سخنرانی آیت الله میرباقری: جلسه یازدهم، امام حسین (ع) محور تفکیک حق و باطل و محاسبه نفس در همراهی ایشان
۰۷ اسفند ۱۴۰۱ 0 صوتی و تصویریجلسه دهم، حرم مطهر قم: امام حسین (ع) محور تفکیک حق و باطل و محاسبه نفس در همراهی ایشان
آیات سوره فرقان و بلای اهل بیت
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم أَجْمَعِين . در سوره مبارکه فرقان فرمود: «وَ جَعَلْنا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَ تَصْبِرُونَ وَ كانَ رَبُّكَ بَصيراً»(فرقان/20) با صرف نظر از سیاق آیه، این قطعه از آیه شریفه، دلالت بر این می کند که خدای متعال، مؤمنین را با کفار و منافقین مورد امتحان قرار می دهد؛ یعنی مؤمنین گرفتار دستگاه و جریان نفاق و کفر می شوند و خدای متعال در این ماجرایی که پیش می آید، از مؤمنین توقع پایداری و صبر دارد. بنابراین ما باید در دل این فتنه ها و امتحاناتی که خدای متعال برای ما رقم می زند، استوار بمانیم.
در روایت آمده است که وجود مقدس رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا و حسنین سلام الله علیهما را در خانه خودشان گرد آوردند و درب را بستند که بیگانه ای وارد نشود و از مضمون این مجلس مطلع نشود. بعد به امیرالمؤمنین فرمودند که جبرئیل آمده و پیغامی از طرف خدای متعال آورده است که ما می خواهیم شما را مورد امتحان قرار بدهیم و یک فتنه سنگینی پیش روی شماست؛ قرار است شما با جبهه منافقین مورد ابتلاء و امتحان سنگینی قرار بگیرید. شما حاضرید که این صحنه پیش بیاید؟ حضرت فرمودند اگر خدای متعال چنین چیزی را از ما بخواهد ما می پذیریم و پای بلای الهی صبر می کنیم.
وقتی این عهد از اهل بیت گرفته شد، وجود مقدس نبی اکرم جوری گریستند که صدای ایشان از بیرون شنیده شد. یعنی این ابتلائاتی که بناست برای وجود مقدس امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا و ائمه بعدی پیش بیاید، خیلی سنگین است. در ادامه روایت آمده است بعد از این ماجرا، این آیه شریفه نازل شد «وَ جَعَلْنا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً»(فرقان/20). بنابراین بناست امیرالمؤمنین و ائمه معصومین، با جبهه مقابلشان وارد یک امتحان و ابتلاء سنگینی بشوند؛ از دل این امتحانات هم ماجرای غصب حق امیرالمؤمنین و خانه نشینی حضرت و احراق بیت و جنگ های صفین و جمل و نهروان و عاشورا بیرون آمدند. این همان داستانی است که مکرر در روایات آمده که نبی مکرم اسلام به امیرالمؤمنین می فرمودند شما مبتلای به امتحانات سنگینی می شوید.
در بعضی روایات آمده که وجود مقدس رسول الله به امیرالمؤمنین فرمودند من در شب گذشته هزار حاجت را برای خودم و شما از خدای متعال خواستم؛ خدای متعال همه را اجابت کرد به جز یکی. من تقاضا کردم که امت دور شما جمع بشوند و آن امتحانات سنگین اتفاق نیفتد، ولی خدای متعال فرمود این شدنی نیست. البته وجود مقدس نبی اکرم مستجاب الدعوه هستند و اگر چیزی را بخواهند، ردخور ندارد؛ احتمالا این تقاضا، تقاضای مشروط بوده و خدای متعال فرموده که اگر شما می پذیرید که خوارجی مثل شمر هم روز قیامت با کسی مثل مالک اشتر محشور بشوند، این کار شدنی است و الا اگر بخواهید که جدا بشوند، این کار احتیاج به یک ابتلاء سنگین دارد. بنابراین اگر این ابتلاء و امتحان پیش نیاید، صف های منافقین و مؤمنین از هم جدا نمی شوند.
