اهداف بعثت
۱۰ بهمن ۱۳۹۴ 0 اهل بیت علیهم السلامبزرگترين حادثه تاريخ بشر بعثت پيامبران خدا بوده است. پيامبران الهى براى اصلاح سه عضو از وجود انسان فرستاده شدند، زيرا بى شك، سعادت دنيا و آخرت انسان و خرابى دنيا و آخرت او در صلاح و فساد اين سه عضو است: عقل، قلب، و نفس.
1. حركت عقلى
اصلاح عقل رشد فكر انسان و قرار دادن انديشه او در مسير صحيح است. انسان مىتواند در سايه نبوت، از نظر فكرى، به جايى برسد كه فقط فكر خير و انديشه پاك داشته باشد و در مغز او تنها صلاح و پاكى موج بزند.درِ هر دانشى را كه به روى فكر بشر باز كنند، اين تابلوى ارزنده از رسول گرامى اسلام براى ما باقى مانده است كه فرمودند:
«اطلبوا العلم من المهد الى اللحد».
از گهواره تا گور دانش بجوی
مسير گهواره تا گور براى انسان مسير دانش آموختن و از گور به بعد، زمان برداشت محصول اين دانش است. زيرا:
«الدنيا مزرعه الآخره». «1»
از اين رو، وقتى نزد انبيا از كسى تعريف مى كردند مى فرموند: عقل او چگونه است؟ «2» او درباره مرگ چگونه فكر مى كند؟ آيا با عينك مادى به دنيا مى نگرد يا اعماق عالم را مى بيند؟ اين چنين است كه انبيا مى توانند به عقل انسانها حركت دهند و دنياى وسيعى را در برابر انديشه آنها باز كنند.
-
حكمت جنگهاى مسلمانان با كفار
يكى از ياران پيامبر، صلی الله علیه و آله گفته است: در حمله به مملكت كفر، سردار مشركان پرسيد: علت حمله شما به مملكت ما چيست؟ گفتم: شما خيال كرديد ما براى فتح خاك شما آمده ايم، در حالى كه ما در عربستان خاك داريم؛ شما خيال كرده ايد ما براى پول آمده ايم، در حالى كه ما تازه از بردگى پول نجات پيدا كرده ايم. ما آمده ايم تا شما را از اسارت شاهان و امپراطوران و قيصرها نجات دهيم:
«لنخرج من شاء من عباده العباد إلى عباده الله ومن ضيق الدنيا إلى سعتها ومن جور الأديان إلى عدل الاسلام ...». «3» آمده ايم تا مردم را از بنده ديگران بودن به بندگى خدا در آوريم و از سختى دنيا به گشايش آن رهنمون شويم و پيروان ساير اديان را از جور آنان به عدالت اسلامى دعوت كنيم.
-
حكايت قاضى بلخ با فرد زرتشتى
نقل است كه روزى قاضى بلخ كه حافظ ناموس و مال و جان مسلمانان بود، نزد مردى زرتشتى قديمى و آتش پرست رفت و به او گفت: مى دانم تو آتش پرست هستى، اما مى خواهم با تو درباره مسئله اى مشورت كنم. حقيقت اين است كه مى خواهم دخترم را شوهر دهم. به نظر تو، او را به چه كسى بدهم؟ مرد زرتشتى از تعجّب بهت زده شد كه چرا قاضى مسلمانان كه امين جان و مال و ناموس مردم است براى شوهر دادن دخترش از من مشورت مى خواهد؟ گفت: آقاى قاضى، من نمى توانم طرف مشورت شما باشم. گفت: ولى بايد در اين باره به من كمك كنى!مرد زرتشتى عاقل بود. گفت: حالا كه مجبورم به تو مى گويم كه شاهان ايران براى شوهر دادن دخترانشان هميشه دنبال پولدارها بودند؛ قيصران روم براى شوهر دادن دختران دنبال داماد صاحب جمال بودند؛ بزرگان عرب در پى حسب و نسب و قبيله بودند؛ تنها كسى كه براى شوهر دادن دختران دنبال حقيقت بود فقط محمد بن عبداللَّه بود. شما هم دخترت را به اهل حقيقت بده!
اين مرد زرتشتى است، ولى از شعاع نور پيامبر كه از دور به او رسيده بهره برده و عقلش اين حركت را پيدا كرده و اين اندازه فهميده است كه شاهان عجم و قيصران روم و بزرگان عرب خطاكار بوده اند و تنها كسى كه در حيات و زندگى اشتباه نداشته رهبر بزرگوار اسلام،صلی الله علیه و آله ، بوده است.
البته، اين تنها مربوط به پيامبر ما نيست. همه پيامبران الهى همين رفتار را داشته اند. خدا نكند در كنار تعريف از پيامبر اسلام، حقى از ديگر پيامبران خدا را پايمال كنيم. زيرا اين بر خلاف نظر قرآن و مومنان راستين است:
«الم* ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِلْمُتَّقِينَ* الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ* وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ* أُولئِكَ عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ». « بقره، 1- 5.»
