بعضی از مومنین معمولی ما جزء آدابشان این است که کانه یک نوع تکبری بر همه مردم دارند که ما مومن هستیم، و چنان، چهرهشان را بگیرند، به مردم بیاعتنایی کنند، یعنی همه شما اهل جهنم هستید، همه شما مورد خشم خدا هستید و مورد خشم من؛ در صورتی که این برخلاف دستور اسلام است.
«الهی شکر» صیغه شکر است نه خود شکر؛ مثل اینکه «استغفرالله ربی و اتوب الیه» صیغه توبه است نه خود توبه. خود شکر یعنی حرکت کردن، عمل کردن، بهکار انداختن نعمت در مسیری که خدا این نعمت را برای آن مسیر آفریده است.
شکر چشم، مطالعه عالم است؛ شکر گوش، حقایق را شنیدن؛ شکر دل، فکر کردن، تجزیه و تحلیل کردن و استدلال کردن است.
عابدان عارف که عبادتشان توام با حضور و خضوع و استغراق است بالاترین لذتها را از عبادت میبرند. در زبان دین از «طعم ایمان» و «حلاوت ایمان» یاد شده است. ایمان حلاوتی دارد فوق همه حلاوتها.
لذت معنوی آنگاه مضاعف میشود که کارهایی از قبیل کسب علم، احسان، خدمت، موفقیت و پیروزی، از حس دینی ناشی گردد و برای خدا انجام شود و در قلمرو «عبادت» قرار گیرد.
صبر در قرآن مجید یک معنا دارد و در نظر مردم عامی معنای دیگری. صبر در قرآن بهمعنای مقاومت و ایستادگی در برابر انواع شداید و مشکلات است ولی در قاموس مردم عامی بهمعنای دست روی دست گذاشتن و بهانتظار نشستن است.
صبر در قرآن جنبه مثبت دارد و اراده و نیرو میخواهد ولی در نظر مردم عادی جنبه منفی دارد، زیرا از خود دفاع نکردن و تسلیم حوادث شدن مظهر بیارادگی و سستی است.
این مکاتب اجتماعی که در جهان پیدا شده است ضمناً اقرار و اعتراف است به این که از علم بهتنهایی کاری ساخته نیست. آنچه میگفتند بشر را عالم و دانا کنید همه مشکلات حل میشود، معلوم شد چنین نیست، همه مشکلات با علم حل نمیشود.
انسان از عمل خودش واقعا به نوعی تغذیه میکند؛ یعنی حرف زدن برای انسان نوعی چیز خوردن است، گوش کردن نوعی دیگر چیز خوردن است. نگاه کردن نوع دیگر چیز خوردن است، فکر کردن نوع دیگر چیز خوردن است. تمام اینها غذا میشود ولی نه غذای جسمانی، غذای غیر جسمانی برای روح انسان.
در تعلیم و تربیت باید به متعلم روح علمی داد؛ یعنی نباید توجه فقط به این باشد که او دانا بشود، بلکه همچنین باید کاری کرد که روح حقیقت جویی ( و عاری از بیماریهایی که انسان را از حالت حقیقتجویی منحرف میکند یعنی تعصبها، جمودها، غرورها و تکبرها) در او پدید آید، اینها را باید دور کرد تا متعلم با روح علمی بار بیاید.
اگر انسان با خدا بیعت کند آن که سود نمی خواهد و بی نیاز از سود است خداست و آن که صددرصد سود می برد بنده است. نتیجه این است که اگر بیعت را نقض کند آن که صد درصد ضرر می برد باز بنده است نه خدا.