خداوند برای هر مخلوقی کمالی قرار داد و آن را به سمت آن کمال هدایت نمود:
(قالَ رَبُّنَا الَّذي أَعْطى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى).
(طه /50) گفت :پروردگار ما كسى است كه به هر چيزى، آفرينشى (در خور) او عطا كرده؛ سپس راهنمايى نموده است.
هر موجود قابلیت های بالقوه و استعدادهای درونی دارد و کمال مطلوب آن موجود, فعلیت بخشیدن به این استعدادها است. یک هسته خرما قابلیت تولید هزاران خرما را دارد و کمال او رسیدن به چنین مطلوبی است. این مطلوب در موجوداتی که دارای عقل و اختیار نیستند تنها با هدایت تکوینی خداوند حاصل میشود هدایت تکوینی خداوند را می توان در گیاهی که سر از خاک بر می آورد رشد نموده, قوت میگیرد, تولید مثل میکند و سپس به خط پایان حیات می رسد مشاهده نمود. بیشتر مخلوقات از نظر استعدادهای بالقوه به گونه ای هستند که تنها با همین هدایت تکوینی خداوند می توانند به کمال خود برسند.
از این میان خلقت انسان با موجودان دیگر تفاوت دارد. خداوند در وجود انسان استعدادهای خاصی قرار داده است که هدایت تکوینی خداوند برای شکوفا شدن آن استعدادها کافی نیست. بلکه لازم است انسان با عقل و اختیاری که خداوند به او عنایت نموده مکلف به انجام تکالیفی شود و با انجام دادن آن تکالیف به گونه ای شایسته زمینه جاری شدن نوع دیگری از هدایت را فراهم نماید. این هدایت را در اصطلاح "هدایت تشریعی" می نامند. زمین و آسمان و هر چه در آن است خلق شده اند تا زمینه حیات انسان فراهم شود تا انسان به تکلیف خود عمل نماید و در سایه عمل به تکلیف رشد یافته و استعداهای درونی خود را شکوفا سازد:
(وَ هُوَ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عملا...) (هود/7)
اوست كه آسمانها و زمين را طى شش دوران آفريد وعرش او بر آب قرار داشت، هدف [از آفرينش] اين بود كه شما را بيازمايد كه كدام يك در عمل بهتريد
و نیز می فرماید:
(الَّذي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً ...)(ملک/2)
خداوند کسی است که مرگ و زندگی را آفرید تا بیازماید کدامیک از شما نیکو کردار تر است.
استعدادهای درونی انسان
خداوند در وجود قوای ادراک و شعور قرار داده است و از آن تعبیر به "قلب" نموده است. و ادراک قلب را مستند به گوش و چشمی نموده که در قلب انسان قرار دارد. با این چشم و گوش انسان می تواند حقایق غیبی عالم را که با گوش و چشم سر درک کردنی نیست دریابد. با چنین ادراکاتی است که انسان می تواند حقیقت را دریابد و در مقابل آن سر تسلیم فرود آورد.
امام زین العابدین علیه السلام میفرماید:
(برای هر انسان و بنده چهار چشم قرار داده شده است که با دو چشم امور دنیایی را میبیند و با دو چشم مسائل مربوط به آخرت و امور غیبی را میبیند؛ خداوند اگر نسبت به بندهای نظر خیر داشته باشد[یعنی آن بنده در مسیر خیر قرار داشته باشد و زمینهی دریافت خیرهای بالاتر را در خود ایجادکند]، دو چشم دل او را میگشاید تا امور غیب و آخرت را ببیند و اگر چنین نباشد قلب او را به حال خود رها میکند) بحار الانوار، ج 5، ص 112،
امام صادق عليه السلام نیز می فرمایند :
همانا تو را دلى است و گوشهايى.هر گاه خداوند بخواهد بنده اى را هدايت كند، گوشهاى دل او را باز مى كند و هر گاه جز اين براى او بخواهد، گوشهاى دلش را مى بندد و ديگر هرگز اصلاح نمى شود و اين است معناى سخن خداوند متعال: «يا بر دلهايشان قفلهاست؟»میزان الحکمه ج9 ص517
چگونه انسان به کمال مطلوب خود می رسد؟
قرآن کریم می فرماید:
(وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ) (ذاریات/56)
و جن و انس را نيافريدهام، مگر براى اينكه مرا بندگى كنند.
این آیه شریفه به روشنی وظیفه انسان را در طول زندگی اش مشخص نموده است و آن این است که انسان خدا را بندگی نماید. چکیده همه ادیان الهی و خلاصه دعوت همه انبیاء الهی همین است ای انسان تنها خداوند را بندگی کن و از اطاعت غیر او بر حذر باش. قرآن می فرماید:
(وَ لَقَدْ بَعَثْنا في كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ ) نحل/36
و البته ما در ميان هر امتى فرستادهاى برانگيختيم كه خدا را عبادت كنيد و از طاغوت (شيطانى و انسانى) دورى جوييد،
در سایه این بندگی انسان به کمال مطلوب خود نایل می شود و همه قوای درون او فعلیت می یابد. فلاح و رستگاری انسان نیز همین است. هر انسانی تا حدی توان شناخت حق را دارد و به همان اندازه مکلف به بندگی خداوند می شود و در سایه همین بندگی قوه شناخت او رشد یافته و مراتب بالاتری از ادراک حقایق را به دست می آورد و تکلیف بالاتری متوجه او خواهد شد. این سیر همچنان ادامه می یابد تا انسان به بالاترین مراتب رشد و ادراک حقایق نایل شود. خداوند می فرماید:(وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقينُ) یعنی آنقدر در بندگی خداوند ثابت قدم باش تا به مرتبه یقین برسی.
