پيام امام اميرالمؤمنين عليه السلام، ج4، ص: 240-230
فتنه خطرناک بنى اميّه!
امام(عليه السلام) در بخش اوّل اين خطبه، گوشه اى از حوادث تلخ آينده و فتنه هايى که به مسلمانان روى مى دهد خبر داد و در ادامه آن، در اين بخش: اوّلا، به يک قانون کلّى درباره فتنه ها اشاره مى کند; قانونى که آگاهى بر آن مى تواند خطر فتنه ها را تا حدّ زيادى تقليل دهد و ثانياً، انگشت روى يک فتنه خاص - که در واقع مهمترين فتنه ها بوده است - مى گذارد و مردم را نسبت به آن هشدار مى دهد و آن، فتنه بنى اميّه است که امام در اين کلام کوتاه، بسيارى از ويژگى هاى آن را بر شمرده است.
نخست مى فرمايد: «هنگامى که فتنه ها روى آورند خود را به لباس حق در مى آورند و هنگامى که پشت مى کنند (مردم را از ماهيّت خود) آگاه مى سازند». (إِنَّ الْفِتَنَ إِذَا أَقْبَلَتْ شَبَّهَتْ، وَ إِذَا أَدْبَرَتْ نَبَّهَتْ).
در واقع، به هنگام روى کرد، اغفال کننده است و به هنگام پشت کردن، بيدار کننده.
سپس به نکته اى که در حقيقت علّت اين موضوع است اشاره کرده، مى فرمايد: «آنها در حال روى آوردن ناشناخته اند و به هنگام پشت کردن شناخته مى شوند». (يُنْکَرْنَ مُقْبِلاَت، وَ يُعْرَفْنَ مُدْبِرَات).
اين، يک نکته بسيار مهمّ اجتماعى و سياسى است، که فتنه گران و سود جويانِ تبهکار، ماهيّت خود را در چهره ساختگى حق به جانب، پنهان مى دارند تا مردم را به دنبال خود بکشند; ولى هنگامى بر مرکب مراد سوار شدند، چهره واقعى خود را نشان مى دهند و همين امر، تدريجاً سبب نابودى آنها مى شود. اين قانون و قاعده اى است براى تمام اعصار و قرون; به همين دليل طرفداران حق بايد هميشه با دقّت و هشيارى به حوادث نگاه کنند، مبادا فريب چهره هاى حق به جانب دروغين را بخورند و غافلگير شوند. هرگونه سطحى نگرى و حسن ظنّ بى دليل در اين گونه موارد، جز زيان و خسران به بار نمى آورد.
در ادامه اين سخن به اين نکته اشاره مى فرمايد که فتنه ها هميشه فراگير نيستند; بلکه «مانند گردبادها به بعضى از شهرها اصابت مى کنند و از کنار بعضى مى گذرند!» (يَحُمْنَ(1) حَوْمَ الرِّيَاحِ، يُصِبْنَ بَلَداً و يُخْطِئْنَ بَلَداً).
زيرا زمينه هاى ظهور و بروز فتنه ها در همه شهرها يکسان نيست; بلکه عوامل متعدّد و پيچيده اى دارد که در جايى هست و در جايى ديگر نيست. بنابراين، اگر آثارى از فتنه در شهرهايى ديده نشد، نبايد فريب خورد; اى بسا شهر خاصّى را به خاطر آمادگى هايش هدف قرار دهد.
در ادامه اين سخن، به سراغ فتنه بنى اميّه مى رود و مى فرمايد: «آگاه باشيد! وحشتناکترين فتنه ها از نظر من براى شما، فتنه بنى اميّه است; چرا که فتنه اى است کور و تاريک». (أَلاَ وَ إِنَّ أَخْوَفَ الْفِتَنِ عِنْدِي عَلَيْکُمْ فِتْنَةُ بَنِي اُمَيَّةَ، فإِنَّهَا فِتْنَةٌ عَمْيَاءُ مُظْلِمَةٌ).
فتنه هاى کور و تاريک فتنه هايى است که هيچ کس و هيچ چيز را به رسميّت نمى شناسد و همه ارزشها را پايمال مى کند و نيکان را بدون توجّه به سوابق و شخصيّت آنها درهم مى کوبد و فتنه بنى اميّه براستى چنين بود!! در عصر حکومت آنها، ارزش هاى عصر جاهليّت، ناگهان زنده شد و بازماندگان کثيف و آلوده آن زمان، پست هاى حسّاس حکومت اسلامى را اشغال کردند و نيکان و پاکان از صحنه اجتماع عقب رانده شدند و آنها که مقاومت کردند، نابود گشتند.
