سیره نبوی در آیات قرآن
۱۵ دی ۱۳۹۳ 0 معارفاو ستوده راستگو، محمد (صلی الله علیه و آله) است. جذبه های وجودی اش جان ها را شیفتگی، دیدگان را روشنایی، و ملت ها را حیات معقول و جاودانه می بخشد. به ویژه آن که خاتمیّت رسالت، او را در مرتبتی والا و جمالی غیر قابل وصف قرار داده که یکجا فیض رسالت و چشمه سارهای نبوّت را بر انسان و جهان جاری ساخته است.
حدیث زیبایی های محمدی، زمانی دل انگیزتر می شود که آینه آن، وحی الهی باشد و آفاق زندگی و سیره عملی آن بزرگوار در میان گلواژه های قرآن جستجو شود.
کتب آسمانی زبور، تورات و انجیل، میلاد مبارک رسول اعظم(صلی الله علیه و آله) را با نشانه و علامت های روشن مشخص نموده اند.
مژده وجودش از پیش، به بشریّت داده شده بود. کتاب های آسمانی زبور، تورات و انجیل او را با نشانه و علامت های روشن مشخص نموده اند. قرآن کریم می فرماید:بشارت به میلاد
«الّذین یتّبعون الرّسول النبیّ الاُمّیّ الّذی یجدونه مکتوباً عندهم فی التوریة و الانجیل یأمرهم بالمعروف و ینهیهم عن المنکر و یُحِلّ لهم الطیّبات و یحرّم علیهم الخبائث و یَضَعُ عنهم اِصْرَهم والاَغلال الّتی کانت علیهِم»1: همان ها که از فرستاده «خدا» پیامبر امّی، پیروی می کنند؛ پیامبری که صفاتش را در تورات و انجیلی که نزدشان است، می یابند. او آن ها را به معروف دستور می دهد و از منکر باز می دارد، اشیاء پاکیزه را برای آن ها حلال می شمارد و ناپاکی ها را تحریم می کند و بارهای سنگین و زنجیرهای گران را از دوش و گردنشان برمی دارد.
و در آیه دیگر می فرماید: «و اذ قال عیسی ابن مریم یا بنی اسرائیل انّی رسول اللّه الیکم مصدّقاً لما بین یدیّ من التوریة و مبشّراً برسولٍ یأتی من بعدی اسمُهُ احمد فلمّا جاء هم بالبیّنات قالوا هذا سحرٌ مبین»2: و به یاد آورید هنگامی را که عیسی ابن مریم گفت: ای بنی اسرائیل! من فرستاده خدا به سوی شما هستم، در حالی که تصدیق کننده کتابی که قبل از من فرستاده شده «تورات» می باشم، و بشارت دهنده به رسولی که بعد از من می آید و نام او «احمد» است. هنگامی که او با معجزات و دلایل روشن به سراغ آنان آمد، گفتند: این، سحری آشکار است.
حتی اوصاف پیروان خاتم پیامبران و ویژگی های آنان، با تمثیل در تورات و انجیل بیان شده و می فرماید:
«محمدٌ رسول اللّه والّذین معه اشدّاء علی الکفّار رحماء بینهم تریهم رکّعاً سجّداً یبتغون فضلاً من اللّه و رضواناً سیماهم فی وجوههم من اثر السجود ذلک مثلهم فی التوریة و مثلهم فی الانجیل کزرعٍ اخرج شَطْاَهُ فازره فاستغلَظَ فاسْتَوی علی سُوقه یُعجبُ والزرّاع لیغیظ بهم الکفّار»3: محمد صلی الله علیه و آله وسلم فرستاده خداست و کسانی که با او هستند در برابر کفّار، سرسخت و شدید و در میان خود، مهربانند. پیوسته آن ها را در حال رکوع و سجود می بینی در حالی که همواره فضل خدا و رضای او را می طلبند. نشانه آن ها در صورتشان از اثر سجده نمایان است. این مَثَل آنان در تورات و انجیل همانند زراعتی است که جوانه برآورده سپس به تقویت آن پرداخته تا محکم شده و برپای ایستاده است و به قدری نموّ و رشد کرده که زارعان را به شگفتی وا می دارد. این برای آن است که کافران را به خشم آورد.
