وقایع روز بیست و دوم جمادی الثانی

وقایع روز بیست و دوم جمادی الثانی

۱۹ آبان ۱۳۹۵ 0 فرهنگ و اجتماع

 فوت عبدالله ابوبكر بن ابى قحافه  درسال سیزدهم هجرت

در شصت وسه  سالگى بعد از دو سال و سه ماه و ده روز (يا چهار ماه) حكومت ظاهرى و در عقب حضرت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دفن شد و مادرش سلمى دختر سخر بن عامر بود . و اقدى مى نويسد  که  : ابوبكر در ۷ جمادى الاخره در روز سردى غسل كرد و تب آورد مريض شد و ۱۵ روز مرضش طول كشيد و در شب ۲۲ از دنيا رفت . ولى بعضى نوشته اند  که : مسلول شده بود  . مسعودى نوشته  است که : اورا مسموم كردند و وصيت كرد كه اسماء بنت عميس زوجه اش او را غسل دهد و عمر نماز بخواند . عمر و عثمان و طلحه و عبدالله بن ابى بكر (يا عبدالرحمن) به قبر داخل شده و شب دفن كردند و بعضى روز ۲۷ نوشته اند.

ابوبكر چهار زن داشت: قبله يا قتيله كه عبدالله و اسماء به دنيا آمد - ام رومان كه عبدالرحمن و عائشه به دنيا آمد - اسماء بنت عميس كه محمد به دنيا آمد - حسنة در وقت وفات ابوبكر به دخترى حامله بود . بالاخره سه پسر و سه دختر داشت.

اسماء دختر بزرگ ابوبكر كه مادرش قبله يا قتيله دختر عبدالعزّى بود زبير بن عوام با اسماء ازدواج كرد .عبدالله متولد شد . در سن ۷۳ سالگى در مكه معظمه به ظلم حجاج مقتول گرديد . گويند حجاج به امر عبدالملك بن مروان آن شهر را محاصره كرد و از بالاى كوه ابوقبيس با منجنيقها به خانه خدا سنگ انداخت و شهر را بگرفت و عبدالله مقتول گشت و اسماء را ذات النطاقين گويند . نِطاق بر وزن كتاب نوعى جامه است كه زنان عرب از زير لباسها مى پوشيدند (از جلد ۱ خيرات حسان ص ۲۳)

در مجمع البحرين در ماده نطق آمده . چون نطاق را روى نطاق مى پوشيد لذا ذات النطاقين گويند يا اينكه دو نطاق داشت يكى را مى پوشيد و در ديگرى وسائل خوراكى به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حمل مى كرد.

برخى از كارهاى ابوبكر در زمان خلافت

۱- خود را خليفه رسول الله نمود . با آنكه اهل سنت معتقدند كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بدون وصيت از دنيا رفت و هيچ كس را خليفه نكرد و خلافت ابوبكر با بيعت عمر و عده اى تحقق يافت و خلافت عمر نيز بنا به وصيت ابوبكر تحقق پيدا كرد و خلافت عثمان به شورائى كه عمر نهاده بود تثبيت شد.

به عبارت ديگر ابوبكر خليفه عمر و عمر خليفه ابوبكر، و عثمان خليفه عمر بود و روز دوم رحلت رسول اكرم ابوبكر خلافت را غصب كرد.

مخفى نماند كه خليفه بلافصل پيامبر اسلام على بن ابي طالب است . بنا به آيات و رواياتي كه از پيامبر اسلام وارد شده .  از جمله:

 ۱- حديث غدير كه اكثر علما از جمله ابن مغازلى شافعى در مناقب ذكر كرده.

۲- حديث منزله از احاديث متواتره بين الفريقين مى باشد كه از جمله بخارى در صحيح جلد ۵ ذكر كرده كه سعد گويد : از رسول خدا شنيدم كه به على گفت : الاترضى ان تكون منى بمنزلة هرون من موسى الّا انّه لا نبى بعدى.

۳- آيه مباهله.

۴- آيه انّما وليّكم اللّه و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصّلوة و يوتون الزّكوة و هم راكعون.

۵- تفتازانى شافعى در شرح مقاصد جلد دوم آورده: پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به على رضى الله عنه فرمود : انت الخليفة من بعدى.

۶- حديث مؤ اخاة: كشفى حنفى در مناقب مرتضويّه نوشته زماني كه پيامبر بين اصحاب برادرى انداخت فرمود : هذا على اخى فى الدنيا و الاخرة و خليفتى فى اهلى و وصيّى فى امّتى و وارث علمى و قاضى دينى.

و ده ها احاديث ديگر از طريق اهل سنت در كتابهاى خودشان آمده كه بعضى از آنها در كتاب اصول دين ما مسطور است.

۲- پيامبر اسامة بن زيد را امير لشكر كرد وجمع كثيرى را دستور داد با او به جنگ اهل اُبْنَى از شام روند .از جمله  ابوبكر و عمر بود و حكم نمود به بيرون رفتن از مدينه و بر متخلّفين سه مرتبه لعن نمود ابوبكر و عمر هر دو تخلف كرده و برگشتند و رد وحى نمودند.