سپس به يکى از ويژگى هاى اين فتنه اشاره کرده، مى فرمايد: «حکومت آن فراگير است (و همه تحت فشار آن حکومت ظالم هستند) و بلاى آن ويژه گروهى است; هر کس در آن فتنه بصير و بينا باشد (و با آن ستيزه جويى کند) بلا دامان او را مى گيرد و هر کس در برابر آن نابينا باشد، بلايى به او نمى رسد». (عَمَّتْ خُطَّتُهَا(2)، وَ خَصَّتْ بَلِيَّتُهَا، وَ أَصَابَ الْبَلاَءُ مَنْ أَبْصَرَ فِيهَا، وَ أَخْطَأَ الْبَلاءُ مَنْ عَمِىَ عَنْهَا).
بديهى است آثار شوم فتنه سرانجام دامان همه اجتماع را خواهد گرفت و تعبير به «عَمَّتْ خُطَّتُهَا» ممکن است اشاره به همين معنا باشد; ولى لبه تيز آن، متوجّه آگاهان مجاهد و مبارز است. ولى ناآگاهان و آگاهان بى مسئوليّت و بى درد، از بلاهاى خاص در امان مى مانند.
سپس امام(عليه السلام) در بيان دومين ويژگى حکومت بنى اميّه مى افزايد: «به خدا سوگند! بعد از من بنى اميّه را براى خود زمامداران بدى خواهيد يافت; آنها همچون شتر شرور و بدخويى هستند که صاحب خود را گاز مى گيرد; با دست خود، بر سر او مى کوبد; و با پا او را دور مى سازد; و از دوشيدن شيرش او را منع مى کند». (وَايْمُ اللهَ(3) لَتَجِدُنَّ بَنِي أُمَيَّةَ لَکُمْ أَرْبَابَ سُوْء بَعْدِي کَالنَّابِ(4)، الضَّرُوسِ:(5) تَعْذِمُ(6) بِفِيهَا، وَ تَخْبِطُ(7) بِيَدِهَا، وَ تَزْبِنُ(8) بِرِجْلِهَا، وَ تَمنَعُ دَرَّهَا(9)).
چه تشبيه جالبى! انسان انتظار دارد از شير شترش استفاده کند و بر او سوار شود و به مقصد برسد; همان گونه انسان انتظار دارد حکومت به او کمک کند و مشکلاتش را حل نمايد و در مسير پيشرفت هاى فردى و اجتماعى يار و ياورش باشد; ولى حکّام ظالم، بى رحم و بى منطق - که جز به منافع زودگذر خود و اشباع هوس هاى خويش نمى انديشند - نه تنها مشکلى را از جامعه حل نمى کنند، بلکه مردم را گرفتار سخت ترين مشکلات ساخته، از هر سو ضربه تازه اى بر آنان وارد مى سازند.
چقدر اين پيشگويى صحيح بود و على(عليه السلام) با قلب پاکش تمام حوادث آينده را مى ديد که اين گروه بى رحم و درنده خو، چه بلايى بر سر اسلام و مسلمين مى آورند.
در ويژگى سوم مى فرمايد: «آنها به اين وضع ادامه مى دهند (و همواره با شما به سختى رفتار مى کنند). تا کسى باقى نماند مگر اينکه در مسير منافع آنها قرار گيرد; يا لااقل، ضررى به آنها نرساند». (لاَيَزَالُونَ بِکُمْ حَتَّى لاَيَتْرُکُوا مِنْکُمْ إِلاَّ نَافِعاً لَهُمْ، أَوْ غَيْرَ ضَائِر بِهِمْ).
همه صداهاى حق طلبان را در گلوهايشان خفه مى کنند و هر مخالفى را در هر جا باشد، از روى زمين بر مى دارند و به هيچ کس حق حيات و زندگى نمى دهند، جز کسانى که در خدمت آنها باشند، يا کمترين ضررى به منافع آنها نرسانند. براى آنها تفاوت نمى کند اين حق طلب و عدالت جو، فرزند رسول خدا باشد، يا صحابه پيامبر، يا عالم و دانشمند بزرگ دينى و يا زاهد و عابد! و به اين ترتيب، عموميت و گسترش فتنه را که امام(عليه السلام) در آغاز کلام اشاره فرمود، در عمل به طور کامل پياده مى کنند.
