و من خطبة له (علیه السلام) يومئ فيها إلى ذكر المَلاحم:يَعْطِفُ الْهَوَى عَلَى الْهُدَى، إِذَا عَطَفُوا الْهُدَى عَلَى الْهَوَى؛ وَ يَعْطِفُ الرَّأْيَ عَلَى الْقُرْآنِ، إِذَا عَطَفُوا الْقُرْآنَ عَلَى الرَّأْيِ.
يَعطِفُ: برميگرداند و توجه مى دهد
سخنى از آن حضرت (ع) که در آن به حوادث بزرگ اشارت دارد:هواهاى نفسانى را به متابعت هدايت الهى بازمى گرداند، در روزگارى كه هدايت الهى را به متابعت هواهاى نفسانى در آورده باشند. آراء و انديشه ها را تابع قرآن گرداند در روزگارى كه قرآن را تابع آراء و انديشه هاى خود ساخته باشند.
از خطبه هاى آن حضرت است كه در آن به فتنه ها (و حكومت امام عصر) اشاره مى فرمايد:هواى نفس را به هدايت بر مى گرداند آن زمان كه مردم مسير هدايت را به هوا بر گردانده اند، و رأى مردم را تابع قرآن مى كند آن وقتى كه قرآن را پيرو رأى خود كرده اند.
(در اين خطبه امام از تحوّلات آينده سخن مى گويد).1. خبر از ظهور و سيستم حكومتى حضرت مهدى عليه السّلام:او (حضرت مهدى «عج») خواسته ها را تابع هدايت وحى مى كند، هنگامى كه مردم هدايت را تابع هوس هاى خويش قرار مى دهند، در حالى كه به نام تفسير نظريّه هاى گوناگون خود را بر قرآن تحميل مى كنند، او نظريّه ها و انديشه ها را تابع قرآن مى سازد.
و از خطبه هاى آن حضرت است و در آن به حادثه ها و فتنه ها اشارت كند:خواهش نفسانى را به هدايت آسمانى بازگرداند، و آن هنگامى است كه -مردم- رستگارى را تابع هوى ساخته اند، و رأى آنان را پيرو قرآن كند، و آن هنگامى است كه قرآن را تابع رأى خود كرده اند.
از خطبه هاى آن حضرت عليه السّلام است كه در آن به پيش آمدهاى سخت (و بظهور قائم منتظر-عجّل اللّه فرجه-) اشاره مى فرمايد: قسمت أول خطبه:(1) (چون امام منتظر از پس پرده غيب بيرون آيد) هواى نفس را به هدايت و رستگارى بر مى گرداند (گمراه شدگان را براه راست مى برد) زمانيكه مردم هدايت را به هواى نفس تبديل كرده باشند (از شريعت محمّديّه دست شسته خواهش نفس را پيروى نمايند) و رأى را بقرآن بر مى گرداند (مردم را از بكار بستن انديشه هاى نادرست نهى و برجوع بقرآن وا مى دارد تا بدستور كتاب خدا رفتار نموده و مخالف آنرا دور اندازند) زمانيكه مردم قرآن را به رأى و انديشه (خود) مبدّل كرده باشند (از قرآن چشم پوشيده امور را طبق انديشه نادرست خود انجام دهند).
او خواسته هاى دل را پيرو هدايت قرار مى دهد در زمانى که مردم هدايت را پيرو خواسته هاى دل قرار داده اند، و رأى و فکر خود را پيرو قرآن مى سازد در آن زمان که مردم قرآن را تابع فکر خود قرار مى دهند.
پيام امام اميرالمؤمنين عليه السلام، ج 5، ص: 527-523
وَمِنْ خطبة لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ يومىء فيها إلى ذكر الملاحم.از خطبه هاى امام عليه السلام است كه از حوادث مهم آينده پيشگويى مى كند.