سنت تفکیک در امت نبی اکرم و همه انبیاء الهی
بعد از ماجرای غصب حق خلافت امیرالمؤمنین، ابوسفیان، عموی حضرت را برداشت و آورد محضر حضرت. عرض کرد شما به میدان بیایید؛ ما کمک می کنیم که مردم بیایند و دوباره با شما بیعت کنند. ابوسفیان می گفت من قدرت سیاسی و حزب دارم و عموی شما هم که یک شخصیت محترمی است و ریش سفیدی می کند و این گونه مردم را برمی گردانیم به طرف شما. حضرت به عمویشان فرمودند که این کار شدنی نیست و این امتحان، امتحانی نیست که با وساطت و ریش سفیدی شما حل بشود. بعد این آیه را تلاوت کردند «أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ»(عنکبوت/2) مردم به صرف ادعای ایمان، خیال می کنند که ما از آن ها قبول می کنیم و امتحانشان نمی کنیم؟
این سنت در همه امت ها بوده و از همه امت ها این امتحانات گرفته شده است. «وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكاذِبينَ»(عنکبوت/3) باید صف آن هایی که در ادعای ایمان به خدای متعال صادق هستند، از آن هایی که ادعای دروغ می کنند جدا شود. یک عده ای اهل بهشت هستند و یک عده ای نیستند؛ باید صف این دو گروه از هم جدا بشود. این جدا شدن هم با همین ابتلاء و امتحانات انجام می شود.
محور این ابتلاء و امتحان هم معصومین هستند. در واقع معصومین وارد یک میدان سخت ابتلاء الهی می شوند و مأموریتی پیدا می کنند. در این میدان هم امت باید به ایشان اقتدا کند. همین جاست که جریانی شکل می گیرد و امت، دو دسته می شوند؛ یک عده ای می آیند و کنار معصوم می ایستند و یک عده ای هم در این صحنه های سخت از معصومین جدا می شوند و به همین ترتیب، تفکیک ادامه پیدا می کند. هرچه جلوتر برویم، این کوره امتحان داغ تر می شود، چون بناست تفکیک دقیق تر بشود. هر مقدار که جلوتر می رویم، امتحان سخت تری پیش می آید و همان هایی که دور و بر معصومین بودند، دوباره تجزیه می شوند، تا وقتی که به دوران ظهور و قیامت می رسیم که آنجا، صف ها کاملا از هم جدا هستند و دیگر هیچ اختلاطی بین مؤمنین وجود ندارد و هیچ منافقی در صف مؤمنین نیست و هیچ مؤمنی هم در صف آن ها باقی نمی ماند.
بعد از این ماجرا هاست که بهشتیان و جهنمیان مشخص می شوند. البته باز هم در یک مراحلی در جهنم این تفکیک انجام می شود و کسانی که قرار نیست در جهنم خالد باشند، از آن بیرون می آیند و پاک می شوند و به بهشت می روند. حتی در روایات آمده که این ها به خدای متعال عرضه می دارند که ما خجالت می کشیم که به بهشت برویم، چون در سیمای ما مشخص است که جهنمی بودیم. خدای متعال صورت این ها را شست و شو می دهد و این ها را با چهره ای پاک به بهشت وارد می کند.
علی ای حال این تفکیک، از مسیر یک امتحان سخت انجام می شود و محور این امتحان هم ائمه هستند. سید الشهداء باید بیایند و عاشورا را به پا کنند تا در بستر عاشورا، مؤمنین از غیر مؤمنین جدا بشوند. ائمه ما پای عهد خود ایستاده اند و ما باید در این میدان امتحان خودمان را اطراف امام نگه داریم تا از صف امام خارج نشویم.
سنگینی ابتلائات و جریان سلمان
ببینید در این امتحانات، گاهی کار آنقدر سخت شده که بزرگان دچار مشکل شده اند. می دانید سلمان از استوار ترین هاست و در درجه دهم ایمان قرار دارد و از اهل سر امیرالمؤمنین است؛ با این حال در روایت نقل شده که کار به جایی رسید که یک چیزی در دل سلمان افتاد. اینجا حضرت به او فرمودند سلمان تو دیگر چرا؟ بیعتت را تجدید کن.
می دانید جناب آصف بن برخیا وزیر جناب سلیمان بود. وقتی سلیمان فرمود چه کسی می تواند تخت بلقیس را از سرزمین صبا بیاورد «قالَ الَّذي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ»(نمل/40) آن کسی که بهره ای از علم الکتاب برده بود، یعنی همین جناب آصف گفت من می توانم. در روایات ما هست که این شخص، به اندازه یک قطره از دریای این علم الهی را داشت؛ این شخص با این مقدار از بهره ای که داشت توانست تخت را در یک چشم بر هم زدن حاضر کند. وقتی هم تخت را حاضر دید فرمود «هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَني أَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ»(نمل/40) .
در روایت دارد آن چیزی که در دل سلمان گذشت این بود که حضرت امیر که کل این اسم اعظم و علم الکتاب را در اختیار دارند چرا استفاده نمی کنند. دیگر چه اتفاقی بدتر از هجوم به خانه امیرالمؤمنین و هتک حرمت صدیقه طاهره که پاره دل رسول خدا هستند؟ دیگر چه اتفاقی باید بیفتد که حضرت از این اختیارشان استفاده بکنند؟ اینجا امیرالمؤمنین به سلمان فرمودند که بیعتت را تجدید کن. سلمان در امیرالمؤمنین تردید نکرد؛ فقط این در دلش گذشت که چرا حضرت استفاده نمی کنند.
یعنی انقدر این ابتلای امام سخت است، با این که ابتلاء برای سلمان نیست، ولی پرش دامن او که از خواص شیعیان است را هم می گیرد. اگر مثلا حضرت به جناب سلمان می گفتند بروید و از حق ما دفاع کنید و خون خودتان را بدهید، شاید برای سلمان ساده تر بود، ولی این امتحان انقدر سخت بود که حضرت به جناب سلمان همچین چیزی را فرمودند.
صبر بزرگ امام حسین در بلای عاشورا
امیرالمؤمنین به خدای متعال قول دادند که پای این امتحانی که بین ایشان و جریان سقیفه و بنی امیه پیش می آید بایستند و واقعا هم استوار ایستادند؛ هر چه کوره امتحان داغ تر می شد، امیرالمؤمنین هم محکم تر و استوار تر می ایستادند. سید الشهداء و بقیه ائمه علیهم السلام هم همین طور بودند. سید الشهداء آنچنان استوار ایستادند که «قَدْ عَجِبَتْ مِنْ صَبْرِكَ مَلَائِكَةُ السَّمَاوَاتِ»(1) همه ملائکه در روز عاشورا از صبر حضرت انگشت به دهان شدند.
حتی در روز عاشورا برای حضرت از طرف خدای متعال پیام آمد که اگر بخواهید ما می توانیم شما را پیروز کنیم و چیزی هم از مقامتان کم نمی کنیم ولی حضرت فرمودند که من سر عهدم با خدای متعال هستم. در گودی قتلگاه هم به خدای متعال عرضه می داشت که دست من را بگیر تا کار، اینجا به پایان نرسد؛ من هنوز در وسط راه هستم و به شهادت نرسیده ام؛ هنوز بدنم قطعه قطعه نشده و سرم به نیزه نرفته و اسب بر بدنم نتاخته اند. ایشان این طور استوار بودند.
زینب کبری سلام الله علیها، وقایع عاشورا را از امیرالمؤمنین شنیده بودند و ماجرا را می دانستند. ولی وقتی دم دروازه کوفه سر مطهر سید الشهداء را بر نیزه دیدند که آیه «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقيمِ كانُوا مِنْ آياتِنا عَجَباً»(کهف/9) می خواند، گفتند «مَا تَوَهَّمْتُ یَا شَقِیقَ فُؤادِی کَانَ هَذَا مُقَدَّراً مَکْتُوباً»(2) دیگر باورم نمی آمد وقتی سرت را به سر نیزه دادی، همراه کاروان بیایی و اسارت اهل بیتت را ببینی. حضرت این طور پای کار ایستاده بودند. حضرت نوامیس خود را به اسارت داد و خود را هم به گودی قتلگاه رساند تا در این ابتلاء به وظیفه خودش عمل کند و به واسطه ایشان، صفوف کفار و مؤمنین از یک دیگر جدا بشوند.
