وَ قَالَ (عليه السلام): رُبَّ مَفْتُونٍ بِحُسْنِ الْقَوْلِ فِيه.
و فرمود (ع): چه بسيار كسان كه از ستودن ديگران فريفته و گمراه شده اند.
و آن حضرت فرمود: چه بسا آدمى با ستايشى كه از او شود فريب خورد. (تكرار شماره 116)
پرهيز از غرور زدگى در ستايش (اخلاقى، اجتماعى):و درود خدا بر او، فرمود: چه بسا كسانى كه با ستايش ديگران فريب خوردند.
[و فرمود:] بسا شيفته دلداده بدان كه نام نيكش بر زبانها افتاده.
امام عليه السّلام (در آزمايش بندگان) فرموده است:چه بسا كسى بسبب گفتار نيك (مردم) در باره او در فتنه و سختى افتاده (ترجمه و شرح اين جمله در فرمايش يك صد و دوازدهم گذشت).
امام(عليه السلام) فرمود: بسيارند كسانى كه به سبب تعريف و تمجيد ديگران فريب مى خورند.
بى اعتنايى به تعريف و تمجيد:امام(عليه السلام) در اين گفتار كوتاه حكيمانه به كسانى كه مورد مدح و تمجيد از سوى اين و آن قرار مى گيرند هشدار مى دهد و مى فرمايد: «بسيارند كسانى كه به سبب تعريف و تمجيد ديگران فريب مى خورند»; (رُبَّ مَفْتُون بِحُسْنِ الْقَوْلِ فِيهِ).درست است كه بايد افراد نيكوكار را تشويق كرد و عالمانى را كه علم آن ها سبب پيشرفت جامعه انسانى اسلامى شده مورد تمجيد قرار داد ولى گاه اين تعريف و تمجيدها آفاتى را نيز به دنبال دارد كه بايد از آن پرهيز كرد. نخست اين كه در بسيارى از اوقات سبب كبر و غرور مى شود و شخصِ تمجيد و تعريف شده پيش خود فكر مى كند كه سرآمد افراد جامعه است همه بايد به او احترام بگذارند و دربرابر او سكوت كنند و گوش به فرمانش باشند، و مى دانيم كه غرور و خودبرتربينى يكى از مهلكات است. ديگر اين كه گاه اين تعريف و تمجيدها سبب مى شود كه انسان در مسير تكامل متوقف گردد. شخصِ تعريف و تمجيدشده به خود مى گويد: حال كه همه پذيرفته اند من داراى صفات برجسته و فوق العاده اى هستم چه دليلى دارد كه بيش از اين به خود زحمت دهم؟مشكل ديگرى كه گاه از اين تعريف و تمجيدها ناشى مى شود اين است كه حسادت مخالفان را برمى انگيزد و به عداوت و دشمنى آن ها دامن مى زند و سبب مى شود كه آن شخص را به هر وسيله اى كه ممكن است ضعيف و ناتوان سازند و از اعتبار و حيثيتش بكاهند. به همين دليل بايد در هرچيز ازجمله مدح و ثناى ديگران اعتدال را رعايت كرد و افراد كم ظرفيت و پرظرفيت را به تناسب حالشان مورد مدح و تشويق قرار داد.واژه «مفتون» از ماده «فَتْن» (بر وزن متن) به گفته بسيارى از ارباب لغت در اصل به معناى قراردادن طلا در كوره است تا خالص و ناخالص شناخته شود سپس اين واژه به معناى آزمايش و امتحان به طور عام بكار رفته است. ولى در قرآن مجيد در معانى متعددى استفاده شده است: آزمايش (عنكبوت، آيه 2)، فريب دادن (اعراف، آيه 27)، بلا و عذاب (انفال، آيه 25)، شرك و بت پرستى و مانع ايمان آوردن افراد شدن (انفال، آيه 39)، اضلال و گمراه ساختن (مائده، آيه 41) و شكنجه كردن (ذاريات، آيه 13). ولى ظاهراً تمام اين معانى به همان ريشه اى باز مى گردد كه به آن اشاره شد. واژه «فتنه» نيز در معانى مذكور به كار رفته و اما در مورد كلام امام(عليه السلام) منظور از «مفتون» شخص فريب خورده است يعنى بسيارند كسانى كه فريب تعريف و تمجيدها را مى خورند و از راه راست منحرف مى شوند.