خطبه در يك نگاه:اين خطبه در واقع از سه بخش تشكيل شده كه همه مرتبط با يكديگر است. در بخش اوّل اشاره به يك مرد الهى مى كند كه اساس كار خودرا بر هدايتهاى قرآنى مى گذارد و در سايه آن پيش مى رود و غالب شارحان نهج البلاغه اين مرد الهى را با توجه به اوصافى كه در ادامه مى آيد همان حضرت مهدى (عج) مى دانند.در بخش دوّم به حوادث خونينى اشاره مى كند كه با قيام آن مرد الهى براى اقامه حكومت عدل صورت مى گيرد پس آرامش و عدالت و غنا و بى نيازى صفحه زمين را پر مى كند.در بخش سوّم به حوادث خونين ديگرى اشاره مى فرمايد: كه از شام برمى خيزد و مردم را شديداً گرفتار مى كند (اين بخش ممكن است اشاره به حكومت بعضى از «بنى مروان» بوده باشد و يا به ظهور افرادى مانند «سفيانى» قبل از قيام حضرت مهدى عليه السلام).
ويژگى حضرت مهدى (عليه السلام):اين خطبه از حوادث آينده پيش گويى مى کند، و به سه حادثه مهم اشاره مى نمايد که نخستين آن را غالب شارحان نهج البلاغه اشاره به حضرت مهدى (عليه السلام) مى دانند; زيرا مى فرمايد : «او خواسته هاى دل را پيرو هدايت قرار مى دهد در زمانى که مردم هدايت را پيرو خواسته هاى دل قرار داده اند، و رأى و فکر را پيرو قرآن مى سازد در آن زمان که مردم قرآن را تابع فکر خود قرار مى دهند» (يَعْطِفُ(1) الْهَوى عَلَى الْهُدَى، إذَا عَطَفُوا الْهُدَى عَلَى الْهَوَى، وَ يَعْطِفُ الرَّأْيَ عَلَى الْقُرْآنِ إذَا عَطَفُوا الْقُرْآنَ عَلَى الرَّأْيِ).آيا اين دو جمله داراى يک مفهوم و يک محتواست و در واقع تاکيد يکديگر است ؟ يا اين که جمله اوّل اشاره به هدايتهاى عقلانى و جمله دوّم ناظر به هدايتهاى قرآنى است ؟معنى دوّم صحيح تر به نظر مى رسد، يعنى در آن روز که مردم به خاطر هواپرستى منطق عقل و هدايتهاى خردمندانه را به فراموشى سپرده اند، پرده هاى هواپرستى را کنار مى زند و هدايتهاى عقلانى را حاکم مى کند، و آن روز که توجيه گران براى رسيدن به خواسته هاى نادرست خويش قرآن را از طريق تفسير به رأى برخواسته هاى خويش تطبيق مى کنند او فرمان وحى را معيار سنجش و برنامه کار خويش قرار مى دهد و تفسير به رأى و توجيه گرى را کنار مى زند.اگر درست دقت کنيم ريشه همه بدبختى ها همين دو چيز است : حاکم کردن هواى نفس بر عقل و تطبيق خواسته هاى دل بر آيات قرآن از طريق تفسير به رأى، و اگر اين دو از ميان برود جادّه براى رسيدن به حکومت عدل الهى هموار مى گردد.تمام مسائلى که دامان مسلمين را از آغاز تاکنون گرفته بخاطر همين دو انحراف است و طريق اصلاح نيز اصلاح همين دو مى باشد.* * *نکته:دانشمندان در بحث شناخت و معرفت از جمله حجابهاى معرفت را حجاب هواپرستى ذکر کرده اند، آن گونه که قرآن مجيد مى فرمايد : «(اَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إلهَهُ هَواهُ وَ اَضَلَّهُ اللهُ عَلَى عِلْم وَ خَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشاوَةً); آيا ديدى کسى که معبود خودرا هواى نفس خويش قرار داده و خداوند او را با آگاهى (بر اين امر که شايسته هدايت نيست) گمراه ساخته و بر گوش و قلبش مهرزده و بر چشمش پرده افکنده است»(2).