ذمّ البدعة:وَ مَا أُحْدِثَتْ بِدْعَةٌ إِلَّا تُرِكَ بِهَا سُنَّةٌ، فَاتَّقُوا الْبِدَعَ وَ الْزَمُوا الْمَهْيَعَ؛ إِنَّ عَوَازِمَ الْأُمُورِ أَفْضَلُهَا، وَ إِنَّ [مُحْدَثَاتِهَا] مُحْدِثَاتِهَا شِرَارُهَا.
الْمَهْيَع: راه روشن.عَوَازِم الُامُورِ: امور قديمه، دستورات حتمى و قطعى كه در صدر اسلام جزء دين بوده است.
مَهيَع: راه وسيع و روشنعَوازِم: چيزهاى قديمى، يا چيزهاى يقينى
بدعتى را پديد نياوردند، جز آنكه، سنّتى را ترك نمودند. پس از بدعتها حذر كنيد و در راه روشن قدم نهيد. از كارها آنچه ديرينه تر است، برتر است و آنچه نو پديد آمده، بدتر.
بدعتى ايجاد نمى شود جز اينكه سنّتى ترك شود. از بدعتها بپرهيزيد، و ملازم راه هدايت شويد. امور ريشه دار برترين امور، و پديده هاى تازه خلاف حق بدترين پديده هاست.
2. نكوهش از بدعت ها:هيچ بدعتى در دين ايجاد نمى شود مگر آن كه سنّتى ترك گردد، پس از بدعت ها بپرهيزيد، و با راه راست و جادّه آشكار حق باشيد. نيكوترين كارها سنّتى است كه ساليانى بر آن گذشته و درستى آن ثابت شده باشد، و بدترين كارها آنچه كه تازه پيدا شده و آينده آن روشن نيست.
هيچ بدعتى را پديد نياوردند، جز كه با آن سنّتى را رها كردند. پس خود را از بدعت واپاييد، و راه راست را بپيماييد. نيكوترين كارها سنّتى است كه ديرينه است، و ساليانى بر آن گذشته است، و بدترين، آنچه نو پديد آمده و پيشينه اى نداشته.
قسمت دوم از اين خطبه است (در نهى از متابعت بدعت و ترغيب به پيروى از سنّت):(5) بدعتى (احداث چيزى در دين كه از دين نبوده) آشكار نگشت مگر آنكه بسبب آن سنّتى (طريقه و رويّه حضرت رسول اكرم) از بين مى رود، پس از بدعتها پرهيز نموده در راه روشن قدم نهيد (از روش رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله پيروى نمائيد)(6) زيرا امور قديمه (كه در عهد پيغمبر اكرم برقرار بود) بهترين كارها است، و بدعتهاى نو بدترين چيزها است (چون بر خلاف شرع و مستلزم هرج و مرج و فساد و تباهكارى بسيار مى باشد).
هيچ بدعتى ايجاد نشد مگر اين که سنتى با آن متروک گشت، بنابراين از بدعتها بپرهيزيد و راه راست و روشن را رها نکنيد; چرا که سنتهاى ريشه دارِ پيشين (اسلام)، برترين امور است و بدعتها، بدترين کارهاست!
