سخنان آقا مجتبی تهرانی در تبیین رابطه ولایت و رسالت
۱۰ بهمن ۱۳۹۴ 0 اهل بیت علیهم السلام
آیت الله مجتبی تهرانی (رحمة الله علیه) در باب رابطه ولایت و رسالت یک دیدگاه خواندنی دارد که در یکی از سخنرانیهای خود آن را تبیین کرده است. در ادامه مشروح آن می آید:
دوستان خطاباتی را که در روز هجدهم ذی الحجه به پیغمبر اکرم شد، زیاد شنیده اند؛ یکی در مورد تبلیغ بود: آیا در روز غدیر از ناحیه خداوند به پیغمبر اکرم القاء شده یا قبل از آن بوده است؟ یعنی آیا بعد از آنکه حج تمام شد و پیغمبر اکرم داشتند به سوی مدینه تشریف می آوردند، به ایشان امر شد که ولایت علی(علیه السلام) که مظهر تام ولایت است را به مردم برسانند، یا در زمان دیگری بود؟ مورخین این قضیه را مختلف نقل کرده اند. مطلب دیگر این است که چه نسبتی که بین رسالت و ولایت وجود دارد؟
زمانِ «امر به نصب ولایت» روز غدیر نبود
در مورد مسأله اول باید بگوییم که چنین نبوده است که خدای متعال روز هجدهم ذی الحجۀ یا در این موسم حج به پیغمبر اکرم این معنا را القاء کرده باشد. بلکه این، مطلبی بود که خداوند مکرر به پیغمبر اکرم فرموده بودند. یکی از مواردی که به پیغمبر اکرم این معنا القاء شد و بالاترین مورد القای این معنا نیز هست، زمانی بود که پیغمبر اکرم به معراج رفت. خدای متعال این امر را در آنجا و در بالاترین مقام به پیغمبر القاء فرمود. مسأله ولایت علی (علیه السلام) از آنجا سرچشمه می گیرد.
بعد از تو، علی حجت من بر خلق است
در این مطلب، نکات بسیار لطیف، بالا و والای معرفتی وجود دارد که چرا در معراج این معنا به پیغمبر اکرم القاء شد. حالا من روایتی را می خوانم که در همین مورد است. روایت در امالی شیخ صدوق از امام صادق(صلوات الله علیه) است که ایشان از پدر بزرگوارشان امام باقر(صلوات الله علیه) نقل می کنند، ایشان هم از علی بن الحسین زین العابدین(صلوات الله علیه)، آن حضرت هم از پدر بزرگوارش امام حسین(علیه السلام) روایت را نقل می کنند تا به پیغمبر اکرم می رسد. پس سند روایت بسیار عالی و والا است؛ چون در این سند، همه راویان از معصومین(صلوات الله علیهم اجمعین) هستند.
روایت این است: «قال رسول الله لَیلَةَ أُسرِیَ بِی إِلَی السَمَاءِ کَلّمَنِی رَبِی جَلَ جَلَالُهُ...» (1) پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) فرمود: در شبی که مرا به سوی آسمان ها بردند، پروردگارم با من سخن گفت.
اولاً این شب همان شب معراج است که قرآن کریم می فرماید: «سُبحانَ الَذی أَسری بِعَبدِهِ لَیلاً مِنَ المَسجِدِ الحَرامِ إِلَی المَسجِدِ الأَقصَی...».(2)
نکته دیگر این است که ظاهراً این صحبت کردن خدای متعال با پیغمبر، بدون حجاب بوده است؛ چون که «مِن وَراء حجاب» ندارد. عبارت «کلمنی ربی جل جلاله» هم همین معنا را درباره کیفیت صحبت می رساند که خداوند در شب معراج یک صحبت رویارو با آن حضرت رسول داشته است.
حال آن سخن چه بود؟ «فَقَالَ یَا مُحَمَدُ! فَقُلتُ لَبَیکَ رَبِی، فَقَالَ إِنَ عَلِیاً حُجَتِی بَعدَکَ عَلَی خَلقِی...» (3). فرمود: علی بعد از تو حجت من بر بندگان است.
ببینید مسأله ولایت حضرت از کجا شروع می شود! اصل ماجرای ولایت حضرت از خود خدا شروع می شود.
ما این خبر را هم در روایات داریم که پیغمبر اکرم در ابتدای بعثت، هنگامی که رسالتش را ابلاغ کرد، همان جا فرمود که هرکس که دعوت مرا بپذیرد، او وزیر و جانشین من است. ظاهر این ماجرا این است که قضیه ربطی به حکم و نصب خدا ندارد؛ اما اینها جنبه ظاهری قضیه است و ریشه کار به خود خدا بر می گردد. لذا حضرت رسول می فرماید: خداوند به من فرمود که علی بعد از تو بر خلق من حجت است. «وَ إِمَامُ أَهلِ طَاعَتِی مَن أَطَاعَهُ أَطَاعَنِی وَ مَن عَصَاهُ عَصَانِی» (4): او است که رهبر و پیشوای اهل طاعت من است؛ هرکس او را اطاعت کند، مرا اطاعت کرده و هر که او را عصیان کند، مرا عصیان کرده است.
«امر به نصب ولایت» در شب معراج
حالا دقت کنید که در اینجا چه فرمانی صادر می شود؛ «فَانصِبهُ عَلَماً لِأُمَتِکَ یَهتَدُونَ بِهِ بَعدَکَ» (5) خدا به پیغمبرش دستور می دهد که «تو او را به عنوان عَلمی برای امتت نصب کن تا مردم بعد از تو، به سبب او هدایت شوند». پس «اصل فرمان نصب» در شب معراج بوده است نه حجۀ الوداع. خوب دقت کنید!
توجه داشته باشید که ما یک خبر دادن داریم و یک دستور دادن؛ «إخبار به منصب» یک چیز است و «مأموریت دادن برای نصب» مطلب دیگری است. این طور نبود که مأموریت نصب علی (علیه السلام) در حج (روز غدیر) به پیغمبر اکرم داده شده باشد؛ بلکه این مأموریت در شب معراج به حضرت محول شد.
این نکته خیلی ظریفی است که عرض کردم؛ «مأموریت نصب» در شب معراج به پیغمبر اکرم ابلاغ می شود، آن هم بدون واسطه و از ناحیه خود خداوند که علی(علیه السلام) را به این مقام منصوب کن.
تقدم ولایت بر رسالت
بحث دوم در مورد «رابطه بین رسالت و ولایت» است. اولاً این طور نیست که ولایت یک امر ظاهری باشد، ثانیاً این طور هم نیست که بعضی گفته اند ولایت صرفاً برای رسالت، جنبه کمکی دارد.
خود آیه هم گویای این معنا است که ولایت، نقش محوری داشته و عون و کمک رسالت نیست. این تعبیر دقیق تر و رساتر است که «اصلاً رسالت، برای ولایت جنبه مقدمی دارد». ثقل و سنگینی بحث، به طرف ولایت است نه رسالت. تعبیرهایی که می گوید ولایت به رسالت کمک می کند و ثقل بر روی رسالت است، درست نیست. ثقل در ناحیه ولایت است و رسالت، همچون پلی است تا ما از آن عبور کنیم و به ولایت برسیم. مقصد، ولایت است و رسالت گذرگاهی برای رسیدن به ولایت است.
همه کارهای پیغمبر اکرم، به دستور الهی بود
حالا من نکته ای را می خواهم بگویم که ندیده ام کسی روی این مسأله بحثی کرده باشد. شما می دانید تمام اعمالی که پیغمبر اکرم در باب رسالت انجام می داد، همه اش حساب شده و از ناحیه خدا بود. کسی منکر این مطلب نیست که تمام گفتار و اعمال حضرت، همه و همه به دستور الهی بود؛
مثلاً حضرت در فتح مکه وقتی که می خواست مسأله شرک از نظر ظاهری ریشه کن شود، وارد کعبه شدند و با همراهی علی(علیه السلام) بت ها را بیرون ریختند. این از فضیلت های بسیار بلند حضرت امیر است که وقتی وارد خانه کعبه می شوند، ایشان قدم روی شانه های پیغمبر اکرم می گذارد و بالا می رود تا بت ها را سرنگون کند. ببینید در اینجا رسول، پل و گذرگاهی است برای اینکه ولایت کار خودش را انجام دهد. نقش اساسی مربوط به ولایت است و رسالت گذرگاه است. بنابراین صحیح این است که عبارت مشهور را بر عکس کنیم و بگوییم «رسالت، کمک ولایت است» نه اینکه ولایت، کمک رسالت باشد.
این عمل و فعل خارجی رسول خدا، اتفاقی نیست که مثلاً دو نفر به هم رسیده باشند و یکی بگوید: تو بالا برو و بت ها را بشکن! تمام این ها حساب شده است. اصلاً پیغمبر اکرم از ناحیه خدا اجازه نداشت که علی(علیه السلام) را نگه دارد تا خودش پایش را روی شانه او بگذارد و بت ها را سرنگون کند. حضرت چنین وظیفه ای نداشت. وظیفه پیغمبر همین بود که از علی(علیه السلام) بخواهد که او بالا رود و این کار را انجام دهد. اینها همه حساب شده بوده و از معانی بسیار بالایی است که گویای حقایقی می باشد که در پشت پرده ظاهر است. همه اینها گویای این حقیقت است که رسالت، گذرگاهی برای ولایت است و این ولایت است که کار اساسی را انجام می دهد.
پیغمبر اکرم، صاحب ولایت و رسالت
در اینجا نکته ای را بگویم که یک وقت اشتباه نشود؛ ممکن است کسی بگوید: مگر پیغمبر اکرم دارای ولایت نبود که شما این حرف ها را می زنید؟ جواب این است که بله؛ پیغمبر اکرم هم دارای ولایت بود و اصلاً حضرت «مجمع دو عنوان رسالت و ولایت» بود، اما نکته اینجا است که ایشان از نظر خارجی، «مظهر رسالت» بود.
حال اگر ما بخواهیم در وجود پیغمبر و نسبت به کارهایی که ایشان انجام دادند، تفکیک کنیم و ببینیم که کدام کار مربوط به جنبه رسالت ایشان است و کدام مربوط به جنبه ولایت است، چه باید بکنیم؟ چون ایشان هر دو جنبه را دارند. از کجا بفهمیم که این کار مربوط به جنبه رسالت است یا ولایت؟ اینجا است که آن موجودی که مظهر ولایت است، نقش ولایت را ایفا می کند و آن کسی که مظهر رسالت است، نقش رسالت را باید ایفا کند؛ ولو اینکه آن موجودی که مظهر رسالت است، مظهر ولایت هم باشد.
لذا در آن روز که باید کار نهایی صورت پذیرد، وظیفه پیغمبر اکرم این است که بایستد و گذرگاه ولایت شود تا ولایت کار اساسی اش را انجام دهد. اهمیت ولایت در این جهت است.
_______________________
پی نوشت:
1. امالی صدوق، ص 479.
2. اسراء، 1.
3. امالی صدوق، ص 479.
4. همان.
5. همان.
منبع: پایگاه اطلاع رسانی حوزه نیوز