چه زيبا فرمود اميرمؤمنان على (عليه السلام) در خطبه نورانى 109: «مَنْ عَشِقَ شَيْئَاً أَعْشى بَصَرَهُ; کسى که به چيزى عشق ورزد چشم او را کم نور و يا بى نور مى کند».تفسير به رأى و تطبيق آيات الهى به رأى، يکى ديگر از دامهاى بزرگ شيطان است که جمله ها را از معنى واقعى خود تهى مى کند و به شکل دلخواه درمى آورد، و وحى الهى را به کلى از ارزش مى اندازد، به همين دليل در احاديث اسلامى اين کار به منزله کفر شناخته شده، امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد : «مَنْ فَسَّرَ بِرَأْيِهِ آَيَةً مِنْ کِتابِ اللهِ فَقَدْ کَفَرَ; کسى که يک آيه قرآن را تفسير به رأى کند کافر شده»(3).و از آن جا که مبارزه با اين دو انحراف به طور قاطع از برنامه هاى حضرت مهدى ارواحنا فداه مى باشد، شارحان نهج البلاغه ـ چنانکه گذشت ـ معتقدند که ضمير در عبارات بالا به حضرت مهدى (عليه السلام) باز مى گردد.(4)* * *پی نوشت:1. «يعطف» از مادّه «عطف» (بر وزن فتح) به معنى تمايل پيدا کردن يا مايل ساختن به چيزى است. اين واژه گاهى به صورت متعدى بکار مى رود که به معنى مايل ساختن است و گاه با «إلى» متعدى مى شود که به معنى مايل شدن به چيزى است و گاه با «على» متعدى مى شود که به معنى بازگشت به چيزى است و گاه با «عن» که به معنى انصراف از چيزى است.2. جاثيه، آيه 23.3. تفسير برهان، جلد 1، صفحه 19.4. سند خطبه: در مصادر نهج البلاغه تنها بخشى از اين خطبه را از آمدى در غرر الحكم نقل كرده، ومى افزايد: با توجه به اين كه شارحان نهج البلاغه، بخش اوّل اين خطبه را اشاره به قيام حضرت مهدى(عج) مى دانند معلوم مى شود خطبه را از جاى ديگرى گرفته اند كه اشاراتى به قيام مهدى(عج) در آن بوده است.(مصادر، جلد 2، صفحه 312). ولى به اعتقاد ما اين استنباط چندان موجّه به نظر نمى رسد، ممكن است آن را از روى قراينى كه در خود خطبه است استنباط كرده باشند.
اشارت به حوادث بزرگ:«يعطف الهوي علي الهدي، اذا عطفوا الهدي علي الهوي، و يعطف الراي علي القرآن اذا عطفوا القران علي الراي» (آن پيشتاز الهي مردمي را كه از مسير نوراني (انبياء عليهمالسلام) منحرف شده و از هوي پيروي مينمايند، به سوي هدايت كه راه پيامبران است، برميگرداند، در آن هنگام كه آن مردم هدايت را به هوي و هوس خود ارجاع مينمايند. و آراء و نظريات مخالف با قرآن را به سوي قرآن باز ميگردانند در آن هنگام كه آن مردم قرآن را به آراء و نظريات فاسد خود برميگردانند.)آن پيشتاز الهي همانند وجدان كل و حساس انسانيت، هوي را مغلوب هدايت سازد و آراء و نظريات فاسد را مقهور قرآن:در آن هنگام كه ولي اعظم الهي و حاكم عدل و پرچمدار هدايت، قدم به جوامع بشري بگذارد، هوي و هوس و تمايلات حيواني كه ملاك و محور رشد و كمال قرار گرفته بود، بوسيله آن حجت برگزيده رباني بطلان و سقوط خود را آشكار ميسازد و قدرت اخلالگري و بيرنگ ساختن رشد و كمال را كه هدف اعلاي حيات بشري است، از دست ميدهد. شگفتا، با اينكه اكثريت قريب به اتفاق مردم ميدانند كه هوي و هوس و خودكامگي به اضافه اينكه براي برقراري و فعاليتهاي خود، نيازمند صرف انرژيهاي متنوع و اتلاف وقت گرانبها و رسواييهاي