در ويژگى چهارم به اين نکته اشاره مى فرمايد که مشکل عظيم در اين حکومت اين است که هيچ پناهگاهى براى در امان ماندن از ظلم آنها وجود نخواهد داشت و هيچ دادرسى در برابر ستم هاى آنها پيدا نمى شود و مردم ناچارند از ظلم اين ظالمان به خودشان شکايت برند و تکليف چنين شکايت و شاکيان روشن است. مى گويد: «بلا و ستم هاى آنها نسبت به شما همچنان ادامه خواهد يافت، تا آنجا که (هيچ پناهگاهى نيابيد و) استمداد شما از آنها به استمداد برده اى مانَد که در برابرِ ظلمِ مالک، از او کمک بطلبند; يا همچون دوستى که (از تعدّى و احجاف دوست خود،) به او پناه برد». (وَ لاَ يَزَالُ بَلاَؤُهُمْ عَنْکُمْ حَتَّى لاَ يَکُونَ انْتِصَارُ أَحَدِکُمْ مِنْهُمْ إِلاَّ کَانْتِصَارِ الْعَبْدِ مِنْ رَبِّهِ، وَ الصَّاحِبِ مِنْ مُسْتَصْحِبِهِ).
و چنين است سرنوشت مردمى که حکومت جائر و ظالمشان تمام زبان حق گويان را قطع کند; عالمان را خانه نشين سازد; عزيزان را ذليل و خوار کند و تمام قدرت هاى مردمى را درهم بکوبد و همه را به استخدام خود درآورد.
در پنجمين و آخرين ويژگى - که در واقع تأکيدى است بر ويژگى هاى قبل - مى فرمايد: «فتنه هاى آنها پشت سر يکديگر بر شما وارد مى شود، با قيافه اى زشت و ترسناک، و همراه پاره هايى از آداب و رسوم جاهليّت; نه راهنمايى در آن ميان خواهد بود و نه پرچم نجاتى». (تَرِدُ عَلَيْکُمْ فِتْنَتُهُمْ شَوْهَاءَ(10) مَخْشِيَّةً(11)، وَ قِطَعاً جَاهِلِيَّةً، لَيْسَ فِيهَا مَنَارُ هُدىً، وَ لاَ عَلَمٌ يُرَى).
امام(عليه السلام) با اين ويژگى ها تمام شرايط و اوضاع حکومت بنى اميّه را ترسيم کرده و پايان آن را نشان داده; گويى در اين دورانِ تاريک هشتاد ساله، مى زيسته است و همه چيز را به رأى العين ديده، حکومتى که از قانون خدا پيروى مى کرد، نه بهايى براى ارزش هاى اسلامى قائل بود و نه قوانين اسلامى را به رسميّت مى شناخت. حکومتى خود کامه، ظالم، بى منطق و مملوّ از فتنه ها که نمايانگر عصر جاهليّت بود. حکومتى که حتّى به مصالح و منافع مادّى خويش نمى انديشيد و آن قدر ظلم و ستم در اين دورانِ هشتاد سال مرتکب شد، که در تاريخ بشريّت کم نظير است.
آرى! امام همه اينها را براى مسلمانان پيش بينى کرد و هشدار داد. تعبير به «أَرْبَابَ سُوء بَعْدِي» اشاره لطيفى به اين حقيقت است که، شما که به حکومت اسلامى و انسانى عادلانه من تن نداديد و در حفظ و دفاع از آن کوتاهى کرديد، بايد در انتظار چنين زمامداران و حُکّام سوئى بوده باشيد.
بعضى از «شارحان نهج البلاغه» مطلبى نقل کرده اند که نشان مى دهد بنى اميه با گروهى از مردم واقعاً به صورت برده و غلام رفتار مى کردند، تا آنجا که در «شرح نهج البلاغه تسترى» آمده است که آنها بسيارى از مسلمين را به بردگى گرفتند و به گردن آنها مهر بردگى مى زدند و در کف دست هاى آنها علامتى مى گذاشتند.(12)
***
نکته ها:
1- ويژگى هاى فتنه!
