شعر در منقبت امام سجاد علیه السلام
۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۴ 0از مهين بانوى ايران سر زد از خاك عرب
آفتابى كز جبينش میدرخشد نور رب
زان عرب نازد كه اين شاهى است تازى دودمان
زان عجم بالد كه اين ماهى است ايرانى نسب
حبّذا شاهى كه محكم شد از او كاخ كمال
فرخّا ماهى كه روشن شد از او مهد ادب
حجّت حقّ، رحمت مطلق، على بن الحسين (ع)
درّة التاج شرف ماه عجم شاه عرب
شمع بزم حقپرستان بود و مجذوب خدا
آن چنان كز ياد حق غافل نبودى روز و شب
گه ز اشك اشتياق وصل در سوز و گداز
گه ز آه آتشين هجر اندر تاب و تب
زينت پرهيزگاران بود در زهد و عفاف
زان خدا سجّاد و زين العابدين دادش لقب
آن شنيدستم كه در عهد وليعهدى، هشام
رهسپار كعبه شد با مردم شام و حلب
خواست تا بوسد حجر را گشت مانع ازدحام
شد ز جمعيّت برون كاسايد از رنج و تعب
ديد ناگه صف ز هم بشكست و ماهى شد پديد
كافتاب از تابش صبح جمالش در عجب
ماه گرد كعبه مىگرديد و خلقى گرد ماه
سنگ را با بوسهاى سيراب كرد از لعل لب
چون هشام آن عزّت و قدر و جلال و جاه ديد
از شرار آتش كين و حسد شد ملتهب
زان ميان يك تن از او پرسيد اين آزاده كيست؟
كاين چنين بر دامن مطلوب زد دست طلب؟
كرد در پاسخ تجاهل، گفت: نشناسم كه كيست؟
زان تجاهلها كه بر اعجاز احمد، بولهب
چون فرزدق آن سخندان گرامى از هشام
اين سخن بشنيد، شد آشفته خاطر از غضب
گفت: گر نامش ندانى با تو گويد نام او
گر بپرسى خاك بطحا را وجب اندر وجب
از زمين و آسمان و آفتاب و مشترى
زهره و پروين و ماه و كهكشان و ذوذنب
مروه و بيت و صفا و زمزم و ركن و مقام
مىشناسندش نكونام و نسب اصل و حسب
ميوه بستان زهرا قُرةُ العين حسين (ع)
آن كه شد پيدايش او آفرينش را سبب
كوكب صبح هدايت آن كه نور عارضش
كرد محو از ساحت دين ظلمت و جهل و شغب
خسرو ملك فصاحت آن كه در قدر و بهاست
خطبههاى دلپذيرش درة التاج خطب
چون نسيم نوبهاران ساحت جان را «رسا»
هر دم از طبع نشاط انگيز مىبخشد طرب
شاعر:دکتر قاسم رسا
منابع:
(1)ديوان كامل دكتر قاسم رسا، انتشارات باستان، مشهد، ص 82.
(2)مناقب و مراثى اهل بيت عليهم السلام،احمد احمدى بيرجندى، مشهد:آستان قدس رضوى،1384 صص:139-141