه حافظان انسان از فرشتگان آسمانند این است كه اصل آنها از فرشتگان آسمان است و بعد به زمین فرستاده مى شوند. در باره این فرموده حضرت كه فرمود: «امّا السدنة لابواب جنانه» در گذشته توضیح داده شد.
***
فرموده است: «و منهم الثّابتة فی الارضین... تا لقوائم العرش اكنافهم».
چنان كه از بسیارى روایات استفاده مى شود این صفات در وصف ملائكه حامل عرش بیان شده است. پس بى مناسبت نیست كه در كلام امام (ع) منظور همان فرشتگان باشند. این موضوع از میسره بدین عبارت روایت شده است: «پاى آن فرشتگان در زمین پایین و سرهایشان عرش را شكافته است. چنان خاشع اند كه چشمهایشان را بخوبى باز نمى كنند، از ساكنان آسمان هفتم خداترس ترند و باز ساكنان آسمان هفتم بیشتر از آسمان ششم از خدا مى ترسند و به همین ترتیب تا آسمان دنیا».
ابن عبّاس از پیامبر (ص) نقل كرده است كه «در عظمت پروردگار فكر نكنید ولى در خلق فرشتگان فكر كنید زیرا یكى از آنها كه اسرافیل نام دارد زاویه اى از زوایاى عرش را بر دوش دارد، در حالى كه پاهاى او در زمین پایین است و سرش از آسمان هفتم بالاتر قرار دارد و در برابر عظمت خداوند چنان كوچك است كه گویا وصع است (وصع پرنده بسیار كوچكى است)».
باز از ابن عبّاس نقل شده است كه «وقتى خداوند حَمَله عرش را آفرید به آنها دستور داد كه عرش را حمل كنید، آنها نتوانستند، سپس به آنها فرمود بگویید: «لا حَولَ وَ لا قوَةَ الّا باللَّه». وقتى كه این جمله را ادا كردند پاهایشان توانایى یافت و تا زمین هفتم فرو رفت و استوار نمى شد. سپس بر پاى هر یك از فرشتگان اسمى از اسمهاى خداوند نوشته شد آن گاه پاهایشان استوار شد.
معناى صحیح این خبر این است كه وجود، بقا، حول و قوّه فرشتگان در وظیفه اى كه بر عهده دارند از حول و قوّه خداست. پس اگر خداوند سبحان آنها را آفریده و به آنها دستور حمل عرش را داده است باید در آنها به حول و قوّه الهى، توانایى این كار باشد و اگر حول و قوّه الهى نبود، قادر به حمل ذره اى از ذرات مخلوقات و آفریده ها نبودند چه رسد به این كه كارگردانى عرش را كه از بزرگترین جرمهاى عالم است به عهده داشته باشند.
با توجّه به توضیح مطلب فوق مى گوییم: آنها كه معتقدند فرشتگان داراى جسم اند لزوماً باید صفات مذكور در كلام امام (ع) را به صورت امرى ممكن حمل بر ظاهرشان كنند، در این صورت معناى كلام این خواهد بود كه خداوند بر همه ممكنات قادر است و امّا آنها كه فرشتگان را از جسمیت منزه دانسته اند معتقدند كه خداوند سبحان فرشتگان را آفرید و آنها را مسلّط بر اجرام آسمانها و كارگردان عالم كون و فساد و وسیله براى آنچه كه در جهان به وجود مى آید قرار داد. بنا بر این با اجازه خدا از نظر علمى بر آنچه كه در آسمان و زمین است مسلطاند. بنا بر این منظور از ثبوت قدمهایشان در بطن زمین كنایه است از ثبوت ادراكاتشان كه به اسم خداوند و دانشى كه عطا فرموده است در كارگردانى این جهان استقرار یافته اند و در باطن موجودات نفوذ پیدا كرده اند و از آسمان بلند درگذشته اند، كنایه از برترى عقلى آنهاست و از كناره هاى آسمان برتر رفته اند كنایه از این است كه اندیشه عقلى آنها فراتر رفته است.
این كه امام (ع) فرمود: «شانه هاى آنها با قوائم عرش مناسبت دارد مقصودش این است كه در ثبات و بقا شبیه و مناسب قوائم عرش اند بدین معنى كه تا عرش برپاست آنها ثبات و بقا دارند.
اگر سؤال شود كه آیا براى عرش غیر از فرشتگان مذكور پایه هایى وجود دارد كه این دسته از ملائكه مناسب آن پایه هایى باشند یا خیر در پاسخ مى گوییم كه مطابق اخبار رسیده براى عرش پایه هایى است. از امام صادق (ع) از پدرش از جدّش رسول خدا (ص) روایت شده كه فرمود: «میان هر پایه اى از پایه هاى عرش تا پایه دیگر مسافتى است كه هشتاد هزار سال یك پرنده تیز پرواز بپیماید».
بعضى از محققان گفته اند عرش داراى هشت پایه است و خداوند تعالى به هر یك از فرشتگان هشتگانه حامل عرش، حمل و اداره كردن یك پایه را سپرده است. پس از دانستن این موضوع مى گوییم كه احتمال دارد سخن امام (ع) در باره پایه هاى عرش اشاره به این باشد كه چون شانه محلّ شدّت و قوّت است امام (ع) كتف را براى قدرت و قوّتى كه خاصّ هر فرشته است استعاره آورده باشد كه با همان نیرو كارهاى قوائم عرش را عهده دار هستند. شكّى نیست كه میان هر پایه اى از پایه هاى عرش و بین قدرتى كه آن را اداره مى كند مناسبتى برقرار است كه به آن لحاظ خداوند سبحان فرشته خاصّى را به حمل آن پایه گماشته است و همین است معناى جمله امام (ع) كه فرمود: المناسبة لقوائم العرش اكنافهم و بعید نیست چنان كه لفظ اقدام را براى فرشتگان استعاره آورده است، لفظ اكناف را نیز استعاره آورده باشد، به دلیل تشبیه قیام فرشتگان در انجام امر خدا براى حمل عرش، به قیام استوانه هایى كه هر یك از ما خانه خود را بر آن استوار مى داریم. بنا بر این فرشتگان مناسب و مشابه پایه هایى هستند براى عرش كه بر آنها عرش استوار شده بى آنكه عرش به غیر از آنها پایه اى داشته باشد یعنى آنها شبیه پایه هاى عرش اند.
****
فرموده است: «ناكسة دونه ابصارهم متلفّعون تحته باجنحتهم»
در عبارت بالا ضمیر در كلمات دونه و تحته به عرش برمى گردد. در خبرى از وهب بن منبّه است: «براى هر ملكى از حاملان عرش و آنها كه در اطراف عرش هستند، چهار بال است، دو بال بر چهره دارند از ترس این كه به عرش بنگرند و نابود شوند و دو بال بر دهان دارند كه كلامى جز تسبیح و تحمید بر زبان نیاورند».
امام (ع) نكس ابصار را كنایه براى كمال خشیت آنها از خداوند تعالى آورده است و این كه فرشتگان به ناتوان بودن چشم عقلشان از درك ماوراى كمالاتشان كه مقدّر است اعتراف دارند و چشم خرد خود را از این كه انوار خدا و عظمت او را در آفرینش عرش و مخلوقات بدیع تر از خودشان را درك كنند ناتوان مى بینند، زیرا منتهاى دید آنها پایین تر از حجاب عزّت است.
از برید رمّاشى نقل شده است كه براى خداوند تعالى در اطراف عرش فرشتگانى است كه مخلخلین نامیده مى شوند. از چشمان آنها تا روز قیامت چون جویبار اشك جارى است و از خوف خدا مانند شاخه هایى كه باد آنها را متمایل كرده باشد خم شده اند. خداوند تعالى به آنها مى فرماید: «فرشتگان من چه چیز شما را مى ترساند» آنها در پاسخ مى گویند: «آفریدگارا اگر مردم روى زمین از عزّت و عظمت تو چنان كه ما آگاهیم آگاه باشند هیچ خوردنى و آشامیدنى براى آنها گوارا نخواهد بود و در بستر، آرام نمى گیرند و سر به صحرا مى گذارند و مانند گاو خروش برمى آورند».