در اين جا به دو نكته بايد توجه كرد: نخست اين كه همان گونه كه در شرح سند اين گفتار حكيمانه اشاره شد مرحوم سيد رضى آن را در سه مورد از كلمات قصار آورده است: يكى در اين جا و دو مورد ديگر در حكمت هاى 116 و 260. ممكن است اين تكرار به دليل مشغله هاى زياد آن بزرگوار و طول زمان تأليف اين كتاب نورانى بوده كه گاه فراموش مى كرده جمله اى را قبلا آورده است، و باز تكرار مى نموده و ممكن است به سبب اهميتى كه به اين سخن داده تكرار آن را مناسب دانسته است.نكته ديگر اين كه در بعضى از نسخ نهج البلاغه اين گفتار حكيمانه آخرين كلمه قصار است و هجده كلمه قصار بعدى ذكر نشده است در حالى كه در نسخه هاى ديگر چنين نيست شايد به اين دليل كه مرحوم سيد رضى بعداً آن ها را ملحق ساخته و در همه نسخه ها نبوده است.*****نكته:مدح و تمجيد در حد اعتدال:شك نيست كه بايد نيكوكاران را به سبب نيكى هايشان مورد تشويق و تقدير قرار داد همان گونه كه بدكاران مورد نكوهش قرار مى گيرند. خداوند متعال در قرآن مجيد ياران پيشگام پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) و كسانى را كه بعداً به آن ها ملحق مى شوند و مسير صحيح آن ها را در پيش مى گيرند مورد تقدير قرار داده، مى فرمايد: «(وَالسَّابِقُونَ الاَْوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالاَْنصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَان رَّضِىَ اللهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّات تَجْرِى تَحْتَهَا الاَْنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ); پيشگامان نخستين از مهاجرين و انصار، و كسانى كه به نيكى از آن ها پيروى كردند، خداوند از آن ها خشنود شد و آن ها (نيز) از او خشنود شدند; و باغ هايى از بهشت براى آنان فراهم ساخته كه نهرها از زير درختانش جارى است; جاودانه در آن خواهند ماند و اين است پيروزى بزرگ!».[1]اميرمؤمنان على(عليه السلام) نيز در عهدنامه معروف مالك اشتر به مالك چنين توصيه مى كند: «وَلا يَكُونَنَّ الْمُحْسِنُ وَالْمُسِىءُ عِنْدَكَ بِمَنْزِلَة سَوَاء فَإِنَّ فِى ذَلِكَ تَزْهِيداً لاَِهْلِ الاِْحْسَانِ فِى الاِْحْسَانِ وَتَدْرِيباً لاَِهْلِ الاِْسَاءَةِ عَلَى الاِْسَاءَةِ; هرگز نبايد افراد نيكوكار و بدكار نزد تو يكسان باشند، زيرا اين كار سبب مى شود كه نيكوكاران در نيكى هايشان بى رغبت شوند و بدكاران در اعمال بدشان تشويق گردند». و اين امر دليل روشنى دارد: زيرا هنگامى كه نيكوكاران به سبب نيكى هايشان مدح و ثنا شوند و يا ـ آنگونه كه در دنياى امروز معمول است ـ جوايزى به آن ها داده شود، هم آن ها تشويق به ادامه راه مى شوند و هم ديگران به راه نيك دعوت خواهند شد.همين گونه است در مورد نكوهش بدكاران يا مجازات آن ها، كه هم سبب خوددارى آن ها از تكرار آن اعمال در آينده مى شود و هم ديگران عبرت مى گيرند. ولى اين كار ـ همانند هر كار ديگر ـ اگر از حد اعتدال بيرون رود آثار سوئى خواهد داشت. مدح و ثناى زياد، اسباب غرور و غفلت و عُجب و خودبرتربينى و عوارض فاسد اين صفات رذيله مى گردد.امير مؤمنان على(عليه السلام) در همان عهدنامه مالك اشتر، قبل از ذكر جمله هايى كه پيش تر آمد به مالك خطاب كرده، مى فرمايد: «ثُمَّ رُضْهُمْ عَلَى أَلاَّ يُطْرُوكَ وَلاَ يَبْجَحُوكَ بِبَاطِل لَمْ تَفْعَلْهُ فَإِنَّ كَثْرَةَ الاِْطْرَاءِ تُحْدِثُ الزَّهْوَ وَتُدْنِى مِنَ الْعِزَّةِ; آنان را طورى تربيت كن كه ستايش بيهوده از تو نكنند و تو را براى اعمالى كه انجام نداده اى، تمجيد ننمايند! زيرا كثرت مدح و ثنا، خودپسندى و عُجب به بار مى آورد و انسان را به تكبّر و غرور نزديك مى سازد».در حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم كه فرمود: «لَو مَشى رَجُلٌ إلى رَجُل بِسَيف مُرْهَف كانَ خَيْراً لَهُ مِن أن يُثْنِى عليهِ فى وَجهِه; هرگاه كسى به ديگرى با شمشير تيز حمله كند بهتر از آن است كه او را در پيش رو مدح و ثنا گويد».[2]روايات در اين زمينه بسيار است و حتى دستور داده شده كه هرگاه انسان با چنين صحنه اى مواجه شد به خدا پناه برد. امير مؤمنان(عليه السلام) درباره صفات پرهيزكاران در خطبه همام مى فرمايد: «إِذَا زُكِّيَ أَحَدٌ مِنْهُمْ خَافَ مِمَّا يُقَالُ لَهُ فَيَقُولُ أَنَا أَعْلَمُ بِنَفْسِى مِنْ غَيْرِى وَرَبِّى أَعْلَمُ بِى مِنِّى بِنَفْسِى اللَّهُمَّ لاَتُؤَاخِذْنِى بِما يَقُولُونَ، وَاجْعَلْنِى أَفْضَلَ مِمَّا يَظُنُّونَ، وَاغْفِرْ لى مَا لاَيَعْلَمُونَ!; هرگاه يكى از آن ها را مدح و ستايش كنند از آنچه درباره او گفته شده به هراس مى افتد و مى گويد: من از ديگران به خود آگاه ترم و پروردگارم به اعمال من از من آگاه تر است. بارالها! مرا به سبب نيكى هايى كه به من نسبت مى دهند مؤاخذه مفرما! و مرا برتر از آنچه آن ها گمان مى كنند قرار ده و گناهانى را كه من دارم و نمى دانند ببخش».[3]*****پی نوشت:[1]. توبه، آيه 100 .[2]. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 18، ص 256 .[3]. سند گفتار حكيمانه: در كتاب مصادر آمده است كه مثل همين مضمون در حكمت 260 آمده و سپس مى افزايد: قبل از سيد رضى، ابن شعبه حرانى آن را در تحف العقول نقل كرده و ميدانى نيز آن را در مجمع الامثال آورده است. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 315)
امام (ع) فرمود: «رُبَّ مَفْتُونٍ بِحُسْنِ الْقَوْلِ فِيهِ»:بسا كسى كه از گفته نيك ديگران در باره خود، دچار فتنه شده است.اصل فتنه به معنى انصراف است، يعنى بسا شخصى كه از كسب فضيلت و اطاعت خدا و تكميل فضيلت، به دليل ستايش و تعريف ديگران انصراف حاصل كرده است مثل كسى كه مثلا مردم او را به فزونى عبادتش بستايند، و اين باعث اكتفا كردن او به همان مقدار گردد.سيد رضى (رحمة اللّه عليه) مى گويد: اين كلام را در آخرين قسمت از سخنان برگزيده امير المؤمنين على بن ابي طالب (ع)، آورديم در حالى كه سپاس مى گوييم خداوند سبحان را بر اين كه منّت نهاد و به ما توفيق داد تا آنچه از سخنان امام در اطراف پراكنده بود جمع آورى كنيم و مطالب دور را از گوشه و كنار به هم نزديك سازيم. و همان طورى كه از آغاز شرط كرديم، تصميم ما بر اين شد كه چند ورقى سفيد در آخر هر بابى از ابواب بيفزاييم، تا پراكنده را در خود جا دهد و كلام تازه وارد و شايد چيزى را كه پس از دشوارى، براى ما روشن شود، و پس از پراكندگى به دست ما بيفتد، به آن ملحق سازيم.سيد رضى، در كلمات برگزيده از امام (ع) تا اينجا رسيده و همين جا پايان داده است، اما در همان زمان، از سخنان زيباى امام مقدار بيشترى يا با گزينش خود او، و يا وسيله اهل علمى كه در محضر او بودند، افزوده شده است، و اين افزوده گاهى در خارج از متن و گاهى در داخل متن پيوسته به آخر برگزيده وى به چشم مى خورد.نقل كرده اند كه اين قبيل سخنان بر سيّد خوانده شده و او خود دستور داده تا به متن بيفزايند و اوّلين سخن اين است: ...