در مقابل اگر کسی از قوای ادراک درون در راه بندگی خداوند استفاده ننماید. این قوا رو به ضعف و سستی می رود تا جایی که انسان به کلی قدرت ادراک حقایق را از دست بدهد. چنین شخصی برای همیشه از نور معرفت و ایمان محروم خواهد شد. این افراد را خداوند اینگونه توصیف می نماید:
(...لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها...) اعراف/179
زيرا كه دلها دارند ولى (حقايق را) بدان نمىفهمند، و چشمها دارند ولى بدان (به عبرت) نمى نگرند و گوشها دارند ولى بدان (معارف حقّه را) نمىشنوند؛
فلاح و خسران
در مناسبات دنیایی موفقیت و فلاح انسان به این است که با سرمایه خود بیشترین منافع را جلب نماید و در مقابل خسران به این است که انسان سرمایه با ارزش خود را در تجارت از دست بدهد. همین معنا را می توان در مورد امکانات و سرمایه هایی که انسان برای قرب به خداوند در اختیار دارد بیان نمود. یعنی فلاح به معنای شکوفا نمودن استعدادها و امکاناتی است که خداوند برای پیمودن مسیر صلاح برای انسان قرار داده است و خسران به معنای باختن این امکانات و از دست دادن سرمایه ها است. چنانکه بیان شد مهمترین این امکانات قلب انسان است که خداوند مرتبه ای از قوه ادراک و شعور حقیقت را در آن قرار داده است و آن را به چشم و گوش تعبیر نموده است. انسان میتواند به همان اندازه که حقیقت را ادراک میکند با اطاعت از انبیاء الهی خداوند را بندگی نماید و این موجب فزونی قوه ادراک او شود تا به مراتب بالای ایمان و یقین نائل شود و این همان معنای "فلاح" است . از سوی دیگر ممکن است با وجود ادراک حق سر به عصیان گذارد و در نتیجه از امکانات قلب خود سوء استفاده نماید و در نتیجه قوه ادراک خود را به از دست دهد تا آنجا که بر قلب او مهر نافهمی زده شود و این همان معنای خسران است.قرآن می فرماید:
(...ما كانُوا يَسْتَطيعُونَ السَّمْعَ وَ ما كانُوا يُبْصِرُونَ. أُولئِكَ الَّذينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ...) (هود/20و21)
کسانی که از شنیدن و دیدن حقیقت ناتوان هستند کسانی هستند که سرمایه وجودی خود را تباه کرده اند.
وقتی انسان این قوای باطنی را از دست بدهد دیگر امیدی به ایمان آوردن او نیست:
ِ(الَّذينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ)(انعام/12)
کسانی که خود را به زیان افکنده اند و به همین دلیل ایمان نمی آورند.
چنانکه اهل کتاب با وجود شناخت کامل رسول خدا به دلیل اینکه سرمایه وجودی خود را باخته اند به او ایمان نمی آورند:
(الَّذينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمُ الَّذينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ) (انعام/20)
اهل کتاب او را همچون فرزندان خود می شناختند اما چون به خود زیان زده اند پس ایمان نمی آورند
ظلم در لغت به معنای قرار دادن چیزی در غیر موضع خودش است.التحقیق فی کلمات القرآن ج7ص205 به همین دلیل ضایع نمودن حقوق چه حق نفس باشد چه حق خدا و چه حق دیگران ظلم نامیده می شود. همچنین ظلم و ظلمت از یک ریشه هستند بنابراین ظلم با تاریکی نیز نسبت دارد.
انسان در آغاز سیر خود نور حقیقت را در قلب خود می یابد. او کم و بیش نور پروردگار خود را با چشم دل ادراک میکند و دعوت او را با گوش دل می شنود. این ادراک با شدت و ضعفی که در هر کس دارد وظیفهی بندگی را متناسب با آن دریافت را بر عهده او می گذارد:
خداوند هيچ كس را جز به اندازه توانش تكليف نمىكند، هر كس هر كار خيرى كسب كرده به سود اوست، و هر كار بدى كسب نموده به زيان اوست
عمل به وظیفه بندگی قلب انسان را وسعت می بخشد و دریچه ای جدید از نور را به قلب انسان می گشاید و این خود تکلیفی بالاتر را متوجه او می سازد و سیر انسان به همین ترتیب تا رسیدن به مراتب بالای بندگی ادامه دارد. و این همان معنای "فلاح" و شکوفایی انسان است.
اما اگر انسان به آنچه با قلب خود ادراک نموده بی توجهی نماید و آن را در جهتی غیر از بندگی خدا به کار گیرد از مرتبه ای از بندگی و کمال که در آن قرار دارد به مرتبه پایین تر سقوط خواهد کردو این همان معنای "ظلم به نفس" است. چرا که انسان امکاناتی که خداوند برای بندگی در اختیارش قرار داده بود در غیر بندگی استفاده نموده است. و حق نفس خود را که رسیدن به مرتبه بالاتری از کمال است ضایع نموده است.
اگر سیر نزولی انسان ادامه یابد و نورانیت قلبش را به کلی از دست دهد و قلبش را سراسر ظلمت فرا گیرد دیگر امیدی به هدایت او نیست.
و چه كسى ظالمتر است از آن كه به نشانههاى پروردگارش تذكر داده شد سپس از آنها رويگردان شد و دستاورد پيشين خود را فراموش نمود؟! حقّا كه ما بر دلهاى آنها پوششهايى (از قساوت و شقاوت) قرار داديم كه نفهمند و در گوشهاى (دل) آنها سنگينىاى نهاديم، و اگر آنها را به سوى هدايت بخوانى هرگز با اين حال هدايت نخواهند شد