الم. در [وحى بودن و حقّانيّت] اين كتاب هيچ شكى نيست؛ سراسرش براى پرهيزكارانْ هدايت است. آنان كه به غيب ايمان دارند و نماز را بر پا مى دارند و از آنچه به آنان روزى دادهايم، انفاق مىكنند. و آنان كه به آنچه به سوى تو و به آنچه پيش از تو نازل شده، مؤمن هستند و به آخرت يقين دارند. آنانند كه از سوى پروردگارشان بر هدايتاند و آنانند كه رستگارند.
نعمت نبوت براى حركت عقلى مردم به آنها عطا شده و خداوند از اين راه بر مردم منت گذاشته است.
2. اصلاح قلب
هدف دوم نبوت و بعثت انبيا اصلاح قلب مردم بوده است. مردم ممكن است عقل خود را از علم پُر كنند، اما اگر قلبشان نپذيرد، در نهايت دزدان كلاه بر سرى خواهند شد كه به قول شاعران قديم، با چراغ به زندگى مردم مى زنند: چو دزدى با چراغ آيد گزيدهتر برد كالا.
اگر عقل درستى در وجود انسان نباشد و قلب با واقعيات الهى كنترل نشود، علم در دست انسان چنان خنجر تيزى خواهد بود كه هر كسى را با آن از پشت هدف قرار مى دهد. از اين رو، نبوت تنها بر علم تكيه ندارد. قرآن مىفرمايد:
«وَ ما يَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ». «عنكبوت، 43»
ولى جز اهل معرفت و دانش در آنها تعقّل نمى كنند.
در جاى ديگر مى فرمايد:
«يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ* إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ». « شعراء، 88- 89.»
روزى كه هيچ مال و اولادى سود نمىدهد، مگر كسى كه دلى سالم [از رذايل وخبايث] به پيشگاه خدا بياورد.
3. اصلاح نفس
سومين هدف انبيا اصلاح نفس يا به تعبير ساده تر: اصلاح اخلاق و آراستن مردم به صفات الهى با تأكيد بر اخلاق الهى است. دستورهاى مهمى هم كه درباره عقل صادر شده نيز، در حقيقت، براى اصلاح قلب و نفس است كه اين دستورها در قرآن گنجانده شده است.
-
سفارش پيامبر (ص) به ترك گناهان
«أوصيك بتقوى اللَّه». «4»
سفارش مى كنم رابطه خود را با همه گناهان، به ويژه گناهان كبيره قطع كنيد.
اميرالمؤمنين، عليهالسلام، خطبه اى در نهج البلاغه درباره زهد و ورع و محرمات دارند. ايشان در اين خطبه مى فرمايند: به شما سفارش مىكنم كه با گناهان كبيره قطع رابطه كنيد. «2»
امام صادق، عليهالسلام، نيز به صراحت مىفرمايند:
گناهان كبيره گناهانى هستند كه قرآن مجيد به آن وعده حتمى آتش داده است. «5»
پس، ربا گناه كبيره است؛ زنا گناه كبيره است؛ شراب، قمار، موسيقى حرام، خوردن مال يتيم، و ظلم به حق مردم همه از گناهان كبيرهاند.
-
حكايت روزى حلال با پرهيز از حرام
مردى در مدينه زندگى مىكرد كه كارش دزدى بود، ولى بروز نمىداد. شبها دزدى مىكرد و صبح قيافه ظاهرالصلاحى داشت. نيمه شب، از ديوار خانهاى بالا رفت. چهار اتاق خانه پر از اسباب زندگى بود و زن سى ساله تنهايى هم در آن زندگى مىكرد. با خودش گفت: امشب، سفره ما دو برابر شد. هم خانه را مىبريم و هم صاحبخانه را!
در اين فكرها بود كه يكى از آن برقهاى الهى به او زد و يك لحظه قيامت خود را مرور كرد: كدام شب هم دزدى كردم و هم به ناموس مردم دست دراز كردم؟ در قيامت كه فريادرسى نيست، اگر خدا مرا محاكمه كند چه جوابى بدهم؟
با اين فكر، از ديوار پايين آمد و گفت: مولاى من! من هر شب به دزدى رفتم و مال مردم را بردم، اما امشب تو فكر مرا بردى! با اين حال، خيلى به او سخت گذشت و تا صبح قيافه آن زن در نظرش مجسم مىشد.صبح به مسجد آمد. مردم به پيامبر گفتند: يا رسول اللَّه، خانمى با شما كار دارد. فرمود تا داخل مسجد بيايد. زن گفت: پدر و مادرم مردهاند. خانهاى دارم با چند اتاق پر از اسباب زندگى، اما شوهرم هم مرده است. ديشب شبحى روى ديوار ديدم. نمىدانم خيالاتى شدهام يا كسى مىخواست دزدى كند. لطفاً درد مرا درمان كنيد! پيامبر، صلىاللهعليهوآله، فرمود: مشكلت چيست؟ گفت: امشب مىترسم در آن خانه تنها باشم. اگر كسى زن ندارد، مرا براى او عقد كنيد! پيامبر رو به جمعيّت كرد و آن دزد را ديد. از او پرسيد: زن دارى؟ گفت: نه! فرمود: پول دارى عروسى كنى؟ زن گفت: آقا، پول نمىخواهم. همين طور خوب است. فرمود: آقا، اين خانم را مىخواهى؟ آمادهاى او را برايت عقد كنم؟ گفت: هر چه شما بفرماييد! پيامبر عقد را جارى كردند و فرمودند: معطل نشو! دست خانمت را بگير و برو!
