تفسیر سوره یس (یاسین) آیت الله جوادی آملی - جلسه 19
۲۹ آبان ۱۴۰۲ 0بسم الله الرحمن الرحیم
إِنَّ أَصْحابَ الْجَنَّةِ الْيَوْمَ في شُغُلٍ فاكِهُونَ (55) هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ في ظِلالٍ عَلَي الْأَرائِكِ مُتَّكِؤُنَ (56) لَهُمْ فيها فاكِهَةٌ وَ لَهُمْ ما يَدَّعُونَ (57) سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحيمٍ (58) وَ امْتازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ (59) أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَني آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبينٌ (60) وَ أَنِ اعْبُدُوني هذا صِراطٌ مُسْتَقيمٌ (61) وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْكُمْ جِبِلاًّ كَثيراً أَ فَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُونَ (62) هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ (63) اصْلَوْهَا الْيَوْمَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ (64) الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلي أَفْواهِهِمْ وَ تُكَلِّمُنا أَيْديهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ (65) وَ لَوْ نَشاءُ لَطَمَسْنا عَلي أَعْيُنِهِمْ فَاسْتَبَقُوا الصِّراطَ فَأَنَّي يُبْصِرُونَ (66)مروري بر مباحث گذشته در بحث معاد
بعد از اينكه پاسخ منكران معاد را به آنها كه گفتند: مَتي هذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ داد ـ كه ظاهراً آنها از اصل معاد سؤال ميكنند نه از «اشراط الساعة» ـ جوابشان اين شد كه ما يَنْظُرُونَ إِلاَّ صَيْحَةً واحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ يَخِصِّمُونَ؛ [2] اين صيحه واحده ميتواند همان «زلزلة الساعة» باشد كه خودش نفخ صور اول است؛ اين نفخ صور شبيه شيپور آمادهباش است که شيپور ميزند در نفخ صور، همگان رخت برميبندند فَإِذا هُمْ خامِدُونَ، [3] با شيپور دوم همه بيدار ميشوند, پس آن جزء «اشراط الساعة» نيست جزء خود قيامت است. در صحنه قيامت فرمود مؤمنان از هر نظر در رفاه هستند که نه از جهت داخل مشكلي دارند و نه از جهت خارج, لذّتهاي اهل بهشت را ذكر فرمود.
سلام خدا بر انبيا، اوليا و مؤمنين و علت تفاوت آن
در پايان هم فرمود: سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحيمٍ خدايي كه سلام است نسبت به اينها فيض سلام را ارسال ميكند. خداوند همانطوري كه براي انبيا, براي اوليا, براي مؤمنين در دنيا سلام ارسال ميكند، براي اصحاب جنّت در بهشت هم سلام ارسال ميكند، چه اينكه براي اصحاب جنّت همانطوري كه در سوره «رعد» آمده وَ الْمَلائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مِنْ كُلِّ بابٍ سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ، [4] فرشتگان هم سلام ميكنند. سلامهاي الهي برابر تفاوت آن مخاطبها يا مستفيضها متفاوت است؛ برخي از سلامها، سلامهاي جهاني است؛ نظير آنچه براي نوح(سلام الله عليه) مقرّر فرمود كه ظاهراً در قرآن كريم براي غير از حضرت نوح نيست فرمود: سَلامٌ عَلي نُوحٍ فِي الْعالَمينَ [5] اين تعبير در قرآن مخصوص حضرت نوح است، براي اينكه او 950 سال تلاش و كوشش را تحمل كرد و رنج فراواني باعث اين گنج بيشمار شد که فرمود: سَلامٌ عَلي نُوحٍ فِي الْعالَمينَ. درباره انبياي ديگر فِي الْعالَمينَ ندارد سَلامٌ عَلي مُوسي وَ هارُونَ, [6] وَ السَّلامُ عَلَي الْمُرْسَلينَ [7] و مانند آن. اين فِي الْعالَمينَ مخصوص حضرت نوح(سلام الله عليه) است، آنجا هم كه ميفرمايد: سَّلامُ عَلي مَنِ اتَّبَعَ الْهُدي [8] كه از زبان وجود مبارك موساي كليم است «متّبعين» خدا, مؤمنان هر عصر هستند، در حقيقت سلام بر مؤمنين شد. پس سلام بر نوح شد فِي الْعالَمينَ بعد بر «مرسلين», بعد بر ابراهيم و موسي و هارون و عيسي و ساير انبيا(عليهم السلام) و به طور عموم هم وجود مبارك موساي كليم فرمود: وَ السَّلامُ عَلي مَنِ اتَّبَعَ الْهُدي، در بهشت هم ملائكه از هر در وارد ميشوند وَ الْمَلائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مِنْ كُلِّ بابٍ سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ؛ اينجا هم در بخش پاياني ذات اقدس الهي ميفرمايد: سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحيمٍ كه اين رحمت خاصّةای براي بهشت و اهل بهشت است.
جداسازي تبهکاران از مؤمنان در قيامت و احتجاج با آنان
اما درباره تبهكارها فرمود شما از اين صحنه جدا شويد؛ يعني در جمع هيچ يك از انبيا, اوليا, مؤمنين, صدّيقين, صلحا, شهدا, شفعا نبايد باشيد، هيچ فيضي از اينها به شما نميرسد و راهتان را بايد جدا كنيد وَ امْتازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ بعد در مقام احتجاج ميفرمايد ما قبلاً از شما عهد گرفتيم كه شما پيرو شيطان نباشيد و خصوصيت شيطان هم براي شما مشخص كرديم كه اين دشمن آشكار شماست و به شما گفتيم راه چيست، ما راه ايجاد كرديم و راهنما فرستاديم. پس عهدنامهاي است بين خدا و خلق خدا در چند ماده: اينكه جز خدا را نپرستند, اينكه شيطان را نپرستند, اينكه شيطان عدوّ آشكار است, اينكه خدا راه مستقيم را ايجاد كرد و نشان داد، همه اين امور را ذكر فرمود.
علت تام بودن احتجاج خدا بر تبهکاران
مستحضريد كه احتجاج وقتي تام است كه حجّت, حجّت بالغه باشد. در پايان سوره مباركه «نساء» فرمود ما انبيا فرستاديم تا اينها در قيامت نگويند خدايا ما از وضع حيات آخرت بيخبر بوديم، چرا راهنمای خود را نفرستادي؟ آيه اين است: وَ رُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَيْكَ مِنْ قَبْلُ وَ رُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ وَ كَلَّمَ اللَّهُ مُوسي تَكْليماً رُسُلاً مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ [9] ما انبياي فراوان با تبشير و انذار براي اين منظور فرستاديم لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَي اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ [10] كه اين بَعْدَ ملاحظه فرموديد ظرف است مفهوم ندارد; ولي چون در مقام تهديد است مفهوم دارد؛ يعني اگر ما انبيا نميفرستاديم حجّت مردم بر خدا تمام بود، الآن كه انبيا فرستاديم حجّت مردم بر خدا تمام نيست و مردم حجّتي ندارند لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَي اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ؛ از اين جهت معلوم ميشود عقل، فطرت و اين گونه از امور دروني در عين حال كه لازم است كافي نيست، چون خود عقل ميفهمد كه نميفهمد؛ عقل ميفهمد از خطوط كلي باخبر است، از بسياري از مسائل جزئي آگاه نيست و عقل ميگويد بشر با كلّ جهان در ارتباط است. خواصّ اشيا, حليّت اشيا, حرمت اشيا, ضرر اشيا, سود اشيا براي عقل روشن نيست و مهمتر از همه گذشته انسان چه بود، براي عقل روشن نيست، آينده عقل كه خيلي مهم و حساس و سرنوشتساز است، براي عقل روشن نيست. اجمالاً عقل ميداند كه انسان نابود نميشود، اما كجا ميرود؟ بهشت چيست؟ جهنم چيست؟ حساب و كتاب چيست؟ اعمال چگونه زندهاند؟ چگونه محاجّه ميشوند؟ اينها را نميداند; لذا مهمترين دليل وحي و نبوّت به وسيله حكما اقامه شده است، بسياري از افراد براي اثبات وحي و نبوّت به همين راههاي عادي تمسّك كردند كه انسان مدني «بالطبع» است و بايد فقط قانون داشته باشد، قانون را اگر خودش وضع كند اختلاف ايجاد ميشود، پس قانون بايد آسماني باشد تا زندگي بشر در دنيا متمدّنانه باشد؛ اين حرف روشني است كه بسياري از افراد براي ضرورت وحي و نبوّت اقامه ميكنند. مرحوم خواجه طوسي در نقدي كه در شرح اشارات نسبت به فرمايشات مرحوم بوعلي دارد ـ كه اين در حقيقت نقد نيست، زمينهاي است براي توجيه سخنان ابنسينا ـ ميگويد اگر بشر براي زيست دنيا احتياج به انبيا داشته باشد، خيلي از افراد هستند كه خدا و قيامت را قبول ندارند، امّا زندگي آنها مثل ماست و بدون وحي دارند زندگي ميكنند؛ [11] همين تجارت, همين سياست, همين انتخابات, همين رأي دادن, همين امنيت و همين امانت که در كشورهاي غير اسلامي هم هست که دارند عادي زندگي ميكنند, پس ما وحي و نبوّت را تنها براي دنيا نميخواهيم. اين اشكال مرحوم خواجه بر بوعلي نيست، اين زمينه است بر اينكه چرا ابنسينا مسئله وحي و نبوّت را در نمط نهم اشارات ذكر كردند؛ آنجا كه مسئله عبادت است, زهد و عرفان است، در اثناي مسئله زهد و عبادت و عرفان آنجا مسئله وحي و نبوّت را ذكر ميكنند كه اساس نياز بشر به وحي و نبوّت براي اين است كه او را راهنمايي كند چگونه راه آينده را هماكنون درست طي كند، حداكثر صد سالي در دنيا زندگي ميكند که اين نسبت به زندگي ابد قابل قياس نيست، براي ابد كه بعد از مرگ در پيش دارد چه رهتوشهاي لازم است؟ چه كار بايد كند؟ چه چيزهايي در اينجا لازم است؟ چه چيزهايي براي تهيه آنجا بايد از اينجا فراهم كرد؟ اينكه مسئله وحي و نبوّت را ايشان در اثناي عبادت و زهد و عرفان ذكر ميكند، براي اينكه ثابت كند كه اين برهان معروف كه انسان مدني «بالطبع» است و قانون ميخواهد و از اين جهت وحی میخواهد، اين كفِ مطلب است. مطلب اساسي اين است كه انسان مسافر است و مسافر راهنما و رهتوشه ميخواهد و اساس كار او اين است که اين آيه سوره مباركه «نساء» همين را ميخواهد بگويد.
پس اين برهان مدني «بالطبع» بودن, كف مطلب است و اساس كار اين است كه انسان صد سالي اينجا زندگي ميكند يك ابدی را هم در پيش دارد، اين مسافري كه در اين مسافرخانه، صد سال ميماند بعد به وطن اصلي خودش برميگردد كه ابد است ديگر ميلياردها رقم برنميدارد اين راهنما ميخواهد; لذا مسئله وحي و نبوّت تنها براي اين نيست كه انسان مدني «بالطبع» است که اين به تعبير مرحوم خواجه كفِ مطلب است. همين برهاني كه ذات اقدس الهي در آيه 164 و 165 سوره مباركه «نساء» نقل ميكند همين است؛ فرمود ما انبيا فرستاديم براي اينكه بعد از مرگ در صحنه قيامت كسي احتجاج نكند و نگويد خدايا تو كه ميدانستي ما بعد از مرگ چنين جايي ميآييم، ما باخبر نبوديم، ما نميدانستيم اينجا چه خبر است و بعد از مرگ كجا ميآييم، تو كه ميدانستي بعد از مرگ چنين جايي هست چرا راهنما نفرستادي؟ چرا قانون نفرستادي؟ ما اين انبيا را فرستاديم و صراط مستقيم را ترسيم كرديم لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَي اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ، پس معيار احتجاج اين است.
عالم ذرّ صحنه شهود حق و دنيا محل تعهد الهي
حالا بياييم به سراغ عالَم «ذَرّ», عالَم «ذرّ»ي كه به هر كسي بگويند ميگويد من يادم نيست، به افراد عادي بگويند, به خواص بگويند, به اوتاد بگويند حالا يك وقت كسي جزء انبيا و ائمه(عليهم السلام) است كه حساب آنها جداست؛ اين ميگويد من يادم نيست که من درچنين صحنهاي تعهّد سپرده باشم؛ آن وقت ما بياييم بگوييم كه در عالَم «ذرّ» شما تعهّد سپردي كه خلاف نكني و حالا كه خلاف كردي به جهنم ميروي, ميگويد من عالَم «ذرّ» نميدانم چيست و گذشته از اينكه در عالَم «ذرّ» سخن از تعهّد نيست، سخن از ارائه حق است. خدا خودش را نشان داد، گفت من هستم يا نيستم؟ همه گفتند بله هستي. سخن از زبان وحي و نبوّت و عقل و اينها نيست؛ در آن روز كه أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ [12] اين بيپرده از حرم غيب بيرون آمده قالُوا بَلي. [13] بعضي از بزرگان ميگويند: بله، الآن ما آن صحنه يادمان است؛ اينها مسئله شهود رؤيت حق است، آنجا سخن از عهد نيست و سخن از عداوت شيطان نيست. قبل از خلقت آدم است؛ جريان آدم و خلقت آدم و عداوت ابليس و اينها و بعد از اينكه ذات اقدس الهي آدم را خلق كرد و جريان تعليم اسما رخ داد و دستور سجده آمد و فرشتهها اطاعت كردند و شيطان استكبار ورزيد از آن به بعد خداي سبحان فرمود اين دشمن شماست.