۳- دفن ابوبكر

ابوبكر وصيت كرده بود او را در خانه پيامبر اسلام دفن نمايند و كردند . در حالي كه اين تصرف در ملك غير بدون حق بود و اگر بگوئيم اين حق به واسطه دخترش عائشه بود در جواب بايد گفت : زناني كه بعد از پيامبر باقى بودند  يك هشتم از خانه را بدون زمين ارث مى بردند و اگر قائل شديم كه زمين نيز زوجه ارث مى برد پس يك هشتم را از همان خانه زوجات مى برند در حالي كه دو نفر از زنان پيامبر در زمان حيات آن حضرت فوت كرده بودند بنا بقولى نه نفر مى ماند بايد يك هشتم را نه نفر بين خود تقسيم كنند آيا به عائشه آن قدر مى رسد كه پدرش را در آنجا دفن كند.

۴- قتل مالك بن نويره

بعد از رحلت رسول اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مالك ديد ابوبكر بر منبر پيامبر نشسته و سخنرانى مى كند . گفت : آيا اين برادر تيمى ماست ؟ گفتند : بلى . مالك گفت : وصى پيامبر آن كس است كه آن حضرت امر كرده او را دوست دارم . گفتند : امر ديگرى حادث شده  ؟ گفت : چيزى حادث نشده بلكه شما به خدا و پيامبر خيانت كرديد . مالك خشمگين نگاه كرد و جلو ابوبكر آمد . گفت : چه كسى تو را در اين منبر نشانده در حالي كه وصى رسول خدا نشسته ؟ ابوبكر به قنفذ و خالد امر كرد او را اخراج كردند.

ولى ابوبكر به بهانه اين كه مالك زكوة نمى دهد و مرتد شده خالد را با لشكرى به سوى او فرستاد كه مردان را كشتند و خالد مالك را كشت و با زنش زنا كرد و بچه هاى قبيله مالك را به اسير گرفتند و اما ابوبكر به خالد چيزى نگفت واقامه حدّ نكرد . در حاليكه عمر اعتراض نمود و اشاره به قتل خالد و عزل او كرد . ولى ابوبكر گفت : خالد سيف الله است .يعنى شمشير خداست و دشمنان مى كشيم و آنرا در غلاف نمى كنيم.

۵- نامه ابوبكر به پدرش

ابوبكر به پدرش نامه نوشت به اين مضمون:

از خليفه رسول خدا ابوبكر، بدان كه مردم مرا به جهت كبر سن به خلافت برگزيدند . تو نيز موافقت قوم كن و با من بيعت نما كه من امروز خليفه خدايم و هر چند زودتر بيائى تو را بهتر است.

او در جواب نوشت :  تو اول خود را خليفه رسول خدا مى دانى بعد از آن نوشته اى مردمان مرا به خلافت برگزيدند، و اگر تو را به جهت كبر سن برگزيدند من از تو مسنّ ترم بايد من خليفه باشم نه تو، تو خود دانى كه اين امر حق تو نيست . اگر حق را به صاحب حق يعنى على بن ابي طالب واگذار كنى بهتر است . زيرا تو از عهده آن برنمى آئى و نامه تو احمقانه است. ابوبكر نامه را خواند و ناراحت شد و به آتش سوزاند.

۶- تفويض خلافت:

چون اجلش نزديك شد عمر را خواند و خلافت را به او تفويض كرد .  خلق را قهرا به بيعت او وادار نمود . از اينجا معلوم مى شود كه عمر خليفه ابوبكر بود نه خليفه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و نه منتخب مردم.

۷- ابوبكر در ايام خلافت خود گفت : مرا شستن پاها و مسح كردن گوش و سر و گردن خوشتر مى آيد و عمر هم تصديق نمود و حكم كردند به جاى مسح پاها را بشويند و به جاى مسح جلو سر، سر و گردن را مسح كنند و بعضى گويند اين ساخته عمر است، به هرحال چه ابوبكر و چه عمرآيا حق تشريع حكم در اسلام را دارند يا نه يا جعل حكم فقط در توانائى پيامبر اسلام بود؟

۸- دستور داد عمر با على(ع) جنگ كند.

مرحوم مظفر در دلائل الصدق جلد ۱ ص ۷۸ مى نويسد: ابن عبدربّه از اعيان اهل سنت گفته : على و عباس در خانه فاطمه(س) نشسته  بودند كه ابوبكر به عمر گفت : ان ابيا فقاتلهما يعنى اگر از آمدن ابا كنند با ايشان مقاتله كن عمر آتش آورد تا آن دو را در خانه بسوزاند . فاطمه (س) ديد فرمود : يابن خطاب آيا آمدى ما را بسوزانى گفت بلى.