عالم آل محمد صلی الله علیه و آله وسلم ، امام رضا (علیه السلام) در یکی از مناظراتی که با دانشمندان مسیحی و یهودی داشت، مستندات آن را چنین برمی شمارد:
«ای نصرانی! آیا می دانی که عیسی علیه السلام در انجیل فرمود: من به سوی پروردگار شما و پروردگار خود خواهم رفت و بارقلیطا (محمد صلی الله علیه و آله) می آید و او است که به حقانیّت من گواهی دهد، چنان چه من از برای او. و اوست که تفسیر کند از برای شما هرچیزی را و اوست کسی که رسوایی های امت ها را روشن سازد و همان که ستون کفر را درهم شکند».
و خطاب به رأس الجالوت ـ از دانشمندان یهود ـ فرمود: «هل تنکر ان التوریة تقول لکم: قدجاء النّور من جبل طور سیناء و اضاء لنا من جبل ساعیر، و استَعلَنَ علینا من جبل فاران؛ آیا انکار می کنی که در تورات است: «آمد نوری از کوه طور سینا و روشنی داد ما را از کوه ساعیر و عیان و آشکار گردید بر ما از کوه فاران»؟
رأس الجالوت گفت: این کلمات را می شناسم ولی تفسیر آن را نمی دانم.
حضرت فرمود: منظور از آمدن نور از کوه طور سینا، وحی حق تعالی است که بر موسی علیه السلام نازل شده و منظور از روشنی دادن از کوه ساعیر، کوهی است که در آن بر عیسی علیه السلام وحی شد در آن زمان که بر بالای آن کوه قرار داشت، و مقصود از آشکار شدن نور از کوه فاران، کوهی است در [حوالی [مکه که بین آن و مکه معظمه یک روز راه است.
و نیز فرمود: داوود در زبور آورده است: «پروردگارا! مبعوث گردان کسی را که برپا دارد سنّت را پس از محو شدن آثار نبوّت و فرسودگی دین.» آیا غیر از محمد صلی الله علیه و آله وسلم پیامبری را می شناسی که این چنین باشد؟
رأس الجالوت گفت: می تواند عیسی علیه السلام باشد. حضرت فرمود: آیا نمی دانی که حضرت عیسی علیه السلام مخالفت سنّت ننمود بلکه موافق با سنّت تورات بود تا آن که حق تعالی او را به آسمان بالا برد؟!» 4
روشنی نام حضرت محمد صلی الله علیه و آله در کتاب های آسمانی به حدّی بوده است که قرآن کریم می فرماید: «یعرفونه کما یعرفون ابناءهم»5؛ او را همانند فرزندان خود می شناسند.
و از طریق همین نشانه ها بود که عدّه ای به آن حضرت ایمان آورده و حتی قبل از بعثت، او را می شناختند و آینده آن حضرت را گوشزد می نمودند. که به عنوان نمونه، دو مورد را ذکر می کنیم:
الف ـ ایمان سلمان
طبری در سرگذشت اسلام آوردن سلمان فارسی می نویسد: پس از آشنایی سلمان با یکی از علمای نصرانی، او به سلمان می گوید: در همین ایام در میان ملت عرب پیامبری ظهور خواهد کرد که از تمام انبیا برتر است. عالم مزبور اضافه می کند: من پیر شده ام؛ خیال نمی کنم او را درک نمایم. امّا تو جوانی، امیدوارم او را درک کنی ولی این را نیز بدان که این پیامبر نشانه هایی دارد از جمله، نشانه خاصّی برشانه اوست؛ او صدقه نمی گیرد. این همان پیامبر موعود است که کتاب های آسمانی از رسالت جهانی و حکومت او خبر داده اند. نشانه هایی که من در کتاب ها خوانده ام، بر او منطبق است.
