شعر ولادت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله

شعر ولادت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله

۰۹ دی ۱۳۹۳ 0

بشنو از قاصد خبر از كوى يار

شرحى از دلبر كند در روزگار

قصه مى‏ گويد از آن سلطان جود

آنكه نامش قلب انسان را ربود

مى‏ كند شرحى ز يار آشنا

ياد او دل را كند از غم رها

قصه مى‏ گويد ز ميلاد نبى

شرح آن را مى‏ دهد با يك تبى‏

در همان سالى كه آن مرد پليد

پرده حرمت در آن وادى دريد

زين جهت آن سال هم در بين ايل

شهره شد بر اين سبب بر سال فيل‏

آمنه باشد در آن كو باردار

حال او باشد در آن ميخانه زار

چند ماهى شوهر او مرده بود

زين جهت چون يك گلى پژمرده بود

ليك آن طفلى كه دارد در شكم

مى‏ كند آرام او را دم به دم‏

درد دل با او كند هر روز و شب

اين چنين بر جان خود كارد طرب‏

اى عزيز آمنه سويم بيا

چهره را از پرده‏اى گل رو نما

اين تو هستى يادگار آن حبيب

زين جهت بر درد ما هستى طبيب‏

با تو باشد اين جهان همچون بهشت

خاك پايت سرمه باشد بر سرشت‏

قلب من از دوريت بى‏تاب هست

چشم من با ياد تو پر آب هست‏

دان مرا باباى تو تنها گذاشت

درد و غم را در دلم اينگونه كاشت‏

يادگار آن پدر تنها تويى

نور چشمانم در اين دنيا تويى‏

گر چه هستى اين جهان چون ما يتيم

باز هستى جان جانم در حريم‏

اين زمان گويى به او الهام گشت

قلب او با يك نوازش رام گشت‏

گو كه طفلش در درون آن حرم

با كلامش مى‏كند بر او كرم‏

پس به او گويد الا اى مادرم

اى كه هستى صد نوا بر باورم‏

بى‏ جهت در اين سرا دل بد مكن

پس توكّل بر خداى خانه كن‏

گر چه باشم اين جهان من بى‏ پدر

ليك حق دارد به من هر دم نظر

آمنه آرام شد با اين سخن

زين جهت شادى كند در آن چمن‏

روز و شب با طفل خود در آن ميان

شادمان گويد سخن در هر زمان‏

مى‏ كشد هر دم در آن كو انتظار

تا نشيند ميوه‏ اش آنجا به بار

انتظارش عاقبت آمد به‏ سر

موقعش شد تا شود گل جلوه‏ گر

هفده روز از ربيع الاوّل عيان

در گذر باشد چو نورى جاودان‏

درد زاييدن چنين آغاز شد

يك تبى خوش با دلش دمساز شد

آمنه از درد خود پيچد به خويش

زين جهت در آن زمان گردد پريش‏

درد خوش با جسم او گردد قرين

قطره‏ هايى از عرق روى جبين‏

ناگهان طفلش چو نور عرشيان

با تبى آن لحظه آمد در جهان‏

كودكى آمد به عالم چون شكر

آنكه نامش افكند بر جان شرر

اين زمان نورى ز او در آشيان

منتشر شد با خوشى در آسمان‏

نور او روشن كند آن خانه را

مى‏ كند شيدا دل ديوانه را

مكّه با نورش عيان پر نور شد

سينه‏ ها با ياد او پر شور شد

مكيّان از نور پاكش در شگفت

چشم خود را زين سبب هر كس گرفت‏

قابله آن طفل را در آن مكان

مى‏ برد پيش مطلّب شادمان‏

مى‏ كند جدّش به او خندان نگاه

چهره را بيند عيان چون روى ماه‏

با خودش گويد كه اين ماه مبين

مى‏ شود پيغمبران را جانشين‏

خاتم پيغمبران در خانه هست

زين جهت باشد در اين ميخانه مست‏

مى‏ برد در كعبه او را جدّ او

عشق خود را تا كه آن لحظه رو

مى‏ كند با طفل در دورش طواف

سينه را آن دم كند در خانه صاف‏

با خدا بعدش كند راز و نياز

راز خود را مى‏ كند اينگونه باز

اى خدا اى آشنا بر هر وجود

اى كه هستى خالق اين تار و پود

اين امانت را تو دادى بر حقير

آنكه گردد بندگانت را بشير

از تو مى‏ خواهم كنى بر ما كمك

تا برم او را به بالاى فلك‏

اين چنين باشم امانتدار خوب

چون تويى در خانه محبوب القلوب‏

من دلم خواهد به او جا مى دهم

نام او را در جهان احمد نهم‏

مكيّان از اين سخن جا مى‏ خورند

از شگفتى چون ورق تا مى‏ خورند

طعنه‏ ها آغاز شد از هر طرف

تيغشان گيرد مطلّب را هدف‏

پس مطلّب مى‏ دهد آنجا جواب

اين جوابش هست خود صدها كتاب‏

او چنين گويد الا اى غافلان

بشنو پاسخ طعنه‏ ات را بى‏ گمان‏

نام او را بر گرفتم از خدا

آنكه باشد پادشاه قلب ما

آنكه باشد در جهان پروردگار

او فقط ماند به عالم پايدار

پس نما از طعنه‏ ها ما را رها

ذرّه‏ اى بر ما نما اينجا وفا

بر احد افزوده‏ ام اين لحظه ميم

تا بود سرگشته‏ اش قلب سليم‏

هفتمين روز ورود مصطفى

مى‏ كند كارى نكو اين آشنا

صد شتر قربان كند در زير پا

تا شود احمد ز سختي ها جدا

مكيّان را زين سبب مهمان كند

سينه را هم خانه جانان كند

اين چنين شد مصطفى آمد به دهر

با يقين شد آن مكان محبوب شهر

با قدومش راز خلقت فاش شد

روح هستى با وجودش باش شد

هر دلى با ياد او گيرد قرار

شد جهان با نام پاكش برقرار

اين حكايت را كنم اين دم تمام

بعد از اين گردد سخن بر من حرام‏


منبع:تاريخ منظوم چهارده معصوم (ع)، مجتبى رضا نژاد، صبای اهل بیت: تهران، 1381، چ 1، ص 39-42.

کانال قرآن و حدیث را درشبکه های اجتماعی دنبال کنید.
آپارات موسسه اهل البیت علیهم السلام
کانال عکس نوشته قرآن و حدیث در اینستاگرام
تلگرام قرآن و حدیث
کانال قرآن و حدیث در ایتا
کانال قرآن و حدیث در گپ
پیام رسان سروش _ کانال قرآن و حدیث