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 527
الثامنة و الثلاثون بعد أربعمائة من حكمه عليه السّلام:(438) و قال عليه السّلام: ربّ مفتون بحسن القول فيه. (86532- 86525)
المعنى:استماع المدح و الثناء و حسن القول و الصيّت يجرّ البلاء و الفتنة على الممدوح من نواح كثيرة يعجبه بنفسه و يجلب إليه الكسل في عمله و يحرّضه إلى أعمال فوق شأنه، و قد مرّت هذه الحكمة سابقا و كأنّ المصنّف رحمه اللَّه اختتم كتابه به تذكرة لنفسه، ففى الشرح المعتزلي ما يلي: و اعلم أنّ الرّضيّ رحمه اللَّه قطع كتاب نهج البلاغة على هذا الفصل، و هكذا وجدت النسخة بخطّه و قال: «هذا حين انتهاء الغاية بنا إلى قطع المنتزع من كلام أمير المؤمنين عليه السّلام حامدين للّه سبحانه على ما منّ به من توفيقنا لضمّ ما انتشر من أطرافه، و تقريب ما بعد من أقطاره، مقرّرين العزم كما شرطنا أوّلا على تفضيل أوراق من البياض في آخر كلّ باب من الأبواب ليكون لاقتناص الشّارد و استلحاق الوارد، و ما عساه أن يظهر لنا بعد الغموض، و يقع إلينا بعد الشذوذ، و ما توفيقنا إلّا باللّه عليه توكّلنا و هو حسبنا و نعم الوكيل، نعم المولى و نعم النّصير».ثمّ وجدنا نسخا كثيرة فيها زيادات بعد هذا الكلام قيل: إنها وجدت في نسخة كتبت في حياة الرّضي رحمه اللَّه و قرأت عليه فأمضاها و أذن في إلحاقها بالكتاب و نحن نذكرها.الترجمة:بسيار كسى كه مغرور شود بواسطه ستايش بروى.
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص271
و قال عليه السّلام: ربّ مفتون بحسن القول فيه. «و فرمود: چه بسا شيفته و به فتنه افتاده به سبب سخن پسنديده درباره او.»
چه بسيار است كه مردم به سبب ستايش كردن ايشان شيفته و مفتون مى شوند. دانشمند در كسب دانش بيشتر كوتاهى مى كند و بر ستايش مردم تكيه مى كند و عابد به همين سبب در عبادت كوتاهى مى كند و هر يك مى گويند مقصود من اين بود كه مشهور شوم و بلند آوازه گردم و اينك كه اين موضوع حاصل شده است چرا براى فزونى آن متحمل رنج گردم و زحمت كشم. وانگهى ستايش مردم از انسان موجب مى شود كه به خود شيفته گردد و شيفتگى آدمى به خود هلاك كننده است.
و بدان كه سيد رضى كه خدايش رحمت كند كتاب نهج البلاغه را به اين سخن پايان داده و من خود در نسخه اى كه به خط سيد رضى است چنين يافتم كه گفته است: اين جا پايان سخنان گزينه امير المؤمنين عليه السّلام است، حمد و ستايش خدا را به جا مى آوريم كه بر ما منت نهاد و توفيق جمع آورى اين كلمات پراكنده و گردآورى آن را از گوشه و كنار ارزانى فرمود و ما از آغاز اين كار در پايان هر فصل از فصلهاى كتاب اوراق سپيدى قرار داديم كه به آنچه بعدا دست مى يابيم و ممكن است براى ما فراهم آيد، اختصاص داشته باشد. توفيق ما جز بر خدا نيست كه بر او توكل كرده ايم و او ما را بسنده و بهترين وكيل و نكوترين مولى و ارزنده ترين ياور است.
پس از آن نسخه هاى فراوانى يافتيم كه در آنها پس از اين سخن افزونيهاى ديگرى بود كه گفته مى شود در نسخه اى بوده است كه به روزگار سيد رضى نوشته شده و براى او آن را خوانده اند و تصويب كرده است و بدين سبب ما هم آن سخنان را مى آوريم.