تربیت نفس در نهج البلاغه
۲۵ فروردین ۱۳۹۴ 0 معارف1. تربيت قبل از شكل گيرى شخصيت
انما قلب الحدث كالارض الخالية، ما ألقى فيها من شىء قبلته. فبادرتُك بالادب قبل أن يقسو قلبك، و يشتغل لبّك.
(خطاب به امام حسن علیه السلام): همانا دل نوجوان مانند زمين خالى است كه هرچه در آن افكنده شود، آن را مى پذيرد. از اين رو، من پيش از آن كه دلت سخت گردد و خردت مشغول شود، به تأديب و تربيت تو شتافتم.1
2. بازنده و نكوحال
المغبون من غبن نفسَه، و المغبوط من سلم له دينُه.
بازنده كسى است كه نفس خود را ببازد (به خود ضرر بزند)، و نكوحال (که مورد غبطه دیگران است) كسى است كه دينش سالم باشد.2
3. شريك كورى دل
الهوى شريك العمى.
هوا و هوس، شريك كورى دل و بصر است.3
4. زيانكار حقيقى
من حاسب نفسه رَبح، و من غفل عنها خَسر.
كسى كه از نفس خود حساب بكشد، سود برد و هر كه از آن غافل ماند، زيان كند.4
5. تربيت نفس
أيها الناس! تولوا من أنفسكم تأديبها، واعدلوا بها عن ضراوة عاداتها.
اى مردم! تربيت نفس هاى خود را به عهده گيريد و آن ها را از آزمندى و ولع عادت هايشان بازداريد.5
6. رياضت نفس
وَايمُ الله يمينا أستثنى فيها بمشيئة الله لاروضن نفسى رياضة تهش معها الى القرص اذا قدرت عليه مطعوما، و تقنع بالملح مأدوما.
سوگند به خدا سوگندى كه در آن مشيت خدا را مستثنى مى كنم، نفس خود را چنان رياضت دهم كه اگر براى خوراك خود به قرص نانى دست يابد، شاد گردد و از خورش به نمك قناعت كند.6
7. بر پروردگارت دلير مشو!
ما جرّأك على ذنبك و ما غرّك بربك و ما أنّسَك بهلكة نفسك؛ أما من دائك بُلولٌ، أم ليس من نومتك يقظة؟
هان اى انسان، چه چيز تو را بر گناهت دلير كرد و چه چيز تو را به پروردگارت دلير ساخت و چه چيز تو را با نابودى خودت مأنوس کرد؟ مگر درد تو دوايى ندارد؟ يا خواب تو را بيدارى نيست؟!7
8. همرهان نفس
كل نفس معها سائق و شهيد: سائق يسوقها الى محشرها؛ و شاهد يشهد عليها بعملها.
با هر نفسى، راننده اى است و گواهى؛ راننده او را به سوى محشرش مى راند و گواه به كارهايى كه كرده است، گواهى مى دهد.8
9. گماشتگان بر انسان
اعلموا عبادالله! إن عليكم رصدا من أنفسكم، و عيونا من جوارحكم، و حفاظ صدق يحفظون أعمالكم، و عدد أنفاسكم !
بدانيد اى بندگان خدا! ديده بانانى از خود شما و جاسوسانى از اعضاى بدن شما و نگهدارندگان راستگويى كه كردارهاى شما و شمار نفس هايتان را حفظ مى كنند، بر شما گماشته شده اند.9
10. تباهكاران عمر به هوس
عبادالله! أين الذين عُمّروا فنعموا، و عُلّموا ففهموا، و أنظروا فلَهو.
اى بندگان خدا! كجا هستند كسانى كه به آنان عمر داده شد و از نعمت ها برخوردار شدند. به آنان تعليم داده شد و آنان فهميدند و مهلت داده شدند و آن فرصت را در غفلت و لهو و لعب سپرى كردند؟10
11. خدايا تو ببخش !
اللهم اغفرلى ما وأيتُ من نفسى، و لم تجد له وفاء عندى.
خداوندا! بر ما ببخشا آن چه را كه از نفس خود وعده كردم و تو درباره آن وعده از من وفا نديدى.11
12. محاسبه نفس
حاسِب نفسَك لنفسك، فان غيرها من الانفس لها حسيب غيرك.