چون بال براى پرندگان و انسان عبارت است از محل قوّت و قدرت و هیبت، صحیح است كه براى فرشتگان استعاره آورند و عبارت باشد از كمال قوّت و قدرتشان كه در حوزه قدرت و عظمت خداوند پرواز مى كنند و به واسطه آنها كمال مخلوقات پایین تأمین مى شود و صحیح است كه بالهاى فرشتگان به كثرت و قلّت توصیف شود، این كنایه است از تفاوت نزدیكى آنان به خدا و این كه كمال بعضى از بعضى دیگر بیشتر است و چون لفظ اجنحه را براى فرشتگان كنایه آورده است. لازمه اش آن است كه آنها را به فرشتگان تشبیه كرده باشد، چون هنگامى كه پرندگان بالهاى خود را مى بندند شبیه انسان مى شوند كه در جامه خود پیچیده باشد و از طرفى بال فرشتگان كه عبارت از كمال ارزش و علومشان است و در رسیدن به راز و رمز مخلوقات ناتوان و از پرواز به سوى جلال و عظمت خداوند درمانده و مانند این است كه بالشان بسته است، پس بسته بودن بال فرشتگان را امام (ع) به جامه پیچیده شده تشبیه و لفظ تلفّع را براى آن استعاره آورده است و همه این مفاهیم را براى كمال خضوع فرشتگان و تحت امر بودنشان و ناتوانى آنان از نگریستن به عرش كنایه آورده است.
اگر سؤال شود كه شما گفتید: مقصود از فرشتگان راكع حاملان عرش مى باشند. پس چگونه صحیح است كه این دسته از فرشتگان نیز حاملان عرش باشند چون فرشتگانى كه پاهایشان در عمق زمین و گردنهایشان فراتر از آسمانهاى هفتگانه و كرسى و عرش باشد، با این وصف چگونه مى توانند راكع هم باشند.
جواب این اشكال در توضیح گفته دیگر امام (ع): و منهم امناء على وحیه گذشت، چون مقصود از ركوع، خشوع براى عزّت و عظمت خداست و این منافات ندارد كه پاهایشان در عمق زمین و سرهایشان از آسمانهاى هفتگانه و عرش و كرسى فراتر باشد.
***
فرموده است: «مضروبة بینهم و بین من دونهم حجب العزّة و استار القدرة»
جمله فوق اشاره است به این كه ابزار انسانى ناتوان از درك حقیقت فرشتگان و دسترسى به آنان مى باشد به این دلیل كه آنها از جسمیت و جهت داشتن به دوراند و به عزّت و جلال خداوندى نزدیك. نیروى ادراك انسانى از تنوّع و مراتب متفاوت آنها به دور است. مثلًا هر گاه یكى از پادشاهان دنیا در بزرگوارى و عظمت چنان باشد كه جز بزرگان و خواصّ نتوانند او را ببینند، و یا بعضى از خواص پادشاهان مانند وزیر و همدم و دربان كه همه مردم به آنها دسترسى ندارند، و جز افراد خصوصى و یا داراى واسطه هاى قوى نمى توانند با آنها دیدار داشته باشند و صرفاً این فاصله بین آنها و مردم تقرّب و نزدیكى آنها به پادشاه باشد. در باره فرشتگان نیز تصوّر همین است. چنان كه میان مردم و وزراى سلطان پرده عزّت و عظمت پادشاه و قدرت و قهر او حایل مى باشد، حایل میان مردم و فرشتگان نیز پرده عزّت و عظمت خداوند، پادشاه دنیا و آخرت است. و بدینسان است حال فرشتگان مقرّب و پایین تر از آنها حاملان عرش. و سزاوار نیست كه قواى ضعیف ما به آنها برسد و به دلیل حجابهاى عزّت و عظمت خداوندى براى فرشتگان و به دلیل كمال تسلّط و قدرت خداوند كه در باره فرشتگان اعمال شده است انسان نمى تواند آنها را درك كند و خدایى جز او نیست.
***
فرموده است: «و لا یتوهمون ربّهم بالتصویر».
این فراز از فرموده امام (ع) اشاره به این است كه فرشتگان در باره حق متعال هیچ نوع ادراكات وهمى و خیالى ندارند، یعنى در ذهن آنها صورتهاى وهمى و خیالى از خداوند وجود ندارد زیرا وهم و گمان به امور محسوسى كه داراى صورت و مكان و جسمانیت باشد تعلق مى گیرد. پس قوّه واهمه هر چند به سوى وجوب و وجود سیر كند و دقّت نظر داشته باشد كشش آن جز به معناى جزئى محسوس تعلّق نمى گیرد و حتّى درك خود را جز با تصوّر مقدار و حجم در نمى یابد، بنا بر این در حق فرشتگان توهّم و خیال روا نیست. چون وهم از خواص مزاج حیوانى است و فرشتگان داراى قوّه وهم و خیال نبوده و تصوّرى به این معنى از خداوند ندارند.