جایگاه پیروان امام در این ابتلاء
ما هم باید حواسمان باشد که در صف حضرت باقی بمانیم. ما می توانیم صف خود را از سید الشهداء جدا کنیم و درگیر این ابتلائات سنگین نشویم، مانند مردم کوفه که نیامدند، ولی با این کار، در نهایت همه چیز خود را می بازیم. زهیر و عبیدالله حر جعفی خیلی شبیه به هم هستند. حضرت در راه کربلا به سراغ هر دو این ها آمدند و هر دو هم به ظاهر اهل نجات نبودند و عثمانی بودند. حضرت به سراغ زهیر رفتند و فرمودند سعادت به تو روی آورده. زهیر هم طی ماجرایی که می دانید، خیمه خود را جمع کرد و رفت در لشکر حضرت و یکی از فرماندهان حضرت شد.
اما وقتی حضرت سراغ عبیدالله حر جعفی آمدند و به او فرمودند که وضعت خوب نیست؛ همراه ما بشو تا عاقبتت به خیر بشود، به حضرت عرض کرد آقا من از کوفه آمده ام بیرون تا نه با شما باشم و نه با بنی امیه؛ اگر بخواهید یک اسب تند رویی دارم که هیچ وقت در مسابقات نباخته است؛ این را به شما می دهم تا فرار کنید. حضرت فرمود من با خودت کار دارم؛ اسبت به چه کاری می آيد.
ببینید حضرت می خواهند با این ابتلائات، حق و باطل را از هم جدا کنند تا صف مؤمنین از کفار جدا بشود. این امتحانات، خیلی سخت است و محور آن هم خود حضرت هستند. اگر ما همراه حضرت بشویم، پر این امتحان دامن ما را هم می گیرد و ما باید خودمان را برای این کار مهیا کنیم.
در طول این هزار و اندی سال، شیعه دائما در حال ابتلاء بوده است. کفار دائما در پی ایجاد مشکل در دنیای اسلام و مملکت شیعیان هستند؛ چون شیطان می داند که کجا باید بایستد. امام صادق فرمود آنجایی که شیطان با خدا درگیر شد و رجز «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقيمَ»(اعراف/16) را خواند، منظورش شما بودید. بنابراین اگر ما بخواهیم کنار حضرت بایستیم، سختی های امتحان حضرت، دامن ما را هم می گیرد. البته این سختی ها، نسبت به نتیجه ای که به ما می دهد می صرفد. وقتی گرد و غبار صحنه خوابید مشخص می شود که چقدر نتیجه این سختی ها ارزشمند است.
در شب عاشورا، جبهه مقابل حضرت سرخوش بودند و می گفتند ما فردا پیروزیم و غنائم را تصاحب می کنیم. الان که ما بعد از هزار سال که غبارها خوابیده نگاه می کنیم، می فهمیم که جبهه حضرت پیروز بودند، نه جبهه بنی امیه.
پس این سختی ها وجود دارد، ولی پیروزی و فتح و فلاح این است که آدم کنار سید الشهداء، برای اصلاح عالم بایستد. نوبت ما هم، بعد از ماجرای عاشوراست. ما باید خودمان را عاشورایی نگه داریم و آماده این ابتلائات باشیم.