پيام امام اميرالمؤمنين عليه السلام، ج5، ص: 640-637
با ظهور بدعتها سنتها از ميان مى رود:اين بخش از کلام امام (عليه السلام) ناظر به مسأله مهمى است و آن قبح و زشتى بدعتهاست، و با توجه به اين که ارتباط روشنى ميان اين بخش و بخش سابق ديده نمى شود، به نظر مى رسد که در ميان اين دو، بخشهايى به وسيله مرحوم «سيّد رضى» حذف شده است.براى روشن شدن محتواى اين بخش لازم است قبلاً واژه «بدعت» را در لغت و شرع تفسير کنيم :«بدعت» در لغت به معنى هرگونه نو آورى است که طبعاً مى تواند چيز خوب يا بدى باشد، و به گفته ارباب لغت : «الْبِدْعَةُ إنْشَاءُ أَمْر عَلَى غَيْر مِثَال سَابِق; بدعت آن است که چيز نو و بى سابقه اى را ايجاد کند». ولى در ميان فقها و علماى اسلام ـ همان طور که در شرح خطبه هفدهم هم گفتيم ـ به معنى افزودن يا کاستن چيزى از دين است بدون آن که دليل معتبرى داشته باشد، و از آن جا که تعليمات و احکام اسلام، جاودانه است و از طريق وحى نازل شده است، هر بدعتى، گناه بزرگى محسوب مى شود و تمام انشعابها و اختلافها و انحرافاتى که در امت اسلامى بوجود آمده، از ناحيه بدعتهاست. با توجه به اين نکته به شرح کلام امام (عليه السلام) باز مى گرديم :مى فرمايد : «هيچ بدعتى ايجاد نشد، مگر اين که سنّتى با آن متروک گشت» (وَمَا أُحْدِثَتْ بِدْعَةٌ إلاَّ تُرِکَ بِهَا سُنَّةٌ).و در ادامه اين سخن مى افزايد : «بنابراين از بدعتها بپرهيزيد و راه راست و روشن را رها نکنيد; چرا که سنتهاى ريشه دار پيشين (اسلام)، برترين امور است، و بدعتها بدترين کارهاست !» (فَاتَّقُوا الْبِدَعَ، والْزَمُوا الْمَهْيَعَ، إنَّ عَوَازِمَ الاُْمُورِ أَفْضَلُهَا، وَإنَّ مُحْدِثَاتِهَا(1) شِرَارُهَا).از آنچه در بالا گفته شد اين واقعيت آشکار گشت که چگونه هرگاه بدعتى گذارده شود، سنّتى ترک مى شود، و چگونه بدعتها بدترين امور است; زيرا اگر به افراد اجازه داده شود که هر کدام با سليقه و فکر ناقص خود چيزى را بر دين بيفزايد يا چيزى از آن را کم کند، در يک مدّت کوتاه، حقايق و احکام دين دگرگون مى شود، و اصالت و اعتبار خودرا از دست مى دهد، و يک مشت افکار و خيالات واهى جاى تعليمات اصيل دين را مى گيرد، و سرابها جاى چشمه هاى زلال آب خواهد نشست.