شعر درسوگ شهادت حاج قاسم سلیمانی
۲۶ مهر ۱۳۹۹ 0 فرهنگ و اجتماعآن سلیمــان عشق حاج قــاسم
آن بــرازنـده هیکـل و جـاسم
آن که دشمــن ز نــام او تــرسان
شــد نصیبش شهــادت از قــاسم
از خــدا خــواست او شهــادت را
تــا که نائل شــود سعــادت را
خــواست از رهبــری،دعایــم کن
همچــو قاسم رَسَــم کــرامت را
بــاز دست پلیـد از اعـدا
ز آستیــن نفــاق شــد پیــدا
بــاز آدم کشــان ضــد بشــر
پشتــه هـا ساختنــد از شهــدا
پیـر پیـروز جبهـه های نبرد
آن سلیمانـی ، آن سپاهـی مــرد
کشتـه شـد لیک خـون او جوشان
انتقــام ، انتقــام بــا پیگــرد
تا شهید و شهـادت است به پا
پـای مـا محکـم است و پـا بـرجـا
این نـویدی است ، فتنه بغـداد
گشتـه خـاموش و ظلـم نابرجـا
ثار و خونخواه هر شهید خداست
انتقام خدا چه جـان فرسـا ست
این تـرامپ لعیـن ، یـزید زمان
مظهـر حمق و احمق الحمقاست
جبهـه حق همیشه پیروز است
ایـن نه امروز یا که دیروز است
سنّت حـق ز ابتـدای جهـان
این چنین بوده ، دشمنان سوز است
چین به ابرو نداشت حاج قاسم
همـه جا داشت چهره ای باسِم
بـر ســر دشمنــان عُقــاب صفت
بــود بــر دشمنــان دیـن قــاصم
حـق خدمت به انقلاب آورد
دل دشمــن بــه التهــاب آورد
برگزیــد انتخــاب و عالــی بــود
آفریِنَش ، چــه انتخــاب آورد
خـرد محض بـود و بـا بینش
سخت ، فعــال بــود و بـا کوشش
دشمـن از قهــر او گریـزان بود
چــون ابابیل بــر ســر داعش
داعش از دست او گریـزان بــود
همچـو روبـه ز شیـر ، ترسان بود
بــر ســر داعشــی و آل سعـــود
همـه جـا همچـو شیـر ، غُرّان بود
ذلت خضم بین که نیمـه شَبـان
حملـه آورد ، همچــو جانــوران
همچــو دزدان و قاطعان طریق
نیمــه شب کُشت مظهــر ایمان
روزهـا رفت و سال ها بگذشت جنگ بگذشت لیک مرد شجاع
حاج قاسم به جبهه ها می رفت بــود در جبهــه دگر ســرسخت
زود باشـد که خصم دون و زبون
شـده بیچــارگیش روز افــزون
او پشیمان شـود ز کـرده خـویش
کـو ، کجا ، چاره ای بر آن مفتون
ژالـه از چشمهــا فــرو باریــد
غم به دلهـا نشست و شـد جاویـد
این غمــی نیست تا ز دل بـرود
غم جاویــد را بـه دل کاریـد
سـرو آزادگــی ، سلیمانــی
عــاشق حق و مــرد سبحانــی
بست بـا دوست عهـد و پیمانـی
مانـد بر عهـد و گشت یزدانــی
شاهدی بـود و حجّتی بر ما
خاصـه این روزگـار پـر غوغـا
روزگـار نفـاق و کـذب و ریـا
بهـر حق بـاوران چـه جانفرسـا
صادق و با خلوص و با تقـوا
خط شکن بـود در جهـاد و غـزا
در حلب در یمن و در لبنان
آن سلیمـان جبهه ها ، همه جا
ضامـن فتح بـود و پیـروزی
داد مـا را هدیــه ، بهــروزی
پـای هـرجا نهـاد در جبهـه
سهـم دشمن ازو سیـه روزی
طالب یـار ایـن چنیـن باشـد
فکـر و کارش بـرای دین باشـد
جـان دهد ، بهر عهد و پیمانش
مرد دین دار ، این چنین باشد
ظلم صهیـون و ظلم آمـریکا
شـده افـزون در این زمـان مارا
شـرق عالم و غـرب عالــم را
بـر گرفتـه است ظلم آمـریکا
عالـم بـا بصیــرت و دانـا
ریشــه ظلــم بینــد از ژرفــا
تــا اساس ستــم بــرانــدازد
بـرکَنـد آن درخت را ازجــا
غم مـا در شهـادت ســردار
لحظـه لحظـه فزون شود بسیار
روز تـا روز قـدر خــدمت او
مـی شـود آشکـار ، با تکـرار
فهـم دین در زمان ما دشوار
چون که باطل شده است میدان دار
بـوق تبلیـغ در کف کفـار
تـا چـه زایـد شـرر از آن کفتـار
قـاف تا قاف را گرفتـه شَرَر
مـاهواره شـده است اصـل خبـر
یـا فضــای مجــازی مـزدور
یـا که بنگاه کذب و جعـل خبـر
کار آن جاعلان فقط یک چیز
جعـل اخبـار کـذب و کفر آمیـز
تــا نداننــد مــردم دنیـــا
حق ز باطل نیـاورنــد تمیــز
گفتِ دشمن و کید و حیله او
نُقل هـر مجلسـی است رویـارو
مـردم سـاده لـوح را چـه خبـر
نیست دشمـن به دین ماهمسـو
لالـه ســرخ انقلابــی ما
آذرخشـی به فـرق لابـی هـا
لابـی و صهیـونیست همراهنـد
همـره زرق و کفر و شرک وریـا
مزد این اجتهاد و جنگ و غزا
بدهـد آن خـدای ارض و سمـا
ایـن زبان الکـن است از گفتـن
کـه چـه خـدمت نمـوده ای مارا
ندهـد سود غرب را نیرنگ
گرچـه او راست حیلـه ، رنگارنگ
ایـن همه سالها که توطئه کرد
گشت رسوای خاص و عام ، فرنگ
وارث خط انبیـا ، شهـدا
راهشــان مستــدام بــاد ، خــدا
خـون سـرخ شهید حافظ ماست
مـا کجـا قـدردانی از شهـدا ؟
هـر شهیـدی که بر زمین افتد
نگـذارد کـه آن عَلَــم خفتــد
یک شهیـد دگــر به پا خیـزد
تـا قیامت خبـر چنیـن باشـد
یـاور انقلاب بــودی تــو
تـن خـود با جهـاد سـودی[1] تــو
هـدفت حفظ میهن و دین بود
همـه جـا پرحضـور بـودی تـو
مـرحبا بر تـو ای شهیـد سعیـد
نـرود خاطـرت ز یـاد ، شهیـد
رهبــر ما گـریست در غـم تـو
دل غمیـن بـاد دشمنـان عنیـد
حسن[2] از سـوگ تو پریشـان شد
اشک ریـز شهیـد دوران شـد
از خــدا مسئلت که استکبـار
زود گـردد فنـا ، گریـزان[3] شـد
دانلود: