پيام امام اميرالمؤمنين عليه السلام، ج 4، ص: 137-128
باز صفات والاى ديگرى از فرشتگان:
در اين بخش از خطبه، امام(عليه السلام) به سراغ اوصاف ديگرى از فرشتگان مى رود (و گويى به آدميان توصيه مى کند که اگر مى خواهيد به شکل فرشتگان در آييد و راه قُرب الى الله را ادامه دهيد بايد اين اوصاف را براى خود فراهم سازيد.) نخست به مقام توحيد افعالى آنها و توجّه خاصّ آنان به خداوند يکتا و صرف نظر کردن از غير او اشاره کرده، مى فرمايد:
«آنها (عشق به) خداوندى را که صاحب عرش است، ذخيره روز بى نوايى خود قرار داده، و در آن هنگام که خلق به مخلوقات مى انديشند آنها تمام توجّه خود را متوجّه خالق ساخته اند». (قَدِ اتَّخَذُوا ذَا الْعَرْشِ ذَخِيرَةً لِيَوْمِ فَاقَتِهمْ، وَ يَمَّمُوهُ(1) عِنْدَ انْقِطَاعِ الْخَلْقِ إِلى المَخْلُوقِينَ بِرَغْبَتِهمْ).
«ذَالْعَرش» يکى از اوصاف خداست که دلالت بر نهايت عظمت ذات او دارد;
چرا که عرش برترين موجود جهان خلقت است و اين وصف از آيه شريفه «ذُوالْعَرْش يُلْقِى الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ لِيُنْذِرَ يَوْمَ التَّلاَقِ; او صاحب عرش است و روح (مقدّس) را به فرمانش بر هر کس از بندگانش که بخواهد القا مى کند تا همه را از روز ملاقات (روز رستاخيز) بيم دهد».(2)
آرى، آنها جز به خدا دل نبسته اند و جز او را مبدءِ خير و برکت و نجات، در اين عالم نمى شناسند و انسان هاى با ايمان تا همين طريق را در مسير معرفة الله نپويند به جايى نمى رسند.
تعبير به «ذَخِيرَةً لِيَوْمِ فَاقَتِهِمْ» نشان مى دهد که فرشتگان نيز در روز قيامت حساب و کتاب و پاداش و جزايى دارند.
سپس مى افزايد: «آنها هيچگاه عبادت او را پايان نمى دهند (چرا که) علاقه آنها به لزوم عبادت پروردگار، از رجاء و خوف روز افزون او - که هرگز از دل آنها برکنده نمى شود - سرچشمه مى گيرد». (لاَ يَقْطَعُونَ أَمَدَ غَايَةِ عِبَادَتِهِ وَ لاَ يَرْجِعُ بِهِمُ الإسْتِهْتارُ(3) بِلُزُومِ طَاعَتِهِ، إِلاَّ إِلَى مَوَادَّ(4) مِنْ قُلُوبِهمْ غَيْرِ مُنْقَطِعَة مِنْ رَجَائِهِ وَ مَخَافَتِهِ).
آرى، آنها انگيزه هاى اطاعت و بندگى را از سرچشمه اى مى گيرند که فناناپذير است و آن سرچشمه، همان خوف و رجاء در برابر پروردگار است که نتيجه معرفت و شناخت آنها نسبت به خداست; اين عرفان ابدى و آن خوف و رجاء جاودانه، همواره آنها را در اين مسير به راه مى اندازد.
لذا در جمله بعد تأکيد مى کند که: «هرگز اسباب خوف پروردگار، از آنها قطع نشده تا در تلاش و کوشش خود سستى کنند» (لَمْ تَنْقَطِعْ أَسْبَابُ الشَّفَقَةِ مِنْهُمْ، فَيَنُوا في جِدِّهِمْ).
سپس اين سخن را با جمله ديگرى تکميل مى فرمايد و آن اينکه: «طمع ها آنها را اسير چنگال خود نکرده، تا سرعت سعى (در امور دنيا) را بر کوشش خود (در کار آخرت و طاعت پروردگار) مقدّم دارند».(و لَمْ تَاْسيرْهُمُ الاَْطْمَاعُ فَيُؤْثِروُا وَ شِيکَ(5) السَّعْيِ عَلى اجْتِهَادِهِمْ).