«فتنه» واژه اى است که همه از آن وحشت دارند و نتيجه آن را شوم و ناگوار مى دانند، ولى فتنه چيست؟ و نشانه هاى آن کدام است؟ امام(عليه السلام) در اين خطبه، هم نشانه هاى فتنه را بيان فرمود و هم تعريف آن را با تکيه بر اين نشانه ها، روشن ساخته است.
فتنه به حوادث پيچيده اى مى گويند که ماهيّت آن روشن نيست; ظاهرى فريبنده دارد و باطنى مملوّ از فساد; جوامع انسانى را به بى نظمى، تباهى، عداوت، دشمنى، جنگ و خونريزى، و فساد اموال و اعراض مى کشاند. و از همه بدتر اين که قابل کنترل نيست.
غالباً، در ابتدا چهره حق به جانبى دارد و ساده انديشان را به دنبال خود مى کشاند و تا مردم از ماهيّت آن آگاه شوند، ضربات خود را بر همه چيز وارد ساخته است.
فتنه ها، هيچ قانونى را به رسميّت نمى شناسند; ممکن است در يک شهر همه چيز را به آتش کشد و در کنار آن شهر ديگرى باشد که در امان بماند. فتنه همان گونه که امام(عليه السلام) در فراز بالا بيان فرمود، مانند گِردباد است که همه چيز را با خود مى چرخاند و مى برد و گاه ديده شده گردبادهاى سنگين، انسانها، حتّى اتومبيل را از جا کنده و به آسمان برده و به هر سو پرتاب مى کنند!! فتنه ها نيز با شخصيّت هاى بزرگ اجتماعى، دينى، علمى و سياسى و با اموال مردم و سرمايه هاى جامعه، همين کار را مى کند.
مى دانيم گردبادها بر اثر وزشِ دو جبهه قوىّ باد در دو جهت مخالف، پيدا مى شود; يعنى دو جبهه مخالف در هم مى پيچند و به گرد هم مى گردند و گردباد را به وجود مى آورند; فتنه ها نيز بيشتر از اختلافات بر مى خيزد; آنگاه که دو جناح، بى فکر و بى مطالعه، بى رحمانه به جان هم مى افتند، فضاى جامعه را تيره و تار مى سازند، نتيجه اش آن است که گردبادهاى حوادث و ناامنى، همه چيز را از بيخ و بن مى کند و نابود مى سازد!
به همين دليل، در برابر حوادث اجتماعى بايد خوش بينى ها را تا حدّى کنار گذاشت و درباره کسانى که روى صحنه و پشت صحنه هستند، دقّت کرد و سوابق آنها را بررسى نمود و اگر فتنه اى در کار است، مردم را با خبر ساخت و اين وظيفه انديشمندان هر جامعه است.
جنگ هايى که در دوران حکومت امير مؤمنان على(عليه السلام) به وقوع پيوست، هر کدام نمونه بارزى از فتنه بود; در «جنگ جمل»، «عايشه» همسر پيامبر(صلى الله عليه وآله) را بر شتر سوار کردند و دو نفر از صحابه پيامبر - که سوابق نسبتاً خوبى در اسلام داشتند - بر اثر هوا و هوس و وسوسه هاى شيطان آتش فتنه را بر افروختند و نخستين بانگ اختلاف را در امّت اسلامى سر دادند; در اين ميان، نزديک به بيست هزار نفر از مسلمانان در اين آتش فتنه سوختند و خانه هاى زيادى ويران شد. تا آن که با تدبير اميرمؤمنان على(عليه السلام) آتش فتنه خاموش گشت.
فتنه «شاميان» و «جنگ صفّين» و ادّعاى واهى خونخواهى عثمان و بر سرِ نيزه کردن قرآن ها نمونه ديگرى از اين فتنه ها بود و هنوز شعله آن خاموش نشده بود، فتنه سومى از آن برخاست! گروهى از متنسّکان جاهل و متعبّدان بى فکر، زير پوشش «حکم فقط حکم خداست»(13) آتش جنگ نهروان را برافروختند. دقّت در اين نمونه هاى عينى، مى تواند تمام ويژگيهاى فتنه را که امام(عليه السلام) در اين خطبه بيان کرده، عملا به انسان بياموزد.