پرسش: در روايت دارد اگر خدا خودش را نشان نميداد هيچكس او را عبادت نميكرد؟
پاسخ: بله، در فطرت همه همينطور است؛ اصلاً انكار خدا مستحيل است، زيرا انسان فقر خود را ذاتاً دريافت ميكند، غنيِّ مطلقي را ادراك ميكند كه مشكل او را حل كند. اگر زيردريايي غرق شود، افراد و سرنشينان آن غرق شوند، در عمق دريا هيچكس از آنها خبر ندارد؛ ولي آنها نااميد نيستند، براي اينكه ميگويند يك قدرت مطلقي در جهان هست كه عمق دريا يا اوج سپهر در اختيار اوست که اين همان خداست، اين فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ [14] همين است، خدا انكارپذير نيست. اين بيان نوراني امام كه مرحوم كليني در همان جلد اول كافي نقل كرد اين است كه فرمود: « مَعْرُوفٌ عِنْدَ كُلِّ جَاهِلٍ» [15] خدا نزد هر ملحد و كمونيستي معروف است، اصلاً خدا قابل انكار نيست، منتها او نميداند با چه كسي رابطه دارد. مگر حقيقت مطلق را ميشود انكار كرد؟ مگر واقعيّت مطلق را ميشود نفي كرد؟ فرمود: « عَارِفٌ بِالْمَجْهُولِ مَعْرُوفٌ عِنْدَ كُلِّ جَاهِلٍ»، اين از غرر روايات ماست كه مرحوم كليني در جلد اول كافي نقل كرد؛ لذا فرمود: « اعْرِفُوا اللَّهَ بِاللَّهِ» [16] شناخت با برهان و اينها، براي سرگرمي حوزه و دانشگاه خوب است؛ ولي خدا را با خدايي بايد شناخت « اعْرِفُوا اللَّهَ بِاللَّهِ»؛ خدا انكارپذير نيست. در آن صحنه خود را نشان داد و همه هم آنجا پذيرفتند، اما آنجا سخن از تعهّد نيست, سخن از دين نيست, سخن از عداوت شيطان نيست, سخن از پيروي انبيا نيست, سخن از عدم متابعت از شيطان نيست.
بنابراين به هيچ وجه اين جريان معاهده به عالم ذَرّ بر نميگردد بله, ارواح وجوداتي دارند که ثبوتاً خيلي از احكام را ميشود بر آنها اثبات كرد و اثباتاً هم خيلي از اينها ثابت شده است « خَلَقَ اللَّهُ الْأَرْوَاحَ قَبْلَ الْأَجْسَادِ» [17] هست, « الْأَرْوَاحُ جُنُودٌ مُجَنَّدَةٌ فَمَا تَعَارَفَ مِنْهَا ائْتَلَفَ وَ مَا تَنَاكَرَ مِنْهَا اخْتَلَفَ » [18] اينها سر جايش محفوظ است، اما يك تعهّد فقهي و ح قوقي باشد كه حجّت تمام شود كه اگر بشر برابر آن عهدنامه عمل نكرد مستقيماً او را به جهنم ببرند، اين به زبان عقل و استدلال است در دنيا و به زبان وحي و نبوّت و كتاب و سنّت و عترت اهل بيت(عليهم السلام) است در دنيا. آن وقت در قيامت ذات اقدس الهي به اينها ميفرمايد ما از شما تعهّد گفتيم به زبان انبيا و وحي ـ البته در بعضي از روايات هم هست به زبان وحي ـ ما به شما گفتيم شيطان, دشمن است، به شما گفتيم كه اين دشمن آشكاري است به هيچ وجه با شما كنار نميآيد كه يك روز دوستي كند و كوتاهي كند اينطور نيست. « أَعْدَى عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ »؛ [19] هم همينطور است، اين دشمن مبين است و من را عبادت كنيد اين هم راه مستقيم است و ما همه چيز را به شما گفتيم. حالا اگر يك وقت يك كافر مستضعفي در اثر اينكه در دوردست است و هيچ حجّتي از حجّتهاي الهي به او نرسيده به همان اندازه كه عقل او كافي است در قيامت مسئول است.
تبيين جهنم منقول و غير منقول
فرمود ما اينها را گفتيم و شما عمل نكرديد، در آن روز ذات اقدس الهي يك عده را توبيخ ميكند كه شيطان خيلي از شماها را فريب داد و گفتيم لَقَدْ أَضَلَّ مِنْكُمْ جِبِلاًّ كَثيراً أَ فَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُونَ اين را در آخرت به عنوان توبيخ در آنجا ذكر می کند؛ حالا اينها را وارد جهنم ميخواهند كنند. در بحثهاي جهنم اشاره شد كه موادّ جهنم كه سه چيز است اين را قرآن كريم [20] ترسيم كرده كه خود انسان است. در سوخت و سوز وقتي كورهاي دارند، موادّ اوليه سوخت و سوز را فراهم ميكنند، بعد آن ماده آتشزنه را فراهم ميكنند، بعد اشيا را در آنجا گداخته ميكنند، سه كار است كه در كورهها انجام ميدهند: اول حالا يا هيزم است يا زغال سنگ است يا نفت و بنزين و گازوئيل هر چه است اول اين را ميريزند که اين موادّ اوّلي براي سوخت و سوز است، بعد آن ماده انفجاري ديگر كه آتشزنه, آتشگيره , وَقُودُ النَّارِ است آن را ميزنند و اين را ميگيرانند تا اين كوره مشتعل شود، بعد حالا آن موادّي كه ميخواهند به صورت ذوب كنند، مثل فولاد يا آهن يا مس يا هر چه هست را میريزند تا كوره كار خودش را انجام دهد، اين سه كار است. در قرآن دارد كه هيزم جهنم همين ظالمان هستند وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَكانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً [21] اين هيزمها را كه انداختند درون جهنم، آنچه باعث اشتعال اينهاست كه اينها را بگيراند و آتشزنه باشد يا آتشگيره باشد كه از آن به عنوان وَقُودُ النَّارِ ياد ميكنند كه «توقد به النار» آنها را ميآورند که آنها هم سران كفرند كه فرمود: وَقُودُ النَّارِ كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ، [22] اينكه فرمود: فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ [23] اين ائمه كفر خودشان مثل تيانتي هستند و مشتعل میباشند ديگران را هم آتش ميزنند؛ اينها را وقتی ميآورند جهنم گُر ميگيرد، بعد افراد تبهكار ديگري كه به وسيله ظلم اينها يا تابع اينها بودند، اينها را در آنجا میگذارند که وضع جهنم چنين ميشود. براساس اين ممكن است انسان خيال كند كه فقط جهنم منقول داريم غير منقول نداريم؛ يعني براساس آنچه در سوره مباركه «فجر» آمده جهنم فقط منحصر در آن خواهد بود؛ آيه 23 سوره مباركه «فجر» اين است بعد از اينكه فرمود: وَ جاءَ رَبُّكَ وَ الْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا [24] فرمود: وَ جيءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ جهنم را ميآورند ؛در رواياتي كه ذيل اين آيه هست ملاحظه ميفرماييد دارد كه با غل و زنجير عدهاي هفتاد نفر يا هشتاد فرشته كشانكشان جهنم را ميآورند [25] وَ جيءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ. بنابراين آدم ممكن است خيال كند جهنم فقط منقول است؛ اما اين تام نيست،براي اينكه اين عناصر سهگانهاي كه ياد شده اينها موادّي است كه ميريزند در كوره، ما كورهاي لازم داريم كه اينها را بريزند داخل آن تا همه با هم ملاقات كنند كه كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها [26] شود و آن محاجّه اسفباري كه بين مستكبر و مستضعف است، آنجا برقرار شود که جاي ثابتي ميخواهد; لذا آنجا جهنم و غير منقول است؛ يعني گودال است يا «وِيل» [27] است، «أو ما شئت فسمّه» و آنجاست كه كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها [28] اين ميگويد تو باعث شدي، او ميگويد تو باعث شدي, مستضعف ميگويد مستكبران ما را به بند كشيدند, مستكبران ميگويند ما گفتيم شما ميخواستيد نياييد، در آنجا رهبران الهي هم بودند؛ خدا در آنجا ميفرمايد: لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَ لكِنْ لا تَعْلَمُونَ؛ [29] مستكبران دو گناه كردند شما هم دو گناه كرديد، آنها دو گناه كردند، براي اينكه گمراه شدند و عدهاي را هم گمراه كردند. شما دو گناه كرديد، براي اينكه اصلِ عمل بد را مرتكب شديد, يك; رهبران الهي را ترك كرديد و به دنبال رهبران كفر و الحاد رفتيد, دو; شمايِ مستضعف هم دو گناه كرديد لِكُلٍّ ضِعْفٌ و لكن حساب نكرديد. براساس اين جهت كه همه بايد يكجا جمع شوند كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها آنجا ميشود جهنم غير منقول, اينها ميشود جهنم منقول كه در آن جهنم غير منقول مستقرّ هستند.
حيرت آور بودن آيات مربوط به قيامت و کيفيت سؤال و جواب
اما حالا آن مطلبي كه مربوط به كيفيت سؤال و جواب است؛ در صحنه قيامت كه سؤال و جواب ميشود نيازي به شاهدهاي بيرون ندارد، براي اينكه متن عمل حاضر است فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ [30] چه خير, چه شرّ اين را ميبيند؛ اما بحثهاي قيامت واقعاً حيرتآور است، آياتي است درباره قيامت كه در اين بحثهاي اخير گاهي ملاحظه كرديد كه گاهي ما به هر وسيلهاي هست خودمان را كنار ميكشيم كه وارد آن آيه نشويم، براي اينكه آدم آنجا وارد شود غرق ميشود بدون اينكه چيزي به دستش بيايد. يكي از آن آيات همان سوره مباركه «عنكبوت» است كه فرمود: يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ وَ يَرْحَمُ مَنْ يَشاءُ وَ إِلَيْهِ تُقْلَبُونَ. [31] إِلَيْهِ تُقْلَبُونَ نه يعني «إليه ترجعون»، آنجا و امثال آنجا از جاهايي بود كه ما به هر دسايس و حِيلي بود خودمان را كشيديم كنار كه وارد آن بحث نشويم. انسان منقلب «الي الله» ميشود، يعني چه؟ رجوع «الي الله» فهميدني است، اما انقلاب «الي الله» فهميدني نيست. يكي از چيزهايي كه خيلي پيچيده است که در آنجا هم همان كار را كرديم، همان آيه 36 سوره مباركه «اسراء» است. در سوره «اسراء» فرمود صحنه سؤال هست, جواب هست, محاكمه هست که ما همه را سؤال ميكنيم؛ وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ؛ از اين آيات معروفي است كه خيلي از ماها ميگوييم و مينويسيم و مانند آن. فرمود چيزي را كه براي شما ثابت نشد پيروي نكن, چرا؟ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً. از چيزهايي كه فهميدني نيست همين آيه است، براي اينكه ميفرمايد: إِنَّ السَّمْعَ؛ يعني «سامعه» و گوش, بصر «باصره» و «فؤاد» که اين«فؤاد» همان روح است، همان نفس است، همان قلب است كه حقيقت انسان است. «سمع» و «بصر» و «فؤاد» كه حقيقتِ انسان همان «فؤاد» است كُلُّ أُولئِكَ، چون اينها «ذويالعقول» هستند و مورد شعورند و در محكمه حاضر شدند از آنها به كُلُّ أُولئِكَ ياد كرد، كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً اين ضمير كانَ به خود شخص برميگردد، عَنْهُ به كلّ واحد برميگردد و اين مَسْؤُلاً خبر «كان» است؛ يعني صحنه قيامت كه ميشود «سمع» يك طرف, «بصر» يك طرف, قلب يك طرف و انسان يك طرف قرار میگيرد. اين انسان كانَ عَنْهُ يعني از «كلّ واحد» اينها مَسْؤُلاً. ما در ادبيات فارسي اين كلمه «از» را ميآوريم روي خود شخص و ميگوييم از آقا بپرس, از فلان كس بپرس که اين فارسي حرف زدن است، اما در عربي اين كلمه «عن» كه ترجمه «از» است روي مطلب ميآيد، نه روي شخص؛ مثلاً يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ, [32] يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ, [33] يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْمَحيضِ، [34] «يَسْئَلُونَكَ عَنِ کَذا». اين كلمه «عن»؛ يعني «از» که روي مطلب در ميآيد نه روي مسئول, «كان» يعني خود شخص و «عنه» يعني از «كلّ واحد واحد» اينها خود اين شخص مسئول است، آن وقت زيد را در محكمه ميآورند, سمع او يك طرف, بصر او يك طرف, قلب او يك طرف, زيد هم يك طرف, سائل؛ يعني رهبران الهي، در قيامت هر چه ملائكه هستند از زيد سؤال ميكنند که «سمع» خود را در كجا به كار بردي؟ «بصر» خود را در كجا به كار بردي؟ «فؤاد» خود را در كجا به كار بردي؟ «فؤاد», خود قلب است، خود حقيقت انسان است، از خود انسان سؤال ميكنند حقيقت خود را چگونه صرف كردي؟ فهميدني نيست. اين قلب كه گوشيِ مخصوص طبّ که نيست. اين «فؤاد» همان نفس است، همان قلب است و همان حقيقت انسانيّت است. اين چهارمي كه انسان است مسئول است، آن سهتا «مسئولعنه» هستند. از زيد سؤال ميكنند چشم خود را چه كار كردي؟ اين قابل فهم است, گوش خود را در چه راه به كار بردي؟ قابل فهم است, قلب خود را در چه راه به كار بردي؟ درك اين آسان نيست، برای اينکه مگر ما چندتا جان داريم؟ اين مسئول چه كسي است كه بايد از قلب جواب دهد؟ آن قوّه مُدركه ما چيست؟ از او سؤال ميكنند كه قوّه مدركه خود را چه كار كردي؟ اين هم از آن آيات است.