آرى، آنچه انسان را در طريق بندگى حق سست مى کند اسارت در چنگال هوس ها و طمع هاست که نيروهاى خلاّق را به خود جذب کرده و از اطاعت خدا دور مى سازد.
در توصيفى ديگر درباره فرشتگان مى فرمايد: «آنها اعمال گذشته خود را بزرگ نشمرده اند که اگر بزرگ مى شمردند اميدوارى (بيش از حدّ) آنها خوفشان را از بين مى برد».
(لَمْ يَسْتَعْظِمُوا مَا مَضَى مِنْ أَعْمَالِهِمْ، وَ لَوِاسْتَعْظَمُوا ذلِکَ لَنَسَخَ الرَّجَاءُ مِنْهُمْ شَفَقَاتِ وَ جَلِهِمْ).
اين، درس ديگرى است براى همه انسانها تا هميشه اعمال خويش را در پيشگاه خدا کوچک بشمرند، که اگر بزرگ بشمرند سبب دلبستگى و اميدوارى به آن مى شود و آنان را در اعمال آينده، سست مى سازد و خوف از خدا را - که يکى از عوامل مهمّ حرکت به سوى کمال است - از ميان مى برد. گذشته از اين، ما چه هستيم که اعمال ما چيزى باشد که لايق درگاه او باشد.
در بعضى از صفات گذشته سخن از عدم اعجاب ملائکه نسبت به خود و اعمال خويش بود و در اينجا سخن از تأثير اعجاب در غلبه يافتن رجا بر خوف است که رهروان راه حق را از راه باز مى دارد! چرا که طبيعى است هرگاه کسى اعمال خود را در پيشگاه خدا بزرگ بشمرد، حالت طلبکارى در خود احساس مى کند و شخصى که خود را طلبکار مى داند اعمالى را که انجام داده کافى مى شمرد و از پيمودن راه تکامل باز مى ماند.
* * *
سپس در ادامه اين اوصاف به بخش مهمّ ديگرى از اوصاف فرشتگان مى پردازد که انسانها سخت به آن نيازمندند و آن عدم اختلاف آنها با يکديگر در مورد پروردگار است و از آنجا که اختلاف گاهى بر اثر وسوسه هاى شيطانى است و گاه ناشى از رذايل اخلاقى درونى، امام(عليه السلام) آن را به صورت پنج توصيف درباره فرشتگان بيان مى فرمايد:
نخست به عوامل برونى اشاره کرده، مى فرمايد: «آنها درباره پروردگارشان هرگز بر اثر وسوسه هاى شياطين گرفتار اختلافى نشده اند». (وَ لَمْ يَخْتَلِفُوا فِي رَبِّهِمْ بِاسْتِحْواذِ الشَّيْطَانِ عَلَيْهِمْ).
اين سخن پيام روشنى براى همه انسانها دارد که سرچشمه اختلاف اديان و مذاهب پيش از هر چيز، وسوسه هاى شيطان است! چرا که اختلاف - به خصوص اگر عقيدتى باشد - سرچشمه انواع جنگ ها و جدال ها و نابسامانى ها خواهد بود و سرنوشت و سعادت انسان را تباه مى کند.
در توصيفات بعدى، اشاره به عوامل درونى و رذايل اخلاقى که سبب اختلاف مى گردد فرموده، مى افزايد: «برخوردهاى بد، آنان را از هم جدا نساخته. و حسادت هاى درونى آنان را از هم دور ننموده; و عوامل شکّ و ترديد، آنها را پراکنده نکرده; و افکار متفّرقه، جمع آنها را تقسيم ننموده است». (وَ لَمْ يُفَرِّقْهُمْ سُوءُ التَّقَاطُعِ، وَلاَ تَوَلاَّهُمْ غِلُّ التَّحَاسُدِ، وَ لاَ تَشَعَّبَتْهُمْ مَصَارِفُ الرِّيَبِ، وَلاَ اقْتَسَمَتْهُمْ أَخْيَافُ(6) الْهِمَمِ).
بى شک قسمت عمده عوامل اختلاف با دقّت در اين سخن کوتاه تبيين شده است:
اگر افراد نسبت به يکديگر برخورد خوب و مؤدّبانه داشته باشند و با سخنان محبّت آميز با هم برخورد کنند، جلو بسيارى از اختلافات که ناشى از سوء برخوردهاست، گرفته مى شود و اگر نسبت به يکديگر در درون دل حسد نپرورانند، عامل مهم ديگرى ريشه کن مى شود و اگر شک و ترديدها را در مسائل مختلف از خود دور سازند و با علم و آگاهى از مسائلى که پيرامون آنها مى گذرد، گام بردارند، به يقين اختلافات کمتر مى شود.