2- حکومت جنايت بار بنى اميّه
همان گونه که امام(عليه السلام) در خطبه بالا فرموده، بنى اميّه سخت ترين و خطرناکترين فتنه اى بود که دامان مسلمانان را در آغاز اسلام گرفت و تمدّن اسلامى را دگرگون ساخت و چهره حکومتى خونخوار، مستبد و بى منطق به حکومت اسلامى داد. بنى اميّه از دودمان «اُميّة بن عبد شمس بن عبد مناف» (جدّ اعلاى بنى اميّه) مى باشند.
«ابوسفيان» که از نواده هاى اميّه است، سرسخت ترين دشمن اسلام بود و آتش افروز اصلى بسيارى از جنگ هاى عصر پيامبر (صلى الله عليه وآله) محسوب مى شود، که تا آخرين نفس آنچه مى توانست براى نابودى اسلام تلاش و کوشش کرد، ولى نقشه هاى او به لطف پروردگار نقش برآب شد و سرانجام در نهايت ذلّت، تسليم سپاه نيرومند اسلام گرديد و چون ظاهراً اسلام آورده بود، پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله) از جنايات او صرف نظر کرد، ولى معروف اين است که تا آخر عمر در باطن ايمان نياورد.
«ابن ابى الحديد» از «شَعبى» (يکى از معاريف تابعين است) نقل مى کند: هنگامى که «عثمان» به حکومت رسيد «بنى اميّه» به خانه او آمدند و خانه پُر شد; سپس درِ خانه را بستند، ابوسفيان که در آن روز نابينا بود رو به آنها کرد و گفت: «آيا شخصى غير از شما بنى اميّه در اينجا حضور دارد؟» گفتند: «نه!» سپس اين جمله مشهورش را بيان کرد: «يَا بَنِي أُمَيَّةَ تَلْقَّفُوهَا تَلَقُّفُ الْکُرَةِ! فَوَالَّذِي يَحْلِفُ بِهِ أَبُوسُفْيَانَ! مَا مِنْ عَذَاب، وَ لاَحِسَاب، وَ لاَ جَنَّة، وَ لا نار، وَ لاَ بَعْث، وَ لاَ قِيَامَة; اى بنى اميّه! گوى خلافت را برباييد (و آن را در ميان خود نگهداريد) قسم به کسى که ابوسفيان به او سوگند مى خورد (گويا اشاره به بتها است!) نه عذابى در کار است و نه حسابى و نه بهشت و دوزخى و نه رستاخيز و قيامتى».(14) همان سخنى که نظير آن را «معاويه» در داستان «مغيره» و «يزيد» در اشعار معروفش بعد از مشاهده سربريده امام حسين(عليه السلام) بيان کرد.
دانشمندان اهل سنّت و شيعه، کتب و مقالات فراوانى درباره جنايات و زشتى هاى حکومت بنى اميّه نگاشته اند که نشان مى دهد آنچه در روايات اسلامى قبل از اين حکومت ظالم و جائر، پيش بينى شده - که بنى اميّه آفت اين امّتند - عين حقيقت است. در اينجا کافى است به گوشه اى از کلمات بعضى از بزرگان اهل سنّت اشاره کنيم.