تو به حساب نفس خودت رسيدگى كن؛ زيرا ديگران را حسابرسى غیر از تو است.12
13. سرزنش نفس
لا يحمد حامد الا ربّه، و لا يلُم لائم الا نفسه.
هيچ ستايشگرى جز پروردگار خود را نستايد و هيچ سرزنش كننده اى جز نفس خود را توبيخ ننمايد.13
14. طلب بخشش از هواى نفس
اللهم اغفرلى رمزات الالحاظ، و سقطات الالفاظ، و شهوات الجنان، و هفوات اللسان.
خدایا بر من ببخشا اشاراتى را كه با چشمانم نموده ام و الفاظ بى معنى و باطلی را كه گفته ام و اميال و تمنياتى را كه در دلم سرزده اند و لغزش هايى را كه با زبانم مرتكب شده ام.14
15. ضرر هواى نفس
اعلم انك ان لم تردع نفسك عن كثير مما تحبّ مخافة مكروه، سَمَت بك الاهواء الى كثير من الضرر؛ فكن لنفسك مانعا رادعا.
در وصيت به شريح بن هانى هنگامى كه او را سالار اعزامى خود به سوى شام كرد، فرمود: آگاه باش اگر خود را از امور فراوانى كه دوست دارى به خاطر ترس از زيان آن باز نگردانى، هواهاى نفس وجودت را به بسيارى از زيانها می كشاند. پس نفس خود را از هوسها مانع شو و باز گردان.15
16. اشتياق بهشت
من اشتاق الى الجنة سَلا عن الشهوات.
هر كس كه اشتياق به بهشت دارد شهوات را از دل بزدايد.16
17. كرامت نفس
من كرُمت عليه نفسه هانت عليه شهواته.
هر كس كه نفسش برايش داراى كرامت و حيثيت باشد، شهوات و تمايلات براى او پست مى شود.17
18. رابطه قدرت و شهوت
اذا كثرت المقدرة قلّت الشهوة.
در آن هنگام كه توانايى بيشتر شود، خواهش (شهوت) كم شود.18
19. غلبه بر هواى نفس
هيهات! أن يغلبنى هواى، و يقودنى جشعى الى تخير الاطعمة.
چه بعید است که هواى نفس بر من پيروز شود و حرص و آز من به گزينش خوراك ها وادارم سازد.19
20. ناجى از هواى نفس
بعثه والناس ضُلّال فى حيرة، و حاطبون فى فتنة، قد استهوتهم الاهواء.
خداوند سبحان (پيامبر صلى الله عليه و آله) را در حالى فرستاد كه مردم در وادى حيرت گمراه در آشوب مشوش و منحرف بودند و هواى نفسانى آنان را در خود غوطه ور ساخته بود.20
21. برحذر از نفس باشيد!
احذروا عبادالله! حذر الغالب لنفسه، المانع لشهوته، الناظر بعقله.
اى بندگان خدا! برحذر باشيد، مانند برحذر بودن كسى كه بر نفسش پيروز است و مانع شهوترانى و ناظر به وسيله عقلش.21
22. جنگيدن با هواى نفس
رحم الله امرأ... كابَر هواه، و كذّب مُناه.
خدا رحمت كند کسى را كه... با هوايش به مبارزه برخاست و آرزويش را تكذيب كرد.22
23. آغاز فتنه
انما بدء وقوع الفتن أهواء تُتبع، و أحكام تُبتدع.
جز اين نيست كه ابتداى بروز آشوب ها و فتنه ها، هواهايى است كه مورد تبعيت قرار مى گيرند و احكامى است كه بدعت گذاشته مى شوند.23
24. پرهيز از بدگمانى
لا تكن... تغلبه نفسُه على ما يظُن، و لا يغلبها على ما يستيقن.
از كسانى مباش كه درباره آنچه كه او شک دارد نفسش بر او غالب مى شود، ولى نمى تواند درباره آن چه يقين دارد بر نفس خويشتن پيروز گردد.24
25. مخالفت با هواى نفس
فى صفة أخ له فى الله:... و كان اذا بَدهَه أمران ينظر أيهما أقرب الى الهوى فيخالفه.