یک شخصی از خراسان آمد خدمت امام صادق و عرض کرد آقا در خراسان، هزاران شمشیر زن آماده اند و اگر شما قیام کنید، این ها از شما تبعیت می کنند. حضرت به خادمش فرمودند تنور را روشن کنید. وقتی تنوز برافروخته شد، حضرت به مرد خراسانی فرمودند برو و در تنور بنشین. آن شخص شروع کرد به عذر خواهی کردن؛ بعد هم حضرت بحث را به وادی دیگری بردند و شروع کردند گفتن از خراسان و مردمش. مرد خراسانی گفت دیدم که حضرت خراسان را مثل کف دستشان می شناسند. بعد هارون مکی از در وارد شد و سلام کرد؛ حضرت به هارون فرمودند برو و در تنور بنشین. هارون هم کفش هایش را رها کرد و سریع رفت و در تنور نشست.
یک مدتی گذشت و این مرد خراسانی خیلی نگران بود. حضرت فرمودند برویم یک سری به هارون بزنیم. آن شخص خراسانی گفت دیدم هارون در وسط آتش مثل گلستان نشسته است. حضرت فرمودند در خراسان چند نفر مثل هارون دارید؟ کار ما با افرادی اینگونه جلو می رود. امتحانات ما از رفتن در تنور سخت تر است. کسی که به امر ما اعتماد ندارد و حاضر نیست به امر ما به درون آتش برود، در آن امتحانات هم کم می آورد.
واقعا امتحانی که امروز سید الشهداء از اصحابش گرفتند سخت تر است یا امتحانی که امام صادق از هارون مکی گرفتند؟ قطعا صحنه کربلا خیلی سخت تر از آن است. برای همین است که سید الشهداء فرمودند من اصحابی بهتر و با وفاتر از اصحاب خودم نمی شناسم. امتحانی که امروز و سر نماز از سعید بن عبدالله گرفته شد خیلی سخت بود. سعید بن عبدالله کسی بود که هنگام نماز خواندن امام، خود را سپر امام قرار داد و چوبه های تیر را می گرفت و هنگام شهادت هم خودش را بدهکار امام می دانست.
محاسبه نفس نسبت به واقعه عاشورا
بنابراین ما باید خودمان را برای ایستادن کنار امام زمان علیه السلام مهیا کنیم. تمام خیر همین جاست. البته ابتلائات و سختی هایی هم در این راه هست و ما باید حواسمان باشد که در این سختی ها، کار را خراب نکنیم. شما اگر کنار امیرالمؤمنین بایستید، بنی امیه بر شما سخت می گیرند؛ اگر هم به سمت بنی امیه بروید، کاری با شما ندارند، ولی شما در اصل همه چیز را باخته اید.
پس یک امتحان سنگینی بر محور اهل بیت علیهم السلام برای تفکیک شدن حق و باطل و برای حفظ مؤمنین وجود دارد و ما باید حواسمان به این ابتلا باشد. ما باید خودمان را حفظ کنیم و مراقب باشیم تا از صف امام جدا نشویم و از این امتحانات سربلند بیرون بیاییم.
آدم باید بعد از عاشورا بنشیند و ببیند واقعا کجای کار است. الان که شب یازدهم عاشورا تمام شده، اگر سال شصت و یک بود، ما مثل طرماح بودیم که برای زن و بچه خود گندم می برد یا مثل آن هایی بودیم که خود را به امام رساندند و خود را فدای حضرت کردند؟ مثل آن هایی بودیم که وقتی دنیایشان به خطر افتاد، آمدند و با لشکر ابن زیاد، آن جنایات را در کربلا انجام دادند یا از کسانی بودیم که امام را یاری می کردیم؟
ما در سجده زیارت عاشورا التماس می کنیم «ثَبِّتْ لِي قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَكَ مَعَ الْحُسَيْنِ وَ أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ الَّذِينَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَيْنِ»(3) خدایا به من مانند اصحاب سید الشهداء که خونشان را در محضر حضرت دادند، ثبات قدم بده. حالا ما باید محاسبه کنیم و ببینیم واقعا اگر سال شصت و یک بود ما جزو کدام دسته بودیم؟
ما باید بدانیم که واقعا یک عده در این امتحان رفوزه شدند و یک عده ای هم پیروز شدند. جبهه کسانی که رفوزه شدند هم خیلی گسترده است؛ یک عده دنیایشان را بهانه کردند، یک عده ای آمدند و در ادامه فرار کردند، یک عده ای آمدند ولی به لشکر یزید ملحق شدند. ما باید حساب کنیم و ببینیم وضعیتمان چگونه خواهد بود؟ جزو آن هایی هستیم که علی رغم برداشتن بیعت توسط حضرت، همچنان پای رکاب ایشان ایستادند، یا از آن هایی بودیم که موقع رسیدن خبر شهادت مسلم رفتند؟ این از محاسبات این ایام است.