با هم به منزل رفتند. دزد نگاهى به اتاقها كرد و در حالى كه چشمانش از گريه سرخ شده بود گفت: خانم، آن دزد ديشبى من بودم. براى رضاى خدا از شما گذشتم و خدا اينگونه به من مرحمت فرمود. «6»
پى نوشت
(1). عوالى اللئالى، احسائى، ج 1 (پاورقى)، ص 27؛ نيزالتحفه السنيه (مخطوط)، جزائرى، ص 68؛ شرح اصول كافى، ملا صالح مازندرانى، ج 10، ص 145 (هيچكدام نامى از راوى و ناقل آن نبرده اند).
(2). شرح نهج البلاغه، ابن أبى الحديد، ج 20، ص 41: «أثنى قوم من الصحابه على رجل عند رسول الله، صلىاللهعليهوآله، بالصلاه والعباده وخصال الخير حتى بالغوا، فقال، صلىاللهعليهوآله: كيف عقله؟ قالوا يا رسول الله نخبرك باجتهاده فى العباده وضروب الخير، وتسأل عن عقله! فقال: إن الأحمق ليصيب بحمقه أعظم مما يصيبه الفاجر بفجوره، وإنما ترتفع العباد غدا فى درجاتهم، وينالون من الزلفى من ربهم على قدر عقولهم».
(3). تاريخ طبرى، ج 3، ص 34: «... فلما دنا من رستم تعلق به الحرس وجلس على الأرض وركز رمحه بالبسط فقالوا ما حملك على هذا قال إنا لا نستحب القعود على زينتكم هذه. فكلمه فقال ما جاء بكم؟ قال: الله ابتعثنا والله جاء بنا لنخرج من شاء من عباده العباد إلى عباده الله ومن ضيق الدنيا إلى سعتها ومن جور الأديان إلى عدل الاسلام ...».
(4). خصال، شيخ صدوق، ص 525 (وصيتهاى پيامبر به اباذر): «... قلت: يا رسول الله: أوصنى، قال: أوصيك بتقوى الله فإنه رأس الامر كله ...».
(5). الهدايه، شيخ صدوق، ص 298: «قال رسول الله، صلىالله عليه وآله وسلم: اجتنبوا السبع الموبقات: الشرك بالله، والسحر، وقتل النفس التى حرم الله إلا بالحق، وأكل الربا، وأكل مال اليتيم، والفرار يوم الزحف، وقذف المحصنات الغافلات المؤمنات»؛ نيز من لا يحضره الفقيه، شيخ صدوق، ج 3، ص 38: «عن عبد الله بن أبى يعفور قال: قلت لأبى عبد الله، عليهالسلام: بم تعرف عداله الرجل بين المسلمين حتى تقبل شهادته لهم وعليهم؟ فقال: أن تعرفوه بالستر والعفاف، وكف البطن والفرج واليد واللسان وتعرف باجتناب الكبائر التى أوعد الله عز وجل عليها النار من شرب الخمور، والزنا، والربا، وعقوق الوالدين، والفرار من الزحف وغير ذلك»؛ نيز ذخيره المعاد (ط. ق)، محقق سبزوارى، ج 1، ق 2، ص 304: «عن الفضل بن شاذان فيما كتب به الرضا، عليهالسلام، للمأمون ان الكبائر هى قتل النفس التى حرم الله تعالى والزنا والسرقه وشرب الخمر وعقوق الوالدين والفرار من الزحف واكل مال اليتيم ظلما واكل الميته والدم ولحم الخنزير وما أهل لغير الله به من غير ضروره واكل الربا بعد البينه والسحت والميسر وهو القمار والنجس فى المكيال والميزان وقذف المحصنات واللواط وشهاده الزور والياس من روح الله والامن من مكر الله والقنوط من رحمه الله ومعونه الظالمين والركون إليهم واليمين الغموس وحبس الحقوق من غير عسر والكذب والكبر والاسراف والتبذير والخيانه والاستخفاف بالحج والمحاربه لأولياء الله والاشتغال بالملاهى والإصرار على الذنوب».
(6). رك: معراج، نوشته على قرنى گلپايگانى.
منبع: انديشه در اسلام، ص: 257