مرحوم «مُغنيه» در شرح «نهج البلاغه» از «طه حسين» در کتاب «مرآة الاسلام» چنين نقل مى کند که: معاويه خلافت را تبديل به سلطنت کرد و آن را در فرزندان خود موروثى نمود; امورى که قرآن آنها را تحريم کرده بود مباح شمرد... سپس پى درپى بر ضدّ کتاب و سنّت قيام کرد; چرا که گناه، هميشه دعوت به گناه ديگر مى کند و انسان دنيا پرست هرگز سير نمى شود. خداوند در قرآن مجيد، حرم مکّه را محترم شمرده و پيامبر(صلى الله عليه وآله) حرم مدينه را بر آن افزود; ولى بنى اميّه هم احترام مکّه را هتک کردند و هم احترام مدينه را! در آغاز «يزيد بن معاويه» مدينه را (به خاطر اين که اهل آن در برابر حکومت يزيد تسليم نشده بودند) مباح شمرد و به لشکريان خود اجازه داد که سه روز هر چه را در آن است، غارت کنند (نواميس مردم مدينه نيز در اين سه روز در امان نبود) سپس «عبدالملک بن مروان» به «حجّاج» اجازه دادکه هتک احترام مکّه کند... همه اينها به خاطر آن بود که سرزمين هاى مقدّس را مجبور به تسليم کنند و «ابن زياد» هتک احترام خاندان پيامبر(صلى الله عليه وآله) را نمود و امام حسين(عليه السلام) و فرزندان و برادرانش را به قتل رسانيد و دختران پيامبر(صلى الله عليه وآله) را به اسارت گرفت و اموال مسلمين بازيچه دست خلفاى بنى اميّه شد، هرگونه که خود مى خواستند آن را صرف مى کردند، نه آن گونه که خدا مى خواست.(15)
همين نويسنده معروف، در تعبير ديگرى در مقايسه على(عليه السلام) با معاويه مى گويد: «چه مى گويى درباره مردى که برادرش «عقيل بن ابى طالب» براى گرفتن کمک نزد او آمد و او به فرزندش حسن(عليه السلام) گفت هنگامى که بيت المال را تقسيم کردم، عمويت را به بازار ببر و لباس و کفش تازه اى براى او بخر و چيز بيشترى از بيت المال به او نداد; ولى همين «عقيل»، هنگامى که ناراضى و عصبانى به شام نزد «معاويه» آمد صد هزار (درهم يا دينار) از بيت المال مسلمين به او بخشيد.»(16)
درباره جنايات بنى اميّه و تغييراتى که در حکومت اسلامى ايجاد کردند و فجايع زندگى آنها، فهرست نسبتاً کاملى را در جلد سوم همين کتاب ذيل خطبه 77 به طور مستند آورده ايم، که مطالعه آن هر خواننده منصفى را در وحشت فرو مى برد.
با اين همه به راستى جاى تعجّب است! که هنوز بعضى از غافلان اصرار دارند معاويه، سردمدار بنى اميّه را در اعمالش تبرئه کنند; به عنوان اينکه مجتهد بوده و بر مجتهد گناهى نيست! سخنى که با هيچ منطق و ميزان عقلى تناسب ندارد و اگر بنا شود بدترين جنايات تاريخ را اين گونه توجيه کنيم، ديگر جنايت کارى در سراسر تاريخ باقى نمى ماند!!
***
پی نوشت:
1. «يَحمن» از مادّه «حوم» (بر وزن قوم) به معناى چرخيدن است.
2. «خُطّه» از مادّه «خطّ» به معناى علامت گذاردن است و واژه «خطّه» به معناى حالت و موضوع مى آيد.
3- «أيم» به اعتقاد بعضى از اُدبا در اصل «أيمن» جمع «يمين» بوده، که نون آن ساقط شده و هنگامى که گفته شود «وَ أَيْمُ اللهِ» يعنى: من به خدا سوگندها مى خورم (ابن ابى الحديد در تفسير اين کلمه بحث مشروحى دارد که علاقه مندان مى توانند به جلد 7، صفحه 54، مراجعه کنند)
4. «أَلنّاب» به معناى شتر ماده پير است.
5. «ضَروس» به معناى حيوان کج خلقى است که گاز مى گيرد و در اصل از مادّه «ضرس» (بر وزن حرص) به معناى دندان آسيا است.
6. «تَعذم» از مادّه «عذم» (بر وزن جزم) به معناى خوردن چيزى با فشار حريصانه است که لازمه آن گاز گرفتن است.
7- «تَخبط» از مادّه «خبط» (بر وزن ضبط) به معناى زدن و کوبيدن با دست است.
8. «تَزبن» از مادّه «زبن» (بر وزن دفن) به معناى دور کردن و لگد زدن است.
9. «دَرّ» به معناى ريزش شير فراوان است; سپس به هر خير و برکتى اطلاق شده است.
10. «شوهاء» از مادّه «شوه» (بر وزن قوم) به معناى زشتى است و «شوهاء» به معناى زشت و قبيح است.
11. «مخشيّه» به معناى مخوف از مادّه «خشيت» به معناى خوف گرفته شده است.
12. شرح نهج البلاغه تسترى، جلد 6، صفحه 106.
13. لاَحُکْمَ إَلاَّ للهِ.
14. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، جلد 9، صفحه 53.
15. مرآة الاسلام، صفحه 268، چاپ سال 1959 م.
16. مجموعه آثار طه حسين، جلد 4، صفحه 489.