نوآوريها اگر از طريق دقت و تحقيق بيشتر در ادلّه احکام شرع باشد و حقايق تازه اى به کمک کتاب و سنّت و دليل قاطع عقل کشف شود، نه تنها بدعت نيست بلکه سبب شکوفايى و بالندگى آيين خداست، و به تعبير ديگر : کشف، چيز تازه اى است و إلاَّ مکشوف، در آيين خدا از قبل بوده است. ولى اگر ذوق و سليقه هاى شخصى و استحسانات ظنّى پايه و اساس نوآوريهاى دينى باشد، جز گمراهى و ضلالت و مسخ شدن چهره دين نتيجه اى نخواهد داشت.از آنچه در بالا گفته شد روشن مى شود تفسيرى که جمعى از شارحان نهج البلاغه براى جمله هاى بالا ذکر کرده اند و گفته اند : «هر بدعتى گزارده شود خلاف دستور پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله) است، که بدعت را تحريم فرموده، پس با بدعت، سنّت ترک مى شود». تفسير درستى نيست، بلکه منظور اين است : هر موضوعى در اسلام، حکمى دارد، و هر بدعتى در تعارض با آن حکم الهى است، پس با ظهور بدعتها احکام اصيل متروک مى شود.و نيز روشن شد اين که بعضى ديگر از شارحان مانند «ابن ابى الحديد» بدعتها را به خوب و بد تقسيم کرده، و مثلاً نماز تراويح (همان نمازهاى نافله شبهاى ماه رمضان که در زمان پيامبر (صلى الله عليه وآله) مردم به صورت فرادا انجام مى دادند و «عمر»، بدعت جماعت را در آن گذاشت) را جزو بدعتهاى خوب مى شمرد، اشتباه بزرگى است، چرا که با اين بدعت، سنّتى ترک شد و آن سنّت فرادا خواندن نمازهاى مستحبى است. بنابراين ما هيچ بدعت خوبى نداريم و معنى بدعت خوب اين است که بگوييم شکستن سنّت پيامبر (صلى الله عليه وآله) گاهى خوب است و گاهى بد.و نيز روشن شد اين که بعضى از دانشمندان براى بدعت، احکام خمسه قائل شده اند، بعضى از بدعتها را واجب و بعضى را حرام دانسته اند، در واقع به سراغ معنى لغوى بدعت رفته اند، نه معنى شرعى آن که افزودن يا کاستن چيزى از احکام دين است، و به همين جهت در حديث معروفى از پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله)مى خوانيم : «اَلا وَ کُلُّ بِدْعَة ضَلاَلَةٌ، اَلا وَ کُلُّ ضَلاَلَة في النَّارِ; آگاه باشيد هر بدعتى، گمراهى است، و هر گمراهى، در آتش دوزخ خواهد بود»(2).شرح بيشتر در زمينه معنى بدعت و بدعت گذار را در جلد اوّل صفحه 576 ذيل خطبه هفده مطالعه بفرماييد.* * *پی نوشت:1. در نسخه معروف «صبحى صالح» «محدثات» با کسر دال آمده که معنى اسم فاعلى دارد در حالى که تقريباً در همه نسخ ديگر «محدثات» با فتح دال به معنى حادث شده آمده است و صحيح همين است.2. امالى مفيد، صفحه 188. شبيه همين معنا با کمى تفاوت در منابع اهل سنّت نيز آمده است (الموسوعه الفقهيه ـ الکويتيه ـ جلد 8 صفحه 24).