امام در صفت برادر در راه خدايش اين گونه فرمود:... وقتى كه دو كار براى وى پيش مى آمد، مى ديد كه كدام يكى از آن دو به هوى و هوس نزديك تر بود و با آن مخالفت مى كرد.25
26. ريشه كنى هواى نفس
رحم الله امرأ نزع عن شهوته، و قمع هوى نفسه، فان هذه النفس أبعد شىء منزعا و انها لا تزال تنزع الى معصية فى هوى.
خدا رحمت كند كسى كه شهوت خود را مهار كند و هواى نفس را ريشه كن سازد؛ زيرا هواى اين نفس را كندن، بسيار دشوار است و اين نفس همواره به مقتضاى هواطلبى خود ميل به معصيتى دارد.26
27. بهترين حمايتگر در برابر نفس
أقول ما تسمعون، والله المستعان على نفسى و أنفسكم، و هو حسبنا و نعم الوكيل !
مى گويم آن چه را كه مى شنويد و خدا است كه از او علیه نفس خود و نفوس شما يارى مى طلبم و او است كفايت كننده موجوديت من و بهترين تكيه گاه هستى ما.27
28. تربيت قبل از رشد هواى نفس
و أجمعت عليه من أدبك أن يكون ذلك و أنت مُقبل العمر و مُقتبل الدهر، ذو نية سليمة و نفس صافية.
امام عليه السلام در وصيت به فرزندش امام حسن عليه السلام فرمودند: تصميم به تأديب تو گرفتم كه ادب را در حالى از من بپذيرى كه در بهار زندگى هستى و رو به سپرى كردن عمر و آينده روزگار مى روى و داراى نيتى سالم و نفسى صاف و پاك هستى.28
29. عاقبت رهايى نفس
لا تُرخّصوا لانفسكم فتذهب بكم الرخص مذاهب الظَلَمة، و لا تداهنوا فيهجم بكم الادهان على المعصية.
نفس خود را (به آن چه مى خواهيد) رها نكنيد؛ زيرا رهايى نفس (به آن چه كه مى خواهد) شما را به راه هاى ستمكاران رهنمون مى گردد. و با او مسامحه و سستی نكنيد كه شما را به ارتكاب معصيت مى كشاند.29
30. رحم به نفس خود
اعلموا! انه ليس بهذا الجلد الرقيق صبر على النار، فارحموا نفوسكم، فانكم قد جرّبتموها فى مصائب الدنيا.
آگاه باشيد! اين پوست نازك بدن شما طاقت آتش جهنم را ندارد، پس به خويشتن رحم كنيد، كه اين حقيقت را در مصايب و ناگوارى هاى دنيا آزموده ايد.30
31. فراخوانده شده به هوس و گمراهى
من كتابه الى معاوية: ... أتتنى منك موعظة ... و كتاب امرىء ليس له بصر يهديه، ولا قائد يرشده، قد دعاه الهوى فأجابه و قاده الضلال فاتبعه.
در نامه اى به معاويه: ... پندى از تو به دستم رسيده...، اين نامه از مردى است كه براى او نه بينايى هدايت كننده اى وجود دارد و نه راهنمايى كه او را به رشد و كمالش برساند (نويسنده نامه) مردى است كه هوى او را فراخوانده و او اجابتش كرده است و گمراهى او را رهبرى نموده است، او هم از آن پيروى نموده است.31
32. سخت گیری به نفس
و شحّ بنفسك عما لا يحل لك؛ فان الشح بالنفس الانصاف منها فيما أحبّت أو كرهت... أنصف الله و أنصف الناس من نفسك و من خاصة أهلك و من لك فيه هوى من رعيتك، فانك الّا تفعل تظلم.
نفست را از اقدام به آن چه براى تو حلال نيست سخت بازدار؛ زيرا انصاف و عدالت درباره نفس جلوگيرى جدى از اقدام نفس است در هر چه كه بخواهد يا نخواهد... ما بين خدا و مردم از يك طرف و نفس و دودمان و هر كسى از رعيت كه هوايى از او بر سر دارى، از طرف ديگر انصاف برقرار كن، اگر انصاف برقرار نكنى ستم ورزيده اى.32
33. هواى نفس خوارج
بُؤساً لكم، لقد ضرّكم من غرّكم، فقيل له: من غرّهم يا أميرالمؤمنين؟ فقال: الشيطان المضل، و الانفس الامّارة بالسوء، غرتهم بالامانى، و فسحت لهم بالمعاصى، و وعدتهم الاظهار، فاقتحمت بهم النار.
