شرح زیارت امین الله؛ « وَ تَوْبَةَ مَنْ أَنَابَ إِلَيْكَ مَقْبُولَةٌ »؛ مراتب توبه
۰۴ بهمن ۱۳۹۵ 0 اهل بیت علیهم السلام
پس از توجه به معنا و حقیقت توبه معلوم می شود که توبه منحصر به گناهان متعارفه نمی باشد . بلکه یک معنای وسیعی دارد که هر یک از انسانها را به حسب درجه معرفتش به حق تعالی شامل می شود .
بنابراین اینجا در صدد بیان کلی مراتب آن می باشیم :
1- توبه از کفر و شرک
از آیات و روایات استفاده می شود که دریای رحمت الهی بی پایان است . حتی شامل کفار و مشرکین می شود . آیه سوم سوره هود بالخصوص بر این امر دلالت می کند و توبه آنها به ایمان آوردنشان محقق می شود و آیاتی(1) که دلالت می کند که خداوند شرک را نمی آمرزد و غیر آن را می آمرزد در سیاق شفاعت بحث می کند و دلالت می کند که شفاعت شامل حال مؤمنین می شود . ولی نمی فرماید که مشرک و کافر می تواند از شرک و کفر دست بردارد . این همان مطلبی است که می گوید: ترتب حکمی بر وصفی مشعر به علیت است یعنی کافر و مشرک تا وقتی این دو عنوان را دارند مغفرت شامل حالشان نمی شود . البته جواز توبه از ایشان و اصلاح ارتباط ایشان با خداوند متعال، منافات با ترتب آثار و احکام ظاهری بر شرک ندارد . اگر بر شخصی این آثار در جامعه از توبه درونی او نمی شود .
امام باقر علیه السلام می فرماید:
کسی که مؤمن بوده است و در حال ایمان کار خیری انجام داده سپس فتنه ای به او برسد و کافر گردد سپس بعد از کفر توبه کند هر چیزی که در حال ایمان انجام داده برایش نوشته و حساب می شود و کفر آن را باطل نمی کند . (2)
همچنین در روایت دیگر امام باقر علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل می کند که
آن حضرت شخصی یهودی را دعوت به اسلام کردند و پس از اینکه اسلام آورد وفات کرد . حضرت بر او نماز خواندند .(3)
2- توبه از عقاید انحرافی
گاهی انسانی مسلمان می باشد لکن اسلام او کامل نبوده بلکه انحرافاتی در اعتقاداتش وجود دارد . مانند اینکه : شیعه دوازده امامی نباشد . توبه از آن نیز امکان دارد .
همانطور که شخصی از مخالفین اهل بیت علیهم السلام پسر برادرش هنگام وفاتش ولایت ایشان را بر او عرضه می کند و او می پذیرد .
امام صادق علیه السلام می فرماید: او از اهل بهشت است . (4)
همچنین است توبه از هر اعتقادی که خلاف معارف ائمه شیعه باشد.
3- توبه از گناهان
مرحله دیگر توبه که مختص به مؤمنین می باشد توبه از گناهان است که مطابق آیات و روایات فراوان تمامی گناهان چه کبیره و چه صغیره قابل بخشش است - البته برای هر یک از آنها شرایطی برای قبولی توبه وجود دارد که در بحث بعدی به طور اجمال آن را ذکر می کنیم.
4- توبه از رذائل اخلاقی
از آنجا که ایمان دارای مراتبی است حالات انسان نیز در رابطه با آثار و لوازم ایمان دارای مراتب می شود .
از این جهت برای استکمال ایمان علاوه بر ترک عقاید ناخالص و ناصالح و تحصیل عقاید خالص و صالح، و ترک گناهان و انجام واجبات الهی ترک اخلاق رذیله و قبایح اخلاقی که در حقیقت گناهان روحی و باطنی محسوب می شوند لازم است .
