آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی: شرح خطبه فدکیه حضرت زهرا (س) (9)
۲۹ آذر ۱۴۰۱ 0 اهل بیت علیهم السلامشرح خطبه فدکیه حضرت زهرا (س) (9): (فتنه سقیفه)
سقیفه، بزرگ ترین فتنه در اسلام
حضرت زهرا علیهالسلام در ادامه می فرمايند: «وَالْكَلْمُ رَحيبٌ[1]»؛ و هنوز جراحت ناشی از رحلت پيامبر باز و وسيع است. يعنی آن جراحت وارده به قلوب ما و علاقمندان وسيع است. «الْجُرْحُ لَمّا يَنْدَمِ[2]؛ «و جراحتی كه از ناحيۀ وفات پدرم وارد شد هنوز التيام نيافته است». اشاره به اينكه ما هنوز داغدار و عزادار هستيم. «وَ الرَّسُولُ لَمّايُقْبَرْ»[3]»؛«و هنوز رسول خدا دفن نشده بود». اين خطبه بنابر قولی ده روز بعد از فوت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ايراد شده است. حضرت زهرا علیهالسلام می گويد هنوز زمانی از داغ رحلت پدرم پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم نگذشته كه شما اين گونه عمل كرديد. در اين كلام اشاره به جريان سقيفه است، يعنی هنوز پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم دفن نشده بود و حضرت علی علیه السلام مشغول تجهيز پيامبر بود كه بعضی در سقيفه جمع شدند كه خليفه تعيين كنند.
«إِبْتَدَأْتُمْ زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ [4]»؛ «با عجله اقدام كرديد و خيال كرديد كه اگر اين كار را نكنيد فتنه ای روی می دهد». ابتدا را می توان دو جور معنی كرد يكی اينكه مفعول مطلق باشد يعنی خيلی عجله كرديد، ديگر اينكه مفعول له باشد يعنی برای اينكه عجله كرديد اقدام كردي؛ و ادامۀ عبارت اشاره به جوّی است كه در آن زمان ساخته بودند و شعار انحرافی كه رواج داده بودند. حضرت می فرمايد: شما خوف از فتنه را بهانه كرديد تا سقيفه را تشكيل بدهيد در حالی كه اصلاً خوف از فتنه معنا نداشت زيرا با پيش بينی پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم و واقعۀ غديرخم تكليف همه روشن بود و اصلاً جای نگرانی وجود نداشت. كلمۀ «زَعَمْتُمْ» جايی گفته می شود كه عذر فرد پذيرفته نيست. يعنی گمان شخص باطل است. حضرت می خواهد بگويد خوف از فتنه بهانه ای بيش نبود و شما می خواستيد خلافت را غصب كنيد و برای فريب ديگران كه از زد و بندهای پشت پرده بی خبر بودند خوف از فتنه را بهانه كرديد تا به اهداف شوم خودتان برسيد و عملتان را مشروع جلوه دهید.
«أَلا فی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا [5]»؛ «بدانيد كه با اين كار، شما در فتنه سقوط كرديد». چه فتنه ای از اين بالاتر كه شما مسير اسلام حقيقی را منحرف كرديد، آيا شما می خواستيد جلوی اختلاف را بگيريد؟ شما كه خود ايجاد اختلاف كرديد و یا با این عمل بذر اختلاف و فتنه را کاشتید.
«وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحيطَةُ بِالْكافِرينَ [6]». «و براستی جهنّم بر كافران احاطه دارد». حضرت زهرا علیها السلام بخوبی از آيۀ قرآن در اينجا استفاده كرده و می فرمايد: سردمداران سقيفه مصداق كفر بوده اند و هنگامی كه مرتكب اين اعمال شدند مؤمن نبودند. در اينجا لازم است اشاره كنم كه منظور از كافر در اينجا كافر اصطلاحی نيست، زيرا به تعبير ما اين ها يك اسلام ظاهری داشتند. امّا در باب مؤمنين روايات زيادی آمده است كه روح مؤمن در زمانی كه او گناه می كند از او مفارقت می كند. حتی در مورد زنا هم اين مطلب آمده كه مؤمن در حال ايمان، زنا نمی كند و اگر مرتكب زنا يا گناهان ديگر شد در آن موقع ديگر مؤمن نيست و كافر است، امّا اين كافر با كافر اصطلاحی كه احكام خاصی در فقه دارد تفاوت دارد. پس اين افراد هم روح ايمان را از دست دادند و كافر شدند، به اين معنا كه گردانندگان سقيفه كه غصب خلافت كرده بودند از ايمان بيرون رفته بودند و چه گناهی بالاتر از غصب خلافت؟
«فَهَيْهاتَ مِنْكُمْ [7]»؛ «اين كار از شما دور بود». يعنی از شما مهاجرين و انصار انتظار نبود كه دست به چنين كاری بزنيد و فريب گروهی از شياطين را بخوريد و اهل بیت پيامبر را به كنار بزنيد و تنها بگذاريد.