(در حالى كه بر كشتگان خوارج در روز نهروان مى گذشت فرمود): بدا به حال شما! ضرر بر شما زد آن كه شما را فريب داد. به آن حضرت گفته شد: چه كسى آنان را فريب داد؟ فرمود: شيطان گمراه كننده و نفس هايى كه فرمان به بدى ها مى دهند. اين دو عامل آنان را با ارائه آرزوها فريب داد و راه هاى گناهان را بر آنان هموار نمود و به يارى و پيروزساختن آنان وعده داد. در نتيجه آنان را به آتش دوزخ انداخت.33
34. محبوب ترين بنده در نزد خدا
عبادالله! ان مِن أحبّ عبادالله اليه، عبدا أعانه الله على نفسه، فاستشعر الحزن، و تجلبب الخوف؛ فزهر مصباح الهدى فى قلبه.
اى بندگان خدا! از محبوب ترين بندگان خدا در پيشگاه ربوبى بنده اى است كه خداوند (سبحان) او را در مبارزه با نفس خود و ساختن آن يارى فرمايد، (اين انسان مورد عنايت خداوندى) لباسى از اندوه بر تن نمود و پوشاكى از بيم بر خود پوشيد، نتیجه چنين شد كه چراغ هدايت در دلش برافروخت.34
35. معاويه فريب خورده هوى
من كتابه الى معاوية: ان نفسك قد أولجتك شرا، و أقحمتك غيّاً، و أوردتك المهالك، و أوعرت عليك المسالك.
نامه اى است از آن حضرت به معاويه: همانا نفس تو، تو را به شر و فساد وارد كرد و به گمراهى كشاند و در مهلكه ها غوطه ور ساخت و همه راه ها را براى تو سنگلاخ نمود.35
36. نفس خوارشده مؤمن
)المؤمن) أوسع شىء صدرا، و أذل شىء نفسا.ً
)مؤمن) سينه اش از هر چيزى گشاده تر و هوس هاى نفسانى اش از هر چيزى نزد او خوارتر است.36
37. نهی از هواى نفس
أمره بتقوى الله، و ايثار طاعته... و أمره أن يكسر نفسه من الشهوات و يزعها عند الجمحات، فان النفس أمارة بالسوء، الا ما رحم الله... فاملِك هواك، و شحّ بنفسك عما لا يحل لك، فان الشح بالنفس الانصاف منها فيما أحبت أو كرهت.
فرمان مبارك اميرالمؤ منين عليه السلام به مالك اشتر نخعى، وقتى كه او را از والى مصر و اطراف آن ساخت:
دستور مى دهد او را به تقواى الهى و تقديم اطاعت خداوندى بر همه چيز و (دستور مى دهد) كه نفس خود را از شهوت بكشد و از طغيان ها بازبدارد؛ زيرا نفس آدمى سخت به بدى وادار مى كند، مگر آن كه خدا رحم كند. پس هوايت را مالك باش و نفست را از اقدام به آن چه براى تو حلال نيست سخت بازدار؛ زيرا انصاف و عدالت درباره نفس، جلوگيرى جدى از اقدام نفس است در هر چه كه بخواهد يا نخواهد.37
38. ثمره ديدن با چشم دل
لو رميت ببصر قلبك نحو ما يوصف لك منها، لعزفت نفسك عن بدائع ما أخرج الى الدنيا من شهواتها و لذاتها، و زخارف مناظرها.
اگر با ديده دل به آن چه كه از بهشت توصيف مى گردد بنگرى، نفس تو از آن چه در اين جهان از زيبايى ها و خوشى ها و زينت هاى ظاهرى آن وجود دارد، دورى مى كند.38
39. سفارش هاى به شريخ بن هانى
اعلم انك ان لم تردع نفسك عن كثير مما تحب، مخافة مكروه؛ سمت بك الاهواء الى كثير من الضرر. فكن لنفسك مانعا رادعا، و لنَزوَتك عند الحفيظة واقما قامعا.