گوناگون ميباشد، و با اينكه موقت و نسبي و تباهكننده اصيلترين اصول اخلاقي انساني است، با همه اينها، نه تنها نميخواهد دست از هوي و هوس خود بردارد، بلكه ميكوشد تا رشد و كمال و هدايت و وسايل آنها را كه اصول سازنده اخلاق انساني است، با زنجير تخيلات و توهمات مغزي خود، به طرف هوي و هوس بكشاند و آن را ملاك تكاپوي خود در اين دنيا قرار بدهد! و هدايت را بوسيله هوي و هوس خود تفسير و توجيه كند. كيست آن كسي كه هدايت را مغلوب هوي ميسازد؟ آن نگونبختي كه نام هوسراني را آزادي ميگذارد! شطرنجبازيهاي مغزي آلوده با تخيلات و بازيگريهاي ذهني را انديشه و تعقل مينامد! بازي با الفاظ را نبوغ فكري ميپندارد! نيرنگبازيهاي ضد واقع و مخالف حق را فهم و شعور و سياست ميداند! هر وسيلهاي را قرباني هر هدفي مينمايد! خود را با هر وضعي كه پيش ميآيد تطبيق ميدهد و در برابر هيچ اصل و قانوني دست خود را بسته نميبيند! همواره خود را هدف و ديگران را وسيله تلقي ميكند! همه هستي و عظمت و اصول و امتيازات را در خودطبيعي پست و مست خود مينگرد!اينست مختصات آن كسي كه هدايت را مغلوب هوي و هوس خود مينمايد. اينست صفات آن پستتر از حيواني كه حاضر است براي چند لحظه لذت و مستي خود ميليونها انسان را به خاك و خون بكشد. اگر زندگي اين دونصفتان رذل، مزاحم حيات ساير انسانها نميگشت، و اگر اين آفاتهاي نابودكننده درخت تنومند جوامع انسانها، تنها به دور خود ميپيچيدند، و كاري با زندگي ديگر مخلوقات نداشتند، ميگفتيم: بگذاريد در دوزخ هوي و شيطنت و كثافت خود بسوزند و تباه شوند، ولي چه بايد كرد كه ضرر اين ضد انسانها در اين دشمنان انسانيت، بر جانها و شخصيتها و اصول اخلاقي و حتي بر حيات اقتصادي و سياسي و حقوقي و فرهنگي جوامع بشري تلختر و نابودكنندهتر از آن است كه حتي يك لحظه از حيات آنان قابل پذيرش باشد. همه اين نابكاريهاي نابخردانه كه تباهكنندهترين عامل فرهنگ متعالي انساني است، يكطرف و قابل پذيرش ساختن آنها براي افراد نوع انساني بعنوان پديدههاي زندگي آزادانه از طرف ديگر، تير خلاصي است كه همه خردمندان صداي شليك آن را شنيدهاند. كيست آن كسي كه هوي را مغلوب هدايت ميسازد؟آن كماليافته الهي و تربيت و تعليميافته باغبان باغ هستي است كه همه وجدانهاي ناب بشري به انتظار مقدم او لحظهشماري ميكنند، و آن بقيه رسالت و امامت است كه براي به ثمر رساندن تلاشهاي پيشتازان رباني، تاريكيهاي شديدتر از ظلمات دوران جاهليت را از فضاي ننگآلود تاريخ زدوده و طعم تاريخ انسانيت را براي مردم جوامع قابل دريافت خواهد فرمود. در اين روزگار است كه حيات انسانها جوانه ميزند و براي به ثمر رسانيدن حكمت وجودي خود، شاخهها برگها و ميوه خود را كه قرار گرفتن در جاذبيت كمال ربوبي است، سرسبز و خرم ميگرداند براي همين است كه ورد زبان همه اقوام و ملل وابسته به اديان الهي، همواره چنين بوده است:منتظرم تا كه فصل دي بسر آيد باغ شود سبز و باغبان به در آيدبلبل عاشق به پاي گلبن توحيد اشك فشان باش تا دم سحر آيدبگذرد اين روزگار تلختر از زهر بار دگر روزگار چون شكر آيداين انسان كامل است كه ماهيت هوي و مختصات آن را و همچنين ماهيت