امّا چون همین قوّه براى انسان وجود دارد و مایل است كه پروردگار خود را در جهتى ببیند به مكان او كه مقدارى داراى صورت است اشاره كند و به همین دلیل است كه در كتب الهى و دستورات شرعى، خداوند به صفات جسمى مانند چشم و دست و انگشت و نشستن بر كرسى و مثل اینها براى مردم توصیف شده است تا وهم آنها چیزى را درك كند و مأنوس گشته و آرامش پیدا كند. زیرا اگر شارع مقدّس در آغاز امر به انسانها مى فرمود كه صانع حكیم نه در داخل عالم است و نه خارج از آن، نه جهت دارد و نه جسم است و عرض، مردم از پذیرش چنین خدایى بیشتر فرارى مى شدند و انكار آنها بیشتر شدّت مى یافت زیرا قوّه واهمه در طبیعت خود چنین وجودى را با این ویژگى نمى تواند تصوّر و اثبات كند. بنا بر این لازمه قوّه واهمه انسان این است كه این قسم از موضوعات و خطابات شرعى را كه تصور نمى كند منكر شود اگر چه با ذكر صفات جسمى كه در لسان شریعت آمده است بازهم انسان قادر به درك كامل آنها نیست.
الفاظى كه حكایت از جسمانیت، مكان و جهت مى كنند قابل تأویل اند، و براى اداى مقصود كافى مى باشند. زیرا افراد عامى كه در ظلمت جهل غرق شده اند آن الفاظ را بر ظاهرشان حمل كرده، مقید به شریعت گشته و از پراكندگى اعتقاد و اندیشه فكرى سالم مى مانند و اهل بینش كه از این درجه بالاترند بر معنایى كه مورد قبول عقلشان باشد تأویل مى كنند و بدین طریق هر كس معرفتش بالاتر باشد معناى بالاترى را مى فهمد زیرا انسانها در فهم معانى داراى مراتبى هستند. فهم و اندیشه هر یك از آنها نیكو و مطابق حكمت است.
***
فرموده است: «و لا یجرءون علیه صفات المصنوعین»
فرشتگان براى خداوند صفات مخلوقات را جارى نمى سازند، اجراى صفات مصنوعات بر خداوند وقتى رواست كه خداوند با مخلوقات خود مناسبت و مشابهتى داشته باشد و این تناسب وقتى برقرار مى شود كه با قیاس وهمى و برهان خیالى خداوند را به صورت مخلوق ببیند و حكم كند كه خداوند متعال نمونه مخلوقات خود مى باشد و مخلوقات در مكان قرار مى گیرند و در جهت واقع مى شوند و سپس قوّه خیال، خداوند را به شكل مخلوقات مى بیند. پس از ادراك وهمى و خیالى و اثبات مثلیت براى خدا، عقل مقدمه دیگرى را مى آورد و آن این كه حكم هر چیزى حكم مانند آن است. پس صفات مصنوعات را بر خداوند جارى دانسته و حكم به مثلیت خداوند با مخلوقات مى كند، ولى چون فرشتگان آسمانى از قوّه وهم و خیال مبرّا و پاك اند بر خداوند صفات مصنوعات او را جارى نمى سازند و خداوند را از آنچه ظالمان در حق او مى گویند والاتر مى دانند.
همچنین فرشتگان خدا را در مكانها محدود ندانسته و مثل و مانند براى خداوند قائل نیستند، زیرا حكم كننده به حدّ شیء در مكان و جا گرفتن آن در مكان و مثل و مانند قائل شدن مبناى تصوّرش قیاس وهمى و خیالى است تا از طریق وهم و خیال، همشكلى و همانندى او را دریابد، سپس یكى را به دیگرى تشبیه كند و چون دانستیم كه قوّه وهم و خیال به حیوان عنصرى اختصاص دارد، ناگزیر صدور این احكام از فرشتگان آسمانى به طور مطلق منتفى است. با توضیح فوق روشن شد كه فرشتگان بر خداوند صفات مخلوقات را جارى نمى سازند.