سلمان عالم نصرانی را در بیابان گم کرد. دو مرد عرب از قبیله بنی کلب رسیدند. سلمان را اسیر کرده و بر شتر سوار نموده به مدینه آوردند و او را فروختند. سلمان و غلام دیگر ارباب به نوبت، روزها گلّه او را به چرا می بردند. سلمان در این مدت مبلغی پول جمع آوری کرد و انتظار بعثت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم را می کشید. در یکی از روزها که مشغول چرانیدن گلّه بود، رفیقش رسید و گفت: خبرداری امروز شخصی وارد مدینه شده و تصوّر می کند پیامبر و فرستاده خداست؟ سلمان به رفیقش گفت: تو این جا باش تا من باز گردم. سلمان وارد شهر شد. در جلسه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم حضور پیدا کرد. اطراف پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم می چرخید و منتظر بود پیراهن پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم کنار برود و نشانه مخصوص را در شانه او مشاهده کند. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم متوجه خواسته او شد. لباس را کنار زد. سلمان نشانه مزبور یعنی اوّلین نشانه را یافت. سپس به بازار رفت و گوسفند و مقداری نان خرید و خدمت پیامبر آورد. پیامبر فرمود: چیست؟ سلمان پاسخ داد: صدقه است. فرمود: من به آن ها احتیاج ندارم، به مسلمانان فقیر ده تا مصرف کنند. سلمان بار دیگر به بازار رفت، مقداری گوشت و نان خرید و خدمت رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم آورد. پیامبر پرسید: این چیست؟ سلمان پاسخ داد: هدیه است. فرمود: بنشین. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و تمام حضّار از آن هدیه خوردند. مطلب بر سلمان آشکار گشت. زیرا هرسه نشانه خود را یافته بود و بدین ترتیب، اسلام را برگزید.6
ب ـ جریان بُحَیْرای مسیحی
راهبی به نام بحیرا در سرزمین بُصری زندگی می کرد. پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم که در سنّ دوازده سالگی به شام مسافرت نمود، به این سرزمین می رسد. جذبه سیمای ملکوتی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم راهب را تحت تأثیر قرار می دهد. با نگاه نافذ خویش به آن حضرت خیره می شود. به رازی بزرگ دست می یابد و می گوید: این، کودکِ کیست؟ ابوطالب گفت: او برادرزاده من است. پرسید: پدرش چه شد؟ پاسخ داد: هنوز به دنیا نیامده بود که پدرش وفات نمود. بحیرا گفت: این، همان پیامبر موعود است که کتاب های آسمانی از رسالت جهانی و حکومت او خبر داده اند. نشانه هایی که من در کتاب ها خوانده ام، بر او منطبق است. این، همان پیامبری است که من نام او و پدر و فامیل او را درکتاب های دینی خوانده ام. بر شما لازم است او را از چشم یهودیان دور نگه دارید. زیرا اگر آنان بفهمند، او را خواهند کشت.7
فراق پدر
غروب غم انگیز عبدالله ـ پدر بزرگوارش ـ هاله ای از اندوه بر چهره اش ترسیم نموده است. قرآن کریم می فرماید: «الم یجدک یتیماً فَاوی»8 راستی چه حکمتی است که می بایست خاتم پیامبران صلی الله علیه و آله وسلم با فراق پدر، روزهای زندگی را استمرار بخشد و از دیدگان پرمهر پدر و فروغ چهره شاداب او، محروم شود؟ در این زمینه، دو جهت می توان برای آن برشمرد:
الف ـ درد آشنایی
رسیدن به مقام خاتمیّت، تجربه ای از سختی ها و مشکلات را طلب می کند. او که می خواهد برای همیشه تاریخ پاسدار حقوق انسانی و پیام آور عدالت اجتماعی باشد، باید خود به صورت ملموس آن را تجربه کند تا دامن پرمهرش بتواند عواطف و احساسات والای انسانی را متجلّی کند. قرآن کریم پس از یادآوری یتیمی و فقر و نیازهای معنوی پیامبر، می فرماید: «فامّا الیتیمَ فلاتَقْهَرْ و امّاالسّائل فلا تَنْهَْر و امّا بنعمة ربّک فحدّث»9؛ پس چون خود این چنین بوده ای، یتیم را از خود مران و سؤال کننده را ردّ نکن و نعمت های پروردگارت را بازگو کن.