«وَ كَيْفَ بِكُمْ[8]»؛ «و شما را چه شده است!؟!» كه چنين كرديد، با اين كه از جريانات آگاه بوديد. «وَ أَنّیٰ تُؤفَكُو[9]؛ «و به كدام راه منحرف شده ايد؟» آيا می دانيد كه به كدام سمت شما را سوق داده اند؟ شايد منظور حضرت اين است كه چرا مردم، گول عدۀ ایی معدود و محدودی را خوردند و از مسير حق منحرف شدند؟
رویگردانی از قرآن، منشأ فتنه سقیفه
«وَ كِتابُ اللّهِ بَيْنَ أَظْهُرِكُمْ[10]»؛ «و حال آن كه كتاب خدا بين پشت های شما بود». بَيْنَ اَظْهُرِكُمْ اصطلاحی است كه در نبردها به كار می برده اند يعنی آن چيزی كه برای گروهی قداست دارد اطرافش را می گيرند و از آن بخوبی محافظت می كنند تا آسيب نبيند. اشاره به اين كه قرآن پشتيبان شما بود يا اين كه شما او را در ميان داشتيد و از آن محافظت می كرديد. حضرت می فرمايد: شما قبلاً از قرآن محافظت می كرديد و از قرآن دستورالعمل می گرفتيد پس چه شد كه قرآن را رها كرديد؟ منظور حضرت اين است كه قرآن در مورد امامت و رهبری شرايط كلّی را بيان كرده است.
«اَفَمَنْ يَهْدی إلَی الْحَقِّ أَنْ يُتَّبِعْ اَمَّنْ لايَهْدی إلاّ أَنْ يُهْدی [11]». «آيا آن كسی كه هادی مردم به سوی حق است سزاوارتر است كه پيروی شود يا كسی كه خودش هدايت نمی شود مگر اينكه كسی ديگر او را هدايت كند»؟
تاريخ شهادت می دهد خودشان هم اقرار دارند كه يكی از سردمداران سقيفه بيش از هفتاد بار در پاسخ به مراجعات گفت: نمی دانم، و می رفت از اميرالمؤمنين علیه السلام سؤال می كرد. حتی نوشته اند مكرّر می گفت: لَولا عَلی لَهَلَكَ... يعنی اگر علی نبود من هلاك شده بودم، كه علمای عامه هم اين مطلب را ثبت و نقل كرده اند.
«اُمُورُهُ ظاهِرَةٌ وَ أْحكامُهُ زاهِرَةٌ و اَعْلامُهُ باهِرَةٌ وَ زَواجِرَهُ لائِحَةٌ و أوامِرَهُ واضِحَةٌ [12]»؛ «در حالی كه معارف قرآن كريم روشن و احكام آن درخشنده، و عَلَم های آن بلند و غالب، و نواهی آن تبيين شده و اوامر آن واضح است». يعنی معارف و تعاليم قرآن و راهنمايی هايش آشكار و واضح بود. در قديم مرسوم بوده است كه در بيابان ها و بين راه ها چيزی بعنوان علامت و نشانه می گذاشتند تا مردم راه را گم نكنند و به اين نشانه ها عَلَمْ می گفتند. حضرت می فرمايد: تعالیم قرآن برتر و غالب از همۀ امور است. کافی است آدمی به قرآن مراجعه کند تا بفهمد مصداق آن شرایط امامت و رهبری کیست؟ پس چه شد که آن روز غدیرخم آمدید به علی علیه السلام تبریک گفتید امّا پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم همۀ آن عهدها را فراموش كرديد و به قرآن هم مراجعه نكرديد.
اشاره به اينكه با مراجعه به قرآن می توانيد مسئلۀ رهبری را به روشنی و وضوح از نظر خصوصيات و شرايط دريابيد و مصداق آن را تشخيص دهيد، خصوصاً با توجه به آن همه آيات كه در شأن و مقام علی علیه السلام نازل شده است.