همچنین امام سجاد علیه السلام در این رابطه می فرماید:
اربع من کن فیه کمل ایمانه و محصت عنه ذنوبه: من وفی لله بما جعل علی نفسه للناس و صدق لسانه مع الناس،و استحیی من کل قبیح عند الله و عند الناس و یحسن خلقه مع اهله : چهار چیز است که در هر کس باشد ایمانش کامل شده و گناهانش ریخته می شود: کسی که وفا کند برای خدا نسبت به تعهداتی که برای مردم بر خویش کرده است و زبانش با مردم راست گوید و از هر قبیحی که نزد خداوند و مردم است حیا کند و اخلاقش را با اهل بینش نیکو قرار دهد.(5)
5- توبه از ترک اولی
برای انسان به حسب درجات ایمانش گناهانی متصور است . یعنی بعضی از اعمال یا اوصاف به لحاظ مرتبه پایین از ایمان گناه به حساب نمی آید . لکن به لحاظ مرتبه بالاتر گناه محسوب می شود . هر چند گناه به معنی متعارفش که عقوبت آخرتی را دنبال داشته باشد به آن گفته نمی شود . مانند مرحله گذشته: گناهانی که در قرآن به بعضی از انبیاء نسبت داده شده از این قبیل است که با عصمت ایشان از گناه قبل از بعثت و بعد از بعثت کبیره و صغیره آن و نیز با معصوم بودنشان از تمامی اوصاف رذیله منافات ندارد و این قسم از اعمال را ترک اولی گویند. یعنی یک عملی که از نظر خداوند متعال انجامش عقوبت آخرتی ندارد لکن ترکش بهتر می باشد . هر چند انجامش توابع ناگوار دنیایی داشته باشد . مانند : خوردن گندم از حضرت آدم علی نبینا و آله و علیه السلام در بهشت که مورد نهی نتزیهی - نه نهی تحریمی - حق تعالی قرار گرفته بود. زیرا بهشت محل امر و نهی مولوی که انجام و ترکش عقوبت آخرتی در پی داشته باشد نیست . او از خوردن گندمی که نخوردنش بهتر بود از خوردنش نهی شد و خوردن آن توابع ناگوار بیرون شدن از بهشت و ورود به عالم دنیا را داشت.
قرآن کریم(6) در خلال ذکر این حقایق می فرماید:
و عصی ادم ربه فغوی : و آدم پروردگارش را نافرمانی کرد و زیانکار شد . (7)
لکن پس از اینکه از بهشت خارج شد و توابع ناگوار آن را چشیده و خدا را با کلماتی خواند که همان توسل به اهل بیت پیامبر علیهم السلام بود و عرض کرد:
پروردگارا ! بر خویش ظلم کردیم و اگر ما را نبخشی و رحم نکنی حتماً از زیانکاران خواهیم بود .
سپس خداوند می فرماید:
خدا بر او توبه کرد . زیرا او بسیار توبه پذیر مهربان است . سپس او را انتخاب کرد . پس بر او توبه کرد و هدایتش نمود .
مراد از انتخاب و هدایت او رساندن به پیامبری بود . روی این حساب نسبت به مقام حضرت آدم علیه السلام این نافرمانی مختصر گناه و ظلم به نفس حساب می شود .
همچنین است نسبت به حضرت نوح علیه السلام وقتی به صورت کنایه از حق تعالی تقاضا می کند که فرزندش را هلاک نکند .
خداوند به او می فرماید:
ای نوح ! به راستی او از خاندان تو نیست . او عمل غیر صالح است . از من سؤال مکن نسبت به چیزی که علم نداری . من تو را موعظه می کنم از اینکه از جاهلین باشی . (8)
بعد از آن عرض می کند:
پروردگارا ! من به تو پناه می برم از اینکه از تو بخواهم آنچه را که علم ندارم و اگر مرا نبخشی و رحم نکنی از زیانکاران خواهم بود . (9)
توبه های انبیای دیگر که در قرآن آمده است از این قبیل می باشد .
