در گریز از صدای «ب»

در گریز از صدای «ب»

۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۴ 0 اهل بیت علیهم السلام


راهش را یاد گرفته ام همین که صدای "ب" می آید سرم را  می کنم توی لجن .خیلی سخت نیست جوری سرم گرم می شود که بو وگندش را اصلا نمی فهمم. کرم هم بچه قورباغه ها وزغ ها ی بزرگ ، بقیه آنها که سرشان را مثل من کرده اند تو .کم که  نیستیم . اهالی مانداب ! خیلی زیادیم تا چشم کار می کند وگوش می بیند ... اهالی مانداب!


خودت که بهتر می دانی از همه آن چه آفریده ای عاقل ترم زرنگ تر !تا حس می کنم که نزدیک است که بگویی بخوان ،نزدیک است که صدا برسد ،که نسیم بوزد ،که باد بر شانه های من فرود آید ،سرم را می کنم آن تو ! زرنگی را سیر می کنی ؟ می دانم که صدا به آنجا نمی رسد وگرنه کرم ها کرم نمی شدند واین همه وزغ!؟

 

می خواهی بگویی "بخوان "ومن پیش از ان  که واژه  را تمام کنی در آغاز کلمه ات می گریزم . پی ام می گردی که مبعوثم کنی وهمه غارهای تنهایی از حضورم خالی اند . حرایی نیست که بشود مرا در آن برانگیخت.


عنکبوت هیاهو برسر در همه تنهایی های من  تار تنیده است و من روزهاست، سالهاست به نام آن که مرا آفرید هیچ نمی خوانم


******

تلفن !حرف می زنم ساعتها با یکی که اصلا برایم مهم نیست چه می گوید حتی مهم نیست چه میگویم حرفهایی که نمی خواهیم بزنیم از هردری .حرفهایی که برای نشنیدن صدای "ب"  خوب اند .


پیتزا رستوران کافه سوپر ... تنوع زیاد شده اصلا همین که پای قفسه ها بایستیم وهمه را ببینیم و یکی را انتخاب کنیم خودش کلی از وقت را گرفته . می شود لیس زدن بستنی وگاز زدن بلال را بیشتر طول داد . جوکهای بیشتری گفت .خیلی کارها می شود کرد من که دیگر مثل قدیم ها ساده تنیستم که یک جا بنشینم تا آن حزن عمیق مثل مه بیاید وروی دلم را بگیرد وبعد ... من دیگر خیلی کارها بلدم


کنار جوی ها ورودها پی نگاه خیره ی من به زلال آب می گردی تا آن تلنگر بزرگ را به روحم فرود آری ؟ من که گفتم زرنگ شده ام کنار رودخانه فقط اجاق می سازم گوشت کباب می کنم وبه دندان می کشم زلال آب ؟ من واقع گرا شده ام رها از این حس های شاعرانه

منتظری من با حسرت به کوره های بی سرانجام نگاه کنم واز شوق رفتن پر شوم تا بگویی چی گم کرده ام ؟ نه ! گذشت آن روزها !


من حالا در ابتدای کوره راه می ایستم وبه بنگاهی محل می گویم : چقدر خرج برمی دارد اگر بخواهم سنگها را از این راه باریک بالا ببرم ؟ آن بالا می خواهم ویلا بسازم !


منتظری دلم تنگ شود، بغضم بگیرد ،اشکم بریزد ،سرم را بکوبم به دیوار وبنالم :


من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان                                 قال ومقال عالمی می کشم از برای تو ؟


این کارها قدیمی بود من اصلا نمی گذارم دلم تنگ شود برای چی الکی ناله کنم ؟ من خودم شده ام قال ومقال عالم راحت ! دیگر لازم نیست چیزی را بکشم . شدم خودش . شیرجه زدم تویش . تا ته ته ! زور است ؟ نمی خواهم رنج بکشم . می دانم که شنیدن آغاز رنج است " ای انسان تو رنج می کشی به سوی من رنج کشیدنی !" (انشقاق آیه 6)


پس نمی خواهم بشنوم . همین جا مطلب را روشن کنم می خواهم دانه تو ی خاک باشم وهمان جا بگندم در آمدن از خاک سخت است رنج دارد به همین دلیل من هوس آفتاب وعطش نسیم را در خود کشته ام دست از سرم بردارید .

 

من خودم نگاری شده ام که نگو و نپرس .هی می روم مکتب وهی خط می نویسم به همه می گویم "دنیا یعنی همین ! مکتب وخط وغمزه واین چیزها قدیمی شده ! حالا اگر سیر نمی شوید ومرتب حس می کنید چیزی کم است لابد کم خط می نویسید بیشتر بروید مکتب ! نفس عمیق بکشید دوش آب سرد بگیرید سعی کنید به خرافاتی مثل غمزه والهام واین حرفها فکر نکنید "


****

و باز تو مرا مبعوث می خواهی ! بر انگیخته ! رسول اقلیم کوچک خودم و باز من می گریزم از تمام آنچه مرا به نام تو می خواند من می ترسم من از لرزش بعد از فرود واژه می ترسم .

 

از حرا فرود آمد به خانه رفت گفت : "برد بیاورید تا خود را بپوشانم " می لرزید و می لرزید ، چنان که بید در باد . باز صدایش کردی : " ای جامه به خود پیچیده !برخیز !"


من می ترسم از لرزش بعد از فرود واژه می ترسم . از این که  دیگر نگذاری لای جامه های به خود پیچیده ام بمانم از این که بخواهی برخیزم من می خواهم بخوابم لای لایه هایم .من از برخاستن می ترسم


تو مرا مبعوث می خواهی بر انگیخته ! رسول اقلیم کوچک خودم ! ومن می گریزم از تمام آن چه مرا به نام تو می خواند

 

منبع: فاطمه شهیدی، خدا خانه دارد، قم، نشر معارف، 1386.

کانال قرآن و حدیث را درشبکه های اجتماعی دنبال کنید.
آپارات موسسه اهل البیت علیهم السلام
کانال عکس نوشته قرآن و حدیث در اینستاگرام
تلگرام قرآن و حدیث
کانال قرآن و حدیث در ایتا
کانال قرآن و حدیث در گپ
پیام رسان سروش _ کانال قرآن و حدیث