و اگر اختلاف انديشه ها و تفاوت ذوق ها و سليقه ها را تحمّل کنند باز هم جدايى ها کاهش مى يابد; چرا که خداوند انسانها را گوناگون آفريده و اگر هر کدام بخواهند سليقه خود را بر ديگرى تحميل کنند - به يقين - حتّى دو نفر هم نمى تواند با هم زندگى مشترک و بى دغدغه اى داشته باشند.
درست است که فرشتگان داراى شهواتى که ويژه آدميان است، نيستند، و بسيارى از عوامل گناه در آنها وجود ندارد، ولى به هر حال داراى اختيار و عقل و شعور و حبّ ذاتند و قدرت بر عصيان و نافرمانى دارند; ولى عرفان آنها نسبت به پروردگار مانع از گناه مى گردد; چرا که هرگاه گناه و عصيان بر آنها غيرممکن بود، در خور اين همه مدح و تمجيد و الگو شدن براى انسانها نبودند! بنابراين، اگر انسانها نيز به آن پايه از کمال و معرفت برسند، مى توانند خود را در برابر عواملِ گناه و شهوات، مهار کنند.
در پايان اين سخن، در يک نتيجه گيرى فشرده و گويا مى فرمايد: «آنها پاى بند ايمانى هستند که هرگز طوق آن را به سبب شک و ترديد، عدول از حق، و سستى و خستگى از گردن خويش بر نمى دارند!» (فَهُمْ أُسَرَاءُ إِيمَان لَمْ يَفُکَّهُمْ مِنْ رِبْقَتِه زَيَغٌ(7) وَ لاَ عُدُولٌ وَ لاَ وَنىً(8) وَ لاَ فُتُورٌ).
تعبير به «أُسَراء» (اسيران) و تعبير به «رَبِقَه» (طنابى که حلقه هاى متعدّد دارد) اشاره به التزام و پاى بندى محکم آنها به ايمان است; چنان در درياى معرفت پروردگار فرو رفته اند و تسليم در برابر ذات پاک او هستند که گويى گردنهايشان را محکم با طناب ايمان بسته اند و هيچ عاملى نمى تواند اين طوق و طناب را از گردن آنها بردارد و اگر انسانها نيز همين گونه تسليم فرمان حق و پاى بند به ايمان باشند، هرگز عوامل گناه به وجود آنها راه نمى يابد.
امام(عليه السلام) در پايان اين بخش به نکته ديگرى پرداخته، از کثرت وجود فرشتگان و عظمت معرفت آنان سخن مى گويد و سخن خود را در شرح اوصاف آنها به همين جا پايان مى دهد و مى فرمايد: «در تمام آسمانها به قدر جاى پوست حيوانى نتوان يافت جز اينکه فرشته اى در آنجا به سجده افتاده، يا ملکى تلاشگر و سريع و چابک، مشغول کار است; فرشتگانى که طاعت فراوان آنها بر يقين و معرفتشان نسبت به پروردگار مى افزايد و عزّت خداوند را در قلوبشان فزونى مى بخشد». (وَ لَيْسَ في أَطْبَاقِ السَّماءِ مَوْضِعُ إِهَاب(9) إِلاَّ وَ عَلَيْهِ مَلَکٌ سَاجِدٌ، أَوْ سَاع حَافِدٌ،(10) يَزْدَادُونَ عَلَى طول الطَّاعَةِ بِرَبِّهمْ عِلْماً، وَ تَزْدَادُ عِزَّةُ رَبِّهِمْ فِي قُلُوبِهِمْ عِظَماً).
اين تعبير از يک سو نشان مى دهد که عدد فرشتگان الهى تا چه حد زياد و گسترده است، به گونه اى که تمام آسمانها را پر کرده اند; اعم از فرشتگانى که مأموريّت هايى در اداره عالم بر عهده آنها گذارده شده، و فرشتگانى که کارشان پيوسته عبادت و بندگى خداست.