۹- محروم كردن فاطمه (س) از ارث و غصب فدك

فاطمه را از مطلق ارث محروم كردند و فدك را كه نحله اش بود غصب نمودند، زماني كه رسول اكرم حصون خيبر را فتح كرد به دل اهل فدك رعبى افتاد به حكم رسول خدا گردن نهادند و فدك را با پيامبر مصالحه نمودند كه جنگ نكنند . فدك دهى بزرگ بود . چون با جنگ گرفته نشد مخصوص ‍ پيامبر بود و بعد از نزول آيه شريفه و آت ذالقربى حقّه، پيامبر فدك را به فاطمه زهراعليه‌السلام داد و فدك نحله (عطيّه) حضرت زهرا بود.

 فاطمه عليه‌السلام در خطبه اش به ابوبكر ادعاى ارث كرده . زيرا حضرت مدعيّه مطلق ارث از متروكات پيامبر اسلام بود و فدك را به مطلق ارث قاطى كرده ادعاى ارث مى نمود و در جاى ديگر فدك را نحله فرموده است.

متروكات پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عبارت بود:

۱- مقدارى از اموال شخصى كه ذكر خواهد شد.

۲- اموال بنى نضير (كه در سال چهار فتح شد).

۳- يك سهم از خمس خيبر كه همان سهم ذوى القربى است (واعلموا انّما غنمتم من شى ء فان لله خمسه الخ) و فدك از متروكات نبود . بلكه نحله حضرت زهراء بود در نزديكى خيبر (دلائل الصدق ج ۳).

۱- حسن بن على وشاء گويد : به حضرت رضاعليه‌السلام عرض كردم آيا رسول خدا غير از فدك مال ديگرى باقى گذاشت ؟  

فرمود : آرى چند باغ در مدينه داشت كه وقف بودند ۶ اسب و ۳ ناقه و ۲ استر و يك الاغ و دو گوسفند شيرده و ۴۰ شتر شيرده و شمشير ذوالفقار و زره و عمامه و دو برد يمانى و انگشتر و عصا و يك فرش از ليف و دو عبا و يك بالش پوستى رسول خدا داشت و بعد از او به فاطمه منتقل شد به جزء زره و شمشير و عمامه و انگشتر براى على عليه‌السلام قرار داد (كشف الغمه ج ۲ ص ‍ ۵۶).

۲- زمين هاى يهود بنى نَضير بخشى از اموال پيامبر بود . زيرا بدون جنگ فتح شده بود . اموال منقول آن را بين مُهاجران تقسيم كرد و قسمتى از آن زمين ها را به خودش اختصاص داد و به حضرت على دستور داد آنها را تصرف كند بعد وقف نمود و در زمان حيات توليت آنها با خودش بود بعد از وفات توليت آنها به عهده حضرت على و فاطمه و فرزندان اين دو بزرگوار افتاد.

۳- خيبر در سال هفتم به دست سپاه اسلام فتح شد . اموال منقول اراضى طبق قانون قرآن ۵ قسمت شد و ۴ قسمت آن را در ميان سپاه تقسيم كرد و يك قسمت خمس براى مصارفى كه در قرآن تعيين شده باقى گذاشت و از اين قسمت به همسرانش و على و فاطمه كه ذى القربى بودند نيز مى داد كه بعد از وفات رسول خدا مجموع غنائم خيبر را كه باقى مانده بود ابوبكر تصرف كرد حتى خمس را نيز به دست گرفت و بنى هاشم را محروم نمود.

ناگفته نماند درآمد يك ساله فدك در حدود بيست و چهار هزار يا هفتاد هزار دينار بود . مجلسى ره فرموده : اينكه در خطبه ادعاى نحله نكرده جهتش ‍ اينست كه چون قبل از خطبه سخنان زياد رد و بدل شده بود و قبول نكردند  لذا در خطبه معترض نحله نشده است فقط ادعاى ارث را نموده (كه از ضروريات دين است) (بحار جلد ۲۹)

۱۰- ناگفته نماند كه عمر در وقت خلافت ابوبكر گفته : كانت بيعة ابى بكر فلتة وقى اللّه المسلمين شرَّها فمن عاد الى مثلها فاقتلوه.

۱۱- ابوبكر در منبر گفته : اقيلونى فلست بخيركم و در بعض نسخ و على فيكم آمده.

۱۲- و نيز از خواندن آيات برائت معزول گرديد.

در سال نهم قمرى ابوبكر از طرف پيامبر مأمور شد به مكه رفته آيات برائت را به اهل مكه بخواند  .ابوبكر از مدينه خارج گشته از ذوالحُلَيفه احرام بست . جبرئيل نازل و عرض كرد خداوند مى فرمايد : آيات برائت را شما يا يكى از خويشان شما بخواند . حضرت پيامبر اميرالمؤمنين(ع) را فرستاد و ابوبكر را معزول نمود و على عليه‌السلام آيات برائت را در مكه قرائت فرمود و غيرها.

منبع:
کتاب حوادث الایام، سید مهدی مرعشی نجفی
 

 

کانال قرآن و حدیث را درشبکه های اجتماعی دنبال کنید.
آپارات موسسه اهل البیت علیهم السلام
کانال عکس نوشته قرآن و حدیث در اینستاگرام
تلگرام قرآن و حدیث
کانال قرآن و حدیث در ایتا
کانال قرآن و حدیث در گپ
پیام رسان سروش _ کانال قرآن و حدیث