در آغاز ورود پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به مدینه، هنگامی که هریک از طوایف می خواستند که پیامبر صلی الله علیه و آله افتخار میزبانی را به آن ها بدهد، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: از پیشروی مرکب جلوگیری نکنید؛ هرکجا که زانو بزند، من همان جا پیاده خواهم شد. ناگهان چشمان منتظر و مشتاق ـ که لحظه های حرکت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را با شور و شوقی وصف ناپذیر همراهی می کردند ـ مشاهده نمودند که ناقه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در سرزمین وسیعی که در ملکیت دو طفل یتیم به نام های سهل و سهیل بود، زانو زد.10 همان جایگاهی که بعدها مسجدالنبی نام گرفت تا باردیگر نقش آفرینی یتیم را در تحوّلات عظیم تاریخی به ظهور رسانده و جلوه ای زیبا از انس روحی و عشق پیامبر صلی الله علیه و آله به یتیم را در تاریخ رقم زند.
ب ـ آمادگی روحی
وحی الهی سرّی است عظیم که هرکس را توان تحمّل آن نبوده و نیست. قرآن کریم می فرماید: «الله اعلم حیث یجعل رسالته»11؛ خدا آگاه تر است که رسالت خویش را در کدام مکان قرار دهد. و از وحی الهی به عنوان گفتار سنگین یاد می کند و می فرماید: «انّا سنُلقی علیک قولاً ثقیلاً»12
از سویی دیگر، تبلیغ این رسالت و وحی الهی نیازمند استقامت و پایداری است. چنان که خداوند می فرماید: «فاستقم کما اُمِرتَ و من تاب معک»13؛ به آنچه دستور داده شده ای، استقامت کن و همچنین کسانی که با تو به سوی خدا آمده اند. آن هم در مقابله با حیله های انسان های فاسدی که قرآن کریم در باره آنان می فرماید: «و عندالله مکرهم و ان کان مکرهم لتزول منه الجبال»14؛ همه مکرهای آن ها نزد خدا آشکار است هرچند مکرشان چنان باشد که کوه ها را از جا برکند.
بدین جهت است که باید از اوّل با مشکلات همراه شده تا بتواند نقش عظیم الهی خویش را ایفا نموده و راه گشایش و پیروزی را در دل سختی ها و ناملایمات بگشاید.
پیامبر اُمّی
تقدیر الهی بر این قرار گرفت که پیامبر خاتم فردی درس نخوانده باشد تا خود، سندی محکم بر اعجاز قرآن محسوب شود.
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسأله آموز صد مدرّس شد
و این مسأله ای است که قرآن کریم از آن به صراحت یاد می کند و می فرماید: «و کذلک اوحینا الیک روحاً من امرنا ما کنت تدری ماالکتاب و لاالایمان و لکن جعلناه نوراً نهدی به من نشاء من عبادنا»15؛ برتو نیز روحی را به فرمان خود وحی کردیم. تو پیش از این نمی دانستی کتاب و ایمان چیست ولی ما آن را نوری قرار دادیم که به وسیله آن هرکسی از بندگان خویش را بخواهیم، هدایت می کنیم. و در جای دیگر از آن حضرت با صفت امّی یاد می کند و می فرماید: «الذین یتّبعون الرّسول النّبیّ الامّیّ» در آیه دیگر نیز می فرماید: «فامنوا باللّه و رسوله النّبیّ الامّی». 16
راغب می نویسد: «الاُمّیّ هوالّذی لایکتب ولایقرأ من کتاب؛ امّی به کسی می گویند که: نمی نویسد و نوشته ای نمی خواند.» دشمنان اسلام که می دیدند این حقیقت در زندگی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم خود گواه بر آسمانی بودن قرآن است، گفتند که آن را از فردی عجمی تعلیم می گیرد. قرآن در پاسخ آنان می فرماید: «ولقد نعلم انّهم یقولون انّما یُعلّمه بشر، لسان الّذی یُلحدون الیه اَعْجمیٌّ و هذا لسانٌ عربیٌّ مبین»17؛ ما می دانیم که آن ها می گویند: این آیات را انسانی به او تعلیم می دهد. در حالی که زبان کسی که این ها را به او نسبت می دهند، عجمی است ولی این «قرآن» به زبان عربی رسا است.
بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله
حضرت ابراهیم علیه السلام از خدای خویش خواست تا پیامبری را از میان آن ها مبعوث کند. قرآن کریم می فرماید: به یاد آورید هنگامی را که ابراهیم و اسماعیل پایه های خانه «کعبه» را بالا می بردند و می گفتند: پروردگارا! از ما بپذیر که تو شنوا و دانایی... پروردگارا! در میان آن ها پیامبری از خودشان برانگیز تا آیات تو را بر آنان بخواند و آن ها را کتاب و حکمت بیاموزد و پاکیزه کند، زیرا تو توانا و حکیمی.18
سرانجام زمان استجابت دعای ابراهیم علیه السلام فرارسید. چنان که از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نقل شده که فرمود: من، استجابت دعای ابراهیم علیه السلام هستم.19
کوه حرا آماده ظهور شکوهمندترین تحوّل تاریخی است. محمد صلی الله علیه و آله وسلم در حال عبادت و بندگی و غرق توجّه تام به معبود یکتا بود که فرشته وحی، جبرئیل امین بر او نازل شد و سوره علق را بر او خواند: «اقرأ باسم ربّک الّذی خلق» همه چیز به نام و یاد خدا آمده است تا بشر را رهنمون به توحید نماید و تمامی اعمال و حرکات انسان ها را به سمت و سوی خدایی سوق دهد. خواندن و دانش باید رنگ خدایی بگیرد؛ نماز و زندگی و مردن نیز باید در راه خدا باشد: «قل انّ صلاتی و نُسُکی و محیای و مماتی للّه ربّ العالمین»20
قرآنش به نام خدا، سوره های آن به نام خدا و پیامبرش دعوت کننده به سوی خدا.
چنان که قرآن می فرماید: «انّا ارسلناک شاهداً و مبشّراً ونذیراً، و داعیاً الی اللّه باذنه و سراجاً منیراً»21
او می بایست بشریت را به سوی هدف آفرینش خویش که عبودیت و بندگی است، رهنمون سازد که فرمود: «و ما خلقتُ الجنّ و الانس الاّ لیعبدون»22 و این، جز در سایه یاد و نام یکتا آفریننده هستی میسّر نخواهد شد. «اقرأ و ربّک الاکرم، الّذی علّم بالقلم، علّم الانسان مالم یعلم»23
این آیات، بیانگر استواری و استحکام پیام الهی و وحی قرآنی است. او از مردم دانش و خواندن می خواهد و می داند که هرچه بشریّت به سوی فرهیختگی و کمال علمی گام بردارد، جلوه های زیبای وحی قرآن را بهتر درک می کند.
اوّلین تجلّی وحی الهی، روح بزرگ او را بی تاب نموده است. از حرا پایین می آید، احساس می کند که همه موجودات با او همنوایی دارند و او را به رسالت سلام می دهند. به خانه برمی گردد.