هدايت و لوازم و صفات آن را براي همه آدميان ميشناساند و طرق تقويت اراده را براي مردم تعليم مينمايد تا آنجا كه مردم حيات خود را در هدايت و كمال ببينند و مرگ خود را در هوي و هوس. در چنين روزگاري است كه احدي از آدميان به فكر تفسير و توجيه هواهاي نفساني و شيطاني خود بوسيله كج و منحرف ساختن مفهوم هدايت و مختصات آن نخواهد افتاد. ديگر كسي نخواهد گفت: حيات يعني لذت حيواني من، (اگر چه به آلام ديگران تمام شود) حيات يعني بدست آوردن منفعت براي من (اگر چه به ضرر ديگران تمام شود) و بطور كلي هدايت در آن روز چنان تفسير خواهد شد كه هيچ كسي نتواند مفهوم و مختصات آن را به دلخواه خود به اين سو و آن سو كشيده و آنها را در خدمت هواي خود قرار بدهد. اينكه ميگوييم: چنين روزگاري در آينده فرا ميرسد، معنايش آن نيست كه امروز همه نيروها و استعدادهاي خود را از كار بيندازم و دست و پاي خود را ببنديم و به انتظار آينده بنشينيم. زيرا چنين توهمي براي نابود كردن خويشتن خوب است كه نه امروزي براي انسان باقي ميگذارد و نه فردايي تا نوبت به انتظار برسد.همانگونه كه در آن زمان هدايت مغلوب هوي نخواهد شد، قرآن نيز مقهور آراء و نظريات پيشساخته و موافق هوي و خودخواهي نخواهد گشت. در آن روزهاي الهي، چهره نوراني آن انسان كامل، قيافه حقيقي قرآن را روشن خواهد ساخت. آراء و نظريات پيشساخته كه بر مبناي آلودگيهاي مغزي و تمايلات دروني شكل گرفتهاند، توانايي رويارويي با آن قيافه نوارني قرآن را از دست خواهند داد. درون مردم رشديافته آن دوران، چنان صفايي خواهد داشت كه با رويارويي با قرآن، خود را با فروغ رباني مواجه خواهند ديد. شنيدن يا ديدن آيه «هو الله الخالق الباري المصور له الاسماء الحسني يسبح له ما في السماوات و الارض و هو العزيز الحكيم» (او است خداوند خالق و به وجود آورنده و صورتگر انسانها، از آن او است اسماء حسني، هر چه كه در آسمانها و زمين است، تسبيح او را ميگويند و او است خداوند عزيز و حكيم.) همان و مشاهده جمال و جلال گوينده آن كه خدا است جل شانه همان. بدان جهت كه در آن زمان مردم از جمادي بالاتر رفته و به درجه عالي انساني و روح ملكوتي نائل ميگردند، لذا با ديدن و يا شنيدن (هرچه كه در آسمانها و زمين است، تسبيح او را ميگويند.) تسبيح آنها را ميشنوند، زيرا همه آنچه كه در آسمانها و زمين است با نظم شگفتانگيزي كه در همه آنها است، ميگويند:ما سميعيم و بصيريم و هشيم با شما نامحرمان ما خامشيمچون شما سوي جمادي ميرويد آگه از جان جمادي كي شويددر آن روزهاي الهي، فروغي در دلهاي آدميان ميدرخشد كه با هر كلمه از كلمات الله و هر آيهاي از آيات الله كه روياروي ميشوند گويي خود مخاطب مستقيم آن كلمات و آيات ميباشند و آنها را از خداوند سبحان ميشنوند. در اين موقع است كه تاويلات نابجا و نظريات بياساس درباره قرآن و تفسير آن، همه و همه از بين ميروند، و با ارتباط با كلامالله ناطق انس و الفت حقيقي با قرآن را نائل ميگردند. مكتبهاي ساختگي مخصوصا، آن آراء و تفسيراتي كه تحت نفوذ قدرتمندان خودكامه در زمان آلاميه و آلعباس به وجود آمده بود، همگي بياساس بودن خود را ظاهر ميسازند.