«و ما احدثت بدعه الا ترك بها سنه. فاتقوا البدع و الزموا المهيع، ان عوازم الامور افضلها، و ان محدثاتها شرارها». (و هيچ بدعتي به وجود نيامده است مگر اينكه با بوجود آمدن آن سنتي متروك گشته است، پس بپرهيزيد از بدعتها و ملتزم حركت در راه راست باشيد، شايستهترين كارها آن است در گذرگاه زمان ثبات و اصالت بيشتري داشته باشد. و ناشايستهترين كارها آن است كه در برابر آن حقائق ريشهدار و اصيل بروز كند.)بدعت و بدعتگزاران:اصطلاح بدعت امروزها در دو مورد به كار برده ميشود: مورد يكم- هر چيز نو و بيسابقه كه از يك يا چند نفر بروز ميكند. بدعت به اين معني بطور عام قبيح و مورد سرزنش نيست، زيرا ترديدي در اين نيست كه پيرشفت علوم و تحول اجتماعات و گسترش صنايع و معارف همه و همه، ناشي از نوآوريهاي نوابغ و مبتكران و صاحبنظران قرون بوده است. بدعت و ابداع به اين معني نه تنها محكوم و مردود نيست، بلكه همانگونه كه در امتداد تاريخ مشاهده ميكنيم، نوبيني و نوگرايي و نوآوري بوده است كه باعث شده است بشر در ابعاد بسيار متنوع پيشرفتي داشته باشد- تازه ميگير و كهن را ميسپار كه هر امسالت فزون است از سه پار همين بگو تا ناطقه جو ميكند يا به قرني بعد ما آبي رسد گرچه هر قرني سخن نو آورد ليك گفت سالفان ياري كند و با كمال قاطعيت بايد گفت: هر انساني كه چه در حال انفراد و چه در حال جمعي، تونايي آزاد ساختن خود را از زنجيرهاي كهن و بندهاي محكمي (كه نه به جهت اصالت و واقعيت آنها، بلكه تنها به جهت گذشت زمان در چشمهسار وجود آدمي رسوب و تهنشين شدهاند) نتواند خود را آزاد كند، چنين انساني توانائي حركت در اين زندگي را ندارد، چه رسد به اينكه به تكاپوي مسابقه در خيرات و كمالات موفق گردد. آيات قرآني اين معني را در آيات مربوط به توبيخ اقوام و مللي كه تكيه به عقايد گذشتگان خود ميكردند، در چند مورد بيان كرده است. پس انسان ساخته شده يا انساني كه ميخواهد در اين زندگاني ساخته شود، همواره بايد با واقعيات و حقائق در ارتباط باشد، خواه امروز به وجود آمده باشند يا هزاران سال پيش.مورد دوم- بدعت به معناي به وجود آوردن قضيهاي بيسابقه درباره حقيقتي، در صورتي كه آنچه درباره آن حقيقت بوسيله عقل سليم يا دين الهي اثبات شده است، در گذشته بيان شده و گذشت زمان و بروز عوامل گوناگون نتوانسته است حكم عقل سليم و دين الهي را درباره آن حقيقت اصيل و ريشهدار متزلزل بسازد، بلكه حتي عوامل مزبور واقعيت و استحكام آن را بيشتر آشكار ساخته است. به عنوان مثال: حقائقي كه در اصول و عقائد اسلامي وجود دارد، مانند توحيد و صفات خداوندي و نبوت و معاد و مسئله زمامداري و همچنين احكام فقهي و اخلاقي و جهانبيني كه بطور كلي اثبات شده است، همه آنها با نظر به فطرت اصلي انسانها در ارتباطات چهارگانه (ارتباط انسان با خويشتن، ارتباط انسان با خدا، ارتباط انسان با جهان هستي و ارتباط انسان با همنوعان خود) ثابت بوده و قابل دگرگوني نيستند، مگر آنچه كه راجع به موضوعات و احكام ثانويه ميباشد. در مقابل اين حقائق ثابت و اصيل هر بدعت حادثه خلاف واقع بوده و بايد از بروز آنها به شدت جلوگيري كرد و در صورت بروز بايد بهر نحوي است استمرار آن را قطع نمود.به عنوان مثال در مقابل لزوم اعتقاد به خدا، انكار يا تردد در وجود خدا و يا عدم اعتقاد به وجود آن ذات اقدس، بدعتهايي است كه بايد بهر نحوي كه ممكن است با آنها به مبارزه پرداخت. و همچنين ديگر مسائل اصولي و فقهي و اخلاقي مانند وجوب ارتباط با خدا بوسيله عبادات، تنظيم مسائل اقتصادي جامعه و قواعد اخلاقي مانند (هر كاري بايد از دستمزد عادلانه برخوردار باشد.) (بر خود بپسند آنچه را كه بر ديگران ميپسندي و بر ديگران مپسند آنچه را كه به خود نميپسندي) با توجه كافي بمعناي بدعت بنيانكن، خواهيم ديد آنچه كه بشريت را با زشتترين و وقيحترين شكل به حيوانيت درنده ميكشاند، همين بدعتها است كه همه موجوديت مادي و معنوي انسان را متلاشي ساخته و آن را به ورطه نابودي ميكشاند. از همين جا معناي كلام مبارك رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم روشن ميشود كه فرمود: «كل بدعه ضلاله و كل ضلاله في النار» (هر بدعتي گمراهي است و هر گمراهي در آتش است) زيرا همانگونه كه اشاره نموديم، دين مقدس اسلام براي همه شئون بشري قاعده و حكم و طريق شناخت آنها را (آنچنانكه هستند) و (آنچنانكه بايد باشند) تعيين نموده است، تغيير دادن هر يك از آنها بدعتي است كه مستلزم ضلالت است و بدين جهت است كه اميرالمومنين عليهالسلام در جملات مورد تفسير ميفرمايد: «و ما احدثت بدعه الا تركت بها سنه» (و هيچ بدعتي احداث نشده است مگر اينكه سنتي بوسيله آن متروك گشته است.) ضمنا اين مسئله هم بايد روشن شود كه چه بدعتهايي به وجود آمده بود كه اميرالمومنين عليهالسلام اين همه در تقبيح آن تاكيد ميفرمايد.