غرض آن است اينكه گفتند وقتی وجود مبارك حضرت ظهور كرد معلوم ميشود قرآن هنوز بِكر است و تفسير نشده، براساس همين آيات است وگرنه آياتي كه إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ كه لَهُمْ جَنَّاتُ [35] تفسير نميخواهد، اين مسئله هم همينطور است. اين بيان نوراني امام سجاد در صحيفه سجاديه در دعاي ختم قرآن اين است كه درست است كه خدا فرمود: خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الْجَحيمَ صَلُّوهُ [36] اينها را در بند بكشيد، اما « وَ صَارَتِ الْأَعْمَالُ قَلَائِدَ فِي الْأَعْنَاقِ» [37] همين خيالها, غيبتها, دروغها, تهمتها, كذبها همينها غل و زنجير خواهد بود، اينچنين نيست كه يك آهنگري ديگر داشته باشند که زنجير بسازند « وَ صَارَتِ الْأَعْمَالُ قَلَائِدَ فِي الْأَعْنَاقِ»، اينها که دركش آسان نيست. به هر تقدير اين جهنمهاي منقول وارد آن جهنم غير منقول ميشوند كه كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها. در اين صحنه ذات اقدس الهي ميفرمايد ما براي اينكه حرف راست را بشنويم از شاهدان صدق سؤال ميكنيم. اينكه فرمود: الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلي أَفْواهِهِمْ ناظر به همين بخش است. فرمود: هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتي اين آتشي كه شما ميبينيد و تكذيب كرديد اين آتش است و شعله است و ميبينيد که جا براي تكذيب نيست.
آيات دال بر استمرار ارسال انبيا و تکذيب تبهکاران
دو استمرار ذكر ميكند: يكي اينكه ما مرتباً انبيا فرستاديم و شما مرتباً تكذيب كرديد هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ ما پشت سر هم وعده داديم كه بهشتي هست و جهنمي هست که هم وعيد بود و هم وعده. اين كُنْتُمْ تُوعَدُونَ غير از «توعدون» است اين «كان» مفيد استمرار؛ يعني رهبران ما پشت سر هم گفتند. هم گفتيم ثُمَّ أَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا, [38] «تَترا» يعني متواتر و هم گفتيم لَقَدْ وَصَّلْنا لَهُمُ الْقَوْلَ [39] حرفهاي فرشتهها قطع نشد, كتابهاي انبيا قطع نشد, سخنان رهبران الهي قطع نشد, هم آنها «تَترا» هستند, متواتر هستند, پشت سر هم هستند که قطع نشد، هم قول ما به وسيله انبيا و فرشتهها متّصل بود قطع نشد، هم ثُمَّ أَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا, هم لَقَدْ وَصَّلْنا لَهُمُ الْقَوْلَ, پس كُنْتُمْ تُوعَدُونَ و شما هم كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ هر چه ما گفتيم شما در همان زمان هم كفر ورزيديد؛ لذا فرمود: اصْلَوْهَا الْيَوْمَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ نه «بما كفرتم», كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ؛ يعني مرتباً و مستمرّاً هر وقت انبياي ما ميآمد شما كفر ميورزيديد، پس از اين طرف دائماً عنايت الهي و تبليغات الهي بود از طرف شما هم دائماً كفرورزي و تكفير بود.
قيامت صحنه آشکارسازي حق با بستن زبان انسان
حالا ما امروز ميخواهيم حق روشن شود، شاهدي ميخواهيم. دهن شما را ميبنديم، براي اينكه ممكن است انكار كنيد آنكه معصيت كرده شما هستيد، آنكه معصيت نكرده اعضا و جوارح شما هستند، آنها ميآيند شهادت ميدهند الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلي أَفْواهِهِمْ، چون در همان اوايل سوره مباركه «انعام» آمده كه مشركين در روز قيامت انكار ميكردند ميگفتند : ما كُنَّا مُشْرِكينَ [40] ما شرك نورزيديم كه اين ظهور ملكات آنهاست در دنيا. در همان اوايل سوره مباركه «انعام» دارد كه خداي سبحان به وجود مبارك حضرت فرمود: چگونه بين يكديگر ترفندی دارند شركشان روشن است، [41] اما معذلك ميگويند: ما كُنَّا مُشْرِكينَ؛ لذا اين دهن را ميبندند و آن وقت اعضا و جوارح را به گفتگو وادار ميكنند الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلي أَفْواهِهِمْ وَ تُكَلِّمُنا أَيْديهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ دست و پا و اينها همهشان شهادت ميدهند, نه اينکه اقرار ميكنند.
اعضا و جوارح شاهدان اعمال نه اقرارکنندگان به آن
نفرمود آن دستي كه معصيت كرده, رشوه گرفته, ربا داده و ربا گرفته اقرار ميكند، چون دست متّهم نيست، متّهم رديف اول و دوم و سوم و صدم همين نفس است، اينها اعضا و جوارح هستند اگر دستي كه ربا گرفته بود و دستي كه رشوه گرفته بود گناهكار بود ميفرمود اينها اقرار ميكنند, اينها اعتراف ميكنند، اما نفرمود اينها اقرار دارند، چون اينها گناهكار نيستند، اينها بيگانه هستند. فرمود اينها شهادت ميدهند، آنكه گناه كرده است شخص خود انسان است که اين اعضا و جوارح بيچاره را وادار كرده است. در قيامت هم اگر اعضا و جوارح را ميسوزانند شخص را ميسوزانند، براي اينكه اين شخص درد بكِشد دست او را ميسوزانند، وگرنه دست كه دردي ندارد. اين كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيْرَها [42] براي همين است كه شخص را ميخواهند عذاب كنند اعضا و جوارح را ميسوزانند، نه اينكه اعضا و جوارح را عذاب كنند. اعضا و جوارح مشغول كار خودشان هستند و اينها هم شهادت صِدق ميدهند و ميگويند بله، اين شخص رشوه را گرفته, اين ربا را گرفته, روميزي را گرفته, زيرميزي را گرفته, اين تهمت را زده و اين کار را کرده و اين حرف را نوشته يا امضا كرده است. وَ تُكَلِّمُنا أَيْديهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ.
مواقف پنجاه گانه قيامت و تفاوت احکام هر کدام
البته مستحضريد كه قيامت كه پنجاه موقف دارد هر موقفي حكم خاصّ خودش را دارد. اين صحنهها كه تمام شد در يك صحنه ميفرمايد: وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ [43] اينها را بازداشت كنيد تا ما از اينها سؤال كنيم. در يك موقف دارد كه اينها را بگذاريد بروند ديگر ايست و بازرسي نيست لا يُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لا جَانٌّ [44] اينجا، جاي سؤال نيست, چرا؟ پشت سرش ميفرمايد در اين موقف اينجا، جاي سؤال نيست لا يُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لا جَانٌّ چرا؟ چون يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسيماهُمْ [45] همه آنها داغ شده هستند و معلوم است. بعضيها صورتشان, بعضي پيشانيشان و بعضي دستشان. اينها از آن موقف ايست و بازرسي ايستادند نتوانستند جواب دهند يا علامت روي پيشانيشان است يا دستشان است يا پهلويشان است يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسيماهُمْ سر و تَه اينها را ما جمع كرديم، فَيُؤْخَذُ بِالنَّواصي وَ الْأَقْدامِ [46] بعضيها با سر و ته جمعشده دارند ميروند، جاي سؤال نيست. اينجا كه با علامت يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسيماهُمْ «سيما» يعني علامت, «وَسمه» يعني علامت, «موسوم»؛ يعني علامتدار، «سيما» به معني صورت نيست «سِمه» و «موسوم» و امثال ذلك؛ يعني علامتدار. اينها علامت دارند، ما در ايست بازرسي قبلي از اينها سؤال كرديم اينها نتوانستند جواب بدهند علامتشان يا دستشان است يا پايشان است يا سر و ته آنهاست كه يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسيماهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّواصي وَ الْأَقْدامِ اينطور است اگر كسي سر و ته او جمع شد دارد ميرود معلوم است كارش چه بود، ديگر جا براي سؤال نيست. پس اينطور نيست كه در قيامت جا براي سؤال نباشد، سؤال هست؛ ولي وقتي سؤال شد و نتوانستند جواب دهند و علامت محكوميّت در بدنشان هست در مواقف ديگر ميگويند از اينها سؤال نكنيد، چون يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسيماهُمْ.
اعتراض نفس به اعضا و جوارح در دادن شهادت
حالا عمده اين است كه اعضا و جوارح كه شهادت ميدهند، خود نفس ميگويد چرا عليه ما شهادت دادي؟ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنا. اينها ميگويند: أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْءٍ [47] نه «أشهدنا». ما را به حرف آورد ما هم گفتيم. اينها نميگويند شما دروغ ميگوييد, ميگويند چرا عليه ما شهادت داديد؟ آنها ميگويند خدا ما را به حرف آورد و ما هم گفتيم, نه اينكه خدا به ما گفت اينطور بگو, خدا به ما قدرت نطق داد ما هم گفتيم, خلاف هم نگفتيم لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْءٍ. [48]
اثبات حق بودن معاد با هدفمندي عالم
بنابراين اصلِ معاد را ذات اقدس الهي فرمود اين «حقٌّ لا ريب فيه» ممكن نيست كسي بگويد بعد از مرگ ـ معاذ الله ـ خبري نيست يا اگر بعد از مرگ خبري باشد مثل دنياست؛ اين دو مطلب فاسد را قرآن كريم از زبان منكران معاد نقل ميكند و نفي ميكند. فرمود عالَمي را كه ما آفريديم عالمي است که صدر و ساقه آن حق و به هيچ وجه باطل در عالَم راه ندارد در سوره مباركه «ص» آيه 27 اين است وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما باطِلاً ذلِكَ ظَنُّ الَّذينَ كَفَرُوا فَوَيْلٌ لِلَّذينَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ أَمْ نَجْعَلُ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ كَالْمُفْسِدينَ فِي الْأَرْضِ اگر عالَم ـ معاذ الله ـ معاد نداشته باشد، طالح و صالح يكسان هستند، چون هر دو معدوم ميشوند «لا ميْز في الأعدام» [49] اگر حساب و كتابي نباشد نه براي صالح پاداشي است و نه براي طالح كيفري، اينها يكسان هستند. اگر عادل و ظالم يكسان باشند در عالَم و هر كس هر چه كرد بيمسئوليت باشد يك جهان باطلي است. در قرآن كريم براي اثبات معاد گاهي از قضيه سالبه استفاده ميشود كه عالم باطل نيست و گاهي از قضيه موجبه استفاده ميشود كه عالَم بر حق است، چون حق است هدفمند است، چون باطل نيست هدفمند است؛ يك طرف قضيه اين است كه اگر معادي نباشد طالح و صالح يكسان هستند يا بر فرض معاد باشد ـ معاذ الله ـ حساب و كتابي در كار نباشد، تبهكار و پرهيزكار يكسان در آن عالم زندگي كنند، همانطوري كه برخي برابر سوره «كهف» گفتند اگر ما قيامت برويم آنجا هم مثل دنيا وضع ما خوب است که خدا فرمود خير اينچنين نيست سَواءً مَحْياهُمْ وَ مَماتُهُمْ [50] اينطور نيست هر كسي مهمان سفره خودش است. اين مساوي بودن را كه نفي ميكند، ناظر به همين بخش است که سَواءً مَحْياهُمْ وَ مَماتُهُمْ ناظر به همين است. در جريان شهادت در سوره مباركه «فصلت» آيه نوزده به بعد اين است فرمود: حَتَّي إِذا ما جاؤُها شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْءٍ [51] اينها نميتوانند انكار كنند كه چرا اينطور گفتيد, ميگويند چرا گفتيد؟ چون آنها راست ميگويند و آن روز جاي باطل هم نيست أَنْطَقَ كُلَّ شَيْءٍ وَ هُوَ خَلَقَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ وَ ما كُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ يَشْهَدَ عَلَيْكُمْ سَمْعُكُمْ وَ لا أَبْصارُكُمْ وَ لا جُلُودُكُمْ وَ لكِنْ ظَنَنْتُمْ أَنَّ اللَّهَ لا يَعْلَمُ كَثيراً مِمَّا تَعْمَلُونَ [52] شما خيال كرديد ذات اقدس الهي نميداند؟! كلّ عالَم همه دفتر حق است, كتاب حق است همه چشم و گوش باز كردند دارند ما را ميبينند هيچكس كور نيست, هيچكس ناشنوا نيست; منتها حقّ حرف زدن ندارند، آن روز كه بنا شد حرف بزنند جريان و اسرار را بازگو ميكنند. در سوره مباركه «جاثيه» هم فرمود : أَمْ حَسِبَ الَّذينَ اجْتَرَحُوا السَّيِّئاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ كَالَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَواءً مَحْياهُمْ وَ مَماتُهُمْ، اگر عادل و ظالم ـ معاذ الله ـ معادي نباشد اينها يكسان هستند. الآن در اينجا نه ميز هست، نه صندلي هست و نه ظرف, فرقي بين معدومات نيست وقتي ميز نيست, صندلي نيست, ظرف نيست, كتاب نيست «لا ميْز في الأعدام من حيث العدم»؛ اگر معادي نباشد، حساب و كتابي نباشد، بهشت و جهنمي نباشد فرقي بين عادل و ظالم نيست سَواءً مَحْياهُمْ وَ مَماتُهُمْ يا نه ـ معاذ الله ـ معاد هست؛ ولي آنجا هم مثل دنياست، چون معاد يك دنياي مجدّدي است آن وقت معلوم ميشود يك دنياست، بعدش هم يك دنيا، بعدش هم دنيا که اين هم ميشود لغو, يك روز حساب و كتابي بايد باشد. فرمود اينچنين نيست كه حساب و كتابي نباشد سَواءً مَحْياهُمْ وَ مَماتُهُمْ ساءَ ما يَحْكُمُونَ وَ خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالحَقّ [53] اين نظام يا پيچيدهٴ به حق است، اگر اين «باء», «باء» ملابسه باشد يا در صحبت حق است اگر «باء», «باء» مصاحبه باشد، بالأخره اين يا پيچيده است يا پوشيده است و همصحبت است، عالَم «بالحق» است، درون و بيرون عالَم، حق نفوذ كرده است و كسي نميتواند بگويد هر كاري كردم, كردم هيچ ممكن نيست.
شهادت اعضا و جوارح دال بر فهم آنان از عمل
اگر چنين عالَمي است فرمود ما براي اينكه خوب روشن شود خود اعضا و جوارحِ خود شخص را به حرف در ميآوريم. ما چيزي يادش نميدهيم اگر در قيامت ـ معاذ الله ـ خدا ياد اين اعضا و جوارح دهد اشخاص ميگويند خدايا تو يادشان دادي! آنجا چنين حرفي نيست. خود اين دست واقعاً ميفهمد, اين چشم واقعاً ميفهمد و اين پا واقعاً ميفهمد. اين بيان نوراني ائمه(عليهم السلام) كه اسرار وضو را ميگويند, ميگويند وضو كه ميگيريد و دست را كه ميشوييد ـ البته يك حُكم فقهي است كه آدم دست را به قصد وضو غَسْل ميدهد «قربة الي الله» ـ آن راز شستن دست در وضو اين است كه انسان در حال شستن دست بگويد خدايا من از گناه، دست شستم. به حضرت عرض كردند كه معناي مسح پا چيست؟ فرمود معناي آن اين است كه خدايا جايي كه نبايد ميرفتم, رفتم، دارم اين پا را تطهير ميكنم كه با پايِ پاك در حضور تو بيايم، سرم را كه مسح ميكِشم براي اين است كه اگر خيال باطل و نقشهاي عليه كسي كشيدم اين سر را دارم پاك ميكنم كه از پا تا سر, از سر تا پا پاك باشم با تو گفتگو كنم. [54] اين بيان نوراني امام(سلام الله عليه) در معناي وضو است و چنين صحنهاي است. اگر دست نفهمد و پا نفهمد كه در قيامت شهادت نميدهد، آنها كه نميگويند در قيامت خدا به ما گفته اينطور بگو, ميگويند خدا فقط ما را به حرف درآورده، ما بلد بوديم و همه چيز را ميديديم.
پرسش: اينها که شعور دارند پس چطور عذاب را درک نمیکنند؟ پاسخ: اينها عذاب را درك نميكنند، چون شعورشان همان شعور نفس است و جداي از نفس نيستند، البته نفس درك ميكند، چون نفس درك ميكند عذاب ندارد. الآن تمام اين فرشتههايي كه در جهنم هستند كه به عنوان لا يَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ [55] اينها در متن جهنم هستند و جهنمبان هستند، اما هيچكدام عذاب الهي را درك نميكنند.
سرّ شهادت اعضا و جوارح با توجه به تجسّم اعمال
پرسش: با تجسّم اعمال, چه نيازي به شهادت اين دست و پاست؟ پاسخ: يكي از موارد آن همين است آنجا كه دارد فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ آن ناظر به تجسّم اعمال است. در اين موقف كه موقف احتجاج و استدلال است كه براي خود شخص روشن شود اين كار, كار شماست حالا چيزي را ديده اين واقعاً كارِ اوست؟ دست ميگويد بله اين كار, كار شماست شما با اين دست اين كار را كرديد شما با اين چشم نگاه حرام را انجام داديد بنابراين اينكه فرمود: الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلي أَفْواهِهِمْ وَ تُكَلِّمُنا أَيْديهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ ناظر به گوشههايي از اين مباحثي است كه خدا ـ انشاءالله ـ همه ما را از شرور انفس ما حفظ كند!
پاسخ: بله، در فطرت همه همينطور است؛ اصلاً انكار خدا مستحيل است، زيرا انسان فقر خود را ذاتاً دريافت ميكند، غنيِّ مطلقي را ادراك ميكند كه مشكل او را حل كند. اگر زيردريايي غرق شود، افراد و سرنشينان آن غرق شوند، در عمق دريا هيچكس از آنها خبر ندارد؛ ولي آنها نااميد نيستند، براي اينكه ميگويند يك قدرت مطلقي در جهان هست كه عمق دريا يا اوج سپهر در اختيار اوست که اين همان خداست، اين فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ [14] همين است، خدا انكارپذير نيست. اين بيان نوراني امام كه مرحوم كليني در همان جلد اول كافي نقل كرد اين است كه فرمود: « مَعْرُوفٌ عِنْدَ كُلِّ جَاهِلٍ» [15] خدا نزد هر ملحد و كمونيستي معروف است، اصلاً خدا قابل انكار نيست، منتها او نميداند با چه كسي رابطه دارد. مگر حقيقت مطلق را ميشود انكار كرد؟ مگر واقعيّت مطلق را ميشود نفي كرد؟ فرمود: « عَارِفٌ بِالْمَجْهُولِ مَعْرُوفٌ عِنْدَ كُلِّ جَاهِلٍ»، اين از غرر روايات ماست كه مرحوم كليني در جلد اول كافي نقل كرد؛ لذا فرمود: « اعْرِفُوا اللَّهَ بِاللَّهِ» [16] شناخت با برهان و اينها، براي سرگرمي حوزه و دانشگاه خوب است؛ ولي خدا را با خدايي بايد شناخت « اعْرِفُوا اللَّهَ بِاللَّهِ»؛ خدا انكارپذير نيست. در آن صحنه خود را نشان داد و همه هم آنجا پذيرفتند، اما آنجا سخن از تعهّد نيست, سخن از دين نيست, سخن از عداوت شيطان نيست, سخن از پيروي انبيا نيست, سخن از عدم متابعت از شيطان نيست.
بنابراين به هيچ وجه اين جريان معاهده به عالم ذَرّ بر نميگردد بله, ارواح وجوداتي دارند که ثبوتاً خيلي از احكام را ميشود بر آنها اثبات كرد و اثباتاً هم خيلي از اينها ثابت شده است « خَلَقَ اللَّهُ الْأَرْوَاحَ قَبْلَ الْأَجْسَادِ» [17] هست, « الْأَرْوَاحُ جُنُودٌ مُجَنَّدَةٌ فَمَا تَعَارَفَ مِنْهَا ائْتَلَفَ وَ مَا تَنَاكَرَ مِنْهَا اخْتَلَفَ » [18] اينها سر جايش محفوظ است، اما يك تعهّد فقهي و ح قوقي باشد كه حجّت تمام شود كه اگر بشر برابر آن عهدنامه عمل نكرد مستقيماً او را به جهنم ببرند، اين به زبان عقل و استدلال است در دنيا و به زبان وحي و نبوّت و كتاب و سنّت و عترت اهل بيت(عليهم السلام) است در دنيا. آن وقت در قيامت ذات اقدس الهي به اينها ميفرمايد ما از شما تعهّد گفتيم به زبان انبيا و وحي ـ البته در بعضي از روايات هم هست به زبان وحي ـ ما به شما گفتيم شيطان, دشمن است، به شما گفتيم كه اين دشمن آشكاري است به هيچ وجه با شما كنار نميآيد كه يك روز دوستي كند و كوتاهي كند اينطور نيست. « أَعْدَى عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ »؛ [19] هم همينطور است، اين دشمن مبين است و من را عبادت كنيد اين هم راه مستقيم است و ما همه چيز را به شما گفتيم. حالا اگر يك وقت يك كافر مستضعفي در اثر اينكه در دوردست است و هيچ حجّتي از حجّتهاي الهي به او نرسيده به همان اندازه كه عقل او كافي است در قيامت مسئول است.
تبيين جهنم منقول و غير منقول
فرمود ما اينها را گفتيم و شما عمل نكرديد، در آن روز ذات اقدس الهي يك عده را توبيخ ميكند كه شيطان خيلي از شماها را فريب داد و گفتيم لَقَدْ أَضَلَّ مِنْكُمْ جِبِلاًّ كَثيراً أَ فَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُونَ اين را در آخرت به عنوان توبيخ در آنجا ذكر می کند؛ حالا اينها را وارد جهنم ميخواهند كنند. در بحثهاي جهنم اشاره شد كه موادّ جهنم كه سه چيز است اين را قرآن كريم [20] ترسيم كرده كه خود انسان است. در سوخت و سوز وقتي كورهاي دارند، موادّ اوليه سوخت و سوز را فراهم ميكنند، بعد آن ماده آتشزنه را فراهم ميكنند، بعد اشيا را در آنجا گداخته ميكنند، سه كار است كه در كورهها انجام ميدهند: اول حالا يا هيزم است يا زغال سنگ است يا نفت و بنزين و گازوئيل هر چه است اول اين را ميريزند که اين موادّ اوّلي براي سوخت و سوز است، بعد آن ماده انفجاري ديگر كه آتشزنه, آتشگيره , وَقُودُ النَّارِ است آن را ميزنند و اين را ميگيرانند تا اين كوره مشتعل شود، بعد حالا آن موادّي كه ميخواهند به صورت ذوب كنند، مثل فولاد يا آهن يا مس يا هر چه هست را میريزند تا كوره كار خودش را انجام دهد، اين سه كار است. در قرآن دارد كه هيزم جهنم همين ظالمان هستند وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَكانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً [21] اين هيزمها را كه انداختند درون جهنم، آنچه باعث اشتعال اينهاست كه اينها را بگيراند و آتشزنه باشد يا آتشگيره باشد كه از آن به عنوان وَقُودُ النَّارِ ياد ميكنند كه «توقد به النار» آنها را ميآورند که آنها هم سران كفرند كه فرمود: وَقُودُ النَّارِ كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ، [22] اينكه فرمود: فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ [23] اين ائمه كفر خودشان مثل تيانتي هستند و مشتعل میباشند ديگران را هم آتش ميزنند؛ اينها را وقتی ميآورند جهنم گُر ميگيرد، بعد افراد تبهكار ديگري كه به وسيله ظلم اينها يا تابع اينها بودند، اينها را در آنجا میگذارند که وضع جهنم چنين ميشود. براساس اين ممكن است انسان خيال كند كه فقط جهنم منقول داريم غير منقول نداريم؛ يعني براساس آنچه در سوره مباركه «فجر» آمده جهنم فقط منحصر در آن خواهد بود؛ آيه 23 سوره مباركه «فجر» اين است بعد از اينكه فرمود: وَ جاءَ رَبُّكَ وَ الْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا [24] فرمود: وَ جيءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ جهنم را ميآورند ؛در رواياتي كه ذيل اين آيه هست ملاحظه ميفرماييد دارد كه با غل و زنجير عدهاي هفتاد نفر يا هشتاد فرشته كشانكشان جهنم را ميآورند [25] وَ جيءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ. بنابراين آدم ممكن است خيال كند جهنم فقط منقول است؛ اما اين تام نيست،براي اينكه اين عناصر سهگانهاي كه ياد شده اينها موادّي است كه ميريزند در كوره، ما كورهاي لازم داريم كه اينها را بريزند داخل آن تا همه با هم ملاقات كنند كه كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها [26] شود و آن محاجّه اسفباري كه بين مستكبر و مستضعف است، آنجا برقرار شود که جاي ثابتي ميخواهد; لذا آنجا جهنم و غير منقول است؛ يعني گودال است يا «وِيل» [27] است، «أو ما شئت فسمّه» و آنجاست كه كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها [28] اين ميگويد تو باعث شدي، او ميگويد تو باعث شدي, مستضعف ميگويد مستكبران ما را به بند كشيدند, مستكبران ميگويند ما گفتيم شما ميخواستيد نياييد، در آنجا رهبران الهي هم بودند؛ خدا در آنجا ميفرمايد: لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَ لكِنْ لا تَعْلَمُونَ؛ [29] مستكبران دو گناه كردند شما هم دو گناه كرديد، آنها دو گناه كردند، براي اينكه گمراه شدند و عدهاي را هم گمراه كردند. شما دو گناه كرديد، براي اينكه اصلِ عمل بد را مرتكب شديد, يك; رهبران الهي را ترك كرديد و به دنبال رهبران كفر و الحاد رفتيد, دو; شمايِ مستضعف هم دو گناه كرديد لِكُلٍّ ضِعْفٌ و لكن حساب نكرديد. براساس اين جهت كه همه بايد يكجا جمع شوند كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها آنجا ميشود جهنم غير منقول, اينها ميشود جهنم منقول كه در آن جهنم غير منقول مستقرّ هستند.