وصيتى است از آن حضرت به شريح بن هانى موقعى كه او را در مقدمه لشكر خود به سوى شام قرار داده بود:
بدان كه اگر نفس خود را از چيزهاي زیادى كه دوست مى دارى به جهت ترس از يك ناگوارى بازندارى، هوى و هوس هاى نفسانى تو را به ضررهای فراوانی مى كشاند، پس همواره مانع و جلوگير نفس خويشتن باش و در هنگام خشم، آن گاه كه هيجان و جهش شديد وجودت را فرا گيرد آن را بكوب و ريشه كن كن!39
40. خيرخواهى براى نفس
لا تدّخروا أنفسكم نصيحة.
از خيرخواهى نفس خويش خوددارى نكنيد!40
41. ثمره ارجمندى نفس
من كرُمت عليه نفسه، هانت عليه شهواته.
كسى كه نفس خويش را ارجمند دارد شهواتش را خوار شمارد.41
42. هواى نفس و معصيت خداوند
واعلموا أنه ما من طاعة الله شىء الا يأتى فى كُره و ما من معصية الله شىء الا يأتى فى شهوة. فرحم الله امرأ نزع عن شهوته، و قمع هوى نفسه؛ فان هذه النفس أبعد شىء منزعا و انها لا تزال تنزع الى معصية فى هوى.
بدانید که طاعتی نیست مگر اینکه انجامش سخت و گران است، و هيچ چيز از معصيت خدا نیست مگر آنکه موافق با ميل و خواهش است. پس خداوند رحمت كند كسى را كه شهوت خود را مهار كند و هواى نفس را ريشه كن سازد؛ زيرا هواى اين نفس را كندن، بسيار دشوار است و اين نفس همواره به مقتضاى هواطلبى خود، ميل به معصيتى دارد.42
43. فرار از مرگ!
أيها الناس! كل امرى لاق ما يفرّ منه فى فراره، و الاجل مساق النفس؛ و الهرب منه موافاته.
اى مردم! هر فردى از آنچه فرار مى كند در حال فرار آن را ملاقات خواهد كرد و اجل سرآمد نفس و فرار از آن رسيدن به آن است.43
44. دعوت به اصلاح نفس
أيها الناس! تولّوا من أنفسكم تأديبها، و اعدلوا بها عن ضراوة عاداتها.
اى مردم! به تأديب نفس خويش و اصلاح خود بپردازيد و نفس را از دليرى و گستاخى بر خوى ها و عادات زشت بازداريد.44
45. واعظ نفس
من كان له من نفسه واعظ، كان عليه من الله حافظ.
هر كه از درون خود واعظى داشته باشد، از جانب خداوند نگهدارنده اى دارد.45
46. يارى جستن از خدا در برابر نفس
نحمده على آلائه كما نحمده على بلائه و نستعينه على هذه النفوس البِطاء عما أمِرَت به، السراع الى ما نُهيَت عنه.
به نعمت هاى خداوند همان گونه حمد مى نماييم كه به بلايش و كمك از او مى خواهيم براى (اصلاح) اين نفس هاى كندرو در جايى كه دستور به سرعت داده شده است و شتابنده به سوى آن چه كه از آن نهى شده است.46
47. ريشه كنى هواى نفس
رحم الله رجلا نزع عن شهوته، و قمع هوى نفسه، فان هذه النفس أبعد شىء منزعا، و انها لا تزال تنزع الى معصية فى هوى.
خداوند رحمت كند كسى را كه از شهوت هايش خوددارى كند و هواى نفس را ريشه كن سازد؛ زيرا هواى نفس خيلى دير ريشه كن مى شود و همواره ميل به گناه و معصيت دارد.47
48. حسابرسى از نفس
حاسِب نفسك لنفسك، فان غيرها من الانفس لها حسيب غيرك.
به خاطر خود از خويشتن حساب بكش؛ زيرا ديگران، حسابرسى غير از تو دارند.48
49. بقاى آثار زشت لذت ها
اذكروا انقطاع اللذات، و بقاء التبعات.
به ياد داشته باشيد كه لذت ها پايان مى پذيرد؛ ولى آثار زشت آنها بر جاى مى ماند.49
50. زیان واقعی
المغبون من غبن نفسه.
مغبون كسى است كه به نفس خود ضرر رساند.50
51. هواى نفس و آرزوى طولانى
أيها الناس! ان أخوف ما أخاف عليكم اثنان: اتباع الهوى، و طول الامل؛ فأما اتباع الهوى فيصد عن الحق، و أما طول الامل فينسى الآخرة.