شاید سخن امام سجاد علیه السلام را بتوان به این مرحله از توبه نیز حمل کرد . آنجا که به خداوند عرض می کند:
اللهم و انی اتوب الیک من کل ما خالف ارادتک : خدایا و من توبه می کنم به سوی تو از هر چیزی که مخالف اراده ات باشد . (10)
6- توبه از توجه به خویش و شئون وجودیه آن
انسان از جهت معرفت توحیدی به جایی می تواند برسد که برای خود و شئون وجودیه خود ( افعال و اوصاف کمالی ) استقلالی نیابد و آنها را تماماً از آیات الهی و شأنی از شئون حق تعالی بیابد ( همان طور که قبلاً بیان شد .) این دیدگاه توحیدی برای هر کسی قابل ادعا و حصول نیست . بلکه به عنایت خاص الهی نیاز دارد که قبلاً استعدادش را تحصیل کرده باشد . لکن پس از حصول چنین حالتی تا اینکه آن به صورت ملکه و ثابت در بیاید انسان بدون توجه به خود و شئون وجودیه خود نیست . بلکه پس از اثبات این حالت هم که به معرفت از آن تعبیر می شود انسان ناچار است در محاورات و گفتگوها و برخوردها با دیگران برای گذراندن زندگی اجتماعی و ترتب آثار و افعال و اوصاف در جامعه افعال و اوصاف را به خود نسبت دهد . کسانی که به چنین درجه ای از شناخت و بینش از حق تعالی رسیده ان، مطرح کردن خود و شئون خود را در برابر حق تعالی هر چند در قالب الفاظ و گفتگو باشد گناه می دانند . از این جهت در تمامی امورشان همواره رجوع به حق تعالی دارند . این حالت را انابه می گویند و گاهی از آن به توبه از توبه تعبیر می شود .
قرآن کریم وقتی سخنان حضرت شعیب علی نبینا آله و علیه السلام را با قومش ذکر می کند می فرماید:
ان ارید الا الاصلاح ما استطعت و ما توفیقی الا بالله علیه و توکلت و الیه انیب : تا بتوانم جز اصلاح را اراده ندارم و توفیقم جز به خداوند نیست بر او توکل کرده و به سوی او رجوع می کنم . (11)
این کلام یک پیامبر توحیدی است که پس از بیان اراده خویش با اینکه توفیق را از خداوند دانسته و بر او توکل می کند . لکن چون بوی استقلالی در این شغل مهم پیامبری از کلامش ظاهر می شود بلافاصله آن را دفع کرده و می فرماید:
من در تمامی امورم به سوی خدا رجوع می کنم و آنها را از خداوند و به او می دانم .
چنین حالتی برای حضرت ابراهیم علیه السلام به عنوان صفت بیان شده است که:
ان ابراهیم لحلیم اواه منیب : به راستی ابراهیم بردبار، دعاکننده، رجوع کننده است . (12)
این حالاتش را در یکی از سخت ترین حالات زندگیش یعنی افتادن در آتش نمرود به واسطه منجنیق به حضرت جبرئیل علیه السلام نشان داد . او با اینکه مأمور الهی برای کمک به دیگران و واسطه در فیض از طرف حق تعالی بود لکن بینش توحیدی حضرت ابراهیم علیه السلام به حدی است که وقتی جبرئیل به او گفت: آیا کمک می خواهی؟ فرمود: (اما به تو خیر) و همچنین وقتی جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و کروبیل به مهمانی حضرت آمدند پس از بریان کردن گوسفندی برای ایشان و شناساندن جبرئیل خود را به آن حضرت به ایشان گفتند: ما نمی خوریم تا اینکه خبر دهی قیمت غذا چقدر است؟ حضرت فرمود: وقتی خوردید بسم الله بگویید و پس از اتمام الحمدلله بگویید جبرئیل به یارانش متوجه شد و فرمود: سزاوار است برای خداوند که او را دوست خود بگیرد . (13)
این بیان نشان دهنده رجوع به تمام معنای اوست به طرف حق تعالی . زیرا قیام هر فعلی را به خداوند دانسته و ستایش مطلق را نیز در برابر کمالات برای او دانسته است و دوستی واقعی با خداوند مقتضایش این چنین است.