حيرت آور بودن آيات مربوط به قيامت و کيفيت سؤال و جواب
اما حالا آن مطلبي كه مربوط به كيفيت سؤال و جواب است؛ در صحنه قيامت كه سؤال و جواب ميشود نيازي به شاهدهاي بيرون ندارد، براي اينكه متن عمل حاضر است فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ [30] چه خير, چه شرّ اين را ميبيند؛ اما بحثهاي قيامت واقعاً حيرتآور است، آياتي است درباره قيامت كه در اين بحثهاي اخير گاهي ملاحظه كرديد كه گاهي ما به هر وسيلهاي هست خودمان را كنار ميكشيم كه وارد آن آيه نشويم، براي اينكه آدم آنجا وارد شود غرق ميشود بدون اينكه چيزي به دستش بيايد. يكي از آن آيات همان سوره مباركه «عنكبوت» است كه فرمود: يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ وَ يَرْحَمُ مَنْ يَشاءُ وَ إِلَيْهِ تُقْلَبُونَ. [31] إِلَيْهِ تُقْلَبُونَ نه يعني «إليه ترجعون»، آنجا و امثال آنجا از جاهايي بود كه ما به هر دسايس و حِيلي بود خودمان را كشيديم كنار كه وارد آن بحث نشويم. انسان منقلب «الي الله» ميشود، يعني چه؟ رجوع «الي الله» فهميدني است، اما انقلاب «الي الله» فهميدني نيست. يكي از چيزهايي كه خيلي پيچيده است که در آنجا هم همان كار را كرديم، همان آيه 36 سوره مباركه «اسراء» است. در سوره «اسراء» فرمود صحنه سؤال هست, جواب هست, محاكمه هست که ما همه را سؤال ميكنيم؛ وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ؛ از اين آيات معروفي است كه خيلي از ماها ميگوييم و مينويسيم و مانند آن. فرمود چيزي را كه براي شما ثابت نشد پيروي نكن, چرا؟ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً. از چيزهايي كه فهميدني نيست همين آيه است، براي اينكه ميفرمايد: إِنَّ السَّمْعَ؛ يعني «سامعه» و گوش, بصر «باصره» و «فؤاد» که اين«فؤاد» همان روح است، همان نفس است، همان قلب است كه حقيقت انسان است. «سمع» و «بصر» و «فؤاد» كه حقيقتِ انسان همان «فؤاد» است كُلُّ أُولئِكَ، چون اينها «ذويالعقول» هستند و مورد شعورند و در محكمه حاضر شدند از آنها به كُلُّ أُولئِكَ ياد كرد، كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً اين ضمير كانَ به خود شخص برميگردد، عَنْهُ به كلّ واحد برميگردد و اين مَسْؤُلاً خبر «كان» است؛ يعني صحنه قيامت كه ميشود «سمع» يك طرف, «بصر» يك طرف, قلب يك طرف و انسان يك طرف قرار میگيرد. اين انسان كانَ عَنْهُ يعني از «كلّ واحد» اينها مَسْؤُلاً. ما در ادبيات فارسي اين كلمه «از» را ميآوريم روي خود شخص و ميگوييم از آقا بپرس, از فلان كس بپرس که اين فارسي حرف زدن است، اما در عربي اين كلمه «عن» كه ترجمه «از» است روي مطلب ميآيد، نه روي شخص؛ مثلاً يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ, [32] يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ, [33] يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْمَحيضِ، [34] «يَسْئَلُونَكَ عَنِ کَذا». اين كلمه «عن»؛ يعني «از» که روي مطلب در ميآيد نه روي مسئول, «كان» يعني خود شخص و «عنه» يعني از «كلّ واحد واحد» اينها خود اين شخص مسئول است، آن وقت زيد را در محكمه ميآورند, سمع او يك طرف, بصر او يك طرف, قلب او يك طرف, زيد هم يك طرف, سائل؛ يعني رهبران الهي، در قيامت هر چه ملائكه هستند از زيد سؤال ميكنند که «سمع» خود را در كجا به كار بردي؟ «بصر» خود را در كجا به كار بردي؟ «فؤاد» خود را در كجا به كار بردي؟ «فؤاد», خود قلب است، خود حقيقت انسان است، از خود انسان سؤال ميكنند حقيقت خود را چگونه صرف كردي؟ فهميدني نيست. اين قلب كه گوشيِ مخصوص طبّ که نيست. اين «فؤاد» همان نفس است، همان قلب است و همان حقيقت انسانيّت است. اين چهارمي كه انسان است مسئول است، آن سهتا «مسئولعنه» هستند. از زيد سؤال ميكنند چشم خود را چه كار كردي؟ اين قابل فهم است, گوش خود را در چه راه به كار بردي؟ قابل فهم است, قلب خود را در چه راه به كار بردي؟ درك اين آسان نيست، برای اينکه مگر ما چندتا جان داريم؟ اين مسئول چه كسي است كه بايد از قلب جواب دهد؟ آن قوّه مُدركه ما چيست؟ از او سؤال ميكنند كه قوّه مدركه خود را چه كار كردي؟ اين هم از آن آيات است.
غرض آن است اينكه گفتند وقتی وجود مبارك حضرت ظهور كرد معلوم ميشود قرآن هنوز بِكر است و تفسير نشده، براساس همين آيات است وگرنه آياتي كه إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ كه لَهُمْ جَنَّاتُ [35] تفسير نميخواهد، اين مسئله هم همينطور است. اين بيان نوراني امام سجاد در صحيفه سجاديه در دعاي ختم قرآن اين است كه درست است كه خدا فرمود: خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الْجَحيمَ صَلُّوهُ [36] اينها را در بند بكشيد، اما « وَ صَارَتِ الْأَعْمَالُ قَلَائِدَ فِي الْأَعْنَاقِ» [37] همين خيالها, غيبتها, دروغها, تهمتها, كذبها همينها غل و زنجير خواهد بود، اينچنين نيست كه يك آهنگري ديگر داشته باشند که زنجير بسازند « وَ صَارَتِ الْأَعْمَالُ قَلَائِدَ فِي الْأَعْنَاقِ»، اينها که دركش آسان نيست. به هر تقدير اين جهنمهاي منقول وارد آن جهنم غير منقول ميشوند كه كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها. در اين صحنه ذات اقدس الهي ميفرمايد ما براي اينكه حرف راست را بشنويم از شاهدان صدق سؤال ميكنيم. اينكه فرمود: الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلي أَفْواهِهِمْ ناظر به همين بخش است. فرمود: هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتي اين آتشي كه شما ميبينيد و تكذيب كرديد اين آتش است و شعله است و ميبينيد که جا براي تكذيب نيست.
آيات دال بر استمرار ارسال انبيا و تکذيب تبهکاران
دو استمرار ذكر ميكند: يكي اينكه ما مرتباً انبيا فرستاديم و شما مرتباً تكذيب كرديد هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ ما پشت سر هم وعده داديم كه بهشتي هست و جهنمي هست که هم وعيد بود و هم وعده. اين كُنْتُمْ تُوعَدُونَ غير از «توعدون» است اين «كان» مفيد استمرار؛ يعني رهبران ما پشت سر هم گفتند. هم گفتيم ثُمَّ أَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا, [38] «تَترا» يعني متواتر و هم گفتيم لَقَدْ وَصَّلْنا لَهُمُ الْقَوْلَ[39] حرفهاي فرشتهها قطع نشد, كتابهاي انبيا قطع نشد, سخنان رهبران الهي قطع نشد, هم آنها «تَترا» هستند, متواتر هستند, پشت سر هم هستند که قطع نشد، هم قول ما به وسيله انبيا و فرشتهها متّصل بود قطع نشد، هم ثُمَّ أَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا, هم لَقَدْ وَصَّلْنا لَهُمُ الْقَوْلَ, پس كُنْتُمْ تُوعَدُونَ و شما هم كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ هر چه ما گفتيم شما در همان زمان هم كفر ورزيديد؛ لذا فرمود: اصْلَوْهَا الْيَوْمَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ نه «بما كفرتم», كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ؛ يعني مرتباً و مستمرّاً هر وقت انبياي ما ميآمد شما كفر ميورزيديد، پس از اين طرف دائماً عنايت الهي و تبليغات الهي بود از طرف شما هم دائماً كفرورزي و تكفير بود.
قيامت صحنه آشکارسازي حق با بستن زبان انسان
حالا ما امروز ميخواهيم حق روشن شود، شاهدي ميخواهيم. دهن شما را ميبنديم، براي اينكه ممكن است انكار كنيد آنكه معصيت كرده شما هستيد، آنكه معصيت نكرده اعضا و جوارح شما هستند، آنها ميآيند شهادت ميدهند الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلي أَفْواهِهِمْ، چون در همان اوايل سوره مباركه «انعام» آمده كه مشركين در روز قيامت انكار ميكردند ميگفتند : ما كُنَّا مُشْرِكينَ [40] ما شرك نورزيديم كه اين ظهور ملكات آنهاست در دنيا. در همان اوايل سوره مباركه «انعام» دارد كه خداي سبحان به وجود مبارك حضرت فرمود: چگونه بين يكديگر ترفندی دارند شركشان روشن است، [41] اما معذلك ميگويند: ما كُنَّا مُشْرِكينَ؛ لذا اين دهن را ميبندند و آن وقت اعضا و جوارح را به گفتگو وادار ميكنند الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلي أَفْواهِهِمْ وَ تُكَلِّمُنا أَيْديهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ دست و پا و اينها همهشان شهادت ميدهند, نه اينکه اقرار ميكنند.
اعضا و جوارح شاهدان اعمال نه اقرارکنندگان به آن
نفرمود آن دستي كه معصيت كرده, رشوه گرفته, ربا داده و ربا گرفته اقرار ميكند، چون دست متّهم نيست، متّهم رديف اول و دوم و سوم و صدم همين نفس است، اينها اعضا و جوارح هستند اگر دستي كه ربا گرفته بود و دستي كه رشوه گرفته بود گناهكار بود ميفرمود اينها اقرار ميكنند, اينها اعتراف ميكنند، اما نفرمود اينها اقرار دارند، چون اينها گناهكار نيستند، اينها بيگانه هستند. فرمود اينها شهادت ميدهند، آنكه گناه كرده است شخص خود انسان است که اين اعضا و جوارح بيچاره را وادار كرده است. در قيامت هم اگر اعضا و جوارح را ميسوزانند شخص را ميسوزانند، براي اينكه اين شخص درد بكِشد دست او را ميسوزانند، وگرنه دست كه دردي ندارد. اين كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيْرَها [42] براي همين است كه شخص را ميخواهند عذاب كنند اعضا و جوارح را ميسوزانند، نه اينكه اعضا و جوارح را عذاب كنند. اعضا و جوارح مشغول كار خودشان هستند و اينها هم شهادت صِدق ميدهند و ميگويند بله، اين شخص رشوه را گرفته, اين ربا را گرفته, روميزي را گرفته, زيرميزي را گرفته, اين تهمت را زده و اين کار را کرده و اين حرف را نوشته يا امضا كرده است. وَ تُكَلِّمُنا أَيْديهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ.
مواقف پنجاه گانه قيامت و تفاوت احکام هر کدام
البته مستحضريد كه قيامت كه پنجاه موقف دارد هر موقفي حكم خاصّ خودش را دارد. اين صحنهها كه تمام شد در يك صحنه ميفرمايد: وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ [43] اينها را بازداشت كنيد تا ما از اينها سؤال كنيم. در يك موقف دارد كه اينها را بگذاريد بروند ديگر ايست و بازرسي نيست لا يُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لا جَانٌّ [44] اينجا، جاي سؤال نيست, چرا؟ پشت سرش ميفرمايد در اين موقف اينجا، جاي سؤال نيست لا يُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لا جَانٌّ چرا؟ چون يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسيماهُمْ [45] همه آنها داغ شده هستند و معلوم است. بعضيها صورتشان, بعضي پيشانيشان و بعضي دستشان. اينها از آن موقف ايست و بازرسي ايستادند نتوانستند جواب دهند يا علامت روي پيشانيشان است يا دستشان است يا پهلويشان است يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسيماهُمْ سر و تَه اينها را ما جمع كرديم، فَيُؤْخَذُ بِالنَّواصي وَ الْأَقْدامِ [46] بعضيها با سر و ته جمعشده دارند ميروند، جاي سؤال نيست. اينجا كه با علامت يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسيماهُمْ «سيما» يعني علامت, «وَسمه» يعني علامت, «موسوم»؛ يعني علامتدار، «سيما» به معني صورت نيست «سِمه» و «موسوم» و امثال ذلك؛ يعني علامتدار. اينها علامت دارند، ما در ايست بازرسي قبلي از اينها سؤال كرديم اينها نتوانستند جواب بدهند علامتشان يا دستشان است يا پايشان است يا سر و ته آنهاست كه يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسيماهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّواصي وَ الْأَقْدامِ اينطور است اگر كسي سر و ته او جمع شد دارد ميرود معلوم است كارش چه بود، ديگر جا براي سؤال نيست. پس اينطور نيست كه در قيامت جا براي سؤال نباشد، سؤال هست؛ ولي وقتي سؤال شد و نتوانستند جواب دهند و علامت محكوميّت در بدنشان هست در مواقف ديگر ميگويند از اينها سؤال نكنيد، چون يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسيماهُمْ.