از خطبه هاى آن حضرت عليه السّلام است در آن به رويدادهاى مهمّ آينده اشاره مى فرمايد. اين بخش در توصيف امام منتظر (ع) است كه طبق احاديث و اخبار، ظهور آن حضرت در آخر الزّمان وعده داده شده است.فرموده است: «يعطف الهوى على الهدى»:يعنى: نفوس سرگردانى را كه از راه حق باز مانده، و در وادى ظلمانى هوسها و خواهشهاى نفسانى گام بر مى دارند، به راه خويش باز مى گرداند. و آنها را از تباهيها و اعتقادهاى فاسد گوناگون مى رهاند و به پيروى از انوار هدايت خويش، وا مى دارد، اين دگرگونى در آخر الزّمان واقع خواهد شد كه مردم از پيروى انوار هدايت إلهى، و حركت در راه روشن حقّ برمى گردند، و به تبعيّت از خواهشهاى نفسانى و اعتقادهاى باطل مى پردازند، و دين ضعيف و ناتوان خواهد شد، و مردم گمان مى كنند كه حقّ و هدايت همين گمراهيهايى است كه به آنها دچارند.همچنين در باره اين كه فرموده است: «و يعطف الّرأي على القرآن إذا عطفوا القران على الرّأي» يعنى: او هر نظريّه اى را كه با قرآن سازگار نباشد، طرد مى كند، و مردم را به آنچه موافق قرآن است و با كتاب الهى مخالفت ندارد، برمى گرداند و اين تحوّلات هنگامى روى خواهد داد كه مردم قرآن را بر طبق آرا و افكار خويش تأويل كنند، و آيات آن را با انديشه ها و خواهشهاى نفسانى خود تطبيق دهند، چنان كه ارباب مذاهب مختلف اسلامى چنين كرده، هر كدام به دنبال خيالات و اوهام خويش به راه افتاده اند، و هر يك از آنها مى پندارند كه آنچه را قرآن حقّ و صحيح معرّفى مى كند همان است كه او يافته و تشخيص داده است، و جز آن حقّى وجود ندارد.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 8، ص: 346
و من خطبة له عليه السّلام فى ذكر الملاحم و هى المأة و الثامنة و الثلاثون من المختار فى باب الخطب و شرحها في فصلين: الفصل الاول:يعطف الهوى على الهدى إذا عطفوا الهدى على الهوى، و يعطف الرّأى على القرآن إذا عطفوا القرآن على الرّأى.الاعراب:إذا ظرف للزّمان المستقبل و النّاصب فيها شرطها على مذهب المحقّقين فتكون بمنزلة متى و حيثما و ايّان و جزائها على قول الأكثرين كما عزاه إليهم ابن هشام و الأظهر هنا أن يكون ناصبها يعطف لحقّ التّقدم و لما حقّقه نجم الأئمة حيث قال: العامل في متى و كلّ ظرف فيه معنى الشّرط شرطه على ما قال الأكثرون و لا يجوز أن يكون جزاؤه على ما قال بعضهم كما لا يجوز في غير الظّروف أ لا ترى انك لا تقول أيّهم جاءك فاضرب، بنصب أيّهم، و أمّا العامل في اذا فالأكثرون على أنّه جزاءه، و قال بعضهم: هو الشّرط كما في متى و اخواتها، و الأولى أن نفصّل و نقول: إن تضمّن إذا معنى الشّرط فحكمه حكم اخواته في متى و نحوها و إن لم يتضمّن نحو إذا غربت الشّمس جئتك بمعنى أجيئك وقت غروب الشّمس فالعامل هو الفعل الذي في محلّ الجزاء و ان لم يكن جزاء في الحقيقة دون الذي في محلّ الشّرط و هو مخصّص للظّروف انتهى. و من المعلوم أنّ إذا في هذا المقام من قبيل إذا في قوله: إذا غربت الشّمس جئتك، و ليس فيها معنى الشّرط.المعنى:اعلم أنّ هذه الخطبة حسبما ذكره السّيد (ره) واردة في ذكر الملاحم أى الوقايع العظيمة المتضمّنة للقتل و الاستيصال، و اتّفق الشراح على أنّ هذا الفصل منها اشارة إلى ظهور القائم المنتظر عجّل اللّه فرجه و سهل اللّه مخرجه و جعلنا اللّه فداه و منحنا اتّباع آثاره و هداه.