این پیامبر توحیدی چون سراپای وجودش توجه به توحید و رجوع الی الله است . خداوند پس از اینکه او را یک امت خاضع ( که شاکر نعمتهای الهی است و مورد انتخاب خداوند بوده و در آخرت ملحق به صالحین می شود) معرفی می کند به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم امر می کند که:
پا بر جا ملت و دین او را تبعیت کن . (14)
و خداوند پس از اینکه خود را ولی مطلق در تکوین و تشریع معرفی می کند منطق پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم را خطاب به قومش بیان می کند که:
و ما اختلفتم فیه من شی ء فحکمه الی الله ذلکم الله ربی علیه توکلت و الیه انیب : و آنچه را در آن اختلاف کردید پس حکمش به سوی خداست . آن است خدا که پروردگارم می باشد . بر او توکل کرده و به سوی او رجوع می کنم . (15)
یعنی نه تنها همگان باید در تمامی شئون خدا را ولی و سرپرست و حاکم بدانند و زمام امور را به او بدانند بلکه خود نیز همواره این گونه می باشم و حالت پیامبر در آیه به صورت فعل مضارع - انیب - آمده است که دلالت بر استمرار می کند .
از این جهت آن حضرت این دعا را نیمه شب در حال گریه می خوانده است:
اللهم لاتنزع منی صالح ما اعطیتنی ابدا . اللهم لاتشمت بی عدوا و لا حاسدا ابدا . اللهم و لاتردنی فی سوء استنقذتنی منه ابدا. اللهم لاتکلنی الی نفسی طرفة عین ابدا : خدایا ! آنچه به من دادی از من مگیر. خدایا ! هیچ گاه خوشحال مکن دشمن و حسودم را به واسطه گرفتاری که بر من وارد می شود . خدایا! هیچ گاه مرا در امر بدی که از آن نجاتم دادی رهایم مکن . خدایا !هیچ گاه به اندازه یک چشم بر هم زدن مرا به خودم وامگذار.(16)
ام سلمه با دیدن حالت حضرت و شنیدن این دعاها به گریه می افتد و عرض می کند:
پدر و مادرم فدایت شما با این جلالت قدر و قرب به حق این گونه هستید؟
حضرت فرمودند:
ای ام سلمه ! چه چیزی مرا ایمن می کند و حال آنکه خداوند متعال حضرت یونس بن متی را به اندازه چشم بر هم زدنی به خودش رها کرد و آن گونه شد .
امام صادق علیه السلام نیز شبیه دعای آخر را دارند و به آن اضافه می کنند:
لا اقل من ذلک و لا اکثر: نه کمتر از یک چشم بر هم زدن و نه بیشتر مرا به خودم وامگذار . (17)
سپس راوی از حضرت سؤال می کند:آیا حضرت یونس با آن حالت به کفر رسید؟
حضرت فرمود:
خیر . ولکن مردن بر آن حالت هلاکت بود.
البته باید توجه داشت که به خود واگذار شدن انبیاء علیهم السلام را ما با این درکهای عادی بلکه بالاتر از آن نیز نمی توانیم بفهمیم . زیرا مقامات معنوی ایشان قابل درک برای هر کسی نیست . آن وقت ایشان با آن مقام قرب که به خود واگذار می شوند نیز قابل درک برای همگان نمی باشد. شاید ایشان با آن مقام قرب که به خود واگذار می شوند نیز قابل درک برای همگان نمی باشد. شاید این معنا به لحاظ استمرار توجهات توحیدی ایشان باشد که استمرار توجهشان به مقام ولایت الله در تمامی شئون زندگی لحظاتی قطع می شود نه اینکه اعتقادشان نسبت به این حقیقت از بین برود .
از این جهت راوی می گوید: آیا حضرت یونس - نعوذ بالله - کافر شد؟
حضرت فرمودند: خیر. بلکه وقفه ای در توجهش رخ داد .
به لحاظ باطن امر است که امام باقر علیه السلام فرموده است:
حضرت یونس علیه السلام مقام ولایت علی بن ابیطالب علیه السلام را منکر شد . (18)
یعنی مقام ولایت علی علیه السلام که همان ولایت الله است زمام تمامی امور را دائماً قائم به خداوند متعال می داند و حضرت یونس علیه السلام هنگام خبر دادن به وقوع عذاب بر قومش و سپس اطلاع به توبه ایشان و حتمی شدن عذاب و عدم وقوع آن مثل اینکه از سعه ولایت الهی و رحمت او غفلت کرد و دچار شکم ماهی شد و سپس در آن تنگنا و تاریکی دریا و شکم ماهی پرده غفلت نسبت به همان مقامش کنار زده شد و با تنزیه حق از نقص و محدودیت در ولایت و اقرار به ولایت تامه او ( که ولایت باطنی علی علیه السلام همان ظهور ولایت تامه الهی است که در واقع این امت را برای رسیدن به آن دعوت می کند .) و اعتراف به تعدی از حد و اندازه خود که نباید چنین توجهی را می کرد با گفتن: لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین .
علیهم السلام روزانه استغفارهایی(19) داشتند.
7- توبه از عدم اتصال توجه به خداوند
برای انسان در توجهش به حق تعالی مراتبی است که قبل از این اجمالاً به آنها اشاره شد . بهترین آنها توجه قلبی است که آن هم درجاتی دارد، برای اولیاء الهی گاهی توجه متصلی به خداوند رخ می دهد که آنها را از فعالیتهای عادی باز می دارد و از آن به حالت غشوه تعبیر می شود . حقیقت توجه در چنین حالاتی ظهور می کند . هر چند فعالیتهایشان به امر خدا و برای او بوده و خود و کمالات نفسانی خود را مستند به او دانسته و از این جهات غفلتی از حق تعالی ندارند لکن چنین اتصالی با این فعالیتها برایشان نمی باشد و وقتی حالات عادی خود را با آن حالت غیر عادی ملاحظه می کنند آن را برای خود گناه می دانند.
این مرتبه به نظر می رسد که برتر از همه مراتب گذشته است .
از این جهت راوی از امام صادق علیه السلام سؤال می کند از آن غشوه ای که رسول خدا صلی الله علیه و آله هنگام وحی پیدا می کرد . حضرت می فرماید: آن هنگامی بود که بین آن حضرت و بین خدای متعال چیزی نبود . وقتی که خدا بر او تجلی می کرد. سپس فرمودند: آن نبوت است . (20)
این حالت برای علی علیه السلام نیز از خشیت الهی حاصل می شده است . همان طور که ابوالدرداء آن را نقل می کند(21) و از امام صادق علیه السلام نقل شده است که: هنگام قرائت قرآن در نماز چنین حالتی برایش رخ داد و پس از به هوش آمدن سؤال شد: چه چیزی سبب عروض این حالت شد؟ فرمود: همواره آیات قرآن را قرائت کردم تا به حالی رسیدم مثل اینکه آن را از نازل کننده اش بدون واسطه شنیدم . (22)
شاید گریه های ائمه علیهم السلام و نیز نسبت دادن گناه به خود و طلب مغفرت کرد نشان از خداوند به لحاظ این مرحله از توجه باشد که جهتش هم دور افتادن از آن توجه متصل باشد و هم اظهار اشتیاق باشد برای ظهور مجدد آن حالات.
همان طور که از حضرت شعیب علیه السلام نقل شده است که از محبت خداوند گریه کرد تا نابینا شد و خداوند بینائیش را تا چهار بار به او برگرداند . خداوند به او وحی کرد: ای شعیب تا چه وقت این گونه می باشی؟ اگر گریه ات از ترس از آتش است پس تو را از آن حفظ کردم و اگر به سبب شوق به بهشت است که آن را می دهم . عرض کرد: ای خدا و مولای من! تو می دانی که گریه ام از ترس از آتش و شوق به بهشت نیست . لکن محبت تو بر قلبم بسته شده است . پس صبر نمی توانم بکنم تا تو را ببینم . خداوند به او وحی کرد: اگر چنین است کلیمم موسی بن عمران را خادم تو می گردانم . (23)
چون این نحوه توجه با اشتغالات عادی سازگاری ندارد اولیای الهی اظهار اشتیاق به مرگ می کردند . زیرا با مرگ این ارتباطات قطع می شود و آن کسی که زمینه اتصال در توجه به حق تعالی را داشته باشد به مقصود اصلیش نائل می شود .
از این جهت علی علیه السلام می فرماید:
والله لابن ابیطالب بالموت من الطفل بثدی امه : به خدا سوگند فرزند ابوطالب مأنوس تر است به مرگ از طفل به پستان مادرش . (24)
همچنین می فرماید:
و انی الی لقاء الله لمشتاق : و یقیناً من به لقای خداوند مشتاقم . (25)
پی نوشت :
1- نساء: 116 و 48.
2- اصول کافی ، ج 2، ص 461.