اعتراض نفس به اعضا و جوارح در دادن شهادت
حالا عمده اين است كه اعضا و جوارح كه شهادت ميدهند، خود نفس ميگويد چرا عليه ما شهادت دادي؟ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنا. اينها ميگويند: أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْءٍ [47] نه «أشهدنا». ما را به حرف آورد ما هم گفتيم. اينها نميگويند شما دروغ ميگوييد, ميگويند چرا عليه ما شهادت داديد؟ آنها ميگويند خدا ما را به حرف آورد و ما هم گفتيم, نه اينكه خدا به ما گفت اينطور بگو, خدا به ما قدرت نطق داد ما هم گفتيم, خلاف هم نگفتيم لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْءٍ. [48]
اثبات حق بودن معاد با هدفمندي عالم
بنابراين اصلِ معاد را ذات اقدس الهي فرمود اين «حقٌّ لا ريب فيه» ممكن نيست كسي بگويد بعد از مرگ ـ معاذ الله ـ خبري نيست يا اگر بعد از مرگ خبري باشد مثل دنياست؛ اين دو مطلب فاسد را قرآن كريم از زبان منكران معاد نقل ميكند و نفي ميكند. فرمود عالَمي را كه ما آفريديم عالمي است که صدر و ساقه آن حق و به هيچ وجه باطل در عالَم راه ندارد در سوره مباركه «ص» آيه 27 اين است وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما باطِلاً ذلِكَ ظَنُّ الَّذينَ كَفَرُوا فَوَيْلٌ لِلَّذينَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ أَمْ نَجْعَلُ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ كَالْمُفْسِدينَ فِي الْأَرْضِ اگر عالَم ـ معاذ الله ـ معاد نداشته باشد، طالح و صالح يكسان هستند، چون هر دو معدوم ميشوند «لا ميْز في الأعدام» [49] اگر حساب و كتابي نباشد نه براي صالح پاداشي است و نه براي طالح كيفري، اينها يكسان هستند. اگر عادل و ظالم يكسان باشند در عالَم و هر كس هر چه كرد بيمسئوليت باشد يك جهان باطلي است. در قرآن كريم براي اثبات معاد گاهي از قضيه سالبه استفاده ميشود كه عالم باطل نيست و گاهي از قضيه موجبه استفاده ميشود كه عالَم بر حق است، چون حق است هدفمند است، چون باطل نيست هدفمند است؛ يك طرف قضيه اين است كه اگر معادي نباشد طالح و صالح يكسان هستند يا بر فرض معاد باشد ـ معاذ الله ـ حساب و كتابي در كار نباشد، تبهكار و پرهيزكار يكسان در آن عالم زندگي كنند، همانطوري كه برخي برابر سوره «كهف» گفتند اگر ما قيامت برويم آنجا هم مثل دنيا وضع ما خوب است که خدا فرمود خير اينچنين نيست سَواءً مَحْياهُمْ وَ مَماتُهُمْ [50] اينطور نيست هر كسي مهمان سفره خودش است. اين مساوي بودن را كه نفي ميكند، ناظر به همين بخش است که سَواءً مَحْياهُمْ وَ مَماتُهُمْ ناظر به همين است. در جريان شهادت در سوره مباركه «فصلت» آيه نوزده به بعد اين است فرمود: حَتَّي إِذا ما جاؤُها شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْءٍ [51] اينها نميتوانند انكار كنند كه چرا اينطور گفتيد, ميگويند چرا گفتيد؟ چون آنها راست ميگويند و آن روز جاي باطل هم نيست أَنْطَقَ كُلَّ شَيْءٍ وَ هُوَ خَلَقَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ وَ ما كُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ يَشْهَدَ عَلَيْكُمْ سَمْعُكُمْ وَ لا أَبْصارُكُمْ وَ لا جُلُودُكُمْ وَ لكِنْ ظَنَنْتُمْ أَنَّ اللَّهَ لا يَعْلَمُ كَثيراً مِمَّا تَعْمَلُونَ [52] شما خيال كرديد ذات اقدس الهي نميداند؟! كلّ عالَم همه دفتر حق است, كتاب حق است همه چشم و گوش باز كردند دارند ما را ميبينند هيچكس كور نيست, هيچكس ناشنوا نيست; منتها حقّ حرف زدن ندارند، آن روز كه بنا شد حرف بزنند جريان و اسرار را بازگو ميكنند. در سوره مباركه «جاثيه» هم فرمود : أَمْ حَسِبَ الَّذينَ اجْتَرَحُوا السَّيِّئاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ كَالَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَواءً مَحْياهُمْ وَ مَماتُهُمْ، اگر عادل و ظالم ـ معاذ الله ـ معادي نباشد اينها يكسان هستند. الآن در اينجا نه ميز هست، نه صندلي هست و نه ظرف, فرقي بين معدومات نيست وقتي ميز نيست, صندلي نيست, ظرف نيست, كتاب نيست «لا ميْز في الأعدام من حيث العدم»؛ اگر معادي نباشد، حساب و كتابي نباشد، بهشت و جهنمي نباشد فرقي بين عادل و ظالم نيست سَواءً مَحْياهُمْ وَ مَماتُهُمْ يا نه ـ معاذ الله ـ معاد هست؛ ولي آنجا هم مثل دنياست، چون معاد يك دنياي مجدّدي است آن وقت معلوم ميشود يك دنياست، بعدش هم يك دنيا، بعدش هم دنيا که اين هم ميشود لغو, يك روز حساب و كتابي بايد باشد. فرمود اينچنين نيست كه حساب و كتابي نباشد سَواءً مَحْياهُمْ وَ مَماتُهُمْ ساءَ ما يَحْكُمُونَ وَ خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالحَقّ [53] اين نظام يا پيچيدهٴ به حق است، اگر اين «باء», «باء» ملابسه باشد يا در صحبت حق است اگر «باء», «باء» مصاحبه باشد، بالأخره اين يا پيچيده است يا پوشيده است و همصحبت است، عالَم «بالحق» است، درون و بيرون عالَم، حق نفوذ كرده است و كسي نميتواند بگويد هر كاري كردم, كردم هيچ ممكن نيست.
شهادت اعضا و جوارح دال بر فهم آنان از عمل
اگر چنين عالَمي است فرمود ما براي اينكه خوب روشن شود خود اعضا و جوارحِ خود شخص را به حرف در ميآوريم. ما چيزي يادش نميدهيم اگر در قيامت ـ معاذ الله ـ خدا ياد اين اعضا و جوارح دهد اشخاص ميگويند خدايا تو يادشان دادي! آنجا چنين حرفي نيست. خود اين دست واقعاً ميفهمد, اين چشم واقعاً ميفهمد و اين پا واقعاً ميفهمد. اين بيان نوراني ائمه(عليهم السلام) كه اسرار وضو را ميگويند, ميگويند وضو كه ميگيريد و دست را كه ميشوييد ـ البته يك حُكم فقهي است كه آدم دست را به قصد وضو غَسْل ميدهد «قربة الي الله» ـ آن راز شستن دست در وضو اين است كه انسان در حال شستن دست بگويد خدايا من از گناه، دست شستم. به حضرت عرض كردند كه معناي مسح پا چيست؟ فرمود معناي آن اين است كه خدايا جايي كه نبايد ميرفتم, رفتم، دارم اين پا را تطهير ميكنم كه با پايِ پاك در حضور تو بيايم، سرم را كه مسح ميكِشم براي اين است كه اگر خيال باطل و نقشهاي عليه كسي كشيدم اين سر را دارم پاك ميكنم كه از پا تا سر, از سر تا پا پاك باشم با تو گفتگو كنم. [54] اين بيان نوراني امام(سلام الله عليه) در معناي وضو است و چنين صحنهاي است. اگر دست نفهمد و پا نفهمد كه در قيامت شهادت نميدهد، آنها كه نميگويند در قيامت خدا به ما گفته اينطور بگو, ميگويند خدا فقط ما را به حرف درآورده، ما بلد بوديم و همه چيز را ميديديم.
پرسش: اينها که شعور دارند پس چطور عذاب را درک نمیکنند؟
پاسخ: اينها عذاب را درك نميكنند، چون شعورشان همان شعور نفس است و جداي از نفس نيستند، البته نفس درك ميكند، چون نفس درك ميكند عذاب ندارد. الآن تمام اين فرشتههايي كه در جهنم هستند كه به عنوان لا يَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ [55] اينها در متن جهنم هستند و جهنمبان هستند، اما هيچكدام عذاب الهي را درك نميكنند.
سرّ شهادت اعضا و جوارح با توجه به تجسّم اعمال
پرسش: با تجسّم اعمال, چه نيازي به شهادت اين دست و پاست؟
پاسخ: يكي از موارد آن همين است آنجا كه دارد فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ آن ناظر به تجسّم اعمال است. در اين موقف كه موقف احتجاج و استدلال است كه براي خود شخص روشن شود اين كار, كار شماست حالا چيزي را ديده اين واقعاً كارِ اوست؟ دست ميگويد بله اين كار, كار شماست شما با اين دست اين كار را كرديد شما با اين چشم نگاه حرام را انجام داديد بنابراين اينكه فرمود: الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلي أَفْواهِهِمْ وَ تُكَلِّمُنا أَيْديهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ ناظر به گوشههايي از اين مباحثي است كه خدا ـ انشاءالله ـ همه ما را از شرور انفس ما حفظ كند!
پاسخ: بله، در فطرت همه همينطور است؛ اصلاً انكار خدا مستحيل است، زيرا انسان فقر خود را ذاتاً دريافت ميكند، غنيِّ مطلقي را ادراك ميكند كه مشكل او را حل كند. اگر زيردريايي غرق شود، افراد و سرنشينان آن غرق شوند، در عمق دريا هيچكس از آنها خبر ندارد؛ ولي آنها نااميد نيستند، براي اينكه ميگويند يك قدرت مطلقي در جهان هست كه عمق دريا يا اوج سپهر در اختيار اوست که اين همان خداست، اين فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ [14] همين است، خدا انكارپذير نيست. اين بيان نوراني امام كه مرحوم كليني در همان جلد اول كافي نقل كرد اين است كه فرمود: « مَعْرُوفٌ عِنْدَ كُلِّ جَاهِلٍ» [15] خدا نزد هر ملحد و كمونيستي معروف است، اصلاً خدا قابل انكار نيست، منتها او نميداند با چه كسي رابطه دارد. مگر حقيقت مطلق را ميشود انكار كرد؟ مگر واقعيّت مطلق را ميشود نفي كرد؟ فرمود: « عَارِفٌ بِالْمَجْهُولِ مَعْرُوفٌ عِنْدَ كُلِّ جَاهِلٍ»، اين از غرر روايات ماست كه مرحوم كليني در جلد اول كافي نقل كرد؛ لذا فرمود: « اعْرِفُوا اللَّهَ بِاللَّهِ» [16] شناخت با برهان و اينها، براي سرگرمي حوزه و دانشگاه خوب است؛ ولي خدا را با خدايي بايد شناخت « اعْرِفُوا اللَّهَ بِاللَّهِ»؛ خدا انكارپذير نيست. در آن صحنه خود را نشان داد و همه هم آنجا پذيرفتند، اما آنجا سخن از تعهّد نيست, سخن از دين نيست, سخن از عداوت شيطان نيست, سخن از پيروي انبيا نيست, سخن از عدم متابعت از شيطان نيست.
بنابراين به هيچ وجه اين جريان معاهده به عالم ذَرّ بر نميگردد بله, ارواح وجوداتي دارند که ثبوتاً خيلي از احكام را ميشود بر آنها اثبات كرد و اثباتاً هم خيلي از اينها ثابت شده است « خَلَقَ اللَّهُ الْأَرْوَاحَ قَبْلَ الْأَجْسَادِ» [17] هست, « الْأَرْوَاحُ جُنُودٌ مُجَنَّدَةٌ فَمَا تَعَارَفَ مِنْهَا ائْتَلَفَ وَ مَا تَنَاكَرَ مِنْهَا اخْتَلَفَ » [18] اينها سر جايش محفوظ است، اما يك تعهّد فقهي و ح قوقي باشد كه حجّت تمام شود كه اگر بشر برابر آن عهدنامه عمل نكرد مستقيماً او را به جهنم ببرند، اين به زبان عقل و استدلال است در دنيا و به زبان وحي و نبوّت و كتاب و سنّت و عترت اهل بيت(عليهم السلام) است در دنيا. آن وقت در قيامت ذات اقدس الهي به اينها ميفرمايد ما از شما تعهّد گفتيم به زبان انبيا و وحي ـ البته در بعضي از روايات هم هست به زبان وحي ـ ما به شما گفتيم شيطان, دشمن است، به شما گفتيم كه اين دشمن آشكاري است به هيچ وجه با شما كنار نميآيد كه يك روز دوستي كند و كوتاهي كند اينطور نيست. « أَعْدَى عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ »؛ [19] هم همينطور است، اين دشمن مبين است و من را عبادت كنيد اين هم راه مستقيم است و ما همه چيز را به شما گفتيم. حالا اگر يك وقت يك كافر مستضعفي در اثر اينكه در دوردست است و هيچ حجّتي از حجّتهاي الهي به او نرسيده به همان اندازه كه عقل او كافي است در قيامت مسئول است.