فقوله (يعطف الهوى على الهدى) يريد به أنه عليه السّلام إذا ظهر يردّ النفوس الهائرة عن سبيل اللّه التابعة لظلمات أهوائها عن طرقها الفاسدة و مذاهبها المختلفة إلى سلوك النّهج القويم و الصّراط المستقيم، فتهدى الامم بظهوره و تسفر الظّلم بنوره و ذلك (إذا عطفوا الهدى على الهوى) أى إذا ارتدّت تلك النّفوس عن اتّباع أنوار هدى اللّه تعالى في سبيله الواضح إلى اتّباع أهوائها فيجدّد الشّريعة المحمّديّة بعد اندحاضها، و يبرم عقدها بعد انتقاضها، و يعيدها بعد ذهابها و انقراضها. (و يعطف الرّأى على القرآن) أى يردّ الآراء الفاسدة المخالفة للقرآن
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 8، ص: 349
عليه و يأمر بالرّجوع إليه، و يأخذ ما وافق الكتاب و طرح ما خالفه في كلّ باب و ذلك (إذا عطفوا القرآن على الرّأى) و تأوّلوه على ما يطابق مذاهبهم المختلفة و آرائهم المتشتّته فانّ فرق الاسلام من المرجية و المشبّهة و الكراميّة و القدرية و المعتزلة و غيرها قد تمسّك كلّ على مذهبه الفاسد و استشهد على رأيه الكاسد بآيات الكتاب و زعم أنّ ما رآه و دان به إنّما هو الحقّ و الصّواب مع أن كلّا منهم قد حاد عن سوى الصّراط، و اعتسف في طرفي التّفريط و الافراط، لعدو لهم عن قيّم القرآن، و استغنائهم عن خليفة الرّحمن، و تركهم السؤال عن أهل الذّكر و الرجوع إلى وليّ الأمر، و إنّما يعرف القرآن من خوطب به و من نزل ببيته، و هم أهل بيت النّبوّة و معدن الوحى و الرّسالة، فمن رجع في تفسيره إليهم كالشّيعة الاماميّة فقد اهتدى، و من استغنى برأيه عنهم فقد ضلّ و غوى، و من فسّره برأيه فليتبوّء مقعده النار، و ليتهيأ غضب الجبار.الترجمة:از جمله خطب شريفه آن امام عاليمقام است در ذكر واقعات عظيمه و فتن كثيره كه واقع مى شود در زمان آينده در وقت ظهور امام زمان و ولىّ حضرت سبحان عجّل اللّه فرجه مى فرمايد كه:بر مى گرداند صاحب الزّمان عليه السّلام هواى نفس مردمان را بر هدايت در زمانى كه بر گردانند هدايت را بر هوى، و بر مى گرداند رأى خلق را بر طبق قرآن در وقتى كه برگردانند قرآن را بر طبق رأى.
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 4، ص 265
از سخنان آن حضرت (ع) كه اشاره به پيشگويى ها و خونريزى هاى آينده است [در اين خطبه كه با عبارت «يعطف الهوى على الهدى» (هواى نفس را به هدايت برمى گرداند) شروع مى شود، ابن ابى الحديد مى گويد:]
اين سخن، اشاره است به وجود امامى كه خداوند متعال او را در آخر الزمان خلق خواهد كرد و در اخبار و روايات به وجود او وعده داده شده است. معنى اين سخن آن است كه هواى نفس را سركوب مى كند و آن را از اراده خويش دور مى سازد و به هدايت عمل خواهد كرد و هدايت بر او چيره و آشكار خواهد بود و در جملات بعدى اين خطبه هم مى گويد: «احكامى را كه با رأى و قياس و يا گمان غالب صادر شود مقهور و مغلوب مى سازد و به قرآن عمل مى كند آن هم به روزگارى كه مخالفان و ستيزه گران با آن امام، به هدايت عمل نكرده و فقط به هواى نفس عمل مى كنند و نه بر طبق قرآن بلكه فقط طبق رأى خويش حكم مى كنند.» [سپس مى فرمايد] «تا آنكه جنگى سخت بر پا مى شود كه دندانهاى آسياى خود را براى شما آشكار خواهد ساخت» و اين كنايه از شدت جنگ است همچنان كه نقطه اوج خنده و دهان گشودن هنگامى است كه دندانهاى آسيا آشكار شود همچنين جملات بعد هم نمودارى از شدت جنگ است.