به خدیجه می گوید: «دثّرینی؛ مرا بپوشان.» بار دیگر آیات وحی روح پاکش را نوازش می دهد و او را به قیام و انذار دعوت می کند و می فرماید: «یا ایّها المدّثّر، قم فانذر، و ربّک فکبّر، و ثیابک فطهّر»؛ ای جامه خواب به خود پیچیده! برخیز و انذار کن و پروردگارت را بزرگ شمار و لباست را پاک ساز. و برای این که او را آماده این رسالت بزرگ نماید و او را هرچه بیشتر مستغرق در عظمت خدای هستی بخش قرار دهد، می فرماید: «یا ایّها المزّمّل، قم اللّیل الاّ قلیلاً، نصفه اَوِ انقُص منه قلیلاً او زِد علیه و رتّل القرآن ترتیلاً، انّا سنُلقی علیک قولاً ثقیلاً»24: ای جامه به خود پیچیده! شب را جز کمی به پا خیز، نیمی از شب را یا اندکی از آن را کم کن یا بر نصف آن بیفزا. و قرآن را با دقّت و تأمّل بخوان چرا که به زودی سخنی سنگین به تو القا خواهیم کرد.
اینک محمد آماده است تا جمال خدای را بنماید و رسالت خویش را اظهار کند. به دستور الهی که فرموده است: «واَنذر عشیرتک الاقربین»25 باید از خویشان و اقوام خود شروع کند. از آنان دعوت می کند و پیام خویش را با آنان در میان می گذارد. اما عمویش ابولهب از همه بیشتر سرسختی نشان می دهد و با عناد، مجلس را ترک می کند. به این مقدار بسنده نمی کند، بعدها به همراه همسرش به صورتی گسترده تر وارد عمل می شود. قرآن کریم او را برای همیشه خوار می سازد تا همه کافران و عنودان، سرنوشت خویش را دریابند، و می فرماید: «تبّت یدا ابی لهب و تبّ، ما اغنی عنه ماله و ما کسب، سیصلی ناراً ذات لهب، و امرأته حمّالة الحطب، فی جیدها حبلٌ من مسد.»
به نقل مرحوم مجلسی، پس از دعوت خویشاوندان برای مدتی وحی منقطع می شود.26
کافران آن حضرت را مورد شماتت قرار می دهند که: پروردگارش او را رها کرده و دشمن داشته. هرچه زمان می گذرد، شوق پیامبر به ملاقات جبرئیل شدیدتر می شود که ناگهان جبرئیل نازل می شود و سوره «والضّحی» را برایش می خواند: «سوگند به روز در آن هنگام که آفتاب برآید و قسم به شب در آن هنگام که آرام گیرد، خداوند هرگز تو را وانگذاشته و مورد خشم قرار نداده است. و مسلّماً آخرت برای تو از دنیا بهتر است و به زودی پروردگارت آن قدر به تو عطا خواهد کرد که خوشنود شوی». سه سال می گذرد، دستور می رسد که دعوت عمومی خویش را آغاز کند: «فاصدع بما تُؤمر»؛27 آنچه را مأموریّت داری آشکارا بیان کن.
بدین جهت برکوه صفا، روی سنگ بلندی قرار گرفت و فرمود:
ای مردم! هرگاه من به شما گزارش دهم که پشت این کوه دشمنان شما قصد جان و مال شما را دارند، آیا قبول می کنید؟ همگی گفتند: آری! ما در زندگی از تو دروغی نشنیده ایم. پس از آن، فرمود: ای گروه قریش! خود را از آتش نجات دهید؛ من برای شما در پیشگاه خدا نمی توانم کاری انجام دهم. من شما را از عذاب دردناک می ترسانم. موقعیت من همان موقعیّت دیدبانی است که دشمن را از نقطه ای دور می بیند و فوراً به سوی قوم خویش شتافته و با شعار «یا صباحاه» آنان را از این پیشامد باخبر می سازد.28
اینک سال های سختی را در پیش دارد؛ توطئه های سنگین، شکنجه های دوستان، استهزاء و تمسخر و محاصره اقتصادی از آن جمله است. سیزده سال در مکه می ماند؛ دیگر این شهر جای ماندن نیست، باید هجرت کند و اهداف الهی خویش را در مدینه پی گیری کند. بویژه آن که از سوی آن شهر دعوت شده است و سران آن با حضرتش بیعت کرده اند. شبانه حرکت می کند اما نگاه حسرت بارش به مسجدالحرام و شهر ابراهیم علیه السلام او را بسیار متأثّر می سازد. پیک وحی نازل می شود و او را به بازگشت، مژده می دهد و می فرماید: «انّ الّذی فَرَضَ علیک القرآن لرادّک الی معاد»29؛ آن کس که بر تو قرآن و تبلیغ آن را واجب ساخت، تو را به جایگاهت باز خواهد گرداند.
پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در حالی هجرت می کند که با معراجی شگفت و عظمتی غیر قابل وصف زیباترین و کامل ترین درس های آفرینش الهی را دیده و ملائک را در حسرت افق والای پرواز خویش متحیّر ساخته است.
ده سال در مدینه ماند. جنگ های بدر، احد، احزاب و تبوک را پشت سرگذاشت. مکه فتح شد. قدرت های عنود در سیطره حکومت اسلامی قرار گرفتند و اسلام بر سرتاسر جزیرة العرب حاکم شد. دین را برای مردم کامل ساخت و با کلام الهی «الیوم اکملتُ لکم دینکم»30 آن را اعلام داشت. سوره «نصر» و در نامی دیگر، «تودیع» نازل می شود؛ دستور می دهد که تسبیح و حمد الهی پیشه سازد و آمرزش الهی را وجهه همت خود قرار دهد. و می فرماید: «اذا جاء نصرالله والفتح، و رایت الناس یدخلون فی دین الله افواجاً، فسبّح بحمد ربّک و استغفره انّه کان توّاباً»
پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم احساس می کند که این دستور، خبر رحلت و سفر به عالم آخرت است. لذا این ذکر را بسیار تکرار می کند:
«سبحانک الّلهمّ و بحمدک، الّلهمّ اغفرلی انّک انت التّوّاب الرّحیم؛31 بار خدایا! منزّهی؛ تو را سپاس می گویم. خدایا! بیامرز مرا که تو توبه پذیر مهربانی.»
سرانجام خورشید وجودش به سوی ملأ اعلی پرکشید و دل های مشتاقان و شیفتگان خویش را در محاق غم فرو برد؛ در حالی که قرآن و عترت را به عنوان دو یادگار گران بهای خویش باقی گذارد تا آن هنگام که با ظهور دولت حضرت بقیة الله(علیه السلام) دین اسلام در تمامی گیتی گسترش یافته و تشنگان حقیقت و پویندگان راه وصال، در جهانی پر از عدل و داد به سوی کمال انسانی و چشمه سارهای فضیلت و ایمان گام بردارند.
_________________________
پی نوشت:
1. اعراف / 157.
2. صف / 6.
3. فتح / 29.
4. بحارالانوار، ج 10، ص 305 و 308.
5. بقره / 146.
6. تفسیر نمونه، ج 1، ص 286 و 287 به نقل از تفسیر طبری.
7. تفسیر طبری، ج 1، ص 33 و 34 و سیره ابن هشام، ج 1، ص 180 ـ 183
8 و 9. والضّحی، آیات 6، 9 و 11.
10. بحارالانوار، ج 19، ص 108.
11. انعام / 124.
12. مزّمّل / 5.
13. هود، / 112.
14. ابراهیم / 46.
15. شوری / 52.
16. اعراف / 157 و 158.
17. نحل / 103.
18. بقره / 129.
19. ر.ک: مجمع البیان، ج 2ـ1، ذیل آیه.
20. انعام/ 162.
21. احزاب/ 45 و 46.
22. ذاریات / 56.
23. مدّثر، آیات 1ـ4.
24. مزّمّل، آیات 1ـ5.
25. شعراء / 214.
26. بحارالانوار، ج 18، ص 197.
27. حجر/ 94.
28. فروغ ابدیت، ج 1، ص 217، به نقل از سیره حلبی، ج 1، ص 321.
29. قصص / 85.
30. مائده/ 3.
31. ر.ک: مجمع البیان، ج 10ـ9، ذیل سوره1 نصر.
منبع:
فرهنگ كوثر - تابستان 1380، شماره 50
نویسنده: عباس کوثری