تبيين جهنم منقول و غير منقول
فرمود ما اينها را گفتيم و شما عمل نكرديد، در آن روز ذات اقدس الهي يك عده را توبيخ ميكند كه شيطان خيلي از شماها را فريب داد و گفتيم لَقَدْ أَضَلَّ مِنْكُمْ جِبِلاًّ كَثيراً أَ فَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُونَ اين را در آخرت به عنوان توبيخ در آنجا ذكر می کند؛ حالا اينها را وارد جهنم ميخواهند كنند. در بحثهاي جهنم اشاره شد كه موادّ جهنم كه سه چيز است اين را قرآن كريم [20] ترسيم كرده كه خود انسان است. در سوخت و سوز وقتي كورهاي دارند، موادّ اوليه سوخت و سوز را فراهم ميكنند، بعد آن ماده آتشزنه را فراهم ميكنند، بعد اشيا را در آنجا گداخته ميكنند، سه كار است كه در كورهها انجام ميدهند: اول حالا يا هيزم است يا زغال سنگ است يا نفت و بنزين و گازوئيل هر چه است اول اين را ميريزند که اين موادّ اوّلي براي سوخت و سوز است، بعد آن ماده انفجاري ديگر كه آتشزنه, آتشگيره , وَقُودُ النَّارِ است آن را ميزنند و اين را ميگيرانند تا اين كوره مشتعل شود، بعد حالا آن موادّي كه ميخواهند به صورت ذوب كنند، مثل فولاد يا آهن يا مس يا هر چه هست را میريزند تا كوره كار خودش را انجام دهد، اين سه كار است. در قرآن دارد كه هيزم جهنم همين ظالمان هستند وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَكانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً [21] اين هيزمها را كه انداختند درون جهنم، آنچه باعث اشتعال اينهاست كه اينها را بگيراند و آتشزنه باشد يا آتشگيره باشد كه از آن به عنوان وَقُودُ النَّارِ ياد ميكنند كه «توقد به النار» آنها را ميآورند که آنها هم سران كفرند كه فرمود: وَقُودُ النَّارِ كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ، [22] اينكه فرمود: فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ [23] اين ائمه كفر خودشان مثل تيانتي هستند و مشتعل میباشند ديگران را هم آتش ميزنند؛ اينها را وقتی ميآورند جهنم گُر ميگيرد، بعد افراد تبهكار ديگري كه به وسيله ظلم اينها يا تابع اينها بودند، اينها را در آنجا میگذارند که وضع جهنم چنين ميشود. براساس اين ممكن است انسان خيال كند كه فقط جهنم منقول داريم غير منقول نداريم؛ يعني براساس آنچه در سوره مباركه «فجر» آمده جهنم فقط منحصر در آن خواهد بود؛ آيه 23 سوره مباركه «فجر» اين است بعد از اينكه فرمود: وَ جاءَ رَبُّكَ وَ الْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا [24] فرمود: وَ جيءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ جهنم را ميآورند ؛در رواياتي كه ذيل اين آيه هست ملاحظه ميفرماييد دارد كه با غل و زنجير عدهاي هفتاد نفر يا هشتاد فرشته كشانكشان جهنم را ميآورند [25] وَ جيءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ. بنابراين آدم ممكن است خيال كند جهنم فقط منقول است؛ اما اين تام نيست،براي اينكه اين عناصر سهگانهاي كه ياد شده اينها موادّي است كه ميريزند در كوره، ما كورهاي لازم داريم كه اينها را بريزند داخل آن تا همه با هم ملاقات كنند كه كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها [26] شود و آن محاجّه اسفباري كه بين مستكبر و مستضعف است، آنجا برقرار شود که جاي ثابتي ميخواهد; لذا آنجا جهنم و غير منقول است؛ يعني گودال است يا «وِيل» [27] است، «أو ما شئت فسمّه» و آنجاست كه كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها [28] اين ميگويد تو باعث شدي، او ميگويد تو باعث شدي, مستضعف ميگويد مستكبران ما را به بند كشيدند, مستكبران ميگويند ما گفتيم شما ميخواستيد نياييد، در آنجا رهبران الهي هم بودند؛ خدا در آنجا ميفرمايد: لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَ لكِنْ لا تَعْلَمُونَ؛ [29] مستكبران دو گناه كردند شما هم دو گناه كرديد، آنها دو گناه كردند، براي اينكه گمراه شدند و عدهاي را هم گمراه كردند. شما دو گناه كرديد، براي اينكه اصلِ عمل بد را مرتكب شديد, يك; رهبران الهي را ترك كرديد و به دنبال رهبران كفر و الحاد رفتيد, دو; شمايِ مستضعف هم دو گناه كرديد لِكُلٍّ ضِعْفٌ و لكن حساب نكرديد. براساس اين جهت كه همه بايد يكجا جمع شوند كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها آنجا ميشود جهنم غير منقول, اينها ميشود جهنم منقول كه در آن جهنم غير منقول مستقرّ هستند.
حيرت آور بودن آيات مربوط به قيامت و کيفيت سؤال و جواب
اما حالا آن مطلبي كه مربوط به كيفيت سؤال و جواب است؛ در صحنه قيامت كه سؤال و جواب ميشود نيازي به شاهدهاي بيرون ندارد، براي اينكه متن عمل حاضر است فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ [30] چه خير, چه شرّ اين را ميبيند؛ اما بحثهاي قيامت واقعاً حيرتآور است، آياتي است درباره قيامت كه در اين بحثهاي اخير گاهي ملاحظه كرديد كه گاهي ما به هر وسيلهاي هست خودمان را كنار ميكشيم كه وارد آن آيه نشويم، براي اينكه آدم آنجا وارد شود غرق ميشود بدون اينكه چيزي به دستش بيايد. يكي از آن آيات همان سوره مباركه «عنكبوت» است كه فرمود: يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ وَ يَرْحَمُ مَنْ يَشاءُ وَ إِلَيْهِ تُقْلَبُونَ. [31] إِلَيْهِ تُقْلَبُونَ نه يعني «إليه ترجعون»، آنجا و امثال آنجا از جاهايي بود كه ما به هر دسايس و حِيلي بود خودمان را كشيديم كنار كه وارد آن بحث نشويم. انسان منقلب «الي الله» ميشود، يعني چه؟ رجوع «الي الله» فهميدني است، اما انقلاب «الي الله» فهميدني نيست. يكي از چيزهايي كه خيلي پيچيده است که در آنجا هم همان كار را كرديم، همان آيه 36 سوره مباركه «اسراء» است. در سوره «اسراء» فرمود صحنه سؤال هست, جواب هست, محاكمه هست که ما همه را سؤال ميكنيم؛ وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ؛ از اين آيات معروفي است كه خيلي از ماها ميگوييم و مينويسيم و مانند آن. فرمود چيزي را كه براي شما ثابت نشد پيروي نكن, چرا؟ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً. از چيزهايي كه فهميدني نيست همين آيه است، براي اينكه ميفرمايد: إِنَّ السَّمْعَ؛ يعني «سامعه» و گوش, بصر «باصره» و «فؤاد» که اين«فؤاد» همان روح است، همان نفس است، همان قلب است كه حقيقت انسان است. «سمع» و «بصر» و «فؤاد» كه حقيقتِ انسان همان «فؤاد» است كُلُّ أُولئِكَ، چون اينها «ذويالعقول» هستند و مورد شعورند و در محكمه حاضر شدند از آنها به كُلُّ أُولئِكَ ياد كرد، كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً اين ضمير كانَ به خود شخص برميگردد، عَنْهُ به كلّ واحد برميگردد و اين مَسْؤُلاً خبر «كان» است؛ يعني صحنه قيامت كه ميشود «سمع» يك طرف, «بصر» يك طرف, قلب يك طرف و انسان يك طرف قرار میگيرد. اين انسان كانَ عَنْهُ يعني از «كلّ واحد» اينها مَسْؤُلاً. ما در ادبيات فارسي اين كلمه «از» را ميآوريم روي خود شخص و ميگوييم از آقا بپرس, از فلان كس بپرس که اين فارسي حرف زدن است، اما در عربي اين كلمه «عن» كه ترجمه «از» است روي مطلب ميآيد، نه روي شخص؛ مثلاً يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ, [32] يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ, [33] يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْمَحيضِ، [34] «يَسْئَلُونَكَ عَنِ کَذا». اين كلمه «عن»؛ يعني «از» که روي مطلب در ميآيد نه روي مسئول, «كان» يعني خود شخص و «عنه» يعني از «كلّ واحد واحد» اينها خود اين شخص مسئول است، آن وقت زيد را در محكمه ميآورند, سمع او يك طرف, بصر او يك طرف, قلب او يك طرف, زيد هم يك طرف, سائل؛ يعني رهبران الهي، در قيامت هر چه ملائكه هستند از زيد سؤال ميكنند که «سمع» خود را در كجا به كار بردي؟ «بصر» خود را در كجا به كار بردي؟ «فؤاد» خود را در كجا به كار بردي؟ «فؤاد», خود قلب است، خود حقيقت انسان است، از خود انسان سؤال ميكنند حقيقت خود را چگونه صرف كردي؟ فهميدني نيست. اين قلب كه گوشيِ مخصوص طبّ که نيست. اين «فؤاد» همان نفس است، همان قلب است و همان حقيقت انسانيّت است. اين چهارمي كه انسان است مسئول است، آن سهتا «مسئولعنه» هستند. از زيد سؤال ميكنند چشم خود را چه كار كردي؟ اين قابل فهم است, گوش خود را در چه راه به كار بردي؟ قابل فهم است, قلب خود را در چه راه به كار بردي؟ درك اين آسان نيست، برای اينکه مگر ما چندتا جان داريم؟ اين مسئول چه كسي است كه بايد از قلب جواب دهد؟ آن قوّه مُدركه ما چيست؟ از او سؤال ميكنند كه قوّه مدركه خود را چه كار كردي؟ اين هم از آن آيات است.
غرض آن است اينكه گفتند وقتی وجود مبارك حضرت ظهور كرد معلوم ميشود قرآن هنوز بِكر است و تفسير نشده، براساس همين آيات است وگرنه آياتي كه إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ كه لَهُمْ جَنَّاتُ [35] تفسير نميخواهد، اين مسئله هم همينطور است. اين بيان نوراني امام سجاد در صحيفه سجاديه در دعاي ختم قرآن اين است كه درست است كه خدا فرمود: خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الْجَحيمَ صَلُّوهُ [36] اينها را در بند بكشيد، اما « وَ صَارَتِ الْأَعْمَالُ قَلَائِدَ فِي الْأَعْنَاقِ» [37] همين خيالها, غيبتها, دروغها, تهمتها, كذبها همينها غل و زنجير خواهد بود، اينچنين نيست كه يك آهنگري ديگر داشته باشند که زنجير بسازند « وَ صَارَتِ الْأَعْمَالُ قَلَائِدَ فِي الْأَعْنَاقِ»، اينها که دركش آسان نيست. به هر تقدير اين جهنمهاي منقول وارد آن جهنم غير منقول ميشوند كه كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها. در اين صحنه ذات اقدس الهي ميفرمايد ما براي اينكه حرف راست را بشنويم از شاهدان صدق سؤال ميكنيم. اينكه فرمود: الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلي أَفْواهِهِمْ ناظر به همين بخش است. فرمود: هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتي اين آتشي كه شما ميبينيد و تكذيب كرديد اين آتش است و شعله است و ميبينيد که جا براي تكذيب نيست.
آيات دال بر استمرار ارسال انبيا و تکذيب تبهکاران
دو استمرار ذكر ميكند: يكي اينكه ما مرتباً انبيا فرستاديم و شما مرتباً تكذيب كرديد هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ ما پشت سر هم وعده داديم كه بهشتي هست و جهنمي هست که هم وعيد بود و هم وعده. اين كُنْتُمْ تُوعَدُونَ غير از «توعدون» است اين «كان» مفيد استمرار؛ يعني رهبران ما پشت سر هم گفتند. هم گفتيم ثُمَّ أَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا, [38] «تَترا» يعني متواتر و هم گفتيم لَقَدْ وَصَّلْنا لَهُمُ الْقَوْلَ [39] حرفهاي فرشتهها قطع نشد, كتابهاي انبيا قطع نشد, سخنان رهبران الهي قطع نشد, هم آنها «تَترا» هستند, متواتر هستند, پشت سر هم هستند که قطع نشد، هم قول ما به وسيله انبيا و فرشتهها متّصل بود قطع نشد، هم ثُمَّ أَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا, هم لَقَدْ وَصَّلْنا لَهُمُ الْقَوْلَ, پس كُنْتُمْ تُوعَدُونَ و شما هم كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ هر چه ما گفتيم شما در همان زمان هم كفر ورزيديد؛ لذا فرمود: اصْلَوْهَا الْيَوْمَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ نه «بما كفرتم», كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ؛ يعني مرتباً و مستمرّاً هر وقت انبياي ما ميآمد شما كفر ميورزيديد، پس از اين طرف دائماً عنايت الهي و تبليغات الهي بود از طرف شما هم دائماً كفرورزي و تكفير بود.
قيامت صحنه آشکارسازي حق با بستن زبان انسان
حالا ما امروز ميخواهيم حق روشن شود، شاهدي ميخواهيم. دهن شما را ميبنديم، براي اينكه ممكن است انكار كنيد آنكه معصيت كرده شما هستيد، آنكه معصيت نكرده اعضا و جوارح شما هستند، آنها ميآيند شهادت ميدهند الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلي أَفْواهِهِمْ، چون در همان اوايل سوره مباركه «انعام» آمده كه مشركين در روز قيامت انكار ميكردند ميگفتند : ما كُنَّا مُشْرِكينَ [40] ما شرك نورزيديم كه اين ظهور ملكات آنهاست در دنيا. در همان اوايل سوره مباركه «انعام» دارد كه خداي سبحان به وجود مبارك حضرت فرمود: چگونه بين يكديگر ترفندی دارند شركشان روشن است، [41] اما معذلك ميگويند: ما كُنَّا مُشْرِكينَ؛ لذا اين دهن را ميبندند و آن وقت اعضا و جوارح را به گفتگو وادار ميكنند الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلي أَفْواهِهِمْ وَ تُكَلِّمُنا أَيْديهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ دست و پا و اينها همهشان شهادت ميدهند, نه اينکه اقرار ميكنند.