اى مردم! ترسناك ترين چيزى كه بر شما مى ترسم دو چيز است: پيروى از هواى نفس و آرزوى طولانى؛ اما پيروى از هواى نفس انسان را از حق باز مى دارد و آرزوى طولانى آخرت را به دست فراموشى مى سپارد.51
52. تأديب نفس
طوبى لمن ذل فى نفسه، و طاب كسبه، و صلحت سريرته، و حسنت خليقته، و أنفق الفضل من ماله، و أمسك الفضل من لسانه، و عزل عن الناس شرّه، و وسعته السنة، و لم ينسب الى البدعة.
خوشا به حال كسى كه نفس خود را خوار كرد و كار و كسبش را پاكيزه نمود و باطنش را آراسته و خوى خود را نيكو ساخت، زيادى مالش را بخشيد و زبان را از زياده گويى فرو بست، و شر خود را به مردم نرساند و سنت برايش كافى بود، و به بدعت روی نیاورد.52
53. نفس را بكش!
قاتِل هواك بعقلك.
با خرد و عقلت هواى نفس را بكش.53
54. هواى نفس و رحمت الهى
أمره أن یَکسر نفسه من الشهوات و یزعها عند الجمحات، فإن النفس امّارة بالسوء الا ما رحم الله.
به مالك اشتر دستور مى دهد كه: هواى نفس را در هم بشكند و به هنگام وسوسه هاى نفس، خويشتن دارى كند؛ زيرا كه نفس، همواره انسان را به بدى وادار مى كند مگر آن كه رحمت الهى شامل او مى شود.54
55. سرآغاز فتنه ها
انما بدء وقوع الفتن أهواء تتبع، و أحكام تبتدع، يخالف فيها كتاب الله، و يتولى عليها رجال رجالا، على غير دين الله.
همانا سرآغاز فتنه ها پيروى از هواى نفس و حكم هاى خلاف شرع است كه كتاب خدا با آنها مخالفت مى ورزد و گروهى نيز از كسانى كه راهى جز راه دين خدا مى روند، (از آن فتنه ها و هواى نفس) پيروى مى كنند.55
56. نفس را گرامى دار!
أكرم نفسك عن كل دنية و ان ساقتك الى الرغائب، فانك لن تعتاض بما تبذل من نفسك عوضا.
نفس خود را بزرگ بشمار و از هر پستى، هر چند تو را به مقصود مى رساند دورى كن؛ زيرا هرگز نمى توانى در عوض آنچه از آبرو و شخصيت در اين راه مى دهى بهايى به دست آورى.56
57. وجوب مخالفت با نفس
فأنت محقوق أن تخالف على نفسك، و أن تنافح عن دينك، و لو لم يكن لك الا ساعة من الدهر.
)خطاب به محمد بن ابى بكر): بر تو لازم است كه با خواسته هاى نفست مخالفت كنى و از دينت دفاع نمايى، گرچه يك ساعت از عمرت باقى باشد.57
__________________________
پی نوشت:
- نامه 31.
- خطبه 86.
- نامه 31.
- نامه 45.
- حكمت 359.
- نامه 45.
- خطبه 223
- خطبه 85.
- خطبه 157.
- خطبه 83.
- خطبه 78.
- خطبه 222.
- خطبه 16.
- خطبه 78.
- نامه 56.
- حكمت 31.
- حكمت 449.
- حكمت 245.
- نامه 45.
- خطبه 95.
- خطبه 161.
- خطبه 76.
- خطبه 50.
- حكمت 150.
- حكمت 298.
- خطبه 176.
- خطبه 183.
- نامه 31.
- خطبه 86.
- خطبه 183.
- نامه 7.
- نامه 53.
- حكمت 323.
- خطبه 87.
- نامه 30.
- حكمت 333.
- نامه 53.
- خطبه 165.
- نامه 56.
- نامه 51.
- حكمت 449.
- خطبه 176.
- خطبه 149.
- حكمت 359.
- حكمت 89.
- خطبه 114.
- خطبه 176.
- خطبه 222.
- حكمت 433.
- خطبه 86.
- خطبه 42.
- حكمت 123.
- حكمت 424.
- نامه 53.
- خطبه 50.
- نامه 31.
- نامه 27.
منبع:
نهج البلاغه موضوعى، عباس عزيزى