استجابت دعا در ماه ذی القعده
۰۹ تیر ۱۳۹۵ 0 ادعیه و زیاراتالجزء الأول؛ هذا مبدأ ذكر الأعمال الأشهر الثلاثة أعني شوال و ذي قعدة و ذي حجة من كتاب الإقبال، الباب الثاني فيما نذكره من فوائد شهر ذي القعدة، فصل فيما نذكره من الرواية بأن شهر ذي القعدة محل إجابة الدعاء عند الشدة
جلد اول، شروع ذکرهای اعمال ماه های سه گانه، یعنی شوال، ذی القعده و ذی الحجه از کتاب اقبال الاعمال، باب دوم، فوائد ماه ذی القعده، فصل اول: ماه ذي القعده، زمان استجابت دعا به هنگام سختىها
رأيت كتابا بالمدرسة المستنصرية تأليف أبي جعفر محمد بن حبيب تاريخ كتابته ما لفظه هذا و كتب عمر بن ثابت في شهر رمضان سنة ثلاثة [ثلاث] و سبعين و ثلاث مائة أن عياض بن خويلد الهذلي قال كان بنو ضيعا رهطا حرمة و كنت جارا لهم فكانوا يظلمونني و يؤذونني فأمهلتهم حتى دخل الشهر الحرام و هو ذو القعدة و كان الناس لا يدعو بعضهم على بعض إلا فيه فقمت قائما فبهلتهم فقلت يا رب أدعوك دعاء جاهدا اقتل بني الضيعاء إلا واحدا ثم اضرب الرجل فدعه قاعدا أعمى إذا قيد يعني القائد فاصطلموا و بقي هذا ففعل فيه [به] ما ترى و كان المدعو عليه زمنا قلت أنا و رأيت هذه الحكاية برواية دستور المذكرين أنها كانت في شهر رجب
در كتابى كه در «مدرسهى مستنصريّه» ديدم و «ابو جعفر محمد بن حبيب» و «عمر بن ثابت» آن را در ماه رمضان سال سیصد و هفتاد و سه ه. ق كتابت كرده بود، آمده است: «عياض بن خويلد هذلى» مىگويد: «بنو ضيعا» كه قبيلهاى مورد احترام بودند و من با آنها همسايه بودم، به من ستم كرده و آزار مىرساندند. صبر كردم تا اينكه ماه حرام ذيقعده فرارسيد، زيرا رسم بود كه مردم در اين ماه بر يكديگر نفرين مىكردند. از اينرو، من نيز در اين ماه بر آنها نفرين كردم و به درگاه خداوند عرض كردم: پروردگارا، سخت به درگاه تو نفرين مىكنم، خدايا همهى افراد قبيلهى «بنى ضيعا» به جز يك نفر از آنان را-كه زمينگير بود-بكش و به آن يك نفر نيز قدرت نشستن بده، ولى نابينا گردان بهگونهاى كه نتواند بدون راهنما كارى بكند. در اثر اين نفرين، همه از بين رفتند و تنها آن شخص باقى ماند، ولى زمينگير و نابينا بود و بدينسان، نفرين من در مورد او نيز مستجاب شد.» اين حكايت به نوشتهى كتاب «دستور المذكّرين» ، در ماه رجب رخ داده است
فصل
فصل دوم، اجابت دعا در ماه ذی القعده (در زمان جاهلیت)
و رأيت في كتاب محمد بن الحبيب المذكور عند ذكر من استجيبت دعوته في الجاهلية ما رواه عن أبي عبد الله بن الأعرابي أن عبد الله بن حلاوة السعدي نزل ببني العنبر بن عمر بن تميم و له مال من إبل و غنم فأكلوه و استطالوا عليه بعددهم فأمهلهم حتى دخل الشهر الحرام ثم رفع يديه فقال يا رب إن كان بنو عميرة آل الثلب [إلى السلب] منهم مقصورة قد أصبحوا كأنهم قارورة من غنم و نعم كثيرة و من شاب و حسن و صورة ثم عدوا الحلقة مقصورة ليس لها من إثمها صارورة [من أتمها صادورة] ففجروا بي فجرة مذكورة فاصبب عليهم سنة قاسورة [فاسورة] تختلق المال اختلاق النورة فيقال و الله أعلم أن أموالهم اجتيحت [احتجبت] فلم يبق عليهم منها شيء
در كتاب ياد شدهى «محمد بن حبيب» در ضمن ذكر افرادى كه دعايشان در زمان جاهليت به اجابت رسيده، آمده است: «ابو عبد اللّه بن اغرابى» مىگويد: «عبد اللّه بن حلاوه سعدى» كه داراى شتر و گوسفند بسيار بود، در حوزهى قبيلهى «بنى عنبر بن عمر بن تميم» منزل گزيد و آنها حشم او را تصرّف كرده و بر او ستم كردند. وى صبر كرد تا اينكه ماه حرام فرارسيد، آنگاه دست به سوى آسمان بلند كرد و عرض كرد: پروردگارا، قبيلهى «بنى عنبر» به ننگ [غارت]روى آوردهاند و به گوسفندان و نعمتهاى فراوان و جوانان زيباى خود شادماناند و از ميان گروه مردم، ممتاز گرديده و سركشى نمودهاند و هيچكس نمىتواند آنان را از ظلم و ستم بازدارد، اكنون ستمهاى ياد شده را به من روا داشتهاند، پس تو آنان را دچار خشكسالى كن و دارايى آنان را از بين ببر. نقل شده است-البته خدا بهتر مىداند-كه تمام اموال آنان از بين رفت و هيچچيز از آن باقى نماند.»