مراد از بدعت هر نوع سنّتى است كه در زمان پيامبر اكرم (ص) وجود نداشته و پس از آن حضرت پديد آمده باشد.اين بخش از خطبه مشتمل است بر بيان علّت لزوم ترك بدعت، و برهان اين كه احداث آن مستلزم ترك سنّت است، زيرا عدم احداث بدعت از سنّتهاى پيامبر اكرم (ص) مى باشد، چنان كه فرموده است: «كلّ بدعة حرام» يعنى هر بدعت و پديده نوى در دين حرام است، بنا بر اين ايجاد بدعت مستلزم ترك سنّت خواهد بود.پس از اين امام (ع) دستور مى دهد كه از اين كار بپرهيزند و راه روشن را در پيش گيرند، و اين همان طريق الهى و راه دين و شريعت است. منظور از «عوازم امور» يا سنّتهاى كهنى است كه در زمان پيامبر (ص) جارى بوده، و يا امور قطعى و مسلم مورد اتّفاق است نه پديده هايى كه مورد شكّ و شبهه مى باشد، و توجيه نخست رجحان دارد زيرا در مقابل آن محدثات (پديده هاى نو) آمده است، و اين كه فرموده است بدترين سنّتها بدعتهاست زيرا شيوه هاى جديدى كه پديد مى آيد مورد شكّ و شبهه و خارج از قانون شريعت و موجب هرج و مرج و پيدايش انواع شرور و بديهاست.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 9، ص: 45
منها و ما أحدثت بدعة إلّا ترك بها سنّة، فاتّقوا البدع، و ألزموا المهيع، إنّ عوازم الامور أفضلها، و إنّ محدثاتها شرارها (29000- 28884)اللغة:و (المهيع) من الطّريق وزان مقعد الواضح البيّن. و (العوازم) جمع العوزم و هى النّاقة المسنّة و العجوز قال الشارح المعتزلي: عوازم الامور ما تقادم منها، من قولهم: عجوز عوزم، أي مسنّة، و يجمع فوعل على فواعل كدورق و هو جلّ و يجوز أن يكون جمع عازمة و يكون فاعل بمعنى مفعول أي معزوم عليها أي مقطوع معلوم بيقين صحّتها، و يجيء فاعلة بمعنى مفعولة كثيرا كقولهم: عيشة راضية بمعنى مرضيّة، ثمّ قال: و الأوّل أظهر عندي، لأنّ في مقابلته قوله: و انّ محدثاتها شرارها، و المحدث في مقابلة القديم.المعنى:قال السيّد ره (منها) أي بعض هذه الخطبة في النّهى عن متابعة البدعات و التّنبيه على ضلالها و الأمر بالتجنّب عنها، و قد مضى معنى البدعة و تحقيق الكلام فيها في شرح الكلام السّابع عشر، و قال الشّارح المعتزلي هنا: البدعة كلّ ما احدث لم يكن على عهد رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله، فمنها الحسن كصلاة التراويح، و منها القبيح كالمنكرات التّي ظهرت في أوائل الخلافة العثمانيّة و إن كانت قد تكلّفت الاعذار عنها.إذا عرفت ذلك فنقول قوله: (و ما احدثت بدعة إلّا ترك بها سنّة) معناه انّ السّنة مقتضيه لترك البدعة و حرمتها بقوله صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم: كلّ بدعة ضلالة و كلّ ضلالة في النّار، فاحداث البدعة يوجب ترك السنة أعنى مخالفة قول رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم لا محالة، و في هذا تعريض على الخلفاء في بدعاتهم التي أحدثوها بعد رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم على ما تقدّمت تفصيلها في الخطبة التي رويناها عن أمير المؤمنين عليه السّلام في شرح الخطبة الخمسين فتذكّر.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 9، ص: 48
(فاتقوا البدع و الزموا المهيع) أي الطريق الواضح و النّهج المستقيم و هي الجادّة الوسطى الّتى من سلكها فاز و نجى، و من عدل عنها ضلّ و غوى، و هي الّتي تقدّمت ذكرها في شرح الفصل الثّاني من الكلام السّادس عشر عند شرح قوله هناك: اليمين و الشّمال مضلّة و الطريق الوسطى هى الجادّة، عليها باقي الكتاب و آثار النّبوة، و منها منفذ السّنة، فليراجع ثمّة.و علّل وجوب التجنّب من البدع و لزوم سلوك المهيع بقوله: (إنّ عوازم الامور أفضلها) أراد بها الامور القديمة التي كانت على عهد رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و على التفسير الآخر الامور المقطوع بصحتّها و الخالية عن الشكوك و الشبهات و المصداق واحد. (و انّ محدّثاتها شرارها) لكونها خارجة عن قانون الشريعة مستلزمة للهرج و المرج و المفاسد العظيمة، ألا ترى إلى البدعة التّي أحدثها عمر من التفضيل في العطاء فضلا عن سائر بدعاته أيّ مفاسد ترتّبت عليها حسب ما عرفتها في شرح الكلام المأة و السّادس و العشرين، و اللَّه الموفق و المعين.الترجمة:از جمله فقرات اين خطبه در نهى از متابعت بدعت مى فرمايد:و پديد آورده نشد هيچ بدعتى مگر آنكه ترك كرده شد بجهت آن بدعت سنّتي، پس پرهيز نمائيد از بدعتها، و لازم شويد براه روشن آشكارا، بدرستى كه أمرهاى قديمه بهترين أمرها است، و بدرستى كه امور متجدّده تازه پيدا شده بدترين امور است، زيرا كه مخالف دين خاتم النّبيّين است.