از سوى ديگر هر دو گروه به خاطر طول اطاعت پروردگار روز به روز بر علم و معرفتشان افزوده مى شود و به عظمت پروردگار آشناتر مى شوند.
و اين درس ديگرى است براى انسانها که بدانند تقوا و اطاعت، سبب فزونى علم و معرفت و آشنايى بيشتر به صفات جمال و جلال پروردگار است و در واقع اين دو در هم تأثير متقابل دارند; معرفت بيشتر، سبب طاعتِ فزونتر مى گردد و طاعت بيشتر، سبب علم و عرفان عميق تر مى شود!
در حديثى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم که شخصى از آن حضرت پرسيد: آيا فرشتگان بيشترند يا انسانها؟ امام(عليه السلام) در جواب فرمود: «وَ الَّذِي نَفْسي بِيَدِهِ! لَعَدَدُ مَلاَئِکَةِ الله فِي السَّمواتِ أکْثَرُ مِنْ عَدَدِ التُّرابِ فِي الأَرْضِ; وَ مَا فِي السَّمَاءِ مِنْ مَوْضِعِ قَدَم إلاّ وَ فِيهَا مَلَکٌ يُسَبِّحُهُ وَ يُقَدِّسُهُ; قسم به کسى که جانم در دست اوست! عدد فرشتگان خدا در آسمانها، بيشتر است از عدد ذرّات خاک در زمين و در تمام آسمانها به اندازه جاى پايى نيست مگر اينکه در آنجا فرشته اى تسبيح و تقديس خدا مى گويد».(11)
***
نکته:
باز هم انسانها و فرشتگان:
در اين خطبه امام(عليه السلام) صفات فرشتگان را به صورت بسيار گسترده بيان فرموده است; به يقين هدف مهمى را در اين بيان تعقيب مى کند که تمام ريزه کارى ها را شرح مى دهد. به نظر مى رسد که هدف اصلى امام(عليه السلام) دو چيز است: نخست، همان مطلبى است که خطبه براى آن ايراد شده و آن معرفت صفات الهى، به دور از هرگونه تفکّر شرک آميز است; نه آلوده تشبيه شدن و نه آلوده تعطيل گشتن.
ديگر اينکه، منظور اين بوده که انسانها را به سوى صفات فرشتگان سوق دهد; فرشتگانى که پيوسته به کار خود مشغولند; همواره متواضع، خاضع و سر بر فرمانند; نه از کار خود خسته مى شوند و نه سستى و فتور در آنها راه مى يابد; نه گرفتار کينه و حسد هستند و نه اختلاف و پراکندگى; نه اعمال خود را بزرگ مى شمرند و نه يأس و نوميدى در آنها راه مى يابد; جز به خدا نمى انديشند و جز در مسير طاعت او گام برنمى دارند.
درست است که آفرينش انسان با آنها بسيار متفاوت است، بر آنها عقل حکومت مى کند و بر آدميان عقل و شهوت. ولى همان گونه که اين معجون حيوانى و عقلانى - يعنى انسان - ممکن است تا سر حدّ حيوانات درنده بلکه پست تر از آن، سقوط کند (بَلْ هُمْ أضَلُّ). همين طور استعداد آن را دارد تا به اوج افتخار فرشتگان برسد بلکه در اين پرواز ملکوتى خود، از آنها بالاتر رود و به جايى رسد که «جز به خدا نبيند». و به همين دليل، فرشتگان مى توانند درجهاتى الگويى براى انسانها شوند.
از سوى ديگر، آگاهى از حضور فرشتگان در سرتاسر جهان - به گونه اى که حتّى يک قدم از اين جهان پهناور از وجود آنها خالى نيست - نشانه مهمّى از حضور تدبير پروردگار در سرتاسر جهان هستى است و در اين امر، يک نکته تربيتى مهمّى است که بر آگاهان پوشيده نمى باشد!
و باز از سوى ديگر، اين اوصاف، اين پيام مهم را نيز براى انسانها دارد که اگر گاه به نماز مى ايستند، يا با خداى خود راز و نياز مى کنند و يا حتّى در دل شب به عبادت او برمى خيزند، از اعمال خود مغرور نشوند و آن را زياد نشمرند و اين فکر شيطانى در مغز آنها ظاهر نگردد که نيازى به عبادت آنها بوده است; چه اينکه ذات بى نياز، به فرض محال که عبادتى از بندگان مى طلبيد، آن قدر فرشته دارد که از ازل تا ابد در سجده و قيام و عبادتند.
به راستى، دقّت در اوصافى که امير مؤمنان على(عليه السلام) در اين خطبه درباره فرشتگان بيان فرموده، انسان را در عالمى از نور وعرفان فرو مى برد و به کوچکى اعمال و طاعاتش در پيشگاه خداوند واقف مى سازد و راز و رمز قُرب او را آشکار مى کند و نشان مى دهد که نه فرشتگان بى دليل در جوار قرب خدا جاى دارند و نه انسان بدون تلاش و عشق به پروردگار و اطاعت عاشقانه، به جايى مى رسد:
طُفيل هستى عشقند آدمى و پرى ارادتى بنما تا سعادتى ببرى!
بکوش خواجه و از عشق بى نصيب مباش که بنده را نخرد کس به عيب بى هنرى!
در حديثى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم که يکى از يارانش به نام «عبدالله بن سنان» از او پرسيد:
«آيا فرشتگان برترند يا بنى آدم؟» فرمود: «امير مؤمنان على(عليه السلام) چنين فرمود: «إنَّ اللهَ رَکَّبَ فِي الْمَلاَئِکَةِ عَقْلا بِلاَ شَهْوَة، وَ رَکَّبَ فِي الْبَهَائِمِ شَهْوَةً بِلاَ عَقْل، وَ رَکَّبَ فِي بَنِي آدَمَ کِلْتَيْهِمَا، فَمَنْ غَلَبَ عَقْلُهُ شَهْوَتَهَ فَهُوَ خَيْرٌ مِنَ الْمَلائِکَةَ وَ مَنَ غَلَبَ شَهْوَتُهُ عَقْلَهُ فَهُوَ شَرٌ مِنَ الْبَهَائِمِ; خداوند در فرشتگان عقل بدون شهوت قرار داد و در بهايم (چهار پايان) شهوت بدون عقل، ولى در انسانها هر دو را با هم ترکيب کرد; پس آن کس که عقلش بر شهوتش غلبه کند، از فرشتگان بهتر است و آن کس که شهوتش بر عقلش پيشى گيرد، از بهايم بدتر».(12)
البتّه اين حديث بدان معنا نيست که فرشتگان از خود اختيارى ندارند و يا اينکه عوامل گناه و نافرمانى در آنها نمى تواند وجود داشته باشد، زيرا نبودن شهوت، به معناى نبودن بخشى از عوامل گناه است، نه تمام آن.
***
پی نوشت:
1. «يَمّموا» از مادّه «يَمّ» به معناى قصد کردن چيزى است و «تيمّم» را از اين رو «تيمّم» مى گويند که انسان قصد مى کند دست خود را بر خاک زند و بر پيشانى و پشت دستها بمالد.
2. سوره غافر، آيه 15.
3. «اِستهتار» مصدر است و به معناى بى مبالاتى و حرص بر انجام کار خلافى است و ريشه اصلى آن «هَتْر» (بر وزن ستر) به معناى حماقت و جهل است.
4. «موادّ» جمع «مادّه» در اصل از «مدّ» به معناى گسترش و افزايش گرفته شده; بنابراين، موادّ به معناى فزونى ها و افزايش هاست.
5. «يَنُوا» از مادّه «وَنْى» (بر وزن رمى) به معناى ضعف و فتور و سستى است.
6. «وشيک» از مادّه «وشک» (بر وزن اشک) به معناى سرعت گرفتن است.
7. «أخياف» از مادّه «خيف»، (بر وزن هدف) به معناى کسى است که رنگ چشم هاى او با هم متفاوت باشد، يکى آبى و ديگرى مشکى; سپس به هرگونه اختلاف و تفاوت اطلاق شده است.
8. «زَيَغ» از مادّه «زيغ» (بر وزن فيض) به معناى اعوجاج و کجى است
9. «ونىِّ» از همان مادّه «وَنْى» است که پيش از اين (در توضيح لغت يَنُوا) اشاره شد.
10. «إهاب» به معناى پوست حيوان است; يا خصوص پوستى که دبّاغى شده.
11. «حافد» از مادّه «حفد» (بر وزن هفت) به معناى سرعت در عمل است. تفسير قمى «جلد دوم» صفحه 255.
12. وسائل الشيعه، جلد 11، صفحه 164، حديث 2.