عقل انسان نمى تواند راز و رمز كامل ساختنِ بهشت برينِ آخرت را در مزرعه دنيا بنماياند و نيازمند به هدايت خاص الهى است. اين هدايت، از طريق پيامبران به انسانها مى رسد و پيامبران افزون بر رساندن پيام وحى، بايد رهبرى سياسى اجتماعى انسانها رانيز به دست گيرند و با تشكيل حكومت، احكام دين را عملى سازند و زمينه رشد انسانها و نيل آنان به مقام خلافت الهى را فراهم كنند.
پیامبر اسلام آخرین فرستاده خدا
با بعثت پيامبر اسلام و نازل شدن قرآن، شريعت و دين خاتم به بشر ارائه شد و نياز به وحى ديگر از ميان رفت. در كتاب آسمانى پيامبر خاتم، آنچه براى هدايت بشر لازم است، آمده است و پيامبر اسلام به عنوان «خاتم پيامبران» معرفى شده است. سرانجام با وفات آن پيامبر پاك نهاد، باب وحى بسته شد و ديگر هيچگاه فرشته وحى بر انسانى نازل نخواهد شد تا او را براى رساندن پيامى از جانب خدا برانگيزد.
ضرورت تعیین جانشین برای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم
پيامبر پيش از وفات خود، به امر خدا، حضرت على عليه السلام را به جانشينى برگزيد و بارها او را براى مسلمانان معرفى كرد و از آنان خواست با او دست بيعت دهند و قبول خلافتش را اعلام كنند و چنين نيز شد.تعيين جانشين و آن هم على بن ابى طالب و فرزندانش عليهم السلام، كارى ضرورى و حياتى بود؛ زيرا:
1- امام علیه السلام تبیین گر احکام قرآن
گرچه پيامبر با ارائه قرآن به عنوان كتاب و معجزه جاويد و حاوى همه دستورهاى لازم براى هدايت انسان، نياز به بعثت پيامبران را مرتفع ساخت، ولى قرآن كتابى است بس متعالى و دريايى است ژرف و جز پيامبر و پاكان و تربيت يافتگان خاص مكتب وى كسى را به عمق آن راهى نيست و فهم همه پيامهاى آن و دريافت تفصيلى همه معارفش به تعليم خاص الهى نيازمند است. پيامبر خود تربيت يافته خاص الهى بود و به تعليم خداوند، حقيقت متعالى قرآن را دريافت و معلّم، مبيّن و مفسّر قرآن شد. گرچه پيامبر در طول دوران بعثت به تعليم قرآن و بيان احكام و معارف آن پرداخت، ولى فرصت و شرايط، امكان نداد كه همه احكام قرآن را تبيين كند و به مردم ابلاغ گرداند. از اين رو، چارهاى نبود جز اينكه پاكان، شايستگان و امانتدارانى از جانب خداوند برگزيده شوند تا در طول زمان، مأمور تعليم، تبيين و ابلاغ پيامها، احكام و معارف قرآن گردند.
2- امام مفسر قرآن است
گرچه قرآن براى هدايت همه انسانها نازل شده است و همگان مى توانند با كسب شرايط لازم به محضرش مشرّف شوند و از سفره گسترده اش بهره گيرند، ولى به علل مختلف در مواردى اختلاف برداشت پيش مىآيد و همانگونه كه تاريخ نيز نشان داده است، اين اختلافها سبب شكل گيرى گروههايى شده كه به جان هم افتاده و به تكفير يكديگر پرداخته و با دست خود زمينه نابودى اسلام و جامعه اسلامى را فراهم ساختهاند. پيامبراكرم صلى الله عليه و آله اين آينده هولناك را به چشم دل مىديد و براى جلوگيرى از وقوع آن بايد چارهاى مىانديشيد و چارهاى جز اين نبود كه مفسّرى معصوم، كه نظرش معيار و ميزان باشد، به جامعه معرفى كند تا همه در فهم قرآن به خصوص در موارد اختلاف به او رجوع كنند و همه مفسّران، تفسير خويش را با اين معيار همسان گردانند و راه سوء استفاده را بر دشمنان بربندند.
3- امام هدایتگر جامعه اسلامی است
تشكيل حكومت براى اجراى احكام و ايجاد زمينه رشد و تعالى انسانها لازم و حفظ آن واجب است. پيامبر صلى الله عليه و آله پس از هجرت به مدينه اين حكومت را بنيان نهاد و اينك پس از گذشت يك دهه از عمر حكومت، زمان ارتحال آن وجود مقدس فرا رسيده بود و حضرت مى ديد كه حكومت نوپاى اسلامى با چند مشكل روبه روست:
اوّل:
كسانى بسيار بودند كه به پيروى از جوّ عمومى و با مشاهده قدرت و شوكت مسلمانان، به خصوص پس از سال ششم هجرى و بعد از فتح مكه در سال هشتم هجرى، اسلام آورده بودند، ولى ايمان به قلب آنان راه نيافته بود و آمادگى داشتند كه با وزش هر بادى بلرزند و از اسلام روى برتابند و راه كفر و ارتداد در پيش گيرند.
دوم:
گروهى نيز با توجه به شرايط، رنگ عوض كرده بودند و با اظهار اسلام در پى فرصت براى ريشه كن ساختن اين آيين آسمانى بودند. اينان منافقانى بودند كه زير پوشش اسلام ظاهرى براى رسيدن به آمال دنيايى خود مىكوشيدند و براى آينده پس از پيامبر صلى الله عليه و آله ونقشهها و برنامهها داشتند. پيامبر بيشترين خطر را از اين ناحيه مىديد و آيات بسيارى از قرآن نيز در افشاى نقشهها و دسيسههاى آنان نازل شده بود و با وجود مبارزه شديد پيامبر، همچنان در درون جامعه اسلامى ريشه دوانيده و مايه گرفته بودند.
سوم:
با توجه به اينكه تقريباً در سال دهم هجرى، اسلام همه شبه جزيره را فتح كرده بود و به صورت قدرتى در برابر ديگر قدرتهاى جهانى آن روز نمود يافته بود، طبيعى بود كه از سوى آنان با خطر روبه رو باشد. با توجه به موارد فوق و موارد مشابه، پيامبر صلى الله عليه و آله يقين داشت كه واگذاردن حكومت و تعيين نكردن جانشين به معناى رها كردن حكومت بر لبه پرتگاه است و در آن صورت پس از وفات وى، حكومت به دست افراد ناشايسته و بى كفايت خواهد افتاد و هر آن ممكن است از ميان رود و رنجهاى بيست و سه سالهاش تباه شود.
بنابراين، چارهاى نبود جز اينكه شايسته ترين، عالمترين، مديرترين و مدبّرترين فرد را براى حكومت پس از خود تعيين كند و با استفاده از اختيار ولايتى- كه خدا بدو داده بود و مردم نيز پذيرفته بودند- او را به جانشينى نصب كند و از مردم برايش بيعت گيرد. از اين رو بود كه آن حضرت در حديث معروف ثقلين، اهل بيت خود را بهعنوان قرين، عِدل، مفسّر و مبيّن قرآن معرفى كرد و در روز هيجدهم ذىالحجّه سال دهم هجرى در راه بازگشت از حج، در محل غدير خم جانشينى آن امام را به همه مسلمانان اعلام نمود و از آنان بيعت گرفت.
منبع: مبدء و معاد, جمعی از نویسندگان, مجموعه آثار پژوهشکده تحقیقات اسلامی, نرم افزار زمزم 5