«قَدْ خَلَّفْتُمُوه وَراءَ ظُهُورِكُمْ [13]»؛ «و قرآن را پشت سر انداختيد». يعنی به جای اينكه قرآن را پيشاپيش و راهبر خود قرار دهيد قرآن را به پشت سر نهاديد. يعنی در مسائل رهبری و امامت كه از اهمّ مسائل بود به قرآن توجّه نكرديد و آن را پشت سر انداختيد.
«أَرَغْبَةً عَنْهُ تُريدُونَ أمْ بِغَيْرِهِ تَحْكُمُون؟ [14]»؛ «آيا از قرآن روگردان شديد يا غير قرآن را ملاك حكم خود قرار داده ايد؟» در برخی نسخه ها هم تَدَبَّرُون آمده يعنی روگرداندن شديد از اسلام. این ها با شعار حفظ اسلام از فتنه، حقايق قرآن را زير پا گذاشتند. اين است كه مؤمن بايد هميشه زيرك و هشيار باشد و به شعارها دقت كند.
«بِئْسَ لِلظّالِمينَ بَدَلاً [15]»؛ «چه بد است برای ستمكاران آنچه را كه به جای قرآن اختيار كردند». حضرت اشاره دارد به پيامدهای سوء جريان سقيفه، يعنی اولاً اين ظلم بود و ثانياً پيامد و عاقبت خطرناكی در دنيا و آخرت دارد. امّا آنچه زيباست اينكه هر يك از عبارات اين خطبه با مضمون آيه ای از قرآن كريم است يا مفهوم آيه را به كار گرفته است. حضرت در ادامه باز هم آيه ای از قرآن را قرائت می كند: «وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرِ الإسْلامِ ديناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخاسِري[16]. «كسی كه غير از اسلام دينی را انتخاب كند هيچ وقت آن دين از او پذيرفته نمی شود و در آخرت هم از زيانكاران است». استدلال حضرت علیه السلام چنين است كه شما از احكام قرآن تخلّف كرديد و شرايطی كه در قرآن برای رهبری امامت الهی مطرح شده ناديده گرفتيد و احكام ظاهرۀ قرآن را كنار گذاشتيد پس شما قرآن را کنار گذاشتید؛ وقتی هم كه قرآن كنار رفت ديگر اسلامی هم باقی نمی ماند. پس اگر علی علیه السلام را كنار گذاشتيد در واقع اسلام را كنار گذاشته ايد؛ چون اسلام يعنی عمل به آن معيارها و شرايطی كه در قرآن آمده و اگر كسی به حرف قرآن گوش نداد و آن را رها كرد اسلام را هم رها كرده است.
برگرفته از سخنان: آیت الله آقا مجتبی تهرانی
تاریخ سخنرانی: 74/7/20
پی نوشت ها
[1] . بحار الأنوار (ط - بيروت)،ج 29، ص225، فصل نورد فيه: خطبة خطبتها سيدة النساء فاطمة الزهراء صلوات الله عليها احتج بها على من غصب فدك منها.
«وَ الْكَلْمُ رَحِيبٌ، وَ الْجُرْحُ لَمَّا يَنْدَمِلْ، وَ الرَّسُولُ لَمَّا يُقْبَرْ، ابْتِدَاراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ أَلا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكافِرِينَ ، فَهَيْهَاتَ مِنْكُمْ! وَ كَيْفَ بِكُمْ؟! وَ أَنَّى تُؤْفَكُونَ؟ وَ كِتَابُ اللَّهِ بَيْنَ أَظْهُرِكُمْ، أُمُورُهُ ظَاهِرَةٌ، وَ أَحْكَامُهُ زَاهِرَةٌ، وَ أَعْلَامُهُ بَاهِرَةٌ، وَ زَوَاجِرُهُ لَائِحَةٌ، وَ أَوَامِرُهُ وَاضِحَةٌ، قَدْ خَلَّفْتُمُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِكُمْ، أَ رَغْبَةً عَنْهُ تُرِيدُونَ ..؟، أَمْ بِغَيْرِهِ تَحْكُمُونَ؟! بِئْسَ لِلظَّالِمِينَ بَدَلًا، وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ ، ثُمَّ لَمْ تَلْبَثُوا إِلَّا رَيْثَ أَنْ تَسْكُنَ نَفْرَتُهَا، وَ يَسْلَسَ قِيَادُهَا».
[2] . همان
[3] . همان
[4] . همان
[5] . همان
[6] . همان- (توبه: 49).
[7] . همان
[8] . همان
[9] . همان
[10] . همان
[11] . يونس: 35.
[12] . همان
[13] . همان
[14] . همان
[15] . همان- (كهف:50).
[16] . همان- (آل عمران: 85).