جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 7، ص240
تذل الامور للمقادير، حتى يكون الحتف فى التدبير. «كارها چنان در گرو و ذليل تقديرهاست كه گاه مرگ در تدبير است.»
هر گاه در احوال عالم تأمل كنى، درستى اين كلمه را آشكار مى بينى و اگر بخواهيم شواهد بسيارى در اين مورد ارائه دهيم، مى توانيم معادل همه اين كتاب شاهد بياوريم ولى ما فقط به نكته ها و لطايف و پاره اى از سخنان گزيده و اشاراتى بسنده مى كنيم. هنگامى كه مروان با محمد بن عبد الله بن على - سالار بنى عباس- روياروى شد چنان به پيروزى خويش مطمئن بود كه سفره هايى گسترد و سكه ها را بر آنها ريخت و گفت هر كس براى من يك سر دشمن بياورد، صد درهم جايزه اش خواهد بود، ولى پاسداران و نگهبانان از حمايت او ناتوان شدند و گروهى از سپاهيان سرگرم غارت آن پولها شدند و بقيه لشكر هم براى تاراج آن سفره ها هجوم آوردند، در نتيجه عبد الله بن على با همه لشكرهاى خود آنان را فرو گرفت و بيش از حد شمار از ايشان كشت و كسانى هم كه باقى ماندند، گريختند.
ابراهيم بن عبد الله بن حسن بن حسن در منطقه با خمرى، لشكر ابو جعفر منصور را شكست داد و به ياران خود دستور تعقيب ايشان را صادر كرد. سيلاب گسترده اى ميان آنان و لشكر منصور قرار داشت كه ابراهيم و يارانش خوش نداشتند از آن عبور كنند، ابراهيم به پرچمدار خود دستور داد پرچم را به سوى باريكه اى از خشكى ببرد تا از آنجا بگذرند و او چنان كرد و پرچم را به سوى آن خشكى برد. لشكر ابو جعفر منصور كه چنان ديدند، پنداشتند كه ايشان روى به گريز نهاده اند، بر آنان حمله آوردند و كشتارى بزرگ انجام دادند و در همين حال تير ناشناخته اى به ابراهيم اصابت كرد و او را كشت.
قريش هم در جنگ بدر براى حمايت از كاروان خود سوار بر مركوبهاى رام و سركش شدند و شتاب كردند كه به پندار خويش پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را از تصرف كاروان باز دارند، و حال آنكه با اين تدبير همگى نابود شدند.
در جنگ احد، انصار مى پنداشتند براى پيروزى و فتح بايد پيامبر را براى جنگ از مدينه بيرون ببرند و همين كار موجب پيروز شدن قريش بر ايشان شد و حال آنكه اگر در مدينه باقى مى ماندند، قريش بر ايشان پيروز نمى شد.
ابو مسلم خراسانى با تدبير بسيار دولت هاشمى - بنى عباس- را بر پا ساخت و با اين تدبير زمينه مرگ خود را فراهم ساخت. در مغرب هم در مورد ابو عبد الله محتسب و عبد الله مهدى همين كار صورت گرفت.
ابو القاسم بن مسلمه كه معروف به رئيس الروساء است براى بيرون راندن بسا سيرى از عراق چاره انديشى كرد ولى نابودى خود او به دست بساسيرى صورت گرفت، همچنان كه چاره انديشى او در مورد نابودى دولت بويهى از سلجوقيان با اين پندار كه شر را از ميان بردارد، نتيجه معكوس بار آورد و گرفتار شر بزرگترى شد، و نظاير اين امور برون از حد شمار است.