اعضا و جوارح شاهدان اعمال نه اقرارکنندگان به آن
نفرمود آن دستي كه معصيت كرده, رشوه گرفته, ربا داده و ربا گرفته اقرار ميكند، چون دست متّهم نيست، متّهم رديف اول و دوم و سوم و صدم همين نفس است، اينها اعضا و جوارح هستند اگر دستي كه ربا گرفته بود و دستي كه رشوه گرفته بود گناهكار بود ميفرمود اينها اقرار ميكنند, اينها اعتراف ميكنند، اما نفرمود اينها اقرار دارند، چون اينها گناهكار نيستند، اينها بيگانه هستند. فرمود اينها شهادت ميدهند، آنكه گناه كرده است شخص خود انسان است که اين اعضا و جوارح بيچاره را وادار كرده است. در قيامت هم اگر اعضا و جوارح را ميسوزانند شخص را ميسوزانند، براي اينكه اين شخص درد بكِشد دست او را ميسوزانند، وگرنه دست كه دردي ندارد. اين كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيْرَها [42] براي همين است كه شخص را ميخواهند عذاب كنند اعضا و جوارح را ميسوزانند، نه اينكه اعضا و جوارح را عذاب كنند. اعضا و جوارح مشغول كار خودشان هستند و اينها هم شهادت صِدق ميدهند و ميگويند بله، اين شخص رشوه را گرفته, اين ربا را گرفته, روميزي را گرفته, زيرميزي را گرفته, اين تهمت را زده و اين کار را کرده و اين حرف را نوشته يا امضا كرده است. وَ تُكَلِّمُنا أَيْديهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ.
مواقف پنجاه گانه قيامت و تفاوت احکام هر کدام
البته مستحضريد كه قيامت كه پنجاه موقف دارد هر موقفي حكم خاصّ خودش را دارد. اين صحنهها كه تمام شد در يك صحنه ميفرمايد: وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ [43] اينها را بازداشت كنيد تا ما از اينها سؤال كنيم. در يك موقف دارد كه اينها را بگذاريد بروند ديگر ايست و بازرسي نيست لا يُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لا جَانٌّ [44] اينجا، جاي سؤال نيست, چرا؟ پشت سرش ميفرمايد در اين موقف اينجا، جاي سؤال نيست لا يُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لا جَانٌّ چرا؟ چون يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسيماهُمْ [45] همه آنها داغ شده هستند و معلوم است. بعضيها صورتشان, بعضي پيشانيشان و بعضي دستشان. اينها از آن موقف ايست و بازرسي ايستادند نتوانستند جواب دهند يا علامت روي پيشانيشان است يا دستشان است يا پهلويشان است يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسيماهُمْ سر و تَه اينها را ما جمع كرديم، فَيُؤْخَذُ بِالنَّواصي وَ الْأَقْدامِ [46] بعضيها با سر و ته جمعشده دارند ميروند، جاي سؤال نيست. اينجا كه با علامت يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسيماهُمْ «سيما» يعني علامت, «وَسمه» يعني علامت, «موسوم»؛ يعني علامتدار، «سيما» به معني صورت نيست «سِمه» و «موسوم» و امثال ذلك؛ يعني علامتدار. اينها علامت دارند، ما در ايست بازرسي قبلي از اينها سؤال كرديم اينها نتوانستند جواب بدهند علامتشان يا دستشان است يا پايشان است يا سر و ته آنهاست كه يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسيماهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّواصي وَ الْأَقْدامِ اينطور است اگر كسي سر و ته او جمع شد دارد ميرود معلوم است كارش چه بود، ديگر جا براي سؤال نيست. پس اينطور نيست كه در قيامت جا براي سؤال نباشد، سؤال هست؛ ولي وقتي سؤال شد و نتوانستند جواب دهند و علامت محكوميّت در بدنشان هست در مواقف ديگر ميگويند از اينها سؤال نكنيد، چون يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسيماهُمْ.
اعتراض نفس به اعضا و جوارح در دادن شهادت
حالا عمده اين است كه اعضا و جوارح كه شهادت ميدهند، خود نفس ميگويد چرا عليه ما شهادت دادي؟ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنا. اينها ميگويند: أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْءٍ [47] نه «أشهدنا». ما را به حرف آورد ما هم گفتيم. اينها نميگويند شما دروغ ميگوييد, ميگويند چرا عليه ما شهادت داديد؟ آنها ميگويند خدا ما را به حرف آورد و ما هم گفتيم, نه اينكه خدا به ما گفت اينطور بگو, خدا به ما قدرت نطق داد ما هم گفتيم, خلاف هم نگفتيم لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْءٍ. [48]
اثبات حق بودن معاد با هدفمندي عالم
بنابراين اصلِ معاد را ذات اقدس الهي فرمود اين «حقٌّ لا ريب فيه» ممكن نيست كسي بگويد بعد از مرگ ـ معاذ الله ـ خبري نيست يا اگر بعد از مرگ خبري باشد مثل دنياست؛ اين دو مطلب فاسد را قرآن كريم از زبان منكران معاد نقل ميكند و نفي ميكند. فرمود عالَمي را كه ما آفريديم عالمي است که صدر و ساقه آن حق و به هيچ وجه باطل در عالَم راه ندارد در سوره مباركه «ص» آيه 27 اين است وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما باطِلاً ذلِكَ ظَنُّ الَّذينَ كَفَرُوا فَوَيْلٌ لِلَّذينَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ أَمْ نَجْعَلُ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ كَالْمُفْسِدينَ فِي الْأَرْضِ اگر عالَم ـ معاذ الله ـ معاد نداشته باشد، طالح و صالح يكسان هستند، چون هر دو معدوم ميشوند «لا ميْز في الأعدام» [49] اگر حساب و كتابي نباشد نه براي صالح پاداشي است و نه براي طالح كيفري، اينها يكسان هستند. اگر عادل و ظالم يكسان باشند در عالَم و هر كس هر چه كرد بيمسئوليت باشد يك جهان باطلي است. در قرآن كريم براي اثبات معاد گاهي از قضيه سالبه استفاده ميشود كه عالم باطل نيست و گاهي از قضيه موجبه استفاده ميشود كه عالَم بر حق است، چون حق است هدفمند است، چون باطل نيست هدفمند است؛ يك طرف قضيه اين است كه اگر معادي نباشد طالح و صالح يكسان هستند يا بر فرض معاد باشد ـ معاذ الله ـ حساب و كتابي در كار نباشد، تبهكار و پرهيزكار يكسان در آن عالم زندگي كنند، همانطوري كه برخي برابر سوره «كهف» گفتند اگر ما قيامت برويم آنجا هم مثل دنيا وضع ما خوب است که خدا فرمود خير اينچنين نيست سَواءً مَحْياهُمْ وَ مَماتُهُمْ [50] اينطور نيست هر كسي مهمان سفره خودش است. اين مساوي بودن را كه نفي ميكند، ناظر به همين بخش است که سَواءً مَحْياهُمْ وَ مَماتُهُمْ ناظر به همين است. در جريان شهادت در سوره مباركه «فصلت» آيه نوزده به بعد اين است فرمود: حَتَّي إِذا ما جاؤُها شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْءٍ [51] اينها نميتوانند انكار كنند كه چرا اينطور گفتيد, ميگويند چرا گفتيد؟ چون آنها راست ميگويند و آن روز جاي باطل هم نيست أَنْطَقَ كُلَّ شَيْءٍ وَ هُوَ خَلَقَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ وَ ما كُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ يَشْهَدَ عَلَيْكُمْ سَمْعُكُمْ وَ لا أَبْصارُكُمْ وَ لا جُلُودُكُمْ وَ لكِنْ ظَنَنْتُمْ أَنَّ اللَّهَ لا يَعْلَمُ كَثيراً مِمَّا تَعْمَلُونَ [52] شما خيال كرديد ذات اقدس الهي نميداند؟! كلّ عالَم همه دفتر حق است, كتاب حق است همه چشم و گوش باز كردند دارند ما را ميبينند هيچكس كور نيست, هيچكس ناشنوا نيست; منتها حقّ حرف زدن ندارند، آن روز كه بنا شد حرف بزنند جريان و اسرار را بازگو ميكنند. در سوره مباركه «جاثيه» هم فرمود : أَمْ حَسِبَ الَّذينَ اجْتَرَحُوا السَّيِّئاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ كَالَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَواءً مَحْياهُمْ وَ مَماتُهُمْ، اگر عادل و ظالم ـ معاذ الله ـ معادي نباشد اينها يكسان هستند. الآن در اينجا نه ميز هست، نه صندلي هست و نه ظرف, فرقي بين معدومات نيست وقتي ميز نيست, صندلي نيست, ظرف نيست, كتاب نيست «لا ميْز في الأعدام من حيث العدم»؛ اگر معادي نباشد، حساب و كتابي نباشد، بهشت و جهنمي نباشد فرقي بين عادل و ظالم نيست سَواءً مَحْياهُمْ وَ مَماتُهُمْ يا نه ـ معاذ الله ـ معاد هست؛ ولي آنجا هم مثل دنياست، چون معاد يك دنياي مجدّدي است آن وقت معلوم ميشود يك دنياست، بعدش هم يك دنيا، بعدش هم دنيا که اين هم ميشود لغو, يك روز حساب و كتابي بايد باشد. فرمود اينچنين نيست كه حساب و كتابي نباشد سَواءً مَحْياهُمْ وَ مَماتُهُمْ ساءَ ما يَحْكُمُونَ وَ خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالحَقّ [53] اين نظام يا پيچيدهٴ به حق است، اگر اين «باء», «باء» ملابسه باشد يا در صحبت حق است اگر «باء», «باء» مصاحبه باشد، بالأخره اين يا پيچيده است يا پوشيده است و همصحبت است، عالَم «بالحق» است، درون و بيرون عالَم، حق نفوذ كرده است و كسي نميتواند بگويد هر كاري كردم, كردم هيچ ممكن نيست.
شهادت اعضا و جوارح دال بر فهم آنان از عمل
اگر چنين عالَمي است فرمود ما براي اينكه خوب روشن شود خود اعضا و جوارحِ خود شخص را به حرف در ميآوريم. ما چيزي يادش نميدهيم اگر در قيامت ـ معاذ الله ـ خدا ياد اين اعضا و جوارح دهد اشخاص ميگويند خدايا تو يادشان دادي! آنجا چنين حرفي نيست. خود اين دست واقعاً ميفهمد, اين چشم واقعاً ميفهمد و اين پا واقعاً ميفهمد. اين بيان نوراني ائمه(عليهم السلام) كه اسرار وضو را ميگويند, ميگويند وضو كه ميگيريد و دست را كه ميشوييد ـ البته يك حُكم فقهي است كه آدم دست را به قصد وضو غَسْل ميدهد «قربة الي الله» ـ آن راز شستن دست در وضو اين است كه انسان در حال شستن دست بگويد خدايا من از گناه، دست شستم. به حضرت عرض كردند كه معناي مسح پا چيست؟ فرمود معناي آن اين است كه خدايا جايي كه نبايد ميرفتم, رفتم، دارم اين پا را تطهير ميكنم كه با پايِ پاك در حضور تو بيايم، سرم را كه مسح ميكِشم براي اين است كه اگر خيال باطل و نقشهاي عليه كسي كشيدم اين سر را دارم پاك ميكنم كه از پا تا سر, از سر تا پا پاك باشم با تو گفتگو كنم. [54] اين بيان نوراني امام(سلام الله عليه) در معناي وضو است و چنين صحنهاي است. اگر دست نفهمد و پا نفهمد كه در قيامت شهادت نميدهد، آنها كه نميگويند در قيامت خدا به ما گفته اينطور بگو, ميگويند خدا فقط ما را به حرف درآورده، ما بلد بوديم و همه چيز را ميديديم.
پرسش: اينها که شعور دارند پس چطور عذاب را درک نمیکنند؟
پاسخ: اينها عذاب را درك نميكنند، چون شعورشان همان شعور نفس است و جداي از نفس نيستند، البته نفس درك ميكند، چون نفس درك ميكند عذاب ندارد. الآن تمام اين فرشتههايي كه در جهنم هستند كه به عنوان لا يَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ [55] اينها در متن جهنم هستند و جهنمبان هستند، اما هيچكدام عذاب الهي را درك نميكنند.
سرّ شهادت اعضا و جوارح با توجه به تجسّم اعمال
پرسش: با تجسّم اعمال, چه نيازي به شهادت اين دست و پاست؟
پاسخ: يكي از موارد آن همين است آنجا كه دارد فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ آن ناظر به تجسّم اعمال است. در اين موقف كه موقف احتجاج و استدلال است كه براي خود شخص روشن شود اين كار, كار شماست حالا چيزي را ديده اين واقعاً كارِ اوست؟ دست ميگويد بله اين كار, كار شماست شما با اين دست اين كار را كرديد شما با اين چشم نگاه حرام را انجام داديد بنابراين اينكه فرمود: الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلي أَفْواهِهِمْ وَ تُكَلِّمُنا أَيْديهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ ناظر به گوشههايي از اين مباحثي است كه خدا ـ انشاءالله ـ همه ما را از شرور انفس ما حفظ كند!