ببینید خدای متعال از ما خواسته از ائمه علیهم السلام پیروی کنیم؛ اگر ما دنبال حضرات معصومین نرویم، در این دریای دنیا و شیاطین غرق می شویم. «اعْلَمُوا أَنَّ الدُّنْيَا بَحْرٌ عَمِيقٌ قَدْ غَرِقَ فِيهَا خَلْقٌ كَثِيرٌ وَ أَنَّ سَفِينَةَ نَجَاتِهَا آلُ مُحَمَّدٍ»(4) در این دنیا فقط کسانی که با اهل بیت همراه می شوند نجات پیدا می کنند؛ هیچ نجات گر دیگری جز اهل بیت وجود ندارد. چه عباد و زهاد و علما و سیاست مدارانی که سقوط کردند و غرق شدند، چون خودشان را به اهل بیت متصل نکردند.
اهل بیت، مانند کشتی حضرت نوح هستند. کشتی نوح، تنها راه برای نجات از عذاب الهی بود؛ وقتی آن عذاب نازل شد، فقط کسانی که سوار کشتی بودند نجات پیدا کردند و بقیه غرق شدند. حتی حضرت نوح(ع) به فرزندش فرمود بیا سوار شو؛ او گفت به سر کوه می روم؛ حضرت فرمود امروز سر کوه هم امنیت ندارید «لا عاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ»(هود/43) ولی او به سر کوه رفت و باز هم غرق شد. بنابراین تنها پناه امت، اهل بیت هستند و فقط آن ها می توانند ما را نجات بدهند و ما باید با ایشان سیر کنیم.
بنابراین ما باید حساب کار خودمان را بکنیم و بدانیم که اگر در زمان ماجرای عاشورا بودیم، در کدام دسته قرار می گرفتیم. اگر انسان با نفس خودش تسویه حساب نکند، آرام آرام دنیا به دلش وارد می شود و آدم یک دفعه می بیند که رفته و در جبهه ابن زیاد قرار گرفته. تماشاچی های کربلا هم جزو لشکر ابن زیاد بودند و جهنمی هستند «لَعَنَ اللَّهُ مَنْ سَمِعَ صَوْتَكَ فَلَمْ يُجِبْكَ »(5) حضرت به همین عبیدالله بن حر الجعفی گفتند که اگر نمی آیی و من را کمک نمی کنی، به جایی برو که در روز عاشورا، صدای من نشنوی؛ چون هر کسی صدای من را بشنود و اجابت نکند در جهنم است.
ما باید امشب حساب کنیم و ببینیم تماشاچی لشکر ابن زیادیم، یا فراری لشکر امام حسین یا جزو کسانی هستیم که دیر آمدند یا کسانی که حضرت را یاری کردند و جان خودشان را برای ایشان دادند. اگر ان شاء الله خودمان را جزو کسانی می بینیم که امام را یاری می کنند، باید خدا را شکر کنیم و اگر هم می بینیم که در زمره این ها قرار نداریم، التماس کنیم و از خدای متعال بخواهیم که ما را جزو یاران حضرت قرار بدهد. السلام علیک یا اباعبدالله...
پی نوشت ها:
(1) بحارالأنوار(ط-بيروت) ج 98، ص240.
(2) بحارالأنوار(ط-بيروت) ج 45، ص115.
(3) فرازی از زیارت عاشورا
(4) بحارالأنوار(ط-بيروت)، ج 17، ص242.
(5) کامل الزیارات، ص237.
* متن بالا سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 28 مرداد ماه 1400 است، که به مناسبت ماه محرم در حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها ایراد فرمودند.